آموزش و پرورش عامل اصلی و کلیدی توسعه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هر جامعهای محسوب میشود تجزیه و تحلیل عوامل موثر در رشد و توسعه جوامع پیشرفته بیانگر آن است که همه کشورها، از آموزش و پرورش کارآمد و اثربخشی برخوردار بودهاند. از چند دهه اخیر با رشد و توسعه بیسابقه کمی و کیفی نظامهای آموزش و پرورش در جوامع مواجه شدهایم. هرساله تقاضا برای آموزش و پرورش به سبب اهمیت یافتن آن بیشتر و بیشتر میشود و عدهی بسیار زیادی از کودکان برای کسب تحصیلات و برخورداری از امتیازات اجتماعی و اقتصادی آن به مدارس روی میآورند(نیکنامی، 1375).
مدیریت و رهبری از ارکان سازمان و جامعه است. مدیریت آموزشی در بین سایر انواع مدیریتها از جایگاه ویژهای برخوردار است. اگر آموزش و پرورش هر جامعهای در رأس همه مسائل جامعه باشد، مدیریت آموزشی نیز با همان منطق جایگاه مهمی در بهسازی و توسعه جامعه دارد. اگر مدیران آموزشی یک جامعه دارای دانش و مهارت کافی باشند، بدون تردید نظام آموزشی نیز از اثربخشی، کارائی و اعتبار بالایی برخوردار خواهد بود(میرکمالی،1380).
میتوان گفت که رشد و تعالی جامعه به نظام آموزشی آن و موفقیت هر نظام آموزشی به کیفیت مدیران آن بستگی دارد و از طرفی هم میتوان گفت موفقیت مدیرانآموزشی به مهارتهای مدیریتی آنان برمیگردد.
برای اینکه یک مدیر آموزشی در همهجا حضور داشته باشد، با همه نیرو و توان خودکار کند، اندیشه خلاق را پرورش دهد، در انتظار رویدادها باشد، و خود را برای مقابله با آنها آماده کند باید از عواطف متعادل برخوردار باشد و در برقراری روابط انسانی و هماهنگی مهارت لازم را دارا باشد تا بتواند مدیری اثربخش محسوب شود و سازمان اثربخشی را با همکاری کارکنان آنکه به منزله روح و قلب سازماناند، اداره کنند(بهرنگی،1382).
تغییرات شگرف وبیسابقهایکه دروجوه مختلفدانشبشریاعماز اقتصاد، سیاست، علوم اجتماعی و فنآوری بروز نموده است، اهمیت مهارتهای مدیران را خصوصاً در آموزشو پرورش، بیش از پیش و با گستردگی و پیچیدگی دشواریهای خاصش به نمایش میگذارد، به نحوی که فقط مدیران حرفهای در مدارس، بالاخص در دبیرستانها بنا به شرایط ویژهای که دارند قادر خواهند شد با انجام بهینه وظایف محوله، دبیرستانها را به اثربخشی برسانند.
از آنجا که کار مدیر این است که بتواند کارها را به وسیله و از مجرای دیگران (روسا، هم قطاران، و زیردستان)انجام دهد، بنابراین داشتنمهارتهای لازم(فنی، انسانیو ادراکی)اهمیت و ارزش زیادی دارد و برای حل مسائل سازمان یک دارایی، ارزشمند و ضروری به حساب میآید(رابینز، 1378).
مهارتهای مدیر از جمله مسائلی است که از ابتدای شکلگیری مدیریت به معنای امروزی آن مورد توجه صاحبنظران و محققان بوده است. در تحقیقی که مکمیلان و شولر انجام دادند، دریافتند که آنچه که در توسعه منابع انسانی و بهبود عملکرد سازمانی موثر است، دانش و مهارتهای نیروی انسانی است(مشبکی،1388).
مهارتهای مدیران در ابعاد وجوه فوق یعنی بهکارگیری تکنولوژی (مهارت فنی) و کار با انسانها (مهارت انسانی) در قالب پردازش صحیح اطلاعات و درک کل سازمان (مهارت ادراکی) برای دستیابی موثر به اهداف سازمانی به عنوان مفهومی از مدیریت امروزی و تواناییهای مدیر، مورد توجه لوتانز قرار گرفته است و در تحلیل سازمانی به آن اشاره دارد(لوتانز، 1375).
آموزش و پرورش یکی از سازمانهای جامعه است که اهمیت به سزایی در پیشرفت جامعه دارد زیرا آموزش و پرورش که متشکل از مدارس میباشد با انسانهایی سر و کار دارد که همگی به دنبال آموزش و یادگیری هستند، پس اگر مدیران بتوانند مدیریت زمان را در برنامههای خود عملی کنند، یادگیری در سطح بالاتری انجام میشود.
با توجه به مباحث مطرحشده، در این تحقیق سعی بر آن است به بررسی رابطه مهارتهای مدیران با مدیریت زمان آنان در بین مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه شهرستان بافت پرداخته شود.
1-1- موضوع
بررسی رابطه مهارتهای مدیران با مدیریت زمان آنان در بین مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه شهرستان بافت در سال تحصیلی 92-91
1-2- بیان مسأله
رشد و پیشرفت هر جامعه وابسته به نظام آموزش و پرورش آن است. نظام آموزش و پرورش نیز شامل مدارس، دانشآموزان و معلمان و مدیرانی است که به آن منسوب هستند. لذا میتوان گفت که موفقیت نظام آموزشی منجر به رشد و تعالی فرهنگ و ارتقای جامعه میشود (سلیمی،1374).
سازمان آموزش و پرورش از جمله سازمانهای اجتماعی است که کار اصلی آن پرورش کودکان، نوجوانان و جوانان و آماده کردن آنان برای زندگی همراه با خوشبختی و حیات معقول در جامعه آینده است. با توجه به اهمیت آموزش و پرورش در رشد ابعاد وجود آدمی و تأمین نیازهای فردی و اجتماعی، امروزه این سازمان بسیار گسترشیافته و امور مختلف آن توسط وزارتخانهها و مؤسسات متعددی صورت میپذیرد(صافی،1381).
عملکرد مدیران در سازمانها برای انجام رسالت و مسئولیتها و تحقق اهداف سازمانی بالاخص در نظام آموزش و پرورش به عنوان مهمترین سازمان در هر جامعه، به لحاظ تاثیری که بر عملکرد سایر عوامل سازمانی دارد، مورد توجه صاحبنظران بوده است. یکی از راههایی که توسط آن عملکرد مدیران مورد توجه قرار میگیرد، مشاهده آنها از زاویه مهارتهایی است که برای تأمین موفقیتآمیز هدفها لازم است.
رابرت کاتز، مهارتهای مورد نیاز مدیران را به گروهبندی در سه طیف فنی، انسانی و ادراکی مورد مطالعه قرار داده است که این تقسیمبندی از اهمیت ویژهای در مطالعات مدیریت برخوردار شده است.
کاتزمیگوید: «مهارت، توانایی هایی است که الزاماً ذاتی نبوده و قابل پرورش است و در انجام وظیفه مشخص و نه در توانایی بالقوه مدیر، انعکاس مییابد»(کاتز،1370).
پس منظور از مهارت، توانمندی در استفاده مؤثر از دانش و تجربه است. ملاک اصلی مهارت داشتن و ماهر بودن این است که اعمال و رفتار مدیر در شرایط متغیر، اثربخش باشد(علاقهبند، 1378).
سازمانها به دلیل تعلل و تأخیر در کار، شکستهای زیادی را تجربه کردهاند. این شکستها ممکن است به صورت فشار روانی مضاعف بر هر یک از افراد، خسارت مالی یا حتی ورشکستگی شرکت باشد. تعلل بسیار فراگیرتر از آن است که شما تصور میکنید، یا وضعیتی نیست که به ناگاه از جایی سر برآورد. ریشههایی عمیق دارد. تعلل یعنی فرصتکشی، به تأخیر انداختنکارها و از دست دادن زمان است(بلانچارد، 1383).
اهداف زیادی برای نظام آموزشی درنظرگرفته شده است. درکل باید هدف یک نظام آموزشی در سه زمینه فردی، اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار گیرد ودرنهایت هدف اصلی از ایجاد سازمان مدرسه این است که خدمات آموزشی و نگرشهای انسانی را برای کودکان با روش انسانی و آزادانه ارائه میدهد. در عمل هدفیک مدرسه ایناستکه از طریق بهکارگیری برنامهای خاص، یادگیری شاگردان را آسان سازد(دهقان،1386).
مدیریت صحیح زمان، عاملی اساسی در موفقیت هر سازمان محسوب میشود. چیزیکهتاکنون توجه چندانی به آن مبذول نشده است. همه ما میدانیم که وقت هدر میدهیم، اما بهطور دقیق نمیدانیم که میزان اتلاف وقتمان چقدر است (الکوک، 1382).
با استنتاج از مطالعات و تحقیقات متخصصان«مدیریت زمان» میتوان مهارت مدیریت زمان را به دو مقوله کلی مهارت فردی و مهارت سازمانی آن تفکیک کرد. مهارت سازمانی مدیریت زمان شامل ششبُعدمیباشد کهعبارتنداز: هدفگذاری، اولویتبندی اهداف و فعالیتها، برنامه ریزی عملیاتی، تفویض اختیار، مدیریت ارتباطات، مدیریت جلسات(معین،1387).
مدیرانیکهبتوانند مهارتسازمانیمدیریتزمان در ادارهسازمان خود استفادهکنند، کارآمدتر و موفقتر هستند و سریعتر به اوضاع سازمان خود تسلط پیدا میکنند. مدیران سازمانها باید برای پیشرفت و رسیدن به موفقیت به مهارتهای مدیریتی دست یابند(شعاری نژاد، 1378).
کاتز(1974) مهارت مورد نیاز مدیران را به سه گروه فنی، انسانی و ادراکی طبقهبندی کرده است. منظورازمهارت، توانایی در بهکار بردن موثر دانشو تجربه شخصیاست ضابطه اصلی مهارت داشتن، اقدام و عمل موثردرشرایط متغیر است.
مهارتهای فنی: یعنی دانایی و توانایی در انجام دادن وظایف خاص که لازمه آن ورزیدگی در کاربرد فنون و ابزار ویژه و شایستگی عملی در رفتار و فعالیت است.
مهارت انسانی: داشتن توانایی و قدرت تشخیص در زمینه ایجاد محیط تفاهم و همکاری و انجام دادن کار به وسیله دیگران، فعالیت موثر به عنوان عضو گروه، ایجاد انگیزه در افراد و تأثیرگذاری بر رفتار آنان است.
مهارت ادراکی: توانایی درک پیچیدگیهای کل سازمان و تصور همه اجزاء و عناصر تشکیل دهنده کار و فعالیتهای سازمانی به صورت یک کل واحد(سیستم).
