الف) تبیین موضوع
استفاده از تقیّه یکی از روش های رایج و عقلایی در بین ملت ها و جوامع بشری است زیرا عقل انسان به کارگیری آن را در برابر خطرها ضروری می داند و از آن جا که دین خدا هرگز حاوی مطالبی متعارض با ضروریات عقلی نیست، اسلام نیز این حکم ضروری عقل را تایید نموده است. پس تقیّه یکی از مباحث بسیار مهمی است که در شریعت اسلام و سایر ادیان و مکاتبی که دارای برنامه های اجتماعی و حکومتی می باشند مورد تاکید است و به عنوان یک اصل مسلّم در بین آن ها پذیرفته شده است.
البته در باب تقیّه، موضوع اصلی بحث ما تقیّه فردی نیست که هر جا انسان احساس خطر کرد از آن در جهت رفع خطر شخصی استفاده نماید بلکه در این مبحث تقیّه حکومتی و سیاسی مورد نظر است گرچه به تناسب بحث، از تقیّه فردی نیز استفاده شده است.
به عبارت دیگر در این مبحث برآنیم که نظر اسلام را درباره تقیّه در فقه سیاسی تبیین کرده و جایگاه و کارآمدی آن را از نظر حکومتی و فقه سیاسی مورد بررسی قرار دهیم لذا دراین رساله ابتدا تصویر روشنی از مفهوم تقیّه ارائه می گردد و سپس به تبیین اقسام تقیّه پرداخته می شود و مشروعیّت آن در اسلام به اثبات می رسد و در ادامه بحث به کار کردهای تقیّه از بعد سیاسی- اجتماعی اشاره می گردد و پس از بیان ابعاد مختلف تقیّه، جایگاه آن در فقه سیاسی روشن می شود و به دنبال آن دامنه وقلمرو تقیّه در اسلام مورد بررسی و نتیجه گیری و اثبات قرار می گیرد.
ب) ضرورت بحث
وقتی بحث از تقیّه در بین مذاهب و جوامع به خصوص جامعه اسلامی می شود. برداشت های مختلفی مشاهده می شود. بعضی تقیّه را محدود به ضرر شخصی می دانند و برخی تقیّه را یک نوع نفاق و یا دروغ پردازی می دانند. و بعضی دیگر تقیّه را فرار از مسؤلیّت های اجتماعی و سیاسی و نوعی گوشه گیری و سازش با حکومت های ظالمانه تلقی می کنند. و برخی دیگر تقیّه را، خلاف اصل امر به معروف و نهی از منکر می دانند. و گاهی به دسته ای از روایات استناد می کنند که از ائمه ♣ نقل شده است که هر قیامی را نفی، و هرگونه مبارزه با حکومت های ظالم را محکوم می کردند.
به عنوان مثال از امام صادق☻ نقل شده است: « کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »
«هر پرچمی که پیش از قیام قائم برای مبارزه افراشته شود. صاحب آن طاغوتی است که می خواهد به جای خداوند عبادت شود.»
و با استناد به این نوع احادیث چنین نتیجه گرفتند که ائمه ♣ برای خویش حقی در حکومت ها قائل نبودند و گرنه با قیام بر ضد حکومت ها مخالفت نمی کردند بلکه آن را تشویق می نمودند. این برداشت های غیر صحیح از این دسته روایات سبب شده است تا دشمنان شیعه فضا سازی کنند. و چهره شیعه را در نظر دیگران مخدوش سازند.
لذا ضرورت دارد تا بحث تقیّه با رویکرد سیاسی، اجتماعی مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد. و پرده از چهره واقعی و حقیقی آن برداشته شود تا بدین وسیله بتوان از مهمترین اصلی که ریشه قرآنی دارد و مورد تاکید اسلام است و همواره شیعه را از شرّ اقدامات خشن اموی ها و غیر اموی ها محافظت نموده است دفاع گردد.
که امام صادق ☻ فرمودند: لا ایمان لمن لا تقیّه له…
ج) اهداف تحقیق
با توجه به این که زمینه گرایش به معارف دینی و ارزش های معنوی در دنیا به شدّت افزایش یافته است و جوامع دینی بخصوص قشر جوان به دنبال کشف حقایق و رسیدن به یک ثبات فکری می باشند. و از طرفی مردم بسیاری از کشورها در سیطره حکومت های جور زندگی می کنند و نمی توانند ایده های خود را بصورت علنی ابراز کنند بنابراین طرح بحث تقیّه سیاسی و احکام و ظوابط آن می تواند ابزار بسیار مناسبی جهت مبارزه خاموش و بکارگیری آن به عنوان یک دستور العمل اجرایی در بعد سیاسی مورد استفاده آن ها قرار گیرد.
لذا اهداف در این تحقیق عبارتند از:
1- شناخت معنای لغوی و اصطلاحی تقیّه
2- شناخت فلسفه تقیّه از نظر مکتب اهل بیت♣
3- آشنایی با مبانی مشروعیّت تقیّه
4- شناخت انواع تقیّه و کارکردهای آن در ابعاد سیاسی و اجتماعی
5- آشنایی با تقیّه حکومتی و جایگاه و ابعاد آن در فقه سیاسی
6- آشنایی با قلمرو و دامنه تقیّه در عرصه فقه سیاسی
برخی از فقیهان مانند مرحوم کرکی، شیخ انصاری، آقا ضیاءالدین عراقی و امام خمینی◙ در رساله های مستقل به بررسی تقیّه پرداخته اند.
و برخی دیگر مانند شهید اول، فاضل مقداد و سید حسن بجنوردی، مکارم شیرازی و… در قواعد فقهیّه آن را مورد تحقیق قرارداده اند و برخی مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء(متوفای 1228ق) در کشف الغطاء و حاج آقا رضا همدانی در «مصباح الفقیه»، محقق اصفهانی در« بحوث فی الفقه» و آیه الله خویی در کتاب« التنقیح» در لابلای مباحث فقهی مانند«وضو» به مناسبت بحث به صورت استطردادی به بحث تقیّه توجه کرده اند. و گاهی هم در اصول در مبحث «تعادل و تراجیح» به مناسبت بحث از مرجحات و اینکه «فانّ الرشد فی خلافهم» پیرامون تقیّه به بحث پرداختهاند.
و همچنین کتاب های مختلفی با زاویه های متفاوت همانند احکام تقیّه، بررسی مصادیق تاریخی تقیّه و … نگاشته شده است. همان طور که بیان شد در این آثار ذکر شده، تقیّه و جایگاه آن در فقه سیاسی بصورت یک طرح جامع و منسجم مورد بحث قرار نگرفته است.
البته بعد از بررسی و تفحص آنچه در این باب یافتیم،تنها دو اثردر زمان معاصر بودکه بصورت تفصیلی تقیّه را مورد بحث قرار داده اند.
که آن دو اثر عبارتند از:
1- نقش تقیّه در استنباط: از نعمت الله صفری 2- پایان نامه کارشناسی ارشد با موضوع: تقیّه و سیره سیاسی و اجتماعی ائمه♣ نگارنده محمد حسین مظفری که اثر اول با موضوع من کاملا متفاوت است و اثر دوم گرچه با این بحث سنخیّت دارد. ولی با نگاه و زاویه ای که در رساله حاضر به آن پرداخته می شود کاملا متفاوت است.
همان طور که قبلاً بیان شد خلاء بحث تقیّه در فقه سیاسی- حکومتی، کاملاً مشهود است و در موضوع حاضر نوشته ای به صورت مستقل به رشته تحریر درنیامده است. امید است که با نگارش این رساله در قالب طرحی نو، مسایل سیاسی و اجتماعی تقیّه و جایگاه آن در فقه سیاسی برای پیروان راستین مکتب تشیّع تبیین گردد. و راه روشن و مناسبی برای پویندگان حق ایجاد کند.انشاء ا….
ھ) روش تحقیق و گرد آوری اطلاعات
روش تحقیق در این پژوهش،توصیفی و تحلیلی است.
در این روش پس ازجمع آوری مطالب،ابتدا توصیف می کنیم و بعد تحلیل،و سپس بصورت طبقه بندی شده مطالب را ذکر می کنیم.تبعاً روش گرد آوری اطلاعات،کتابخانه ای است.و ابزار گرد آوری فیش برداری مطالب مرتبط با این موضوع است.وهمچنین بااستفاده از نرم ابزارها مانند نرم ابزارجامع اهل البیت و….مطالب را گرد آوری می نماییم.
و) سوال اصلی تحقیق
تقیّه چیست؟ و جایگاه آن در فقه سیاسی کدام است؟
ز) سوالهای فرعی تحقیق
1- معنای لغوی و اصطلاحی تقیّه چیست؟
2- فلسفه تقیّه چیست؟
3- مبانی مشروعیّت تقیّه کدام است؟
4- انواع تقیّه و کارکردهای آن در ابعاد سیاسی و اجتماعی چگونه است؟
5- تقیّه حکومتی، جایگاه و ابعاد آن در فقه سیاسی چگونه است؟
6- قلمرو و دامنه تقیّه در عرصه فقه سیاسی به چه میزان است؟
ح) فرضیههای تحقیق
تقیّه شاخهای از شاخههای جهاد، و یک نوع وسیله دفاع است. و تقیّه در برابر جهاد نیست بلکه تقیّه در برابر اذاعه است. تقیّه سپر دفاعی و مبارزه مخفی و یک نوع تاکتیک سیاسی در برابر دشمن است. یکی از رموز جاودانه ماندن مکتب تشیّع تقیّه است. تقیّه قبل از تشکیل حکومت، زمینه ساز حکومت میباشد و بعد از تشکیل حکومت سبب گسترش قلمرو حاکمیت اسلام است. تقیّهای از نظر اسلام مورد تایید میباشد که فعّال باشد و تقیّه سکونی و انفعالی که موجب تساهل و تسامح در دین باشد مورد تایید اسلام نیست، از نظر اسلام تقیّه ابزاری جهت گسترش اندیشه حکومت اسلامی است.
