پژوهش حاضرمیکوشد با شناسایی انواع الگوهای خانواده و شکل مطلوب زندگی خانوادگی تصویر شده در تلهفیلمهای پخش شده از تلویزیون دولتی ایران، نحوهی بازنمایی انواع خانواده و رویکرد کلی این رسانهی فراگیر و تأثیرگذار را در خصوص زندگی خانوادگی مطالعه نماید. به این منظور با مبنا قرار دادن نظریه خانوادهی دموکراتیک گیدنز و با بهره گرفتن از روش تحلیل محتوای کیفی به مطالعهی برخی از فیلمهای تلویزیونی در چارچوب هفت مؤلفهی تعیین شده در زمینهی نقشها و روابط خانوادگی میپردازد. این پژوهش در پایان با استخراج الگوهای مختلف بازنمایی مؤلفههای مختلف زندگی خانوادگی، چهار الگوی کلی از خانوادههای بازنمایی شده در فیلمهای تلویزیونی شامل خانوادهی دموکراتیک، خانوادهی سنتی، خانوادهی در حال فروپاشی و خانوادهی مطلوب را شناسایی می کند.
فهرست مطالب
فصل یکم: کلیات
طرح مسئله……………………………………………………………………………………………………………………………………………….4
سوالات پژوهش………………………………………………………………………………………………………………………………………18
فصل دوم: ادبیات نظری
تلویزیون و خانواده ……………………………………………………………………………………………………………………………………22
چارچوب نظری: کاربرد نظریهی راه سوم گیدنز در تبیین خانوادهی دموکراتیک……………………………………………….27
فصل سوم: روش تحقیق
روش تحقیق پژوهش………………………………………………………………………………………………………………………………..34
فصل چهارم: یافتههای پژوهش
یافتههای پژوهش…………………………………………………………………………………………………………………………………….55
الگوهای بازنمایی خانواده در هر فیلم …………………………………………………………………………………………………………89
الگوهای بازنمایی خانواده در فیلمهای تلویزیونی …………………………………………………………………………………………92
فصل پنجم: جمعبندی و نتیجهگیری
جمعبندی و نتیجهگیری………………………………………………………………………………………………………………………… 100
پیشنهادات و محدودیتهای پژوهش………………………………………………………………………………………………………..109
فهرست منابع………………………………………………………………………………………………………………………………………..110
طرح مسئله
پژوهش حاضر بر آن است تا با مطالعهی عناصر موجود در فیلمهای تلویزیونی پخش شده از شبکههای سراسری تلویزیون ایران، الگوهای مختلف زندگی و روابط خانوادگی را در آن ها شناسایی کند.
در دوران معاصر با توجه به تحولات مهم و گستردهای که در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی مردم جهان، از جمله مردم ایران، در عرصههای فرهنگی، اقتصادی، تکنولوژیک و … وقوع یافته است، برخی از نهادهای سنتی جوامع، دستخوش تغییر، دگردیسی، تزلزل و یا حتی انحلال شدهاند. خانواده ـ به عنوان یکی از نهادهای اساسی موجود در همهی جوامع ـ در گذشته جایگاهی مستحکم، شکلی نسبتاً ثابت و اهمیتی خللناپذیر در ساختار جوامع داشته است. اما در دوران معاصر، این نهاد دیرپا در نتیجهی تأثیرات روندهای متنوع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و … با مسایل و چالشهای کمسابقهای روبرو شده است.
در نتیجهی تحولات اجتماعی صورت گرفته در خانواده شکل ثابت و نهادینهی خانواده در جوامع مختلف، متناسب با این تحولات، تغییر یافته و به گونههای متفاوت و متکثری تبدیل شده است. شکلگیری گونههای جدید خانواده، همچون خانوادههای همجنسگرا، خانوادههای تکوالد، خانوادههای بدون ازدواج و دیگر تحولات واقع شده در این عرصه، سبب شده است برخی از بحران در نهاد خانواده و فروپاشی آن سخن بگویند و بر آسیبهای ناشی از روند جاری تحولات خانواده بر ساختار جامعه و بی جایگزین ماندن کارکردهای خانوادهی سنتی در جوامع جدید تأکید کنند.