چون در بین سازمان های موجود در جامعه ، آموزش و پرورش از اهمیت به سزایی برخوردار است. و پیشرفت هر جامعهای بستگی به آموزشو پرورش آن جامعه دارد. آموزش و پرورش با انسانها که مهمترین بخش هر جامعهاند، سروکار دارد.
آن هم انسانهایی که هنوز به رشد کامل خود دست نیافتهاند و در حال ساختهشدن هستند، زیرمجموعهی سازمان آموزش و پرورش، مدارس هستند که مقاطع مختلف دارند.در رأس این مدارس، مدیران قرار دارند کهمسئولیت برنامهریزی، هماهنگی و کنترل امور را بر عهده دارند. مدیران باید بتوانند ابتدا برای خود برنامه ریزی کنند و از وقتشان بیشترین بهره را ببرند، تا اینکه مهارت پیدا کنند و برنامهی کامل و کارآمدی برای دانشآموزان تهیه کنند، درغیراینصورت وقت دانشآموزان به هدر میرود.
با وجود مهارتهای مدیران و مدیریت زمان، مدیران می توانند با برنامه ریزی دقیق در امور به موفقیت و پیشرفت دستیابند و میتوانند دیگران را هم تشویق و ترغیب کنند و از حالت رکود و روزمرگی جدا نمایند. با توجه به نکات ذکرشده، در این تحقیق تلاش بر آن است تا میزان مهارتهای مدیران در اجرای مسئولیت مدیریت و میزان مدیریت زمان آنان مورد ارزیابی قرار گیرد وسپس رابطه آنها مشخص شود.
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
امروزه هنر و علم مدیریت را از ظریفترین، دشوارترین و پرثمرترین کارهای آدمی میدانند و به عنوان یکی از شاخههای مهم تمدن معاصر و ازجمله عوامل موثردر رشد و توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جوامع به حساب میآید. در قرن حاضر اهمیت و اثربخشی این دانش بشری تا اندازهای است که برخی از صاحبنظران، قرن بیست و یک را عصر مدیریت و دنیای امروز را، دنیای مدیران آگاه میدانند و علم مدیریت را در زمره یکی از مهمترین و پیچیدهترین رشتههای علوم انسانی به شمار میآورند، زیرا به کمک مدیران توانمند و آگاه به اصول و نظریه های مدیریت و واجد مهارتهای فنی، انسانی و ادراکی میتوان چهرهءسازمانهای اداری، صنعتی، بازرگانی و آموزشی را دگرگون ساخت و از منابع طبیعی، سرمایه، فناوری و نیروی انسانی حداکثر بهره را برد (میرکمالی،1386).
مدیریت زمان مهم است، زیرا زمان بنیان هر کاری است که انجام میدهید(یا انجام نمیدهید!)طریقه دیگر فکر کردن به زمان این است که زمان، زندگی شماست. همه آنچه دریافت میکنید زمان است. اگر چه عجب است که بگوییم اگر میدانستید چقدر زمان برایتان باقیمانده است، حتماً برنامهریزی بیشتری کرده و در انجام کارها مصرتر میبودید، ولی به علت آن که هیچکدام از ما نمیدانیم چقدر وقت داریم طوری رفتار میکنیم که گویا برای همیشه زندگی خواهیم کرد و روزها و سالها را به هدر میدهیم (کرافت،1385).
با توجه به اهمیت وقت و برنامه ریزی در زندگی لازم است همه افراد برای دستیابی به اهداف شخصی وحرفهای به وقت بیشتر بهاء دهند. که در این بین مدیران مدارس نه تنها از این امر مستثنی نیستند، بلکه حساسیت برنامه ریزی در وقت، برای مدیر یک واحد آموزشی بیشتر است، باید زمینه را آماده کرد تا فرهنگسازان جامعه بر استفاده مطلوب از وقت و زمان حساس شوند و آن را به دیگران منتقل نمایند(سلطانی، 1375؛ به نقل از معین،1387).
از بین مدیریتهای گوناگون، مدیریتسازمان های آموزشو پرورش از اهمیت ویژه برخوردار است و نقش استراتژیک دارد، زیرا تمام هدفها و عاملهای این سازمانها انسانی هستند(ساعتچی، قاسمی، نمازی،1387).
وقتی انسان زمان مناسب برای انجام کاری را از دست بدهد، دچار سه مقوله میشود:
بهترین راهحل برای اینمشکلات، مدیریتزمان و فرصتشناسی است(بلانچارد،1382).
سازمان های آموزشی، ارکان اصلی نهاد وسیع آموزش و پرورشاندکه به منظور اشاعه تعلیم و تربیت به وجود میآیند. سازمانهایآموزشی، از خصوصیات دیگر سازمانهایاجتماعی برخوردارند. مراکز آموزشی به معنای اعم کلمه عمدتاً برای پرورش و تربیت نخبگان، نیروی انسانی مورد نیاز واحدهای مختلف اجتماع و تکمیل معلومات بزرگسالان برای انطباق با زندگی و محیط کار در حال تغییر در نهایت تربیت انسانی با امکان شناخت و کشف وجود خود و تعقل در جهان به وجود میآیند. امروزه نظام آموزش وپروش، به عنوان یک پدیده عام اجتماعی، جزء جداییناپذیر زندگی اجتماعی به شمار می رود. هر چند ساختار عملکرد و ویژگیهای آن در جوامع مختلف تفاوت دارند، ولی وجوه مشترک بسیاری نیز میان نظامهای آموزشی یافت میشود. پیدایش و گسترش این نظامها،حاکی از ضرورت و اهمیت روزافزون آموزش و پرورش در جهان کنونی است (شعبانی،1381).
از بین انواع مدیریت، مدیریت بر سازمان های آموزشی از اهمیت ویژهای برخوردار است و نقش راهبردی دارد، زیرا تمام اهداف و عوامل این سازمانها، انسانی است و نقش و رسالت آنها از یک سو تبدیل انسانهای خام به انسانهای مولد، خلاق، خودآگاه و رشد یافته است و از سوی دیگر تأمینکننده نیازهای نیروی انسانی جامعه در بخشهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است (میرکمالی،1386).
بدیهی است در هر جامعهای آموزش و پرورش سنگ زیربنای توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. بررسی عوامل موثر در
ترقی و پیشرفت جوامع پیشرفته بیانگر آن است که همه این کشورها از آموزش و پرورش کارآمد و موثر برخوردار بودهاند. با نگاهی به تاریخ اقوام و ملل گذشته آشکار می شود که دوران شکوفایی و درخشش آنها با رشد پویایی نظامهای آموزشی آن همراه بوده است.
اگر آموزش و پرورش هر جامعه در رأس همه مسائل جامعه باشد مدیریت آموزشی نیز با همان منطق جایگاه مهم در توسعه جامعه دارد. امروزه مدیریت و رهبری سازمانها و نهادها تا حد زیادی به کار آیی و اثربخشی مدیریت بستگی دارد، بنابراین اگر مدیرانآموزشی جامعه از مهارتو دانش کافی برخوردار باشند بدون تردید نظام آموزشی اثربخشی خواهیم داشت. مدیر و رهبر آموزشی علاوه بر داناییو توانایی در زمینههای فنی و انسانی کار خود باید بتواند وظایف آموزش و پرورش، رهبری و مدیریت آن را در یک زمینه کلی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی ملاحظه کند. به عبارت دیگر علاوه بر مهارتهای فنی و انسانی دارای مهارت ادراکی باشد (علاقهبند،1375).
در بحث ضرورت پرداختن به مهارتهای مدیران، نیز میتوان به نهجالبلاغه که سرشار از نکتههای مدیریتی است، مراجعه کرد. حضرت علی (ع) در بخشی از نامه خود به مالک اشتر: مردم را وسیله آزمون رهبران و فرمانروایان معرفی میکند (نهجالبلاغه، نامه 53). آن چه از این مطلب میتوان برداشت کرد این است که رشد و پیشرفت تعالی جامعه و مردم مانند آینهی تمام نمایی است که اقدامات رهبر و مدیر را مورد ارزشیابی قرار میدهد و این مهم جزء در پرتو داشتن مهارتهای مورد نیاز یک مدیر قابل حصول نیست.
وقتی همه از کمبود وقت مینالند. یعنی زمان کالایی است کمیاب. زمان کالایی است خریدنی، چون ما وقت را میخریم. زمان کالایی است هدر دادنی چون ما وقت را هدر میدهیم. ما سعی میکنیم زمان را مدیریت و کنترل کنیم. اما در تلاش برای غلبه بر زمان اغلب اوقات مغلوبش میشویم. کلید اصلی استفاده درست و خلاق از زمانی که به میزان مساوی در اختیار همه ماست، استفاده درست از زمان بر پایه نگرش درست است. ما نمیتوانیم زمان را مدیریت کنیم. فقط خودمان را میتوانیم مدیریت کنیم(موحد،1387).
بنابراین پژوهشی با عنوان بررسی رابطه مهارتهای مدیران و مدیریت زمان آنان در بین مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه به لحاظ اهمیت و ضرورت موفقیت مدارس در رشد و توسعه جامعه و فرهنگ ملی و از سوی دیگر حساسیت شغلمدیران که مسئولیت مهم را بر عهده دارند از اهمیت ویژهای برخوردار است. از طرفیدیگر به دلیل بدیع بودن این نوع تحقیق در بین مدیران مدارس شهرستان بافت، اجرای آن ضروری به نظر میرسد.
1-4- هدفهای تحقیق
1-4-1- هدف کلی:
تعیین رابطه بین مهارتهای مدیران با مدیریت زمان آنان در بین مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه شهرستان بافت.
1-4-2- هدفهای جزئی:
1-5- فرضیه های تحقیق
1-5-1- فرضیه اصلی:
بین مهارتهای مدیریتی ومدیریت زمان مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه شهرستان بافت رابطه وجود دارد.
1-5-2- فرضیه های فرعی تحقیق
آموزش چه در شکل رسمی و چه در شکل غیررسمیاش، همواره یکی از دغدغههای بشر بوده و امروزه نیز حوزه تدریس جایگاه ویژهای را نزد اندیشمندان تعلیم و تربیت به خود اختصاص داده است؛ و با توجه به درهمتنیدگی کیفیت تدریس با توسعه اجتماعی، میتوان انتظار داشت که در آینده نیز این جایگاه ویژه حفظ گشته و ارتقاء یابد.