ط) تعریف واژه های کلیدی
1- تقیّه
تقیّه یک واژه عربی است که از ریشه «وقی» به معنای صیانت و نگهداری است.
و در اصطلاح این واژه به تعابیر مختلفی تعریف شده است، که در آتی(فصل اول- مفاهیم) به تبیین دیدگاه های برخی از علمای تشیّع و اهل سنّت پرداخته می شود.
اما به نظر می رسد تعریف شیخ انصاری«ره» در این زمینه که می نویسد: «تقیّه عبارت از حفظ نمودن خود از آسیب دیگری، به وسیله موافقت با او در گفتار یا کردار که مخالف حق است»، تا حدودی از جامعیّت بر خوردار است.
2- فقه
واژه فقه در لغت به معنای فهمیدن و درک کردن می باشد. و در اصطلاح، علمای اسلام فقه را اینطور تعریف کرده اند:
«الفقه هو العلم بالاحکام الشرعیّه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیّه»
« فقه عبارت است از :فهمیدن و دانستن قوانین و احکام شریعت اسلام از طریق دلایل تفصیلی آنها.»
3- سیاست
از نظر فرهنگ اسلامی و مکتب اسلام، سیاست عبارت از: تلاش انسانها در جهت تحقق قانون الاهی در روی زمین، به رهبری انبیا، اوصیا و اولیا جهت نیل به سعادت قصوا.
4- فقه سیاسی
مجموعه قواعد و اصول فقهی و حقوقی برخاسته از مبانی اسلامی است که عهده دار تنظیم روابط مسلمانها با خودشان و تنظیم روابط آنها با غیرمسلمان می باشد. براساس مبانی قسط وعدل برخاسته از وحی الهی،
فقه سیاسی دو بخش مهم را داراست.
1- اصول و قواعدی در ارتباط با سیاست خارجی و تنظیم روابط درون امتی جامعه اسلامی.
2- اصول و قواعدی در ارتباط با سیاست خارجی و تنظیم روابط بین المللی و جهانی اسلام.
محمد صالح، مازندرانی، شرح کافی، الاصول و الروضه، ج12، ص391
محمد بن حسن، حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص205
آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج4، ص44
محمد بن حسن، شیخ طوسی، رجال الطوسی، ج1، ص136- سیّد ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج18، ص237
اذاعه، بکسر همزه، در لغت به معنای فاش کردن خبر یا راز، و آشکار کردن، بکار رفته است- «حسن عمید، فرهنگ فارسی، ص100»
ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص377
مرتضی، انصاری، مکاسب، ج3، ص143، « التقیّه التحفّظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق»
ابراهیم انیس، معجم الوسیط، الجزءالثانی، ص698
حسن بن زین الدّین، عاملی، معالم الدّین، ص26
نجف، لک زایی، سیر تطور تفکر سیاسی امام خمینی ◙ ، ص21
ابوالفضل، شکوری، فقه سیاسی اسلام، ص72
محتویات:
با توجه به اینکه بازیگری از ارکانهنر هفتم است جایگاه آن در جامعه بر کسی پوشیده نیست. از طرفی دیگر این هنر، امروزه محدود به آقایان نیست بلکه مشارکت زنان نیز در آن بیش از پیش در حال افزایش است که در نتیجۀ آن اختلاط زن و مرد در نقشهای مختلف به وجود می آید که در صورت عدم توجه به حساسیت آن بویژه از بُعد دینی ممکن است ما هم مسئول ایجاد لغزشها و انحرافات فرهنگی جامعه و تربیت و پرورش نسل آینده خود باشیم.
سؤل اصلی تحقیق: حکم فقهی بازیگری زن در فیلم، سینما و تئاتر چیست؟
بازیگری زن در فیلم و تئاتر، از مسائل مستحدثه است که سابقه ای در مباحث فقهی ندارد و به خاطر بی
بند و باری و مورد ابتلا نبودن، این مسئله در گذشته، چندان مورد نظر فقها قرار نگرفته است و درخصوص
سابقۀ تحقیق، شاید بتوان گفت که تلاشهای فرعی و فردی در این باره انجام گرفته است، اما امروزه این
وضع تغییر کرده است و زن با حضوری متین و باوقار، می تواند با حفظ حجاب در این عرصه فعالیت
کند.
در زمان معاصر، فقها منعی برای بازیگری زن در فیلم و تئاتر نمی بینند و در صورت عدم ترتب مفسده، آن
را جائز دانسته اند. در مجموع، اگر چه می توان به آثاری در این باره اشاره کرد ولی در عین حال به تمام
جوانب موضوع پرداخته نشده است.
هدف از تحقیق در این موضوع بررسی فقهی بازیگری زن در فیلم و تئاتر و تبیین حکم ابعاد مختلف آن است که آشنائی علاقمندان به آن باعث می شود گام خود را در این زمینه با شایستگی بیشتری بردارند تا از لغزش و انحراف و گسترش فرهنگهای بیگانه در جامعه اسلامی جلو گیری بعمل آید، و همچنین بانوان علاقمند بتوانند در ایفای نقشهای مختلف مانند همسر، مادر، خواهر… که بسیار ارزشمند و خطیر محسوب و محسوس می شود نکات فرهنگی و دینی را بیش از پیش رعایت کنند و مد نظر قرار دهند.
روش های تحقیق، در علوم گوناگون، از جمله در علوم اسلامی، از نظر داده ها و گزاره هایی که از آنها
استفاده می شود، به عقلی، نقلی و تجربی تقسیم می شود. این رساله با توجه به روش نقلی و اقوال فقها به
مسئلۀ مورد پژوهش می پردازد. ذکر این نکته حائز اهمیت است که بسیاری از تحقیقات عقلی و نقلی، مانند
اخلاق، اصول فقه یا علوم نقلی مانند فقه، حدیث، رجال، تفسیر، تاریخ…با این روش صورتمی پذیرد.
اصولاً از هنر بعنوان وسیله ای جهت تبیین و تبلیغ دیدگاه ها و ارزشهای مختلف بویژه اجتماعی، فرهنگی، دینی … در هر جامعه ای استفاده می شود که فیلم و تئاتر یکی از مهمترین ابزار آن است که بعلت دارا بودن جذابیتهای خاص خود علاقمندان زیادی نیز دارد. فراموش نشود که مهمترین رسالت هنر و به خصوص فیلم، تئاتر و … به عنوان فراگیرترین، مؤثرترین و کارآمدترین ابزار هنری معاصر، ارائه الگوهای مناسب رفتاری، اخلاقی و فرهنگی جامعه است. ترسیم الگویی مناسب و پاسخگو به عرصه بازیگری زن مسلمان در نقشهای مختلف مانند همسر، مادر، خواهر… از وظایف خطیر و ارزشمند محسوب و محسوس می شود که آشنائی علاقمندان به آن باعث می شود تا گام خود را شایسته تر بردارند و از انحراف و گسترش فرهنگهای بیگانه در جامعه اسلامی جلو گیری شود، زیرا تغذیه فکری، فرهنگی و عقیدتی بانوان به عنوان نیمی از پیکره جامعه که مسئولیت خطیر تربیت و پرورش نسل جامعه را به عهده دارد، از طریق هنر به ویژه هنر هفتم امکان پذیر خواهد بود.
فیش برداری از منابع مربوطه و ابزار گردآوری اطلاعات به صورت فیش برداری، کتاب خانه ای، اینترنتی و تحلیلی با مراجعه به پایان نامه ها و اقوال فقها می باشد.
مراد از مسائل مستحدثه بیان مسائل جدید است که فقها بنا بر دلایلی از جمله به دلیل مبتلابه نبودن آن کمتر به آن پرداخته اند و یا به صورت پراکنده متعرض آن شده اند که با جمع آوری و بیان آنها در اینجا سعی شده است تا آن ها منسجم تر در اختیار علاقه مندان رار گیرد.
این تحقیق قلمرو زمانی و مکانی ندارد و از جهت موضوعی اختصاص به فقه شیعه دارد.
10- جنبۀ نوآوری و جدید بودن تحقیق:
در این تحقیق به بررسی مسائل مستحدثه و بررسی زوایای گوناگون موضوع از بُعد فقهی طبق آیات، روایت و آراء و اقوال فقها و بیان آنها پرداخته شده است. البته ممکن است این مسائل به صورت پراکنده و ضمنی در کتب دینی مورد اشاره قرار گرفته باشد.
الف: مفاهیم:
محتویات:
الف- حکم:واژه ی حکم بر خطاب شرعی، که متعلق به افعال مکلفان به نحو اقتضا، تخییر یا وضع است، اطلاق می شود.و از یک جهت به دو دسته تقسیم می شود: 1-احکام تکلیفی 2- احکام وضعی.
أ- احکام تکلیفی: قدما، احکام شرعی تکلیفی را به «اقتضائیه» و «تخییریه» احکامی تقسیم می کنند؛ «اقتضائیه» احکامیاست که اقتضای فعل یا ترک آن وجود داشته باشد، اعم از وجوب، حرمت، استحباب و کراهت. در غیر از این موارد، چنانچه حکمی اقتضای فعل و ترک نداشته باشد، مباح تلقی می شود.