تزلزل نهاد خانواده در بسیاری از کشورهای صنعتی بسیاری از رهبران جهان صنعتی را نگران کرده و دغدغهای به نام حل مسایل مربوط به خانواده را پدید آورده است. به نظر میرسد مشکلاتی که در غرب گریبانگیر خانواده و زندگی خانوادگی شده است، کم کم در ایران نیز رخ می کند و به یک «مسئلهی اجتماعی» تبدیل میشود.
خانواده در ایران، همچون سایر نهادهای اجتماعی، بیش و کم تحت تأثیر شرایط و روندهای اجتماعی برشمرده قرار گرفته و از تأثیرات این تحولات مصون نبوده است. امروزه در ایران انوع متکثری از الگوهای زندگی خانوادگی وجود دارد که هر یک دچار محدودیتها، مشکلات و آسیبهایی هستند. این مشکلات و آسیبها تا حدی خود را در افزایش نرخ تجرد قطعی، افزایش سن ازدواج، کاهش آمار ازدواج و افزایش آمار طلاق در جامعهی ایران و روند رو به افزایش این آمار در سالهای اخیر نشان میدهند. برخی آمارهای منتشر شده در سالهای اخیر از سوی سازمانهای مختلف که مؤید این مسئله است. بر اساس آمار سازمان ملی جوانان در شش ماههی نخست سال 1388 میانگین سن ازدواج برای پسران 7/27 سال و برای دختران 8/23 سال بوده است که این رقم نسبت به آمار مشابه در سال قبل افزایش سه درصدی و نسبت به ده سال قبل افزایش 27 درصدی داشته است. بر اساس آمار منتشر شدهی شورای فرهنگی اجتماعی زنان نرخ تجرد قطعی (جمعیت مجرد بالای 50 سال) در سال 1385، برای زنان 8/1 در هر هزار نفر و برای مردان 4/1 در هر هزار نفر بوده است که این میزان نسبت به سه دهه گذشته بیش از 3 درصد افزایش برای زنان و بیش از 2 درصد افزایش برای مردان را نشان میدهد. همچنین بر اساس آمار سازمان ثبت احوال در 11 ماه ابتدایی سال 1388، به ازای هر 7 ازدواج یک طلاق صورت گرفته است. آمار منتشر شدهی سازمان ثبت احوال نشان میدهد در مورد 11 ماه ابتدایی سال 1388، میزان ازدواج نسبت به مدت مشابه سال قبل 5/2 درصد کاهش داشته و میزان طلاق نسبت به این دوران 2/13 درصد افزایش داشته است.
تعدیل و حل آسیبهای اجتماعی و مشکلات خانواده در ایران، نیاز به مدیریت فرهنگی اجتماعی صحیح و متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعهی ایرانی دارد. تعیین و ترویج الگوهای مطلوب میتواند در این زمینه راهگشا باشد.
تأثیر رسانههای جمعی بر افکار عمومی و نگرش افراد جامعه، تأثیری انکارناپذیر است. رسانهها میتوانند در ایجاد و ارتقاء منزلت و پایگاه اجتماعی اقشار مختلف مردم و هدایت افکار عمومی جامعه تأثیر گذار باشند. این که رسانهها چه موضع و رویکردی در قبال مسایل اجتماعی اتخاذ میکنند، آن را چگونه باز مینمایانند و یا چه روشهایی را به عنوان راههای مطلوب حل مسایل و مشکلات ارائه میدهند، در جهتگیری نگرشهای عمومی افراد در قبال مسایل اجتماعی و در مهار یا گسترش دامنهی آن ها مؤثر است.
توجه اصلی این پژوهش معطوف به عملکرد سیمای جمهوری اسلامی، به عنوان فراگیرترین رسانهی جمعی در ایران در زمینهی خانواده و الگوهای زندگی خانوادگی است.