از آنجاکه تحولات سریع علمی و تکنولوژیکی کیفیت زندگی انسان قرن بیستم و یکم را تحت تأثیر قرار داده و باعث ایجاد نیازهای جدیدی در سطح زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گردیده است، لزوم همگام شدن با این تحولات، کشورهای مختلف را بر آن داشته تا جهت آماده ساختن انسان شایسته این قرن، رویکرد خود را به سمت بهسازی و ارتقای کیفیت آموزش معطوف نمایند. بررسیهای مختلف نشان میدهد که جوامع پیشرفته هر سال قسمت زیادی از بودجه و درآمد خود را صرف آموزش میکنند و کشورهایی که خواستهاند خود را به سطح بالاتری از رشد برسانند، از طریق آموزش و پرورش و تغییر در نظام آموزشی به چنین هدفی دست یافتهاند (محمدی، صباغیان، صالح صدقپور، 1384: 56). نیاز به آموزش از نیازهای مهم و ضروری بشر بوده و هست و مدارس، نقش حیاتی در پاسخگویی به این نیاز دارند؛ یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر یادگیری، محیط کلاس است (مهدینژاد، 1392: 232). کلاس درس به عنوان کوچکترین خردهسیستم نظام آموزشی به تبع تحولات و تغییرات اجتماعی و آموزشی درحال تغییر است. از میان عناصر کلاس درس، نقش معلم و سبک مدیریتی او در تحقیق اهداف آموزشی بسیار مهم و اساسی است (خلخالی، سلیمانپور و فردی، 1389: 62). شناسایی ویژگیهای معلم و چگونگی روابط آنان با دانشآموزان میتواند اطلاعات مناسبی در اختیار دستاندرکاران تعلیم و تربیت قرار دهد و در اصلاح و توسعه برنامههای آموزشی مؤثر واقع شود (البرزی و خیر، 1390: 55).آآآآآآ یکی از کارکردهای مدیریت کلاس درس ارزشیابی پیشرفت تحصیلی است که میزان تحقق اهداف آموزشی و همچنین نواقص یادگیریها را مشخص میکند (صمدی، رجائیپور، آقاحسینی و قلاوندی، 1387: 160). ارزشیابی در نظام آموزشی به علت ماهیت و عملکرد خاصی که دارد یکی از مهمترین مباحث در فرایند آموزش محسوب میگردد (درگاهی و محمدزاده، 1392: 39). و عنصر توسعه دانشآموزان است (کلیپا، ایگنات و روسو، 2011: 882). و میتواند این امکان را فراهم کند تا بر اساس نتایج آن، نقاط قوت و ضعف برنامه و دانش آموز مشخص گردد و به تقویت جنبههای مثبت و رفع نارساییها پرداخته شود. یکی از انواع ارزشیابی پیشرفت تحصیلی، خود ارزشیابی است که در آن دانشجو خود به ارزشیابی از خود میپردازد و نقاط و ضعف خود را از دیدگاه خود بررسی می کند و نسبت به رفع و تقویت آن ها اقدام میکند. با توجه به موارد مطرح شده در این پژوهش رابطه بین مدیریت کلاس درس با خودارزشیابی دانشجویان مورد بررسی قرار میگیرد.
امروزه نظامهای آموزشی در سراسر دنیا اصلاحات گستردهای را با هدف ایجاد تحول عمیق در فعالیتهای علمی آغاز نموده اند (بارنابه و ریکابونی، 2007: 302). در نظامهای آموزشی و به خصوص محیط دانشگاهی یکی از عواملی که نیازمند مدیریت مناسب میباشد کلاس درس است. طراحی و سازماندهی کلاس درس، اداره کلاس درس را آسانتر میکند (صمدی، رجائیپور، آقاحسینی و قلاوندی، 1387: 156). کلاس درس به عنوان یک گروه یا سیستم اجتماعی یا سازمان رسمی مستلزم مدیریتی اثربخش و کاراست. معلم در کلاس درس در نقش مدیر میتواند ایفای نقش نماید. توجه به معلمان به عنوان مدیران کلاس درس رویکردی جدید ولی کاملاً توسعه یافته است. این رویکرد به دلیل تحولات و تغییرات سریع اجتماعی، آموزشی بیش از پیش مورد توجه صاحبنظران علوم تربیتی بخصوص برنامهریزان آموزشی و درسی و مدیریت آموزشی قرار گرفته است (رجاییپور، حسینی و فرهنگ، 1385: 2). مدیریت کلاس، عبارت است از هنر به کار بردن دانش تخصصی و بهرهگیری از مهارتهای کلاسداری در هدایت دانشآموزان به سوی اهداف مطلوب مورد نیاز دانشآموزان و جامعه (رئوفی، 1377: 70). و چنانچه معلم فاقد توانایی مدیریت کلاس درس به طور مؤثر باشد، بعید نیست سایر مهارتهایش نیز بیاثر شود. بنابراین توجه به مدیریت کلاس، نحوه اداره کلاسها و به کارگیری بهترین و مطلوبترین سبک مدیریتی کلاس امری حیاتی و ضروری است (خلخالی، سلیمانپور و فردی، 1389: 61). حال از آنجاکه ارزشیابی پیشرفت تحصیلی یکی از کارکردهای مدیریت کلاس درس است (صمدی، رجائیپور، آقاحسینی و قلاوندی، 1387: 160). در ادامه به بحث مفهوم خودارزشیابی پرداخته میشود. مهارت خود ارزشیابی یک ابزار مهم برای دانشجویان است برای تبدیل شدن به یک یادگیرنده مؤثر و این مهارت باید که به دانشجویان آموخته شود (عبدالله و همکاران، 2011: 122). و اغلب برای ترویج یادگیری دانشآموز محوری، افزایش بینش در فرایند یادگیری و تشویق یادگیری فعال مورد استفاده قرار میگیرد (ویسی، 2013: 731). و با توجه به تمایل روزافزون به یادگیری خودمحور و غیر انکار بودن سهم خودارزشیابی در آموزش مداوم و تداوم کیفیت، توصیه میشود که به خودارزشیابی به عنوان ابزاری قوی برای افزایش پویایی فردی و گروهی توجه شود (آتشسخن، بلبلحقیقی، باقری و ابراهیمی، 1389: 337). با توجه به موارد مطرح شده سوال اصلی پژوهش این است که آیا بین مهارت مدیریت کلاس درس و خودارزشیابی دانشجویان رابطه وجود دارد؟
مهمترین فعالیت معلم در محیط کلاس درس مربوط به مدیریت کلاس درس است (کایکی، 2009: 1215). در واقع مدیریت کلاس، تنظیمکننده فعالیتهای کلاس برای تسهیل جریان یاددهی – یادگیری است (مهدینژاد، 1392: 232). پژوهشها مختلف نشان میدهد که سبکهای مدیریت معلمان در کلاس نقش مهمی در موفقیت و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان ایفا میکند و نقش مهمی در درگیری دانشآموزان در کلاس و ایجاد انگیزه در آنان دارد (آریانپوران، عزیزی و دیناروند، 1392: 26). به عبارت دیگر مدیریت کلاس درس شامل رشد دانشآموزان سالم، انگیزش سالم، معلم سالم، ارتباط سالم و انضباط سالم میباشد (خلخالی، سلیمانپور و فردی، 1389: 61). ارزشیابی مداوم و مستمر وضعیت تحصیلی دانشجویان در طول تحصیل و بررسی عوامل مرتبط با آن نیز یکی از ارکان ضروری و اجتناب ناپذیر بهبود کیفیت نظام آموزشی به ویژه در دانشگاهها میباشد (همایی، حیدری، بختیارپور و برنا، 1388: 50). یکی از انواع ارزشیابی خودارزشیابی است، خودارزشیابی با مفهوم یادگیری مادامالعمر مرتبط است. خودارزشیابی میتواند به عنوان مهارتی در نظر گرفته شود که به یادگیرندگان کمک میکند که نسبت به یادگیریها و بروندادهای خود آگاه شوند و میتواند به عنوان جزئی از فرایند زندگی فراگیران تبدیل شود (خندقی، سپندار، سیفی و جوادی، 1392: 59). خودارزشیابی، مناسبترین روش برای بهسازی آموزش یادگیرندگان و کسب تجربه است که به عنوان یک ابزار فراگیر، با نگرش جامع به تمامی زوایای یادگیری به کمک یادگیرندگان میآید تا آن ها را در شناخت دقیقتر نقاط ضعف و قوت خود یاری کند (زارعی، ملکی و سبزیپور، 1391: 134). با توجه به مباحث مطرح شده بررسی رابطه مدیریت کلاس با خودارزشیابی دانشجویان ضرورت دارد.
شناسایی میزان استفاده اساتید از سبکهای مختلف مدیریت کلاس
شناسایی رابطه سبکهای مدیریت کلاس با خودارزشیابی دانشجویان
1-تعیین میزان استفاده اساتید از سبک مدیریت غیرمداخلهای
2-تعیین میزان استفاده اساتید از سبک مدیریت مداخلهای
3-تعیین میزان استفاده اساتید از سبک مدیریت تعاملی
4-تعیین رابطه سبک مدیریت غیرمداخلهای با خودارزشیابی دانشجویان
5-تعیین رابطه سبک مدیریت مداخلهای با خودارزشیابی دانشجویان
6-تعیین رابطه سبک مدیریت تعاملی با خودارزشیابی دانشجویان
7- پیشبینی خودارزشیابی دانشجویان بر اساس سبکهای مختلف مدیریت کلاس
1- از دیدگاه دانشجویان، اساتید به چه میزان از سبک مدیریت غیرمداخلهای، استفاده میکنند؟
2- از دیدگاه دانشجویان، اساتید به چه میزان از سبک مدیریت مداخلهای، استفاده میکنند؟
3- از دیدگاه دانشجویان، اساتید به چه میزان از سبک مدیریت تعاملی، استفاده میکنند؟
4- بین سبک مدیریت غیرمداخلهای و خودارزشیابی دانشجویان رابطه وجود دارد.
5- بین سبک مدیریت مداخلهای و خودارزشیابی دانشجویان رابطه وجود دارد.
6- بین سبک مدیریت تعاملی و خودارزشیابی دانشجویان رابطه وجود دارد.
7- تا چه میزان خودارزشیابی دانشجویان بر اساس سبکهای مدیریت کلاس، قابل پیشبینی است؟
الف) مفهومی: مدیریت کلاس عبارت است از کلیهی تلاشهای معلم برای سرپرستی فعالیتهای کلاس درس که شامل تعاملات اجتماعی، رفتار دانشآموزان و یادگیری است (ولفکانک و گلیکمن، 1986: به نقل از آریاپوران، عزیزی و دیناروند، 1392: 25).
الف) مفهومی: در این شیوه، مسئولیت اصلی کنترل کلاس در اختیار فراگیران است. قوانین و مقررات توسط آنان و با راهنمایی مدرس کلاس تدوین میشود. تأکید این شیوه بر تفکرات و احساسات شخصی افراد است. تفاوتهای فردی بسیار مهم تلقی میشود. به افراد کلاس فرصت داده میشود تا رفتارهای خود را کنترل کرده و نظارت نمایند. شیوههای مداخلهای عمدتاً حرکات و اشارات غیرکلامی، نشستهای خصوصی، مهارتهای ارتباطی و پیامهایی است که به افراد داده میشود (شریفیان، نصر و عابدی، 1386: 4).
ب) عملیاتی: در این پژوهش سبک مدیریت غیرمداخلهای عبارت است از آنچه که به وسیله گویههای (1-8) پرسشنامه محققساخته سنجیده میشود.