ب- احکام وضعی: احکام وضعی از احکام خمسه شمرده نمی شود و به طور مستقیم به رفتار و کردار انسان مکلف مربوط نیست، بلکه با قانون گذاری خاص، به طور غیر مستقیم، بر اعمال و رفتار انسان اثر می گذارد. البته این احکام، گاهی با واسطه و گاهی بدون واسطه با افعال مکلفان ارتباط پیدا می کند، بنابراین به عدد خاصی منحصر نمی شود. سببیت، شرطیت، مانعیت و صحت از انواع احکام وضعی شمرده می شوند.
در تقسیم بندی دیگر، احکام به واقعی و ظاهری تقسیم می شوند:
أ- احکام واقعی: احکامی را که مکلف، از طریق قطعییا ادله ی اجتهادی به آنها دست پیدا می کند و بدون لحاظ علم و جهل مکلف برای موضوع و متعلق جعل شده است، «احکام واقعی» می گو یند. این احکام در مقام جعل، متوجه جاهل نیز می شود. چه ادلۀ این احکام یقین آور باشد، مانند نص قرآن و خبر متواتر یا از ادلۀ ظنیه به شمار آید، مانند ظواهر قرآن و خبر واحد. از قبیل حرمت ربا، وجوب نماز، استحباب و کراهت برخی از افعال.
ب- احکام ظاهری: احکام و مجعولات شرعی که در موضوعات آنها، جهل به حکم واقعی لحاظ شده است. جایگاه این احکام پس از فرض حکم واقعی و جهل مکلف به آن است. به همین دلیل به این نوع مجعولات شرعی، احکام ظاهری گفته می شود طهارت ظاهری، فساد و بطلان ظاهری معامله و حلیت ظاهری، از مصادیق این احکام هستند.طهارت ظاهری، یعنی چیزی که نجاست واقعی آن مشخص نیست (اصاله الطهاره،یا استصحاب طهارت). فساد و بطلان ظاهری معامله، یعنی معامله ای که صحت و بطلان واقعی آن مجهول است (اصاله الفساد و استصحاب عدم نقل). حلیت ظاهری، آن چیزی است که حرمت واقعی اش مشکوک است (اصاله الحلّ).
از هنر تعاریف گوناگون و متعددی شده است. چه غربیان که اصالت حیات را بر پایۀ ماده و طبیعت فرض کرده اند و هنر را محصول چنین اندیشه ای می دانند و چه شرقیان که حیات را در ابعاد معنوی و ماهوی آن دنبال می کنند و هنر را کمالات روحی می دانند. برخی می گویند: «هر کاری که شما در انجامش لذت ببرید، یک اثر هنری است».
هنر آمیزه ای از جلوه های مادی و معنوی هستی و از جمله جلوه های متعالی حیات بشر و از فصول ممیزۀ او و سایر موجودات است.هنر را به لحاظ خود نمی توان تقسیم کرد. بنابر این تقسیمات آن یا به اعتبار ابزارهایی است که برای خلاقیت هنری از آنها استفاده می شود، یا به اعتبار شیوه هایی است که برای نشان دادن خلاقیت و فعالیتهای هنری به کار گرفته می شود. اما از جهت ماهیت هیچ تفاوتی میان اقسام آن وجود ندارد. گاه ما در هنر از ابزارهای بصری استفاده می کنیم و گاه شنیداری و گاه به شکل تجسمی و گاه مجموعه ای از علایم مثل خوشنویسی و غیره.
3- ویژگی های زن هنرمند:
الف- معرفت دینی: در مکتب اسلام، هر کاری که از اهمیت بیشتری بر خوردار باشد، معرفت بیشتری می طلبد. از آنجایی که هنر، دمیدن روح تعهد در انسان هاست، زن هنرمند مسلمان باید برای استفاده از هنر خود در جامعه، به معرفت دینی آن توجه کند؛ زیرا پیش فرض های ارزشی در تعهد، درست، سلامت و نهایتاً حرمت، تأثیرگذاراست. هنرمندی که دارای معرفت بالای اعتقادی است، با انگیزه ی بهتر و بیشتری به هنر خود می پردازد. در اسلام، با توجه به بُعد پیام رسانی سینما و تئاتر در مسائل فرهنگی، تقویت معرفت دینی در هنرمند بسیار حائز اهمیت است. تئاتر، نوعی منبر است و چنان که در آیات الهی وارد شده است، شرط دعوت و پیام رسانی، بصیرت و آگاهی است: «ادعُوا إلی الله عَلی بَصیره.»
ب- حفظ از سقوط: در اسلام، از گناه به «درۀ سقوط» تعبیر شده است و ما همه در انجام مسئولیتهای خود وظیفه داریم از آن در امان باشیم و این جز با ارادۀ قوی و توکل بر خدا میسر نمی شود. هنرمند نیز از این مسیر مستثنی نیست و باید خود را کنترل کند و هر گاه خطر سقوط به ورطۀ گناه را برای خود محتمل بداند، بر او واجب است این حرفه را ترک کند. بنابر این، فقها در جواب این سؤال که تکلیف استادی که به عده ای از دختران درس می دهد، ولی نمی تواند خود را از نگاه هوس آلود دور نگهدارد، چیست؟ بیان داشته اند: باید تدریس آنان را رها کند. بنابر این بازیگری نیز در صورتی مباح است که از هر گونه حرام، خالی باشد.
ج- داشتن مهارت:در اسلام غیر از توجه به حسن فاعلی و تعهد داشتن در انجام کار، به صحیح بودن آن نیز توجه داشته باشد. بر این اساس، بزرگان دین، در حق کسانی که کارشان را صحیح انجام می دادند، دعای خیر می کردند.
د- دانستن بایدها و نبایدها و التزام به آن: با توجه به اینکه اسلام برای تمام شئون زندگی انسان برنامه دارد، ما باید احکام فقهی مسائلی را که به آن نیاز پیدا می کنیم، بدانیم و به آنها عمل کنیم. هنر بازیگری نیز از این قاعده مستثنی نیست و هنرمند مسلمان باید واجبات و محرمات حرفۀ خود را بیاموزد و به آن عمل کند. در کتب فقهی یکی از آداب حرفۀ تجارت، یادگیری احکام آن است. از آن رو که بازیگری نیز یک حرفه است، بر هر بازیگری، خصوصاً زنان بازیگر، لازم است قبل از ورود به عرصۀ بازیگری، با احکامی که در زمینۀ مسائل هنر و بازیگری است، آشنا شوند تا با رعایت آنها بتوانند به بازیگری بپردازند.
4- بایدهای بازیگری زن:
أ- رعایت عفاف و حجاب: از دیدگاه اسلامی، بی حجابی، پوشش های نامناسب، لباسهای مهیج، نگاه های مسموم و رفتارهای تحریک آمیز با عفاف و حجاب مناسب نه تنها سازگاری ندارند بلکه خودداری از آنها نیز لازم است.
آیاتی که در سوره ی نور، مربوط به عفاف و حجاب است، وظایف زن و مرد را در معاشرت ها و رفت و آمدها، بر سه اصل مبتنی می داند:1. مردان و زنان مسلمان باید از نگاه های مسموم به یکد یگر بپرهیزند، 2. مردان وزنان مسلمان باید عفیف و پاک دامن باشند، 3. زنان باید پوشش داشته باشند و آرایش و زیور خود را نزد نامحرمان آشکار نکنند و در صدد تحریک و جلب توجه مردان برنیایند.
چگونگی پوشش نیز در همین آیات آمده است. با رعایت این شرائط، حضور زن در بازیگری بی اشکال است.
ب- متانت در گفتارو رفتار: زن باید از کارهایی که سبب فتنه در دین و اخلاق می شود، بپرهیزد و با متانت و وقار بازیگری حاضر شود. البته چون حرکت و حضور زن در یازیگری، حساس ترو راه لغزش برای او فراهم تر است، باید به هنگام حضور، توجه بیشتری داشته باشد و از حرکت ها و رفتارهایش در این عرصه، مراقبت بیشتری کند: «وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ ؛ هنگام راه رفتن پاهای خود را [به گونهاى به زمین] نزنند تا آنچه از زینتشان پنهان مىدارند آشکار گردد(و صدای خلخال که بر پا دارند، به گوش نرسد).» در گذشته، زن های عرب، خلخال به پا می کردند و برخی از آنان برای اینکه آن را به دیگران نشان دهند، پا بر زمین می کوبیدند. آیۀ بالا، آنها را از این کار باز داشت.
بی شک، خلخال مورد اختصاص آیه نیست. بنابر این، هر چیزی که سبب جلب توجه مردان می شود از قبیل آرایش چهره، لباس های مهیج و تحریک آمیز و … حرام است. به طور کلی زن در رفت و آمدها نباید کاری کند که سبب تحریک و تهییج و جلب توجه مردان نا محرم شود.در آیه ای دیگر آمده است:
«یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا»
«ای همسران پیامبر، شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید، اگر تقوا پیشه کنید، پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»
هر چند این آیه، روی سخن با زنان پیامبر (ص) است ، اما بی شک، حکم، ویژۀ آنها نیست. بنا بر این، از آیه استفاده می شود که هیچ زنی حق ندارد طوری سخن بگوید که موجب تحریک افراد منحرف شود تا بدین سبب در او طمع کنند. بنا بر این هر کار دیگری نیز که سبب تحریگ و تطمیع می شود، ممنوع است؛ زیرا هنگامی که علت حکمی به روشنی آمده باشد، می توان به استناد آن، حکم را تعمیم یا تخصیص داد. در حقیقت در این آیۀ شریفه، تحریک و تطمیع افراد بیمار دل، چه به وسیله ی سخن یا اسباب دیگر، از سوی زنان، نهی شده است.