در میان رسانهها تلویزیون در عین تأثیر گذاری بسیار بالا، از فراگیرترین و پرمخاطبترین رسانهها در جهان و از جمله در ایران محسوب میشود و به خصوص در ایران با توجه به محدودیت سایر رسانهها، اهمیت ویژهای دارد. این رسانهی فراگیر علاوه بر تأثیرگذاری بالا، یکی از مهمترین ابزارهای مدیریت فرهنگی در ایران است که به خصوص در زمینهی مسائل و بحرانهای مربوط به خانواده میتواند نفوذ و تأثیر به سزایی داشته باشد.
این پژوهش میکوشد با رویکردی اکتشافی، دریابد در میان الگوهای متکثر زندگی خانوادگی، فیلمهای تلویزیونی چه الگوهایی را بازنمایی میکنند؟ کدام الگوها به عنوان الگوهای مطلوب و کدام در حکم شیوههای نامطلوب زندگی خانوادگی تصویر میشوند؟
تحلیل فیلمهای تلویزیونی از این منظر میتواند با آشکار نمودن رویکرد کلی رسانهی فراگیر تلویزیون ایران به خانواده و الگوهای زندگی خانوادگی، زمینه را برای تشخیص تأثیرات گستردهی این رسانه بر روند تحولات خانواده در ایران فراهم نماید.
در میان پژوهشهایی که تا کنون در این زمینه صورت گرفته، مطالعهای که مستقلاً به شناخت گونههای مختلف ساخت خانواده، از نظر نقش و روابط جنسیتی، در فیلمها و سریالهای سینما و تلویزیون ایران پرداخته باشد یافت نشد. اغلب مطالعات این حوزه به شکل غالب خانواده و عمدتاً از منظر نقشهای جنسیتی و کلیشههای جنسیتی بازنمایی شده در سریالهای تلویزیونی توجه کردهاند. با مرور این پژوهشها میتوان گونههای مختلف خانوادگی مستتر در نتایج این پژوهشها را بر اساس نیازهای پژوهش استخراج کرد که به تعدادی از این پژوهشها اشاره میشود.
اقدامی (1388) در پژوهش بازنمایی ساخت خانواده در در سینمای ایران به با نگاه به آثار تهمینه میلانی و رخشان بنیاعتماد به نوع تصویر و نمایش خانواده و به خصوص زنان در خانواده، توسط این دو فیلمساز زن ایرانی پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان میدهد که در فیلمهای مورد مطالعه، هرچند همچنان بر کلیشههای جنسیتی تأکید شده است، اما تغییر و تحولاتی در ساختار قدرت خانوادهها به نمایش گذاشته است. این تحولات اگرچه کم و به صورت بطئی است اما روندی را به نمایش میگذارد میتوان تغییر به سمت موازنهی قدرت زنان و مردان در خانواده را از آن استنباط کرد (اقدامی، 1388).
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که گونهی خانوادگی بازنمایی شده در فیلمهای سینمایی مد نظر این پژوهش، عموماً نوعی از خانواده با کلیشهها و نقشهای جنسیتی را بازنمایی میکنند که در عین حال ساختار قدرت بین دو جنس در آن ها در حال تغییر است و به برابری نزدیک میشود.
محمد رضایی و عباس کاظمی در مطالعهای برای آشکار ساختن شیوههای بازنمایی زنان در مجموعههای تلویزیونی به تحلیل محتوای سه سریال پخش شده از تلویزیون ایران در سال 1383 پرداختهاند. در این مطالعه محققین با تحلیل پژوهشها و نظریات مختلف موجود خاطرنشان میکنند که در این پژوهشها «اعتقاد بر این است که بازنمایی زنان در رسانه های جمعی و برنامه های تلویزیونی با نقشهای کلیشهای فرهنگی در جامعه سازگاری دارند. در مورد بازنمایی مناسبات جنسیتی، معمولاً مردان به صورت انسان هایی مسلط، فعال، مهاجم و مقتدر به تصویر کشیده می شوند و نقشهای متنوع و مهمی را که موفقیت در آن ها مستلزم مهارت حرفهای، کفایت، منطق و قدرت است ایفا میکنند. در مقابل، زنان معمولاً تابع، منفعل، تسلیم و کماهمیتاند و در مشاغل فرعی و کسلکنندهای ظاهر میشوند که جنسیتشان، عواطفشان و عدم پیچیدگیشان به آنان تحمیل کرده است. رسانهها با نشان دادن مردان و زنان به این صورت بر ماهیت نقشهای جنسی و عدم برابری جنسی صحه میگذارند. در چنین وضعیتی است که رسانههای جمعی نه تنها در جهت بسط عدالت در جامعه نیستند بلکه نقش بازنمایی کلیشهها یا تصورات قالبی جنسیتی را به عهده میگیرند» (کاظمی و رضایی، 1387: 89).