الف) مفهومی: در این شیوه معلم تلاش میکند اجرای وظایف یادگیری را بر عهده بگیرد. بنابراین، معلم کنترل قوی دارد، یعنی او تلاش میکند فعالیتهای خود را جایگزین فعالیتهای شناختی، عاطفی و فراشناختی دانشآموز نماید (یوسفزاده و معروفی، 1389: 87).
ب) عملیاتی: در این پژوهش سبک مدیریت مداخلهای عبارت است از آنچه که به وسیله گویههای (9-16) پرسشنامه محققساخته سنجیده میشود.
الف) مفهومی: در این شیوه معلم بر این باور است که باید در مواردی که دانشآموز توانایی لازم را دارد، فعالیتهای یادگیری را به آن ها سپرد و در مواردی که چنین توانایی وجود ندارد، معلم این فعالیتها را خود بر عهده گیرد (یوسفزاده و معروفی، 1389: 88).
ب) عملیاتی: در این پژوهش سبک مدیریت تعاملی عبارت است از آنچه که به وسیله گویههای (17-24) پرسشنامه محققساخته سنجیده میشود.
1-5-5- خودارزشیابی:
الف) مفهومی: خود ارزشیابی به عنوان داشتن اطلاعات خاص در مورد دانشجویان از دیدگاه خود آن ها تعریف شده است. و به عنوان منعکس ساختن در تواناییها، ناتواناییهای و پیشرفتهای به دست آمده در یک بازه زمانی و یک دوره آموزشی خاصتوسط خود دانشجو تعریف شده است (بلانسی و مرینو، 1989: نقل از آلیشا و دولماسی، 2013: 874).
ب) عملیاتی: در این پژوهش خودارزشیابی دانشجویان عبارت است از آنچه که به وسیله گویههای (25-47) پرسشنامه محققساخته سنجیده میشود.
. Barnabe and Riccaboni
در عصر حاضر، دین پژوهی به شیوه علمی و با بهره گرفتن از روش های مورد قبول در علوم انسانی، یکی از جدید ترین و مورد توجه ترین حیطه های تحقیقی در رشته های علمی و دانشگاهی است. بی تردید یکی از جنبههای اساسی در جوامع مختلف در طول تاریخ باورهای دینی بوده است. شاید نتوان جامعه ای را یافت که در آن به نوعی دین حضور نداشته باشد. دین یکی از نیازهای بشر میباشد. هر چند که دین در جوامع مختلف و در زمان های متفاوت، اشکال متفاوتی را به خود دیده است، از پرسش جمادات و حیوانات گرفته تا خورشید و ماه در طول تاریخ وجود داشته است. تا دین مسیر واقعی خود را پیدا کرده و یگانه پرستی جایگزین دیگر ادیان شده است. یکی از نکات اساسی در این مورد رابطه باورهای دینی با دیگر باورها و ارزشها می باشد. معمولاً در بیشتر جوامع باورهای دینی به عنوان یک ارزش مسلم محسوب میشود و دیگر ارزشهای انسانی تحت تأثیر اعتقادات دینی قرار دارد. (خدایاری فرد و همکاران، 1388 :4-6).
هر علم و تخصصی از منظری خاص به پدیده دین نگریسته و واقعیتهایی را پیرامون آن بیان کرده است، ولی نمیتوان پذیرفت که پدیده ای به این پیچیدگی و وسعت که تمام زوایای وجودی و زندگانی بشر را تحت الشعاع قرار داده است، پدیده ای ساده و تک بعدی باشد. در قرآن و منابع دیگر اسلامی، تعابیر و کاربردهای وسیعی از عبارت دین صورت گرفته و تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است. برای مثال دین پیروی از یک راه و رسم اعتقادی است[1] دین تصدیق خداوند، رسول، کتاب، قیامت و معاد است[2]؛ دین تسلیم در برابر امر خداوند است[3]؛ دین پیروی از راه ابراهیم (ع) است[4]؛ دین اعتقاد به توحید و عبودیت خداوند است،[5] دین همان چنگ زدن به حبل الهی است[6]؛ دین اقامه نماز و پرداختن زکات است[7]؛ دین به مفهوم قانون است[8]؛ دین به معنی جزاست[9] خلاصه اینکه، دین پدیده ای مرکب از انواع پدیده ها و واقعیات متعدد است. بخشی از پدیده ها و واقعیات پیرامون دین، جنبه های روانشناختی آن است که شامل مقوله هایی از جمله هیجانات، باورها، ارزشها، رفتارها و محیط اجتماعی است .بر اساس تعداد معانی ارائه شده برای دین، اندیشمندان مسلمان نیز به دین به عنوان پدیده ای ساختاری و چند بعدی نگریسته و آن را راه و روشی دانسته اند که ابعاد آن، تمامی زندگی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد و او را به هدف کلی و متعالی که همانا سعادت و خوشبختی است، رهنمون می سازد. علامه طباطبائی )المیزان، 1363 (، معتقد است دین روش مخصوصی در زندگی است که صلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دائمی حقیقی باشد، تأمین می کند. ابعاد اصلی دینداری بارها مورد بررسی قرار گرفته است، اما مفهو م دین در علوم اجتماعی، فاقد یک تعریف قطعی و متفق علیه است . اما در هر حال، دین، به نحو بسیار کلی، مجموعه ای از اعتقادات، اعمال عواطف )فردی ، جمعی ( دانست که حول تجربه حقیقت غایی یا امر قدسی و متعالی سامان .یافته است (همان منبع: 15).
جوادی آملی) 1377 (نیز با بهره گرفتن از آیات و روایات، دین را از نظر لغوی به معنای انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت، تسلیم و جزا معرفی می کند و آن را متشکل از مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی می داند که هدف آن اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانهاست. توجه به سه بعد عقاید، اخلاقیات و احکام که در این تعریف آمده است، در تعریف بیشتر علمای دیگر دینی نیز مشاهده می شود. اساس آنچه ذکر شد، وجود گرایشهای معنوی به وجود قوّه تعقل در انسان برمیگردد؛ اینکه انسان با قوّه ی تعقّل خویش میتواند به تفکر و تفحّص در خود و محیط اطراف خویش بپردازد و به علت و معنای امور پی ببرد. در واقع، توجه به گرایشهای معنوی با پشتوانه تعقّل، موجب به وجود آمدن نگرش معنوی در انسان میشود. در نتیجه، نگرش معنوی را میتوان ناشی از عمق آگاهی انسان و شناخت او دانست که ازسطح و ظاهر اشیا و امور عبور میکند و به درون و ذات و ماهیت آنها و روابط و وابستگیهای آنها با هدف جستوجوی علت و معنا نفوذ می کند؛ همچنان که در قرآن کریم، آیات متعددی به تفکر و تعقّل در مخلوقات و پدیدههای طبیعی برای رسیدن به شناخت نسبت به خداوند و درک حضور او دعوت میکند. از آن جمله، میتوان به آیات 190 و 191 سوره «آل عمران» اشاره کرد که خداوند میفرماید: «مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانههای روشنی برای خردمندان است؛ همانها که خدا را یاد میکنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و میگویند: بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهای.» بنابراین، هر قدر گرایشها و نگرشهای معنوی انسان پایه و زیر بنای اعتقادی (اعتقاد به وجود و حضور خداوند) و فکری (تفکر و دانش درباره آفرینش و معنای آن) پیدا کند، او بیشتر و عمیقتر در جریان فرایند رشد معنوی قرار میگیرد. این قرار گرفتن در فرایند رشد معنوی و توجه و ایمان به خداوند و درک حضور او در زندگی تأثیر عمیقی بر دیدگاه و رفتار وی درباره خودش و روابطش با انسانهای دیگر میگذارد و راه پیدا کردن هدف و معنای صحیح برای زندگی را به او نشان میدهد، و این همان دست یافتن به توانایی معنوی و نتیجه ی نگرش معنوی سالم است. لازمه ی دست یازیدن به چنین مهمی، فراهم سازی محیطی است که تفکر را پرورش دهد و به فکر کردن اهمیت داده شود (وینیست روجینوبه [10]نقل از جانسون،2002: 102). در این پژوهش با توجه به دیدگاه آیت الله صدر در مورد ساختار معارف اسلام متشکل از چهار نوع رابطه ی انسان با خداوند، خود، دیگران و جهان هستی و نیز با در نظر گرفتن سه مؤلفه اساسی (شناختی، عاطفی و رفتاری)، دینداری را می توان چنین تعریف کرد: شناخت و باور به پروردگار یکتا، انبیا، آخرت و احکام الهی داشتن علایق و عواطف معینی نسبت به خدا، خود، دیگران و جهان هستی در راستای تقرب به خدا و التزام و عمل به وظایف دینی در این تعریف شناخت به دو مفهوم علم حضوری نسبت به پروردگار و آگاهی حصولی یا استدلالی نسبت به وجود خداوند، ارسال رسل و وجود جهان پس از مرگ به عنوان اصول دین اسلام، و شناخت احکام و آنچه بر پیامبران نازل شده است و باور نیز اعتقاد قلبی به همین متعلقات ایمان است. علایق و عواطف معین به بعد عاطفی دینداری اشاره دارد و به طور کلی حب و بغض در راستای تقرب به خدا را شامل می شود. ارتباط عاطفی با خداوند، خود، دیگران و جهان هستی ، بیان کننده ی ابعاد تربیتی اسلام در راستای دینداری است. التزام عملی به وظایف دینی اشاره به بعد رفتاری دارد، به طوری که فرد دیندار پس از شناخت و احساس عاطفی نسبت به دستورات دینی، خود را ملزم به انجام آنها بداند(طالبان،1378 : 20-30).
دعوت به تفکر و اهمیت آن در کمال انسانی به عنوان اساسیترین دستورالعمل شریعتهای آسمانی و مکاتب بشری همواره مورد تأکید و توجه بوده است. دین کامل ترین و جامع ترین پاسخ ها را برای دغه دغه های فکری انسان، ارائه می دهد. در جهان کنونی پیشرفت و توسعه کشورها به واسطه انسانهای اندیشمند، خلاق و مبتکری است که همواره با دید تیزبینانه و انتقادی خود مسائل جوامع خود را دقیق تجزیه و تحلیل می کنند .البته این موضوع که فرد، چه مقدار از باورهای دینی را با تفکر می پذیرد و درونی می کند، یک موضوع مهم و قابل توجه است . لذا در این پژوهش با هدف بررسی رابطه ی مؤلفه های دینی(شناخت دینی،نگرش دینی و رفتار دینی) با تفکر انتقادی در بین دانشجویان مستقر در طرح جامع دانشگاه شاهد انجام شده است.