بیتردید دین مبین اسلام بهواسطه ای جامعیت محتوای دینی، دین خاتم است خاتمیت این دین، درگرو جامعیت محتوای دینی و تأمین نیازهای امت اسلام در گستره زمانها و دورهها تا قیام قیامت خواهد بود یکی از ارکان جامعیت در این دین مسئلهای حیاتی امامت است ازاینجهت، اگر از مسئلهای امامت شانه خالی کنیم نهتنها به هدف رسالت و بعثت نبی مکرم اسلام «ص» نرسیدیم بلکه اساساً از اسلام ناب محمدی «ص» دور شدیم، حقیقت آن است اگر وظایف رسالت نبی خاتم «ص» را (بهجز دریافت وحی) در محدوده زندگانی آن حضرت ختم شده اعلام کنیم و باور به امامت پیشوایان معصوم «ع» که در تداوم خط رسالت از جانب پروردگار منصوبشدهاند نداشته باشیم بهتبع جامعیت این دین را خدشهدار کردیم، درنتیجه تمام کجروی ها و انحرافات و آثار منفی و زهر تباهکننده حیات دینی و مذهبی همه و همه، پدیدهای مخرب این باور غلط و نادرست خواهد بود و این درد جبرانناپذیری است که فرقههای عامه بافاصله گرفتن از خاندان وحی (ائمهای معصومین ع) به آن مبتلا شدند.
قاعدههای فقهی که در متون فقه اسلام آورده شده است یکی دیگر از جهات جامعیت این دین است که بهعنوان تفریع اصول بر فروع جهت به دست آوردن احکام موضوعات جدید بکار گرفته میشود این قواعد نقش اساسی را در استنباط احکام ایفا میکنند و زمینهای انجاموظیفهای مکلفین را نسبت به تکلیف الهی به آسانی فراهم میسازد.
در این سلسله یکی از قاعدههای پربار و پرثمر در فقه اسلام «قاعده لا ضرر و لا ضرار» است ازجمله قاعده هایست که در مذاهب اسلامی جایگاه منحصر بهفرد و ممتاز را به خود اختصاص داده است تا آنجا که علمای عامه گفتهاند: قاعده لا ضرر و لا ضرار یکی از پنج قاعدهای است که فقه اسلامی بر آن مبتنی است و دایر مدار آن است و اثبات معظم از احکام فقهی بر آن مترتب میشود.
تعریف مسئله و بیان سؤال اصلی تحقیق
یکی از قواعد فقهی بسیار مهم در فقه اسلامی «قاعده لا ضرر و لا ضرار» است که ابتلای فقه اسلامی نسبت به آن بسی فراوان است قلمرو این قاعده منحصر به عبادات یا معاملات نمیشود بلکه در تمامی فروعهای عبادی و معاملی جریان دارد. این رساله در صدد پاسخ به این سؤال است که جایگاه قاعده لا ضرر در نظریات علمای امامیه و غیرامامیه چیست؟
سؤالهای فرعی تحقیق
1-مراد از ضرر و ضرار چیست؟
2-منشأ و مستندات قاعده لا ضرر چیست؟
3-مدلول قاعده لا ضرر نزد علمای امامیه و ادلهای آن چیست؟
4 –مدلول قاعده لا ضرر نزد علمای عامه و ادلهای آن چیست؟
5-نسبت قاعده لا ضرر با ادلهای احکام اولیه چیست؟
فرضیههای تحقیق
مراد از ضرر وضرار در «لا ضرر لا ضرار
الف، نفی حکم ضرری است
ب، دلیل قاعده لا ضرر، ادله اربعه هست یعنی «کتاب، سنت، اجماع و عقل».
2-نسبت قاعده لا ضرر با ادله احکام اولیه حکومت است.
هدف تحقیق:
بررسی قاعده لا ضرردرنظریه ای فقهای امامیه و فرقه های عامه و رسیدن به یک نظریه کامل و منطقی در رابطه باقاعده مذکور جهت استفاده در عملیات استنباط احکام هست.
جنبه جدید بودن و نوآوری تحقیق:
مقایسه میان نظریه های فریقین و بدست آوردن نقاط اشتراک و افتراق و جایگاهی قاعده لا ضرر در میان نحله های اسلامی،جنبه نو آوری این رساله خواهد بود.
قواعد فقه یک ترکیب اضافی است که از دو جزء (قواعدفقه) تشکیلشده است. قواعد، جمع مکسر کلمه قاعده است و قاعده در لغت عرب به معنی اساس پایه هست و بدین مناسبت، ستونهای خانه را قواعد میگویند
طریحی در مجمع البحرین آورده است: «اَلْقَواعد، جَمعُ القاعِدَه و هِی الا ساس لِما فَوقه» یعنی قواعد جمع قاعده و به معنای بنیان پایه برای چیزی است که در بالای آن قرارداد در پایین به هم میرسند.
لسان العرب مینویسد: «والقاعِدَهِ أَصلُ الأُسِّ و القَواعِدُ الإِساسُ و قواعِد البیت إِساسُه» یعنی قاعده ریشهای هر چیز است و قواعد جمع قاعده؛ اساس و پایه است و قواعد خانه، ستون آن خانه است.
ابن اثیر نوشته است: «کَیْفَ تَرَوْنَ قَواعِدُها أرادَ بِالقَواعِد وَاعْتَرضَ مِنْها و فَعل تَشْبیهاً بِقَواعِدِ الْبَناءِ» یعنی مراد از قاعده آنچه دیده میشود هست و به پایههای بنا تشبیه شده است.
علامه فیومی مینویسد: «قَواعِدُ الْبَیت اَساسُهُ، اَلواحِد قاعِدَه» قواعد خانه، پایه اساس آن هستند.
سعید خوزی اضافه میکند «قواعدالهودج خشاب أربع تحته» یعنی قواعد هودج، چوبهای چهارگانهای است که در تحتش به هم میرسند.
در قرآن کریم نیز کلمه قاعده به معنای اساس پایه، مطابق بامعنای لغوی آن آمده است
1-«فَأّتیَ اللهُ بُنیانَهُم مِنَ القَواعِدِ» یعنی خداوند سقف بنای آن ها را از پایه ویران کرد،
2-«وَإذایَرْفَعُ اِبْراهیمُ الْقَواعِدَمِنَ الْبَیتِ اِسمَعیلُ رَبّناتَقبّلْ مِنّاإنّکَ أنْتَ السّمیعُ الْعَلیم» یعنی هنگامیکه ابراهیم و اسماعیل بنیان خانه خدا را برافراشتند؛ گفتند: پروردگارا این خدمت را از ما بپذیر، همانا تو شنوای دانایی
در فرهنگ معین، یکی از معانی که برای کلمه قاعده ذکرشده است اصل بنیاد است.
القاعده بهحسب الاصطلاح الفقهی عبا ره عن الاصل الکلی الذی ثبت من ادلته الشرعیه وینطبق بنفسه علی مصادیقه انطباق الکلی الطبیعی علی مصادیقه
یعنی بهحسب اصطلاح فقهی قاعده عبارت است از اصل کلی که از ادله شرعی ثابتشده و بر مصادیق خود به نحو انطباق کلی طبیعی بر مصادیقش منطبق شود.
قاعده در اصطلاح به معنای قضیه کلیه ایست که منطبق بر جمیع جزئیاتش هست
قاعده در اصطلاح عبارت است از قانون و این دو (قاعده و قانون) فراگیرند و بر تمامى افراد و موارد خود منطبق مىگردند
بنابراین در مفهوم قاعده در اصطلاح شرط شده که کلى و گسترده باشد، گرچه وجود چیز دیگرى بر آن بستگى نداشته باشد. ازاینجا فرق معناى لغوى و اصطلاحى روشن مىگردد؛ زیرا در معناى لغوى، توقف هستى چیز دیگر شرط شده، گرچه کلى نباشد و در معناى اصطلاحى، گستردگى آن شرط شده گرچه وجود چیز دیگرى بدان بستگى نداشته باشد.
در تعریف اصطلاحی قاعده دیدگاه علمای عامه محل آراء و انظاری فراوانی واقعشده است به دو گونه یا دو نگاه تعریف کردهاند در نگاه اول، قاعده را به معنای عام، بدون تقیید به فقه تعریف میکنند مانند تعریف عبدالوهاب سبکی که گفته است:
«القاعده الامرالکلی الذی ینطبق علیه جزئیات کثیره تفهم احکامها منها»
یعنی قاعده امر کلی است که جزئیات فراوانِ بر او منطبق میشود سپس احکام آن جزئیات مفهوم میگردد.
قاعده در اصطلاح به معنای قضیه کلیه ایست که منطبق بر جمیع جزئیاتش هست
«حکم شرعی فی قضیه اغلبیه یتعرف منها احکام ما دخل تحتها»
یعنی قاعده عبارت است از حکم شرعی در قضیه که بیشتر اوقات احکام فروعاتی را که شامل است از او شناخته میشود
این تعریف دقیقاً مطابق با تعریف فقهای امامیه هست چنانچه قبلاً ذکر شد.