از پژوهش فوق چنین نتیجه حاصل شده است که در هیچ یک از مجموعههای تلویزیونی نقش مادر، نقشی غایب محسوب نمیشود؛ اما همواره نقشی اصلی نیست. در اغلب موارد نقش زنان نقشی حاشیهای یا مکمل است. در این مجموعهها روابط زناشویی چندان مورد اعتنا نبودهاند. در واقع، علیرغم حضور زن و شوهرها، عموماً ، رابطه زناشویی محور اصلی داستان تلقی نمی شود. «نکته مهم دیگر، ناهمگنی یا عدم یکدستی نقشهای زنان در این مجموعههاست. نقشهای فعال زنان به طرز معناداری با سایر زنان مجموعهها فرق میکنند. این تفاوت آن قدر زیاد است که این نقش ها بیشتر در قالب یک استثنا بروز میکنند و باورپذیری آن ها را مشکل میسازند. از حیث نمایش زنان و مردان در موقعیتهای طبقاتی، در اغلب مجموعهها زنان و مردان در موقعیت طبقاتی متوسط نشان داده شدهاند. مطالعهی نحوهی نمایش زنان و مردان در طبقات مختلف نشان میدهد که تفاوت معناداری میان نمایش آن ها وجود ندارد. اما، نمایش زنان و مردان برحسب وضع تحصیلی آن ها کاملاً متفاوت است. به طور کلی زنان در مراتب تحصیلی بالاتری نشان داده شدهاند» (همان: 106).
در نتیجه میتوان گفت بر اساس این پژوهش سریالهای تلویزیونی بیشتر شکل سنتی خانواده را با تأکید بر کلیشهها و تصورات قالبی جنسیتی باز نمایی کرده است و بر نقش حاشیهای زنان تأکید نموده است. در عین حال گونههای خانوادگی که در آن تصویر فعالی از زنان به نمایش گذاشته، به صورت استثنا مطرح شده است به نحوی که باورپذیری نسبت به آن را کم کرده است.
اعزازی در پژوهشی جهت شناخت روند نمایش خانواده در تلویزیون، به مطالعه پژوهشهای صورتگرفته در طول سالهای 1370 تا 1383 پرداخته است. یافتههای این تحقیق برخی تغییرات خانواده در نمایشهای تلویزیونی را نشان میدهد. افزایش تحصیلات و نوع شغل، توجه بیشتر به آسیبهای اجتماعی از جانب خانوادهها و نزدیک شدن برخی کلیشههای مردانه و زنانه به یکدیگر از جمله این تغییرات است. در سالهای اولیه بر خانوادهای تأکید شده است که اعضای آن شامل مرد نانآور و زن خانهداری است که حتی اگر شاغل نیز باشد، در حوزههای زنانه و یا در خانه فعالیت میکند. مرد در دنیای شغلی و عرصه عمومی فعالیت دارد و زن در دنیای خانوادگی. خانواده مذکور که نشاندهنده خانواده طبقه متوسط است، از لحاظ تحصیل و شغل نیز در رده متوسط جامعه قرار میگیرد. در رابطه زن و شوهر، زن منفعل و وابسته به شوهر خود است اما در رابطه با فرزندان دارای اقتداری است که به شکل پرخاشگری ظهور میکند. در سالهای بعد خانوادهای به نمایش درمیآید که در آن هرچند زنان و مردان از سطح تحصیل بالاتری برخوردارند و دارای مشاغل میانی و بالای جامعه هستند، اما در روابط میان اعضایش تغییر چشمگیری به وجود نیامده است. تقسیم نقش بر اساس جنس هنوز پا بر جاست و زنان به صورت عمده در حوزه خصوصی و مردان در حوزه عمومی قرار دارند. در تصمیمگیریهای خانوادگی نیز تصمیمگیریهای عمومی خاص مردان و تصمیمگیریهای خصوصی خاص