بیان مسأله :
دین و تربیت دو واقعیت اصیل، گسترده و بسیار تأثیر گذار در همه احوال زندگی انسان به شمار می آیند. مطالعه گذرای تاریخ پر فراز و نشیب زندگی آدمی نشان می دهد که دین و تربیت معمولاً با یکدیگر ارتباط متقابل و دوسویه داشته اند. از سویی جلوه های گوناگون دین و نهاد مذهب نقش بنیادی را در شکل دهی و گسترش فرایند تربیت ایفاء نمود به گونه ای که با سیر اجمالی در تاریخچه تعلیم و تربیت در جهان می توان نتیجه گرفت که در اکثر قرون در بیشتر سرزمینها دین اولین و مهمترین نهاد تعلیم وتربیت بوده است. دین بهترین و عالی ترین روشی است که می تواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بیش از هر روش دیگری مردم را به رعایت قوانین اجتماعی وادار نماید(طباطبایی،1356 :17).
انسان به عنوان یکی از مخلوقات خداوند برای رسیدن به مقصود خود به راه ونقشه نیاز دارد و دین همان راه و نقشه ی رسیدن به هدف است . دین از ابعاد و مؤلفه های گوناگون و متعددی تشکیل شده است. به نظر(گلاک و استارک،1965 :20-19) در همه ادیان دنیا به رغم تفاوتهایی که در جزییات دارند، عرصه های مشترکی وجود دارد که دینداری در آنها متجلی می شود. این عرصه ها که می توان آنها را ابعاد مرکزی دینداری به حساب آورد. عبارتند از ابعاد شناختی(اعتقادی)، عاطفی، پیامد و مناسکی. اگر ابعاد دینداری مدل گلاک و استارک بر اسلام منطبق شود، مجموعه ای از باورها را که “اصول دین”خوانده می شوند می توان با باورهای دینی تطبیق داد(سراج زاده،1377). از طرف دیگر ، دقت در چهار بعد مذکور مبین آن است که با کمی اغماض می توان این چهار بعد را در بعد کلی نگرش و رفتار دینی جای داد. به این صورت که ابعاد شناختی(اعتقادی)، عاطفی و پیامدی که هر کدام به نوعی مبین طرز تلقی افراد نسبت به باورهای دینی، احساسات دینی و اثرات باورها و اعمال دینی بر زندگی آنان می باشد را بیانگر نگرش کلی انسانها در مورد دین تلقی نمود. بعد مناسکی یا اعمال دینی مشهود و مشخص نظیر نماز خواندن، شرکت در آیین های دینی، روزه گرفتن و…می باشد، بیانگر رفتار دینی افراد قلمداد می شود. باید توجه داشت رفتار دینی می تواند شامل نمونه های باطنی نظیر اخلاص، تفکر معنوی و انتقادی و نظایر آنها باشد که به علت تعداد زیاد و دشواری بسیار فراوان در سنجش آنها، از آنها صرف نظر شده است . افراد جامعه هر کدام نگرشها و رفتار های دینی خاص خود را دارند و از طرف دیگر، از آنجا که رفتار های دینی خاص می توانند متأثر از نگرش های دینی بخصوص باشند. لذا این احتمال می رود که با بهبود نگرشهای دینی یکی از مهم ترین اقشار جامعه یعنی دانشجویان دانشگاه که چند واحد درسی مرتبط با دروس دینی هم در دانشگاه می گذرانند بتوان موجبات بهبود رفتارهای دینی را در آنان فراهم ساخت. همچنین تفکر در معنای وسیع کلمه به معنای جستجوی شعور و آگاهی است. در ارتباط با تفکر دیدگاه های مختلف وجود دارد و متخصصین هر یک نظرات خاصی در مورد چگونگی آن ارائه داده اند. یکی از این دیدگاه ها اشاره به این موضوع دارد که تفکر امری واحد نیست. زیرا دارای ابعاد، انواع و ماهیت های متفاوتی است و به شکل های مختلف بروز می کند. در این دیدگاه ابعاد و انواع تفکر دارای اهمیت است و به اجزاء مختلفی تقسیم می شود که عبارتنداز: تفکر شهودی، تفکر تحلیلی، تفکر منطقی، تفکر خلاق و تفکر انتقادی(مارینوز، رنگین، سومیورز و برنت،1986/1380).
با توجه به این که رشد تفکر انتقادی، که خود نوعی تفکر انتزاعی است(مارینوز ودیگران1380)، با آغاز دوران نوجوانی شروع می شود در فرایند رشد عقلانی دائماّ باورها و هدفها مورد تجدید نظر قرار می گیرد. بر این اساس یکی از ملزومات و پیش شرط های اساسی در دست یازیدن به شناخت مؤلفه ها ی دینی تفکر انتقادی است. فردی که سوالات دینی برایش پیش می آید و با پر سشگری در صدد دست یافتن پاسخ آن سوالات است و به جستجوی راه حل می پردازد. جستجوگری یعنی توانایی کشف و طرح مسأله، فرضیه سازی، گردآوری اطلاعات، توانایی تجزیه و تحلیل یافته ها و نتیجه گیری فرصتی است برای فرد تا به مجموعه ای روشن و نظم یافته و پایدار از ارزشها و هدفها دست یابد و به آن ارزشها و هدفها و باورهایی که خود انتخاب کرده است و رسیده است، متعهد گردد و گذر نسبتا موفقی از “است”به “باید”را رقم زند و خیر را از شرّ تمییز دهد و از این طریق زندگی خود را سازماندهی و هدایت کند. پرسشگری دینی فرصتی است که هر فرد، شاخص های مهم دینی خود را از نزدیک بیازماید و به صورت فعال و آگاهانه به جستجو و ارزیابی اطلاعات دینی بپردازد و از پذیرش پاسخ های قالبی بپرهیزد و کمتر مستعد جزمی بودن و پیشداوری گردد(باتسون،215:1985) و به نظام ارزشی ویژه با ایدئولوژی مشخص و به جهتگیری روشن دینی برسد. فردی که تفکر انتقادی دارد، می تواند با ارزیابی نظرات و باورهای مختلف و یافتن استدلال برای آنها، به پرسشهایی که وی را در دستیابی به مؤلفه های دینی کمک می کند، پاسخ گوید. از جمله پژوهش های انجام شده در ایران می توان به؛. جواد زاده شهشهانی( 1383) در پژوهشی تحت عنوان “تفکر انتقادی و دین دو عامل مهم در شکل گیری هویت و مقابله با بحرانهای روانی و اجتماعی” نشان داده شده است. افرادی که از مهارت تفکر انتقادی برخوردارند به هویت دینی ثبیت شده تری دست یافته اند همچنین در این پژوهش عملکرد مسلمانان (به خصوص افرادی که برای نوجوانان مرجع قدرت محسوب می شوند) و عوامل اجتماعی دیگری، مانند رسانه مانند (فیلم، ماهواره، اینترنت و…) در چگونگی شکل گیری هویت دینی نوجوانان تأثیر به سزایی دارد. صادقی(1388) در پژوهشی با عنوان”بررسی نگرش دینی (مثبت و منفی) بر تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی دماوند” به خوبی نشان داده که عقاید و شعائر مذهبی نقش مهمی در پیشگیری و کاهش مشکلات هیجانی و روانی بازی می کند و همچنین رابطه ی بین نگرش دینی مثبت و تفکر انتقادی ، نگرش دینی منفی و تفکر انتقادی و رابطه ی بین تفکر انتقادی پرداخته شده. جوادزاده شهشهانی(1385) در پژوهشی با عنوان”بررسی هویت دینی با تفکر انتقادی و رابطه ی این دو، در دانشجویان ساله( 22-20)” از یک سو وضعیت هویت دینی افراد و میزان بهره مندی آنها از مهارت تفکر انتقادی پرداخته همچنین در این تحلیل ها، عوامل دیگری که بر شکل گیری هویت دینی افراد و چگونگی رشد تفکر انتقادی در آنها مؤثر بوده شناسایی شد. و همچنین پژوهش های انجام شده مرتبط در خارج از کشور به؛ پژوهش برگین(1983) تحت عنوان”دینداری و سلامت روانی یک امر تحلیل و ارزیابی مجدد انتقادی”پرداخته است. تجزیه و تحلیل 24 بررسی در مورد رابطه بین دینداری و شخصیت هیچ تأییدی را که برای اینکه دینداری لزوماً با علم آسیب شناسی روانی مرتبط است آشکار نکرد اما آن همچنین فقط ارتباط نسبتاً مثبتی از دین را نشان داد، ارزیابی بهتر مفاهیم و روش های دینداری نشان می دهند که دین پدیده چند بعدی است که دارای جنبه های مثبت و منفی می باشد. پژوهش پاول، شهابی وتورزن(2003) در پژوهشی تحت عنوان”دین و معنویت”رابطه با سلامت جسمی”شواهد نشان می دهند که 9 فرضیه در ارتباط بین مذهب و معنویت، مرگ و میر، ناخوشی، ناتوانی و یا بهبودی از بیماری وجود دارد. در شرکت کنندگان در کلیسا کاهش درجه خطر مرگ و میر نیز وجود دارد محقق در این پژوهش از میان انواع تفکر که شامل تفکر انتقادی ، تفکر شهودی، تفکر تحلیلی، تفکر منطقی، تفکر خلاق و… می باشد را تفکر انتقادی را با مؤلفه های دینی (شناخت دینی، نگرش دینی ورفتار دینی) و ارتباط اینها را مورد بررسی گرفت.
اکنون با عنایت به نکات فوق، مسئله اساسی پژوهش حاضر” بررسی رابطه ی بین مؤلفه های دینی با تفکر انتقادی در بین دانشجویان مستقر در طرح جامع دانشگاه شاهد بوده است” . لذا این پژوهش درصدد پرداختن به این مسأله بود که آیا بین مؤلفه های دینی (شناخت دینی، نگرش دینی و رفتار دینی) با تفکر انتقادی ارتباطی وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت تحقیق :
الف: جنبه نظری تحقیق:
ب: جنبه کاربردی تحقیق:
هدف های تحقیق :
هدف کلی :
هدف پژوهش حاضر”بررسی رابطه ی بین مؤلفه های دینی با تفکر انتقادی دربین دانشجویان مستقر در طرح جامع دانشگاه شاهد “می باشد.
هدف های جزئی:
الف)تعیین رابطه ی شناخت دینی با تفکر انتقادی در بین دانشجویان مستقر در طرح جامع دانشگاه شاهد.
ب) تعیین رابطه ی نگرش دینی با تفکر انتقادی در بین دانشجویان مستقر در طرح جامع دانشگاه شاهد.
ج) تعیین رابطه ی رفتاردینی با تفکر انتقادی در بین دانشجویان مستقر در طرح جامع دانشگاه شاهد.
سؤال های تحقیق:
1 .آیا بین شناخت دینی با تفکر انتقادی در بین دانشجویان مستقر در طرح جامع دانشگاه شاهد ارتباط وجود دارد؟
هر برنامهریز درسی، محتوایی که طراحی مینماید به منظور تحقق یادگیری اثربخش است. برای آنکه یادگیری در فراگیران در حداقل زمان ممکن و با کیفیت صورت گیرد، بایستی منطبق با تفاوتهای فردی آنها باشد. اگر در گذشته، یادگیری را تنها متأثر از هوش و عوامل ارثی میدانستند، امروزه علاوه بر آنها، عوامل دیگری از قبیل سبک یادگیری و مدیریت زمان نیز تأثیرگذار میدانند.