اما در نگاه دوم، قاعده را بهاضافه فقه در نظر گرفته و تعریف میکنند که در ذیل «تعریف قواعد فقه» به آن اشاره میکنیم
درنتیجه؛ قاعده در لغت به معنای پایه، اساس، اصل، ریشهای (یکچیز) اطلاق میشود در فقه هم به همین معناست حال آنشی مادی باشد مانند قواعد ساختمان چه معنوی باشد مانند قواعد دین که درواقع به معنای ستونهای ساختمان و یا ستونهای دین هست بدین ترتیب در اصطلاح فقهی یک اصلی است که فروعات و جزئیات فعل مکلف بر آن تطبیق و حکم آن روشن میشود
همان قسمی که ذکر شد که «قاعده فقهیه» مرکب از دو جزء (قاعده و فقه) است، جزء اول یعنی قاعده را توضیح دادیم به مناسبت، جزء دوم یعنی فقه را نیز، بهقدر لازم توضیح میدهیم.
فقه در لغت به معنای مطلق آگاهی فهم آمده است. در معنای دانش و دریافت علم و ادراک و دانایی به احکام شرعی نیز تعریف کردهاند
در لسان العرب چنین آمده است: (اَلْفِقهُ، اَلْعِلْمُ بِالشَّیْءِ وَالْفَهْمُ لَهُ) یعنی فقه علم به چیزی و فهمیدن آن است در آیاتی از قران کریم واژه فقه به معنای دانستن مطابق بامعنای لغوی آن آمده است ازجمله به آیات ذیل میتوان استشهاد کرد.
1-«وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی یَفْقَهواقَوْلی.» یعنی گِرِه از زبان من بگشای تا حرف من را بفهمند.
2-«إلّایُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لاتَفْقَهون.» یعنی هیچ موجودی نیست مگر اینکه او را به پاکی میستاید ولی شما تسبیح آن ها را متوجه نمیشوید.
3-«مالِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لایَکادونَ َفْقَهونَ حَدیثاً.» یعنی چرا این قوم جاهل از فهم هر سخن دورند
در معنای اصطلاحی فقه هرچند عبارات فقها مختلف است اما بهحسب مؤدا یکچیز است برخی از آن تعاریف اینگونه آمده است:
شهید ثانی در کتاب «تمهیدالقواعد» به تعریف اصطلاحی فقه پرداخته، فرموده است «الفقه اِصْطِلاحاً: اَلعِلْمُ بِالأحْکامِ الشّرعِیَهِ الْعِلْمِیّهِ الْمُکتَسِبُ مِنْ أدِلّتِها التَفصیلِیّهُ» فقه در اصطلاح، علم به احکام شرعی عملی است که از ادلهای تفصیلی آن به دست میآید
در کتاب مصطلحات الفقه نیز، فقه را اینگونه تعریف کرده است: «العلم باالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلته التفصلیه» یعنی فقه علم به احکام شرعیه فرعیه است که از ادلهای تفصیلی آن به دست میآید، در کتاب «نضدالقواعدالفقهیه» نیز همین مطالب در تعریف فقه؛ آمده است
حمد بن محمد، یکی از علمای عامه میگوید: واژه فقه، در اصطلاح فقها در معرض تعریفهای بسیاری واقعشده است اما مشهورترین و شایع ترین تعریف ازنظر شمول و صحت تعریف ذیل است:
«العلم بالاحکام الشرعیه العملیه المکتسب من ادلتها التفصیلیه» یعنی فقه عبارت است از علم به احکام شرعی عملی که از مجرای ادلهای تفصیلی آن به دست میآید.
درنتیجه فقه، در اصطلاح فقهای مسلمان مطلق دانستن احکام نیست بلکه دانستن استدلالی احکام است؛ یعنی دانستن از روی ادله و وسایط در اثبات آن ها، نه وسایط در ثبوت، به تعبیر دیگر میتوان علم فقه را علم استنباط احکام شرعی یا علم عملیات استنباط احکام معرفی کرد
در تعریف قواعد فقهی میان فقها بیانات مختلفِ را شاهد هستیم و دلیل آنهم این است که هرکدام به یکی از جنبههای تمایز قاعده فقهی با سایر قواعد اشاره میکنند که به برخی از آن تعاریف در ذیل متذکر میشویم
«انها قواعده تقع فی طریق استفاده الاحکام الشرعیه الالهیه ولایکون ذلک من باب الاستنباط والتوسیط بل من باب التطبیق»
یعنی قواعد فقهی قواعدی است که درراه به دست آوردن احکام شرعی الهی واقع میشوند به گونه ای تطبیق، نه استنباط.
بعضی از فقهای دیگر هم اینگونه تعریف کردهاند: «اِنّ القواعد الفهیه هی احکام عامه فقهیه تجری فی ابواب مختلفه» یعنی قواعد فقه احکام عام هستند که در ابواب مختلف فقه جریان مییابد.
در کتب قواعد فقهی عامه تعاریف بسیاری برای قواعد فقهیه شده است در حال که معظم آن تعریفها خالی از اشکال و اعتراض نیست طبق مدعای صاحب کتاب «القواعد الآصولیه» جامعترین تعریف از ابوعبدالله مقری است ایشان گفته است:
«کل کلی هو اخص من الاصول و سائر المعانی العقلیه، واعم من العقود وجمله الضوابط الفقهیه الخاصه»
هر کلی خاصتر از اصول و سایر معانی عقلیه و عامتر از عقود و جملهای ضوابط فقهی باشند به آن ها قواعد فقهیه اطلاق میشود، قید «هو اخص من الاصول» علم اصول فقه را از تعریف خارج میکند مانند کتاب، سنت، اجماع، قیاس، حجیت مفهوم و عموم و خبر واحد…
قید «اعم من العقود و جمله الضوابط الفقهیه الخاصه» قواعد فقهی خاص را خارج میکند.
چنانکه در ذیل معنای «اصطلاحی قاعده» گذشت و تذکر داده شد که در معنای «اصطلاحی قاعده» دو نگاه در میان عامه شکلگرفته است در قدم اول قاعده را از آن حیث که قاعده هست تعریف کردهاند چنانکه ذکر شد اما دستهای دوم قاعده را به ملاحظه فقه تعریف میکنند، خود سه گروهاند
:
اصولا به اشخاصی که اعمال ممنوعه از جانب شارع مقدس را مرتکب میشوند؛ بزهکار گویند و شخص بزهکار بایست به کیفر اعمال خود برسد. تعداد اندکی از این اعمال ممنوعه به همراه جزای کیفری آن ها در قرآن مشخص گردیده است که به این کیفرها اصطلاحاً حدّ گفته میشود. زنا، قذف، محاربه و سرقت از اموری هستند که در آیات روح بخش الهی کیفر آن ها و بعضاً چگونگی اجرای آن ها به صورت دقیق مشخص گردیده است.
علاوه بر حدود و قصاص که کیفر آن ها در کتاب آسمانی مسلمانان به وضوح آمده است، اعمال دیگری وجود دارد که ارتکاب آن ها جرم محسوب میشود ولی مجازات آن در قرآن ذکر نشده بلکه به نظر حاکم اسلامی واگذار گردیده است. به چنین اعمالی که کیفیت و مقدار آن ها بسته به اختیار و رأی حاکم اسلامی تعیین میگردد؛ تعزیر گفته میشود. میزان تعزیر به نسبت زمان، مکان، سن و شخصیت مرتکبین متفاوت میباشد. یکی از مستندات تفاوت اجرای تعزیر حدیثی است منقول از پیامبر اکرم (ص) که فرمود: از لغزشهای افراد محترم در گذرید؛ مگر حدودی که اجرای آن ها واجب است (سجستانی، ج2، 333).
از میان آیات مربوط به حدود، آیهی سرقت به دلیل اطلاق سرقت و قطع ید، از آیاتی است که فقهای امامیه و اهل سنت در تفسیر آن، چگونگی و شرایط اجرای آن با هم اختلاف نظر دارند.
سرقت از جمله اموری است که سابقهی دیرینه در زندگی بشر دارد و میتوان گفت پیشینهآن از زمان شروع زندگی اجتماعی انسانها و تحقق مفهوم مالکیت بوده است. از زمانی که کاروان زندگی بشر با طی طریق در مسیر ایجاد نظم و حاکمیت قانون بر رفتار فردی و اجتماعی او قرار گرفته؛ سرقت به عنوان رفتاری مذموم و ناپسند مورد تقبیح و مجازات واقع شده است. به دلیل سهولت نسبی ارتکاب سرقت نسبت به سایر جرایم و محسوس بودن سود کاذب حاصل از این عمل نامیمون، بخش عمدهی جرایم ارتکابی در جوامع مختلف را به خود اختصاص داده است. لذا در بیش تر کشورها سعی بر آن است تا با اعمال مجازات های متعدد به عنوان یک عامل بازدارنده از حجم سرقتها کاسته شود. در نظام اسلامی با توجه به نوع، میزان و شرایط، سرقت به دو دسته تقسیم شده است. سرقت های حدّی و سرقت های تعزیری.
نگارنده ضمن احترام به مشترکات میان مسلمانان از جمله: توحید، نبوت، معاد، دین و کتاب آسمانی، بر آن است که به لطف الهی و مدد اساتید گرانقدر و اهل فهم و فن، پس از بررسی اجمالی اقوال فقها پیرامون تعریف سرقت، شرایط اجرای حدّ، و راه های ثبوت سرقت، به صورت تفصیلی به بررسی آراء فقهای مذاهب خمسه پیرامون مفهوم حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ پرداخته و نتایج حاصل از پژوهش خود را در اختیار جویندگان علم و دانش قرار دهد.