زنان است. ویژگی دیگر این خانوادهی مدرن تداخل کلیشههای جنسیتی زنان و مردان است، با این توضیح که اگر مردان دارای ویژگی مثبت عواطف و احساسات کلیشه زنانه شدهاند، برعکس زنان با ویژگی منفی کلیشه مردانه یعنی پرخاشگری نسبت به اعضای خانواده به نمایش درآمدهاند. با وجود تغییرات ظاهری در موقعیت اقتصادی- اجتماعی خانواده، موقعیتهای فرودست خانوادگی و شغلی به زنان و موقعیتهای فرادست به مردان داده شده است. مردان در کار خانه، مددکار زنان نمایش داده میشدند اما زنان، گذشته از نقشهای سنتی مادری- همسری که مهمترین وظیفهی آنان در نظر گرفته میشد، تنها در تصمیمگیریهای مربوط به مسایل جزئی خانواده دخالت داشتند و حتی اگر به صورت منفی با اقتدار تصمیمگیری میکردند، به طور معمول تصمیمی غلط و دارای عواقب منفی اتخاذ میکردند. تصویر مردان در خانواده در طول زمان به تدریج به تصویر مردی تبدیل شد که دارای ویژگیهای مثبت است. او نه فقط به نسبت همسر خود پرخاشگری کمتری با اعضای خانواده دارد، بلکه همدلی و همدردی بیشتری با آنان نشان میدهد. نقش او در خانواده و در جامعه مهمتر و سنگینتر از زنان است. برعکس مردان سنتی احساسات خود را پنهان نمیکند و دارای احساسات و عواطف مثبت به نمایش درمیآید. در کار خانه به همسران خود کمک میکند. این مردان که دارای ویژگیهای مثبت هستند، با جلب همدلی مخاطب برای تجدید نظر در روابط خانوادگی به پدیدهی چند همسری رو میآورند. در مقابل تصویر زنان در حوزهی عمومی نیز دارای ویژگی مثبت شده است. هرچند زنان همچنان کمتر از مردان در حوزهی عمومی به نمایش درآمدهاند، اما به تدریج در این سالها به مسایل اجتماعی علاقه نشان داده و در مباحث مربوط به جامعه وارد شدهاند. اگر در سالهای قبل، کلیشههای زنانگی که در خانواده به زنان نسبت داده میشد، نشاندهندهی ویژگیهای منفی مانند انفعال و وابستگی بود، در برخورد با پدیدههای اجتماعی، استفاده از کلیشههای احساساتی- عاطفی در مورد زنان بار مثبت به خودگرفت و ورود آن ها به جامعه با این ویژگیها به نمایش درآمد. با این حال هرچند که زنان در عرصههای عمومی با رفتارهای مناسب مطرح شدهاند و حضوری مثبت دارند، اما تأثیر حضور در عرصهی عمومی بر روابط خانوادگی آنان بیشتر به صورت قدرتطلبی و نه مشارکتی مطرح میشود (اعزازی، 1386: 7- 34).
پژوهش فوق در خصوص گونههای مسلط خانوادههای بازنمایی شده از تلویزیون به برخی از مؤلفههای مورد توجه پایاننامهی حاضر از جمله روابط زن و شوهری، نقشهای جنسیتی، موقعیت اجتماعی و نظام تصمیمگیری در خانواده توجه نموده است. بر اساس نتایج این پژوهش، تغییرات حاصل شده در بازنمایی خانواده در طول مدت زمان مورد نظر حاکی از تحول روابط خانوادگی میان زوجین و عدم تغییر در نقشهای دو جنس در خانواده است. به این ترتیب که روابط زن و شوهری شامل درجهی بالاتری از صمیمیت متقابل تصویر شده، اما در مقابل همچنان بر نقشهای کلیشهای و جنسیتی دو طرف تأکید گردیده است.