افراد در فضای آموزشی با سبکهای متنوع یادگیری حضور دارند که بدون شک بر فرایند یادگیری تأثیرگذار است. همان طور که اثر انگشت هر فرد، خاص خودش است، سبک یادگیری نیز منحصر به خود فرد است. آگاهی از نمونه یادگیری فراگیران و شناسایی یادگیری ترجیحیشان باعث هدایت برنامه آموزشی در جهت آموزشی متناسب با ویژگیهای یادگیرندگان می شود. (آقابابایی، 1388) بنابراین هر برنامهریز درسی در جایگاه طراح آموزشی، بایستی به این عامل مؤثر در یادگیری توجه نماید و محتوایی را طراحی نماید که پاسخگوی سبکهای یادگیری متنوع فراگیر باشد. تحقیقات و نظریات متنوعی در این زمینه مطرح شدهاند و اکثرأ اهمیت سبک یادگیری را در افزایش رضایت و بالا بردن کیفیت آموزش عالی تأیید نموده اند.
علاوه بر عامل سبک یادگیری، زمان نیز به عنوان یک کالای برگشت ناپذیر و غیرقابل خرید در طراحی و برنامه ریزی درسی نقش اساسی دارد. اگر برنامهریز به عامل زمان در برنامه ریزی و تدوین محتوا توجه نداشته باشد، منجر به نارضایتی فراگیر و عدم تحقق یادگیری خواهد شد و بالطبع اگر فراگیر در زمان یادگیری به عامل وقت و مدیریت آن توجه نداشته باشد باعث خواهد شد که از دیگر اهداف خود بازبماند.
لذا به دلیل اهمیت متغیرهای تحقیق بالاخص در محیطهای آموزشی و علاقه شخصی تحقیقگر، درصدد برآمد تا به بررسی وضعیت موجود سبک یادگیری و مدیریت زمان و رابطه آن در بین دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه باهنر کرمان بپردازد تا بدین وسیله با بررسی علمی این دو متغیر به کلیه ذی نفعان آموزشی در جهت تسهیل یادگیری کارآمد کمک کند و میزان آگاهی و شناخت آنها را نسبت به این دو مولفه افزایش دهد.
1-1 بیان مسأله
در کشور ما، مسئولیت تربیت نیروهای متخصص برای ورود به بازار کار و گرداندن چرخهای اقتصادی، رشد و توسعه اجتماعی، فرهنگی به دانشگاهها و مؤسسات آموزشی واگذار شده است. وابسته بودن توسعه و بقای جامعه به آموزش از یک سو و وجود فضای رقابتی برای ورود به دانشگاهها ضرورت توجه به بالا بردن کیفیت آموزش و تحقق یادگیری اصیل و عمیق را ایجاب می کند.
برای آنکه آموزش و یادگیری به طور مؤثر صورت گیرد اولأ: برنامه ریزان درسی در طراحی، تدوین و ساخت برنامه درسی
ثانیأ: مدرسین در فرایند اجرا و ارزشیابی محتوای آموزشی
ثالثأ: فراگیران به عنوان جذب کننده و تولید کننده دانش
بایستی نسبت به وجود تفاوتهای فردی و اهمیت آن در تحقق یادگیری اثربخش آگاه شوند و متناسب با آنها فرایند یادگیری را هدایت نمایند.
از جمله وجوه تفاوتهای فردی مورد توجه در نظامهای آموزشی “سبک یادگیری” است. منظور از سبک یادگیری روشی است که افراد اطلاعات را کسب، نگه داری و بازخوانی مینماید (فدلر و هنریکز،1995).
سبک یادگیری مانند اثر انگشت خاص هر فرد است. شناخت سبک یادگیری موجب میشود تا آموزش با سهولت بیشتر و به روش مناسبتری صورت گیرد. اگر برنامهریز درسی، مدرس، فراگیر و کلیه ذی نفعان آموزشی نسبت به سبکهای یادگیری آگاهی داشته باشند، میتوانند ضمن در نظر گرفتن آن زمینه یادگیری عمیق و اصیل را فراهم نمایند.
در کنار توجه به نوع سبک یادگیری، عامل زمان برای برنامه ریزان درسی به عنوان یکی از عناصر برنامه ریزی در تدوین محتوا، مدرسین در ارائه آموزش و فراگیران در یادگیری اهمیت دارد.
ممکن است هر فرد با سبک یادگیری خاص در چگونگی مدیریت زمان با دیگری تفاوت داشته باشد. لذا توجه به این گونه از تفاوتهای فردی در تحقق یادگیری اثربخش بیفایده نخواهد بود و می تواند در کوتاهترین زمان ممکن تحقق یادگیری کارآمد را فراهم نماید.
هرچند به نظر محقق در نظام آموزشی کشور ما با اعمال تمرکزگرایی در نظام آموزشی، ارزشیابی یکسان، استفاده از روشهای تدریس سنتی و غیره تاحدودی تفاوتهای فردی در نظرگرفته نمی شود.
2
اما به منظور ایجاد حساسیت در بین متخصصان تعلیم و تربیت و به ویژه برنامه ریزان درسی بایستی بررسیهای تحقیقی در این زمینه صورت گیرد تا اهمیت آنها به صورت دقیق و علمی مشخص شود. لذا محقق بدین جهت اقدام به بررسی رابطه سبک یادگیری به عنوان یکی از تفاوتهای افراد با مدیریت زمان به عنوان یکی از عناصر اصلی برنامه ریزی درسی نمود تا گامی هرچند کوچک برداشته باشد.
در صورت وجود رابطه بین سبک یادگیری با مدیریت زمان بایستی همواره ذی تفعان آموزشی آن را در نظر گرفته و متناسب با زمینه تحقق یادگیری کارآمد را فراهم نمایند و در صورت عدم وجود رابطه بایستی میزان آگاهی و شناخت فراگیران را نسبت به انواع سبک یادگیری و چگونگی مدیریت زمان بالا برد تا به واسطه این خودشناسی، به تحقق یادگیری اصیل و عمیق کمک شود.
1-2. ضرورت و اهمیت انجام تحقیق
در باب ضرورت و اهمیت تحقیق به تفکیک متغیرها میتوان گفت:
1-2-1. سبک یادگیری
1- آگاهی از سبک یادگیری باعث تسهیل فرایند آموزش و یادگیری میشود.
۲- آگاهی از شیوههای یادگیری فراگیران به معلمان کمک میکند که به فراگیران متعددی پاسخگو باشند.
۳- به مدرسان اجازه میدهد که در هنگام ارتباط، پیامهای خود را از راههای مؤثرتری ارسال نمایند. به عبارت دیگر مدرسان با توجه به سبکهای یادگیری فراگیران، باید از روشهای مختلفی برای انتقال مطالب استفاده نمایند.
۴- اگر شیوه تدریس مدرس با سبک یادگیری فراگیر هماهنگ باشد، فراگیران رضایت بیشتری از آموزش خواهند داشت.
۵- هر فرد برای برخی از وظایف و مشاغل، نسبت به دیگران مناسبتر است. بنابراین با توجه به سبک یادگیری فرد میتوان مشاوره و توصیههایی درمورد رشته و آینده شغلی فرد به عمل آورد (رضایی و همکاران، ۱۳۸۸).
3
۶- سبک یادگیری میتواند در سازماندهی محیط آموزش، چگونگی تعامل معلمان با فراگیران و چگونگی یاددهی و یادگیری محتوا مورد استفاده قرار گیرد.
۷- آگاهی در مورد سبک یادگیری و اصلاح هوشیارانه آن، درک و شناخت مفهوم یادگیری، منجر به توسعه برنامه آموزشی و ارتقای کیفیت آموزش و توسعه تئوریهای یادگیری میشود (کریمی مونقی، ۱۳۸۸).
1-2-2. مدیریت زمان
1- دیدگاه بهتری نسبت به کارهای وابسته به یکدیگر و اولویتها بدست میآورند.
2- فرصتهای بیشتری برای خلاق بودن ایجاد می کند تا مبتکر باشند به جای آنکه منفعل باشند.
3- با فشارهای روحی و استرس دست و پنجه نرم کنند، آن را کاهش داده و از آن اجتناب میورزند.
4- اوقات فراغت بیشتری بدست آورند به عبارت دیگر وقت بیشتری برای مطالعه، خانواده….داشته باشند.
5- با ثبات قدم و به طور منظم به اهداف خود دست یابند و در نتیجه زندگی آنها معنادار و دارای سمت و سو شود (فتاح ناظم ،1387).
اهمیت و ضرورت انجام همزمان دو متغیر به نظر محقق منجر به تقویت پیشینه نظری تحقیق، آشنایی دانشجویان با انواع سبکهای یادگیری و اهمیت مدیریت زمان و جلب توجه برنامه ریزان به اهمیت تفاوتهای فردی در تدوین برنامه های آموزشی خواهد شد.
1-3. اهداف تحقیق
1-3-1. هدف کلی تحقیق
هدف کلی این تحقیق بررسی رابطه سبکهای یادگیری با مدیریت زمان در بین دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه شهید باهنر
کرمان بوده است.
41-3-2. هدفهای جزئی (ویژه):
1- شناسایی رابطه بین انواع سبک های یادگیری ( انطباق یابنده، واگرا، جذب کننده، همگرا) با عامل های مدیریت زمان ( برنامه ریزی کوتاه مدت، برنامه ریزی بلندمدت، نگرش به زمان) بر حسب متغیرهای جمعیت شناختی سن، جنسیت و گرایش تحصیلی.
2- شناسایی سبکهای یادگیری دانشجویان و معناداری تفاوت آنها برحسب متغیرهای جمعیت شناختی سن، جنسیت و گرایش تحصیلی.
3- شناسایی وضعیت مدیریت زمان دانشجویان و معناداری تفاوت آنها برحسب متغیرهای جمعیت- شناختی سن، جنسیت و گرایش تحصیلی.
1-4. سوالهای تحقیق
1- آیا بین سبکهای یادگیری دانشجویان با مدیریت زمان رابطه معناداری وجود دارد؟
2- آیا بین سبکهای یادگیری دانشجویان به تفکیک گرایش تحصیلی آنها تفاوت معناداری وجود دارد؟
3- آیا بین سبکهای یادگیری دانشجویان به تفکیک سن آنها تفاوت معناداری وجود دارد؟
4- آیا بین سبکهای یادگیری دانشجویان به تفکیک جنسیت آنها تفاوت معناداری وجود دارد؟
5- آیا بین مدیریت زمان دانشجویان به تفکیک گرایش تحصیلی، سن و جنسیت آنها تفاوت معناداری وجود دارد؟
51-5. تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
1-5-1. تعاریف مفهومی
سبک یادگیری
سبک یادگیری به معنی راهای است که یک فرد برای اکتساب و پردازش اطلاعات اتخاذ می کند(کلب، 1984؛ به نقل از دینکول، 2011).