با وجود زحمات زیادی که نگارنده در این راه مصروف داشته است؛ این اثر را خالی از نقص نمی داند. لذا رجاء واثق دارد که خوانندگان و پژوهندگان عزیز ضمن پذیرش عذر تقصیر، حقیر را از نظرات عالمانهی خویش محروم نفرمایند.
فصل اول: کلیات و تبیین مفاهیم
1 – 1 – بیان مسئله.
دین مبین اسلام همچنان که برای جان انسانها ارزش قایل است برای اموال آنان نیز حرمت قایل شده است. تا آن جا که دفاع از اموال را حتی به قیمت از دست دادن جان، دفاع مشروع دانسته است و چنان چه شخص به خاطر دفاع از مال خویش مرتکب قتل گردد؛ قصاص نفس از او ساقط و خون فرد متجاوز، هدر میباشد.
پروردگار عالم حرمت سرقت را در آیات مختلف قرآن گوشزد و برای آن کیفر قرار داده است. لکن کیفر سرقت در زمان پیامبران متعدد، متفاوت بوده است. به عنوان مثال در زمان بنی اسرائیل با توجه به سورهی یوسف، آیه ی75، شخص سارق، خود کیفر سرقت معرفی گردیده و به عنوان برده در اختیار مالک مال مسروقه قرار میگرفته است. در زمان حضرت خاتم (ص) قطع ید سارق به عنوان عقوبت سارق معرفی شده است. چنان که در سورهی مائده آیهی 38 میفرماید:« وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ».
یکی از شروط اجرای حدّ سرقت، هتک حرز میباشد. حرز در لغت به معنای جای محکم و استوار، پناهگاه و جایی که چیزی را در آن حفظ کنند آمده است (عمید،1382،ج1،787). برای حرز معنای دیگری نیز قایل شده اند و آن عبارت است از: دعایی که بر کاغذ نویسند و با خود دارند برای دفع آفات و بلاها (معین،1385 ،462). هر چند مفهوم اصطلاحی حرز از معنای لغوی آن دور نیست لکن آن چه در سرقت ملاک استناد است، تعریف فقهی و حقوقی است که جزئیات این مفهوم را بهتر روشن میکند. مشهور فقها گفته اند: « حرز مکانی مغلق یا مقفل است؛ یعنی مکانی که از چشم اشخاص مخفی باشد » (محقق داماد،1379،ج4،260).
از جمله مستندات نظر مشهور فقها خبر سکونی از امام صادق (ع) است که فرمود: « لا یقطع الاّ من نقب بیتا او کسر قفلا» (طوسی،1390،ج4،243). بنا به این روایت حرز چیزی است که برای بیرون آوردن مال از آن باید قفلی را شکست یا نقب زد.
از نظر حنفیها هر شیئ حرز مخصوص به خود را دارد و حرز اشیاء بر اساس مقتضیات زمان و مکان و خصوصیات و اوصاف شیئ متفاوت است. حنفیها میگویند:
در بحث فقه و حقوق اسلامی نقش حرز در سرقت مستوجب حدّ بسیار مهم است. زیرا از جمله شروط لازم برای اجرای حدّ، هتک حرز میباشد و تحقق سرقت منوط به بیرون آوردن مال از حرز است.
با عنایت به اینکه در خصوص مفهوم حرز، مصادیق حرز و موارد اجرای حدّ، میان مذاهب خمسه اختلافاتی وجود دارد؛ این رساله بر آن است تا با بررسی برداشت های مختلف از حرز، مصادیق حرز و شرایط ثبوت هتک حرز از نظر فقهای امامیه و اهل سنّت، موارد اشتراک و افتراق نظرات را استخراج نموده و در اختیار طالبان علم و دانش قرار دهد. فقهایی نظیر شیخ طوسی قایل به تفصیل شده اند. ایشان حرز را این گونه معرفی کرده اند: «والحرز کل موضع لم یکن لغیر المتصرف فیه الدخول الا باذنه او یکون مقفلا (طوسی،1400،714). حرز جایی است که غیر شخص متصرف مجاز به ورود به آن جا نیست؛ مگر با اذن او یا جایی که بر در آن قفل زده باشند». در قانون مجازات اسلامی که بر گرفته از فقه امامیه است؛ حرز عبارت است از محل نگهداری مال به منظور حفظ از دستبرد (تبصره 1 ماده 198 ق.م.ا). طبق این تعریف دو عنصر مادی (حفاظت از مال) و معنوی (حفظ از دستبرد) برای تحقق حرز نقشی اساسی دارند.
نظر فقهای اهل سنّت و مذاهب اربعه در خصوص حرز و نقش آن در اجرای حد سرقت تا حدودی شبیه به نظر فقهای امامیه است. مالکی ها، شافعیها و حنبلیها میگویند:
1 – 2 – سؤالات تحقیق.
الف. سؤال اصلی.
مفهوم حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ، از منظر فقهای امامیه و اهل سنّت چیست؟
ب. سؤالات فرعی.
1 – آیا فقهای امامیه در تبین مفهوم حرز، مصادیق حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ اتفاق نظر دارند؟
2 – نظر فقهای امامیه و اهل سنّت در خصوص مفهوم حرز، مصادیق حرز و نقش آن در اجرای حدّ سرقت چیست؟
3 – آیا میان فقهای عامه در مورد حرز، مصادیق آن و نقش حرز در سرقت مستوجب حدّ اختلاف نظر وجود دارد؟
4- نظر کدام یک از مذاهب اربعه در خصوص حرز به نظر فقهای امامیه نزدیک تر است؟
1 – 3- فرضیه ها.
1 – 4 – ضرورت تحقیق.
مجازات هایی که در دین مبین اسلام وضع گردیده است، برای کنترل اجتماع و اصلاح نظام اسلامی مفید فایده میباشد. از جمله مجازات هایی که در فقه اسلامی وجود دارد؛ حدّ و تعزیر میباشد. میزان حدّ، نوع و کیفیت آن در اسلام مشخص گردیده است. یکی از جرایمی که حدّ دربارهی مرتکب آن اعمال میگردد؛ سرقت است. لکن لفظ مرد و زن سارق در قرآن به صورت مطلق ذکر شده و فقهای عظام امامیه و اهل سنّت، با تفسیر آیه و روایات مربوطه شرایط متعددی برای سارق، قید کرده اند که با جمیع آن شرایط حدّ سرقت که قطع ید است جاری میشود. هتک حرز، ورود به حرز و اخراج مال از آن در زمرهی شروط سرقت حدّی قرار دارند.
از آن جا که کار تحقیقی، تطبیقی جامعی در جهت بررسی اقوال فقهای امامیه و اهل سنّت در خصوص تبیین مفهوم حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ به عمل نیامده است، و با توجه به این که احکام قضایی نظام اسلامی منبعث از آراء فقهی علما و مراجع عظام میباشد؛ لزوم یک کار تحقیقی، تطبیقی در این باره احساس گردید. مضاف بر این وحدت بین مسلمانان یک اصل اساسی است که مشرکین و ملحدین سعی دارند به هر طریق ممکن به این اصل مهم آسیب رسانند. یکی از اسباب اختلاف، اختلاف فقهی است، که امری بسیار طبیعی است و هیچ کس نمی تواند مدعی شود که از هر گونه اشتباه بری است. از راهکارهای وحدت و تقریب بین مذاهب پرهیز از تعصب مذهبی و قبول اصل اختلاف و احترام به اندیشه و دیدگاه دیگران و کنار گذاشتن مسایل جزیی به خاطر مسألهی مهم تری مانند وحدت است. در این اثر به خوبی روشن میشود که نه تنها بین مذاهب مختلف اختلاف نظر وجود دارد، بلکه بین فقهای یک مذهب معیّن نیز در خصوص حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ، اختلافاتی وجود دارد. لذا نگارنده بر این باور است که کارهای تحقیقی، تطبیقی مثل این اثر میتواند در جهت تقریب مذاهب اسلامی مثمر ثمر باشد.
1 – 5- اهداف تحقیق.
1 – 5- 1- اهداف نظری.
1 . بررسی نظرات فقهای امامیه در خصوص مفهوم حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ
2 . بررسی آراء فقهای اهل سنّت پیرامون مفهوم حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ
3 . استخراج نقاط اشتراک و افتراق نظرات فقهای امامیه و اهل سنّت
4 . بررسی نقش حرز در اثبات حدّ سرقت در فقه امامیه و اهل سنّت.
1 – 5- 2- اهداف کاربردی.
1 . استفاده دانشجویان و دانش پژوهان در رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی.
2 . استفاده دانشجویان و محقّقین رشته حقوق و دیگر طالبان علم و دانش.
3 . استفاده قضات دادگاه ها و وکلای حقوقی در محاکم قضایی.
4 . مورد استفادهی طلاّب حوزه های علمیّه.
1– 7- کلید واژه ها.
1.حدّ.
با توجه به این که در مبحث تبیین مفاهیم بیش تر به تعریف حدّ پرداخته شده است؛ به اختصار معنای لغوی و فقهی حدّ را مرور میکنیم. حدّ به معنای منع، مرز و واسطه یا فاصلهی بین دو چیز آمده است. حایل میان دو شیئ، واسطه (فاصله ی) میان دو چیز که از اختلاط آن دو جلوگیرى میکند« أَصل الحدّ المنع و الفصل بین الشیئین، فکأَنّ حدود الشرع فصلت بین الحلال و الحرام» حدّ در اصل به معنای منع و مانع است و حایل بین دو چیز است، همانند حدود شرع که جدا کنندهی بین حلال و حرام است (ابن منظور، 1414، ج3، 140 ).