سبک همگرا: از ترکیب دو شیوه یادگیری مفهومسازی انتراعی و آزمایشگری فعال بدست میآید. افراد دارای این سبک در یافتن موارد استفاده عملی برای اندیشهها و نظریهها و همچنین در کارهای تخصصی و تکنولوژی موفقاند.
سبک واگرا: از ترکیب دو شیوه یادگیری تجربه عینی و مشاهده تأملی بدست میآید. افراد دارای این سبک در تخیل و تولید اندیشه و دیدن امور از زوایای مختلف قوی هستند.
سبک جذب کننده: از ترکیب دو شیوه یادگیری مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده تأملی بدست میآید. افراد دارای این سبک در کسب و درک اطلاعات گسترده و تبدیل آن به صورتی خلاصه، دقیق و منطقی توانا هستند.
سبک انطباق یابنده: از ترکیب دو شیوه یادگیری تجربه عینی و آزمایشگری فعال بدست میآید. افراد دارای این سبک از تجارب دست اول میآموزند و از اجرای نقشه و درگیر شدن با اعمال چالش انگیز لذت میبرند.
6شیوه یادگیری تجربه عینی: مرحله ای از چرخهی یادگیری است که فرد از طریق تجارب ویژه ارتباط با مردم و حساسیت به احساسات افراد را یاد میگیرد.
شیوه یادگیری مشاهده تأملی: مرحله ای از چرخهی یادگیری است که فرد اندیشهها و موقعیتها را از دیدگاه های متفاوت درک می کند. به عینیت، حوصله و قضاوت دقیق متکی است، ولی الزامأ اقدامی انجام نمیدهد.
شیوه یادگیری مفهوم سازی انتزاعی: مرحله ای از چرخهی یادگیری است که فرد برای درک مسائل و موقعیتها، بیشتر از منطق و تفکر استفاده می کند تا احساس.
شیوه یادگیری آزمایشگری فعال: مرحله ای از چرخه ی یادگیری است که فرد صرفأ موقعیت را مشاهده نمی کند بلکه علاقهای واقعی و روی آورد فعالی به مسئله دارد. این مرحله توان فراهم آوری اسباب کار، ریسک و تأثیر پذیری در افراد و وقایع را در طول عمل شامل می شود(سیف، 1387).
مدیریت زمان
توجه به مدیریت زمان، مسئله جدیدی نیست، هیچ تعریف واحدی از مدیریت زمان وجود ندارد. میتوان آن را بدین صورت تعریف کرد که “تجزیه و تحلیل نحوه صرف زمان و اولویت بندی وظایف برای به حداکثر رساندن کارایی شخصی( مک کی، 1995؛ به نقل از مولایی، 1389).
مدیریت زمان، یعنی فرایند تعیین نیازها، گزینش هدفها برای وصول به این نیازها، تعیین اولویتها و برنامه ریزی تکالیف به منظور حصول به این اهداف است(درتاج،1392).
برنامه ریزی کوتاه مدت: به فعالیتهای مدیریت زمان در محدوده زمانی روزانه یا هفتگی اطلاق می شود.
نگرش زمانی: دربرگیرنده ادراکات و دیدگاه های فرد نسبت به زمان است و میزان اعتقاد فرد بر چگونگی صرف زمان را نشان میدهد
7
برنامه ریزی بلند مدت: به معنای داشتن اهداف بلندمدت و سازماندهی درست عادتهای کاری است( دارینی، 2011).
1-5-2. تعریف عملیاتی
سبک یادگیری:
منظور از سبک یادگیری نمره حاصل از پاسخگویی آزمودنی به سوالهای پرسشنامه سبک یادگیری کلب است.
سبک همگرا: نمرهای که فرد از پرسشنامه سبک یادگیری کلب در دو ربع مختصات شیوه یادگیری آزمایشگری فعال و مفهومسازی انتزاعی بدست میآورد.
سبک واگرا: نمرهای که فرد از پرسشنامه سبک یادگیری کلب در دو ربع مختصات شیوه یادگیری عینی و مشاهده تأملی کسب می کند.
سبک جذب کننده: نمرهای که فرد از پرسشنامه سبک یادگیری کلب در دو ربع محور مختصات شیوه یادگیری مفهومسازی انتزاعی و مشاهده تأملی کسب می کند.
سبک انطباق یابنده: نمرهای که فرد از پرسشنامه سبک یادگیری کلب در دو ربع محور مختصات شیوه یادگیری تجربه عینی و آزمایشگری فعال به دست میآورد.
شیوه یادگیری تجربه عینی : نمرهای که فرد از مجموع گزینه های اول 12 سؤال پرسشنامه سبک یادگیری کلب کسب می کند.
شیوه یادگیری مشاهده تأملی : نمرهای که فرد از مجموع گزینه های دوم 12 سؤال پرسشنامه سبک یادگیری کلب به دست میآورد.
8
شیوه یادگیری مفهوم سازی انتزاعی : نمرهای که فرد از مجموع گزینه های سوم 12 سؤال پرسشنامه سبک یادگیری کلب به دست میآورد.
شیوه یادگیری آزمایشگری فعال : نمرهای که فرد از مجموع گزینه های چهارم 12 سؤال پرسشنامه سبک یادگیری کلب، کسب می کند(ولیک چالی،1391).
مدیریت زمان:
منظور از مدیریت زمان، نمره حاصل از پاسخگویی آزمودنی به سؤالات پرسشنامه مدیریت زمان بریتون و تسر میباشد.
برنامه ریزی کوتاه مدت: در این تحقیق، وضعیت برنامه ریزی کوتاهمدت با بهره گرفتن از نمرات سؤالات (18-16-13-12-11-10-6) پرسشنامه مدیریت زمان که توسط افراد نمونه کسب می شود، برآورد شده است.
نگرش زمانی: در این تحقیق، وضعیت نگرش زمانی با بهره گرفتن از نمرات سؤالات (15-9-8-4-2) پرسشنامه مدیریت زمان که توسط افراد نمونه کسب می شود، برآورد شده است.
برنامه ریزی بلندمدت: در این تحقیق، وضعیت برنامه ریزی بلند مدت با بهره گرفتن از نمرات سؤالات (17-14-7-3-1) پرسشنامه مدیریت زمان که توسط افراد نمونه کسب می شود، برآورد شده است.
Kolb
نظام آموزش و پرورش رسمی موجود در کشور ما که سابقه ای بیش از یک قرن دارد ، دارای اجرا و خرده نظامهایی است. یکی از خرده نظامهای حساس و تاثیر گذار بر اجزاءدگر نظام، خرده نظام ارزشیابی پیشرفت تحصیلی است(حسنی،1387).ارزشیابی به عنوان حلقه ای تاثیر گذار در فرایند نظام فعلی برنامه ریزی درسی نه عملکرد دیگر مولفه ها را در نظام می نمایاند و نه آگاهی کاملی از ابعاد مختلف رشد در زمینه های جسمانی،عاطفی،عقلانی و اجتماعی را ارائه می دهد.این ارزشیابی فرایند یاددهی یادگیری را به سمت دستیابی به انتظارات آموزشی و پرورشی هدایت نکرده و حدود و میزان دقیقی از تسلط،تغییر رفتار و پیشرفت فراگیر رانشان نمی دهد.از سویی دیگر نارضایتی از نظام ارزشیابی موجود در محافل تربیتی مو جب شد که در حوزه ارزشیابی تحصیلی اصلاحاتی ایجاد شود.نتیجه این اصلاحات ارائه رویکرد ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی می باشد.
ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی رویکردی در ارزشیابی تحصیلی- تربیتی است که با بهره گرفتن از ابزارهاو روش های مناسب(آزمون ها،مشاهدات،پوشه کار و …)اطلاعات لازم را در ابعاد مختلف یادگیری،متناسب با جنبه های مختلف شخصیت دانش آموز،برای شناخت دقیق او در اختیار معلم و اولیاءقرار می دهد تابراساس آن،تدابیر مناسب برای بهبود شرایط و فرایندیاددهی-یادگیری پیش بینی و اجرا شود(رادمنش،33:1389).برای دستیابی به اهداف ارزشیابی توصیفی، اجرای صحیح آن یکی از ارکان مهم این طرح است.درطرح ارزشیابی توصیفی در مدارس ابتدایی نیز یکی از ارکان مهم برنامه نظارت برآن است.نیاز به نظارت و راهنمایی در طرح ارزشیابی توصیفی اجتناب پذیر است.زیرا نظارت و راهنمایی همواره در اجرای موثر و موفق برنامه های آموزشی نقشی اساسی داشته و دارد.به همین جهت پژوهش حاضر سعی دارد روش های نظارت بر فرایند اجرای ارزشیابی توصیفی را بررسی نماید.
2-1بیان مسئله:
وجود ارزشیابی در نظام آموزشی به عنوان یکی از ضروری ترین و منطقی ترین ابزارهای ارتقای کیفیت آموزش و پرورش و پویایی آن می باشد که یکی از عواملی است که نظارت و راهنمایی تعلیماتی را در مدرسه ها ،لازم می کند. (وکیلیان،56:1375).
امروزه نیازمند سیستم هایی از ارزشیابی پیشرفت تحصیلی هستیم که به هر دانش آموزبه دیده ی حرمت نگاه کند. موهبت های طبیعی و انسانی او را بسیار بیشتر از آزمونهای سنتی نشان دهد(رستگار،13:1383).پس آن نوع سنجش که بتواند تصویری واضح و سه بعدی از رشد مهارت ها، تواناییها و دانش و نگرش دانش آموز بدهد قابل دفاع می باشد(رستگار،34:1383). برخلاف ارزشیابی کمی که با داده های کمی و ریاضی و عدد و ارقام سروکار دارد و از قضاوت برخوردار است.باید دانست که کیفیت یک امر نسبی و انعطاف پذیر می باشد و به طور کلّی می توان گفت که کیفیت مقطعی نیست بلکه اندیشه ای مستمر است و بر اساس تلاش و فعالیّت فرد انجام می گیرد.اما باید این مطلب را مدنظر داشت که ارزشیابی کمّی برای عموم قابل فهم تر و مفیدتر است و اما ارزیابی کیفی تخصصی تر بوده و مهارت و آموزش بیشتری برای بکارگیری لازم دارد و بیشتر از مفاهیم و کلمات کلیدی، ارزش گذاری وقضاوت برخوردار است(فراهانی،30:1383-29). ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی رویکردی در ارزشیابی تحصیلی-تربیتی است که با بهره گرفتن از ابزارهاو روش های مناسب(آزمون ها،مشاهدات،پوشه کار و …)اطلاعات لازم را در ابعاد مختلف یادگیری،متناسب با جنبه های مختلف شخصیت دانش آموز،برای شناخت دقیق او در اختیار معلم و اولیاءقرار می دهد تابراساس آن،تدابیر مناسب برای بهبود شرایط و فرایندیاددهی-یادگیری پیش بینی و اجرا شود(رادمنش،33:1389).