از نظر فقهی هر چیزى که مجازات معیّن و مشخّصى داشته باشد حدّ، و غیر آن تعزیر شمرده مى شود (محقق حلّی، 1408، ج4، 136). صاحب جواهر در کتاب حدود ضمن اشاره به معنای لغوی حدّ معنای شرعی آن را نیز آورده است. حدود جمع حدّ است و به معنای منع میباشد. حدّ شرعی گویند، زیرا به دلیل ترس فرد عاصی و گناهکار از عقوبت، مانع انجام معصیت میگردد؛ و از دیدگاه شرع، عقوبت و مجازات مخصوصى است که باعث آزار بدن مى گردد؛ به واسطهی معصیت خاصی که مکلّف انجام میدهد و شارع مقدّس کمیّت و میزان آن را برای جمیع افراد آن مشخص کرده است ( نجفی، 1404، ج41، 254)». یکی از فقهای اهل سنّت در تعریف حدّ میگوید: حدّ در لغت به معنای منع است و در شریعت، مجازاتی با اندازهی معیّن است و از حقوق خداوند به شمار میآید. بنابراین، قصاص، حدّ نیست؛ چون از حقوق مردم است و از حقوق خداوند نیست. همچنین بر تعزیر، حدّ اطلاق نمیشود چون مقدار آن معیّن نیست ( استادی،1383، شماره 37، ص77).
در لغت به معنای جای استوار، پناهگاه، بازوبند و چشم آویز است ( معین،1385،462) جایی که چیزی را در آن حفظ کنند، دعایی که بر کاغذ نویسند و همراه خود نگاه دارند ( عمید، 1382، ج 1، 787). دعایی مأثور اعم از خواندنی و آویختنی.
یاسین کنند ورد و بطاها کشند تیغ * قرآن کنند حرز و امام مبین کشند. ( دهخدا،1373، ج 6،7765) احمد بن فارس در معجم مقائیس اللّغه (1404، ج2، 38) میگوید که اصل کلمه حَرس بوده و به معنای حفاظ یا مکان حفظ شده میباشد و از ریشه حفظ گرفته شده است.«الحاء و الراء و الزاء أصل واحد، و هو من الحفظ و التّحفظ یقال حرزته و احترز هو، أى تحفّظ. و ناس یذهبون إلى أنّ هذه الزّاء مبدله من سین، و أنّ الأصل الحرس و هو وجه».
با مشاهدهی فرهنگ لاروس، میتوان گفت تعریف ابن فارس مبنی بر این که اصل حرز، از « ح ر س » گرفته شده است به واقعیت نزدیک است.« حرس – حرسا و حراسه الشیء: آن چیز را نگهداری کرد و آن را شبانه دزدید ( خلیل جرّ، 1367،ج1، 820) ».
در المنجد ص 125نیر حرز به «ما تحفظ به الاشیاء من صندوق و نحوه» تعریف شده است.یعنی حرز چیزی است مانند صندوق و امثال آن که اشیاء را در آن نگاه میدارند و حفظ میکنند.
حرز از نظر حقوقی، هر موضعی را گویند که محدود بوده و غیر مالک حقّ دخول در آن را بدون إذن مالک ندارد؛ به شرط این که موضع بسته و مقفل باشد (جعفری لنگرودی، 1346، 213).
با توجه به این که بررسی مفهوم فقهی حرز موضوع اصلی این اثر میباشد؛ به ذکر این نکته اکتفا میشود که عموم فقها به جز اهل ظاهر معتقدند لازمهی اجرای حدّ سرقت این است که مال از حرز سرقت گردد و حرز از نظر اکثر آنان جایی است که مال به منظور حفظ از دستبرد، در آن نگهداری میشود.
در حدّ سرقت، قطع به معنای بریدن دست راست است. در صورت تکرار سرقت برای بار دوم پای چپ سارق بریده میشود. لکن منظور از قطع در این اثر قطع دست راست سارق میباشد. در اندازهی بریدن دست و پا میان امامیه، اهل سنّت و خوارج اختلاف نظر وجود دارد. در این مقاله فقط به اختلاف آراء در مورد قطع دست اشاره میشود. از نظر امامیه منظور از قطع بریدن چهار انگشت دست راست است. امام جواد علیه السّلام دلیل قطع از بیخ چهار انگشت را از قول پیامبر اسلام (ص)چنین بیان فرموده اند: سجده بر هفت عضو است. صورت ( پیشانی)، دو کف دست، دو زانو و نوک انگشت پاها. وقتی که دست از مچ یا آرنج قطع شود؛ دیگر دستی برای سجده باقی نمی ماند که برای خدا سجده کند. با آن که خداوند فرموده است « أنّ المساجد لله فلا تًدعوا مع الله احداً » یعنی سجده گاه ها برای خداست و آن چه برای خدا است بریده نمی شود (قوانین جزایی اسلام، علی اکبر حسینی،1360،ص129). خوارج به قطع از شانه و اهل سنّت به بریدن کلی کف دست[ مچ دست] اعتقاد دارند ( خرمشاهی،ج2، 1377، 1199).
4 . امامیه.
امامیه به آن عده از مسلمانان گفته می شود که که به خلافت و امامت بلا فصل حضرت علی (ع) معتقدند و بر این عقیده اند که امام و جانشین پیامبر اسلام (ص) از طریق نصّ شرعی تعیین میشود و امامت علی (ع) و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نصّ شرعی ثابت شده است (شهرستانی، 1404، ج1، 146). به امامیه شیعه نیز گفته میشود. شیعه به معنی پیروی کردن فرد یا گروهی از فرد یا گروهی دیگر میباشد. در دین اسلام اصطلاح شیعه، تنها به پیروان امام علی (ع) که به امامت او و فرزندانش اعتقاد دارند؛ اطلاق میشود ( شمالی، 1384، 15).
از نظر امامیه، چون امام همهی مسئولیتهای پیامبر اکرم (ص) جز دریافت و ابلاغ وحی را دارد؛ باید از صفات و ویژگیهای خاص پیامبر، مثل عصمت بر خوردار باشد. از آنجا که تشخیص عصمت برای انسانها ممکن نیست؛ بنابر این همان طور که پیامبر از جانب خداوند معرفی میشود؛ تنها کسی که میتواند فرد شایستهی امامت را معرفی کند، خداست و این کار از طریق پیامبر (ص) انجام میشود. لذا پیامبر در زمان حیات خویش امامان پس از خود را در حدیثی که به حدیث جابر شهرت دارد معرفی نموده است. هنگامی که آیهی 59 سورهی نساء نازل شد؛ جابر بن عبدالله انصاری گفت: ای پیامبر خدا، اولی الامر چه کسانی هستند؟ امر بفرما تا از آن ها اطاعت کنیم. پیامبر (ص) فرمود: آنان جانشینان من و امامان بعد از من هستند. نخستین آنان برادرم علی بن ابی طالب است و پس از آن فرزندش حسن سپس حسین و پس از آن به ترتیب: علی بن الحسین، محمد بن علی (باقر) و تو او را در هنگام پیری خواهی دید و هر وقت او را دیدی سلام مرا به او برسان. پس از محمد بن علی نیز به ترتیب: جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی، و پس از آن فرزندش امام منتظر مهدی (عج) میباشد (احسایی، 1405، ج4، 90-89).
فضیلت اهل بیت (ع) در کتب اهل سنت نیز ذکر گردیده است. از جمله روایتی است از پیامبر (ص) که میفرمایند: هر که می خواهد مانند من زندگی کند و از دنیا برود و در همان بهشت جاویدانی که پروردگارم برای من مهیا ساخته، ساکن شود، باید ولایت علی را پس از من برگزیند و پس از من به اهل بیتم بپیوندد و از آنها تبعیّت. ( المتقی الهندی، 1409، ج12، 104-103).
5 . اهل سنت.
مسلملمانان به دو گروه شیعه و سنی تقسیم شده اند. علی رغم مشترکات فراوانی که دارند؛ اختلافاتی نیز با هم دارند. از جملهی این اختلافات، اختلاف در اصل امامت است. شیعه آن را از اصول دین میداند. انتخاب و معرفی امام را شأن خدا و رسول او میداند اما اهل سنت آن را بر عهدهی مردم میدانند و نقش پیامبر و خدا را در انتخاب امام نادیده میانگارند.