نظام ارزشیابی توصیفی در دوره ابتدایی در ایران، از سال تحصیلی 83 – 1382 باهدف ایجاد تغییرات بنیادی در نظام موجود ارزشیابی و با عنایت به رویکردهای نوین در فرایند یاد دهی یادگیری و شیوه های اثربخش ارزشیابی دانش آموزان، براساس دستورالعمل شورای عالی آموزش و پرورش در تعدادی از مدارس دوره ابتدایی اجرا شد(میرحسینی، ناهید ، پریرخ، مهری،158:1387).
با توجه به گزارش هایی که از روند اجرای فرایند ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی موجود است این طرح با مشکلات و نواقصی روبه رو است که ضرورت نظارت آموزشی بر این طرح را دو چندان می کند.از جمله مشکلات این طرح:
– فقدان ابزارهای سنجش کیفی برای گردآوری داده ها در باره ی فرایندیادگیری.
– فقدان برنامه ی روشن و مدون برای تربیت نیروهای متخصص.
– فقدان برنامه ی مدون برای پیش بینی و تأمین منابع مالی، امکانات و تجهیزات خاص مورد نیاز فعالیت های ارزشیابی کیفی (خوش خلق و شریفی ،1385: 143-142).
-عدم ثبت دقیق ومستند اطلاعات و شواهد مریوط به وضعیت پیشرفت تحصیلی دانش آموزان.
-قضاوت درمورد وضعیت پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بر اساس مشاهدات متفاوت و ناهمگون.
-کم توجهی به اهداف اصلی دروس به دلیل کنار گذاشتن بارم بندی و نمونه سوالات امتحانی رایج (احمدی،حمزه بیگی،11:1389-10) .
برای دستیابی به اهداف برنامه، اجرای صحیح آن یکی از ارکان مهم طرح است . درطرح ارزشیابی توصیفی در مدارس ابتدایی نیز یکی از ارکان مهم برنامه نظارت برآن است. برای اجرای موفق این طرح، معلمان نقش اساسی را ایفا می کنند. این پژوهش باتأکید بر نقش معلمان
به عنوان مجریان برنامه به بررسی روش های نظارت بر اجرای طرح اقدام کرد .
ضمنا اگر همه بسترها برای اجرای این طرح آماده باشد ولی هیچ نظارتی بر روند کار معلمان وجود نداشته باشد باز هم دغدغه ای به نام اعمال سلیقه برای خانواده و تضییع حقوق دانش آموزان و یا شاید دغدغه «ارزشیابی های باری به هر جهت» پیش می آید.در این زمینه تقویت بعد نظارتی ونظارت دقیق بر معلمان مجری طرح رامی توان از شروط اصلی موفقیت طرح ارزشیابی عنوان کرد واین طرح باید با بازرسی و نظارت دقیق و بررسی مستمر نتایج کار معلمان مجری این طرح همراه باشد تا کاستی های آن به حداقل برسد.
موفقیت این طرح علاوه بر آموزش معلمان نیازمند نظارت دقیق مدیران مدارس، است. این اصل مسلم است که همواره نظارت از سوی مدیران بر کار معلمان باید در این طرح صورت بگیرد تا به عدالت آموزشی و ارزشیابی پیشرفت تحصیلی واقعی دست یابیم.
نظارت بر فراینداجرای ارزشیابی توصیفی در حال حاضر از طریق کمیته ارزیابی که متشکل از 5نفر می باشند که توسط کارشناس ابتدایی اداره آموزش و پرورش تعیین می شوند وبا بهره گرفتن ازابزارهایی از قبیل(چک لیست،مشاهده ،مصاحبه)فرایند اجرای ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی را نظارت می کنند و مشکلات اجرایی طرح را شناسایی کرده و بازخورد های موثر و مفید را به مجریان طرح ارزشیابی توصیفی می دهند.نظارت بر فرایند اجرای ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی همچنین از طریق مدیران مدارس انجام می شود به این صورت که مدیر با حضور در کلاس به صورت مستقیم میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان،پوشه های کار دانش آموزان و فعالیت های دانش آموزان را مورد ارزیابی قرار می دهد و پیشنهاد های سازنده و موثررادر جهت اجرای بهتر فرایند ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی به معلمان می دهد. برای اجرای بهتر فرایند ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی می توان روش های نظارت مطلوب از قبیل: روش نمایش تدریس،روش غیردستوری، روش مبتنی بر همکاری مشترک یا تشریک مساعی، روش کمک به معلمان برای استفاده از ابزار و وسایل کمک آموزشی وروش تدریس مشترک را پیشنهاد کرد.
در زمینه ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی حامدی(1388) با بررسی ارزشیابی اجرای برنامه ارزشیابی کیفی توصیفی در دبستان های سمنان و مهدی شهر در سال تحصیلی 88-87 نتیجه گرفت که بزرگترین دستاورد برنامه؛ افزایش بهداشت روانی درمحیط یاددهی یادگیری وبزرگترین چالش آن عدم آگاهی معلمان وجمعیت زیاد دانش آموزان درکلاس های درس بود. ملایی دستجردی(1389) با بررسی مشکلات ارزشیابی توصیفی از دیدگاه معلمان و والدین دانش آموزان ابتدایی شهر اصفهان سال تحصیلی 89-1388دریافت که مشکلات مربوط به مقوله طراحی ارزشیابی توصیفی از نظر معلمان و والدین تا حدودی وجود دارد، مشکلات هنگام اجرا از نظر معلمان در حد زیاد و از نظر والدین تا حدودی وجود دارد.
اکنون با توجه به مطالب فوق و از آنجا که تاکنون پژوهشی جامعی در ارتباط با بررسی روش های نظارت بر اجرای فرایند ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی صورت نگرفته ، مساله اساسی پژوهش حاضر بررسی روش های نظارت بر اجرای فرایند ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی می باشد که به منظور بررسی آن ، مجموعاً سه سوال اصلی پژوهشی طرح و مورد بررسی واقع خواهد شد.
3-1 اهمیت و ضرورت تحقیق :
اهمیت نظری
انجام پژوهش حاضر و یافتن پاسخ مناسب برای سوالهای آن بر دامنه دانش نظری در حوزه فوق و دستیابی به مباحث و مطالب جدید در این عرصه کمک خواهد داد. بررسی روش های نظارت در فرایند اجرای ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی در این راستا ضمن کمک به ارتقای علمی روش های نظارت در ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی می تواند به اجرای بهتر طرح ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی کمک کند .
اهمیت کاربردی
انجام این پژوهش به دست اندرکاران ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی در سطح وزارت کمک می کند تا مشکلات نظارت بر اجرای آن را شناخته و در صدد اصلاح آن برآیند.
این پژوهش معلمان مجری طرح ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی را با روش های مطلوب نظارت برارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی آشنا می کند و به اصلاح فرایند تدریس وارزشیابی آنها کمک می کندودر نهایت موجب ارتقای کیفیت عملکرد در این طرح می شود.
مدیران آموزشی بااطلاع از روش های نظارت مطلوب در ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی، خواهند توانست زمینه تقویت این روش ها را در مدارس فراهم ومشکلات آن را مرتفع سازند.
این پژوهش به به ناظران و و راهنمایان آموزشی و همه ی کسانی که نقش نظارت و راهنمایی آموزشی را در سازمان آموزش و پرورش بر عهده دارند،کمک می کند تا بتوانند نگرش جدیدی نسبت به اهمیت نظارت بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی ،رهنمودها،راهبردها و کاربردهای آن در مدارس پیدا کنند و به اصلاح مشکلات روش های نظارت بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی بپردازند.
4-1 هدف های تحقیق :
هدف کلی : تعیین روش های نظارت بر فرایند اجرای ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی در مدارس دوره ابتدایی استان خراسان جنوبی
اهداف جزئی شامل:
تعیین روش های کنونی نظارت بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی در مدارس دوره ابتدایی استان خراسان جنوبی
تعیین نقاط ضعف و قوت روش های کنونی نظارت بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی در مدارس دوره ابتدایی استان خراسان جنوبی
پیشنهاد روش های نظارت مطلوب بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی بر اساس نقاط ضعف و قوت روش های نظارت آموزشی در مدارس دوره ابتدایی استان خراسان جنوبی
5-1 سؤال های تحقیق :
روش های کنونی نظارت بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی دوره ابتدایی استان خراسان جنوبی چیست؟
روش های کنونی نظارت بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی دوره ابتدایی استان خراسان جنوبی ،دارای چه نقاط ضعف و قوتی می باشند؟
بر اساس تحلیل نقاط ضعف و قوت روش های کنونی نظارت بر ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی دوره ابتدایی استان خراسان جنوبی چه روش های نظارت مطلوب را می توان ،پیشنهاد کرد؟
6-1 تعریف مفاهیم و اصطلاحات مورد استفاده در تحقیق:
ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی:
ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی رویکردی در ارزشیابی تحصیلی تربیتی است که با بهره گرفتن از ابزارهاو روش های مناسب(آزمون ها،مشاهدات،پوشه کار و …)اطلاعات لازم را در ابعاد مختلف یادگیری،متناسب با جنبه های مختلف شخصیت دانش آموز،برای شناخت دقیق او در اختیار معلم و اولیاءقرار می دهد تابراساس آن،تدابیر مناسب برای بهبود شرایط و فرایندیاددهی-یادگیری پیش بینی و اجرا شود(رادمنش،33:1389).
نظارت و راهنمایی:
کوشش های مسئولان منتخب مدرسه برای راهنمایی و هدایت معلمان و دیگر کارکنان آموزشی در اصلاح وضع آموزش و روش های تدریس که مستلزم تحریک رشد و پیشرفت حرفه ای معلمان،انتخاب هدف های آموزشی و تجدید نظر در آنها،مواد آموزشی و روش های تدریس و ارزشیابی آنهاست.(نیکنامی،7:1389)
تعریف عملیاتی ارزشیابی توصیفی:
فرایند جمع آوری ،تجزیه و تحلیل و تفسیر اطلاعات حاصل از به کارگیری ابزارهای مختلف (آزمون ها،ثبت مشاهدات ،بررسی تکالیف،فعالیت ها،پوشه کار و …)است که موجب تصمیم گیری مناسب و ارائه باز خوردهای توصیفی مفید و موثر که موجب هدایت جریان یادگیری دانش آموزان می شود.
تعریف عملیاتی روش های نظارت بر فرایند ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی:
روش هایی هستند که در آنهاکمیته ارزیابی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی در ادارات آموزش و پرورش به کمک ابزارهایی از قبیل( چک لیست،مصاحبه،مشاهده) فرایند ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی را ارزیابی می کنند و بازخوردهای موثر و مفید را به مجریان طرح ارزشیابی پیشرفت تحصیلی توصیفی می دهند.