با رحلت پیامبر اکرم(ص)، سقیفه نقطهی عطف خلافت اسلامی به شمار میرود. در حالى که مدینه در ماتم و سوگ فرو رفته و على(علیه السلام)، عباس بن عبدالمطلب عموى پیامبر و برخى اصحاب در تدارک غسل و تدفین پیامبر خویش بودند، جمعى دیگر در سقیفهی بنى ساعده، جمع شده و بر آن بودند تا خلیفهی پس از پیامبر را انتخاب نمایند. پس از بحث و جدلی طولانی، ابوبکر به پا خاست و با تأیید فضایل و عزت انصار، مدعى شد که پیامبر با بیان روایت :«الائمه مِن قریش»، پیشوایى قوم را به مهاجران اختصاص داده است و در ادامه افزود که ما به موضوع حکومت بر حقیم(ابن قتیبه دینوری، 1400، ج 2، 9). نهایت امر عده ای از صحابه با ابوبکر بیعت نموده و او را به عنوان خلیفهی اول انتخاب کردند. این در حالی است که به تأیید علمای اهل سنت علی (ع) سرور مردم در دنیا و آخرت است. زیر از آنان نقل است که پیامبر (ص) فرمود: ای علی تو سرور مردم در دنیا و آخرت هستی؛ دوستدار تو دوست من است و دوست من دوست خداوند. دشمن تو با من دشمنی کرده است و دشمن من دشمن خداوند است. وای بر کسی که بعد از من با تو دشمنی ورزد ( حاکم نیشابوری، بی تا، ج3، 128). ابوبکر در روزهای پایانی عمر خویش، پس از دو سال و سه ماه خلافت، با نوشتن عهد نامهای عمر را به عنوان خلیفه و جانشین خود منصوب نمود (ابن سعد، بی تا، ج3، 193). عمر پس از ده سال خلافت، در سال بیست و سوم هجری بر اثر ضربهی خنجر در بستر افتاد و پیش از مردن شش تن از یاران پیامبر(ص)، یعنى على (ع)، عثمان، زبیر، سعد پسر ابو وقاص، عبد الرحمان پسر عوف و طلحه را نامزد کرد تا به مشورت بپردازند و در مدت سه روز خلیفه مسلمانان را تعیین کنند. صهیب را گفت، امامت نماز را در این سه روز به عهده گیر و این شش تن را در خانهاى درآور تا به مشورت بنشینند. اگر پنج تن آنان طرفدار یک تن بودند و یکى نپذیرفت، او را بکش. و اگر چهار تن طرفدار یکى و دو تن مخالف بودند آن دو را گردن زن، و اگر سه تن با یک نفر بودند عبد الله بن عمر را داور قرار دهید. اگر به حکم داور راضى شدند خوب و گرنه آن طرفى را که عبد الرحمان بن عوف در آنست بپذیرند. و هر کس مخالف بود او را بکش(ابن اثیر،1385، ج3، 67). با توجه به خویشاوندی عبدارحمن بن عوف با عثمان، نتیجهی شورا چیزی جز خلافت عثمان به عنوان خلیفهی سوم مسلمین نبود.
اولین مذهبی که از مذاهب چهارگانه مطرح شد، مذهب حنفی، منتسب به آقای ابوحنیفه نعمان بن ثابت بود. دومین مذهب اهل سنت، مذهب مالکی، منتسب به مالک بن انس میباشد. سومین مذهب اهل سنت، مذهب شافعی، منتسب به محمد بن ادریس شافعی، چهارمین و آخرین مذهب برادران اهل سنت، مذهب حنبلی، منتسب به احمد بن حنبل میباشد.
1 – 8 – روش پژوهش.
پایان نامهی حاضر پژوهشی است فقهی – تطبیقی، بنابراین روش پژوهش یک تحقیق نظری از نوع توصیفی میباشد. در این روش گرد آوری اطّلاعات با بررسی دقیق منابع معتبر فقهی و احکام مربوط به فقه امامیه و اهل سنّت، به صورت تطبیقی و مقایسه ای و با بهره گرفتن از منابع کتابخانه ای صورت گرفته است. مطالب مورد نیاز را با بهره گرفتن از کتابخانه، کتابخانهی دیجیتال، نمایهی نشریّات، مقالات مرتبط، و فضای مجازی وب، گرد آوری کرده ایم.
1-9 – نو آوری و دشواری پژوهش.
الف. نوآوری پژوهش.
همان طور که در مبحث مربوط به ضرورت تحقیق ذکر گردید، موضوع مورد پژوهش در فقه امامیه و اهل سنّت به شیوهی اختصاصی مورد مدّاقه قرار نگرفته است. در پاره ای موارد به شکلی محدود، در خصوص موضوع مباحثی مطرح گردیده است. مطالب مطروحه اندک و عمدتاً در قالب بررسی جرم سرقت به صورت گذرا به حرز و برخی مصادیق آن اشاره گردیده است. لذا نگارنده بر این باور است که، تبیین مفهوم حرز، مصادیق حرز و نقش آن در سرقت مستوجب حدّ، آن هم به شکل تطبیقی و مقایسه ای بین مذاهب خمسه، یک کار نو محسوب میگردد و امید واثق دارد که با توکّل بر خداوند متعال و همراهی و همکاری اساتید بزرگوار راهنما، مشاور، علما و فضلای اهل فنّ، با تطبیق آراء فقهای امامیه و اهل سنّت، ضمن بررسی موضوع و آشنایی بیش از پیش محقّقان با این مفهوم،راه را برای ادامهی مسیر و تکمیل این اثر هموار نماید.
مزایای این پایان نامه عبارتند از :
– استفاده از کتب معتبر فقهی نزد فقهای مذاهب خمسه.
– ارائه تعریف جامع از مفاهیم کاربردی
– بیان نظرات فقهای امامیه و اهل سنّت در دو بخش مجزّا به منظور استفادهی بهتر خوانندگان.
– ذکر مصادیق مشتبه حرز و بیان نظر علمای مذاهب خمسه برای هر مورد مجزا.
– ترجمهی دقیق منابع عربی، با همکاری اساتید و بهر گیری از فرهنگ لغات معتبر.
– نتیجه گیری دقیق و مفصل در پایان پژوهش.
در بازار جهانی، جایی که محصولاتی با عملکرد مشابه از طیف گستردهای از تامینکنندگان در دسترس هستند، برند به ابزاری افتراقی (تمایزی) برای ارائه ارزش و کیفیت به مشتریان تبدیل شده است. برند و برندسازی موضوع مورد توجه بسیاری از محققان بازاریابی در سالهای اخیر بوده و هست تا جایی که بنیاد علوم بازاریابی در سال 2002 اعلام کرده که برند، برندسازی و مدیریت برند مبحث مهم بین سالهای 2002 تا 2004 است (بامرت و همکاران، 2005). این بدان دلیل است که برندهای موفق امکان کسب مزایای رقابتی را به بازاریابان میدهند (لازار و همکاران، 1995)، فرصتهایی را برای موفقیت در تعمیم برند فراهم میآورند، در برابر فشارهای در حال گسترش رقبا حالت ارتجاعی ایجاد میکنند و قادر به ایجاد موانعی برای ورود رقبا میباشند. برندهای برتر جهان امروز مثل Microsoft, IBM, Nokia در سراسر دنیا به رسمیت شناخته شدهاند و ارزش برند آنها بیشتر از دیگر برندهاست (اینتربرند[21]، 2007).
امروزه برند به عنوان یک نیاز استراتژیک و ابزار کارا در دست مدیران مطرح است و به سازمان جهت ایجاد ارزش بیشتر برای مشتریان و مزیت رقابتی پایدار کمک میکند (کلر، 1993). تنها مزیت شرکت نسبت به رقبا که قابل تقلید نیست، برند است. با توجه به طبیعت رقابتی برند در حال حاضر تقریبا تمام صنایع از مزایای محصولاتشان سود میبرند. شرکتها از استراتژی برند برای معرفی و توسعه محصولات و خدماتشان استفاده میکنند (خسروی و همکاران، 2012). به وجود آوردن ارزش ویژه بخش مهمی از ایجاد برند است (پاپو و همکاران،
2005). ارزش ویژه برند، وفاداری مشتری و هزینههای جابهجایی را افزایش میدهد و میتواند منجر به مزایای بلندمدت برای شرکتها شود (بریدی و همکاران، 2008).
مسئلهای که مدیران امروز با آن مواجه هستند، تلاش برای ایجاد توازن بین شدت رقابت و ویژگیهای شرکت است (جوسویسیئس، 2009). وظیفه مدیران دستیابی به هماهنگی و تناسب بین شرکت و محیط بیرونی سازمان برای افزایش بازدهی و عملکرد برند است. در حالی که در اکثر مطالعات، عملکرد شرکت در سطح کلان مورد سنجش قرار گرفته، به تازگی رویکرد دیگری به سنجش عملکرد در سطح برند پرداخته است. عملکرد برند موفقیت یک برند را در بازار نشان میدهد، در حدود 70% از درآمدهای شرکت قابل انتساب به برند است (اوکاس و انگو، 2006). عملکرد برند در بازار قدرت برند شرکت را نشان میدهد.
2-2- تجربه برند
در دهه های گذشته بازاریابی بر جنبههای فیزیکی محصولات و خدمات مثل مزایا، قیمت، در دسترس بودن و کیفیت محصولات تاکید میکرد (مسکارنهاس و همکاران، 2006)؛ ولی امروزه، محققان بازاریابی بر این مسئله تاکید میکنند که بازاریابی باید کانون تمرکز خود را تغییر دهد و بر عناصری مثل مدیریت ارتباطات (بری، 1995) و ایجاد ارزش (وبستر، 1994) تمرکز کند. در محیط فعلی عنصر کلیدی که باید مدیریت شود، تجربه است (بری و همکاران، 2002).
2-2-1- مفهوم تجربه در مطالعات بازاریابی و مصرفکننده
محققان تجربه را به عنوان «درجه نسبتا بالایی از آشنایی با یک موضوع خاص که از طریق نمایش (ارائه) آن موضوع به دست میآید» تعریف میکنند. مطالعات در حوزه مصرفکننده و بازاریابی نشان داده که تجربه زمانی کسب میشود که مصرفکنندگان در جستوجوی محصولات باشند، محصولات و خدمات مورد نظر را بهدست آورند و آنها را مصرف کنند (براکوس و همکاران، 2008). یک مصرفکننده از طریق فرایند جستوجوی اطلاعات، تصمیمگیری و / یا استفاده از محصول به عنوان فرد باتجربه در نظر گرفته میشود (مسیو و همکاران، 2005). مفهوم تجربه در زمینههای مختلفی مثل تجربه محصول، تجربه خدمات، تجربه مصرف، تجربه برند و … بررسی شده است (زارانتونللو و اسمیت، 2010).