میرساردو و صداقت در مطالعهی چگونگی نمایش نقش و منزلت زنان و مردان در سریالهای تلویزیونی ایرانی و خارجی (پخش شده از سیمای جمهوری اسلامی ایران) سریالهای ایرانی و خارجی پخش شده در فاصله زمانی 8 تا 11 شب شبکههای یک، دو، سه و پنج سیما در تابستان و پاییز 1383 را مورد تحلیل قرار دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که در سریالهای خارجی نمایش داده شده هیچ نقش فرهنگی از سوی بازیگران نقش اول ایفا نشده است و زنان در همهی این سریالها دارای پایگاه اقتصادی مستقل و اکتسابی بودهاند. در سریالهای ایرانی مورد مطالعهی این پژوهش، زنان در تمام صحنهها منفعل و وابسته به نمایش درآمدهاند همهی آن ها از لحاظ اقتصادی به پدر یا برادر خود وابسته بودهاند. همچنین نتایج پژوهش حاکی از برتری میزان تحصیلات زنان بر مردان، بالا بودن منزلت شغلی مردان نسبت به زنان (در سریالهای داخلی)، تایید و تثبیت نقشهای قالبی بر اساس جنس، تسلط خانه و امور خانوادگی برای زنان و محل کار و شغل برای مردان و برتری میزان اقتدار مردان بر زنان در سریالهای مورد مطالعه بوده است (میرساردو و صداقت، 1386: 29-56). بنا بر نتایج این پژوهش گونهی مسلط خانوادگی نمایش داده شده در سریالهای تلویزیونی مبتنی بر تفکیک نقشهای جنسیتی و روابط نابرابر و موقعیت فرودست زنان بوده است.
الیاسی، پورنوروز و محمدیمهر در مطالعه نمایش خانواده در سریالهای ایرانی به تحلیل آماری ترکیب وساختار خانوادههای نمایش داده
شده در سریالهای تلویزیونی با متغیرهای متعدد پرداختهاند. در نتیجه این پژوهش، ترکیب متعادل اعضای خانوادهها، تعداد متناسب فرزندان، تنوع شغل پدران، بالا بودن میزان استحکام خانواده و بالا بودن میزان خانواده های طبیعی و عادی، بالا بودن رابطه همکاری در میان اعضای خانواده، بالا بودن روابط نزدیک بین اعضا ، رعایت حجاب مادران و دختران، به کار نبردن سخنان زشت و نبودن خشونت در صحنهها به عنوان نقاط مثبت و در مقابل شهری بودن تمام خانوادهها و تهرانی بودن اکثر آنان و همچنین مشارکت نکردن مردان در وظایف خانهداری و نمایش ندادن اقامه احکام اسلامی را به عنوان نقاط منفی سریالهای مورد مطالعه مطرح شدهاند (الیاسی، پورنوروز و محمدیمهر، 1386: 136- 156). در نتیجهی این پژوهش میتوان چنین برداشت کرد که شکل غالب خانوادگی نمایش داده شده در سریالهای تلویزیونی بر روابط نزدیک میان اعضا و در عین حال تفکیک و تمایز نقشهای جنسیتی در انجام امور خانواده تأکید داشته است.
صادقی فسایی و کریمی در پژوهشی به تحلیل جنسیتی بازنمایش ساخت خانواده در سریالهای تلویزیونی ایرانی سال 1383 پرداختهاند. نتایج این پژوهش نشان میدهد خانوادههای تصویر شده در تلویزیون، خانوادهی هستهای با کمترین تعداد عضو است که صرفهجویی در هزینههای ساخت سریال از عوامل این امر ذکر شده است. همچنین با وجود این که اغلب خانوادهها به صورت تکهمسر نمایش داده میشوند اما در موارد زیادی به مردان دو زنه پرداخته میشود که در نهایت از اتهام خیانت و بیوفایی تبرئه میشود. در این سریالها خانواده موفق به گونهای نمایش داده میشود که پدری مهربان، دلسوز، راهنما، عادل و البته پولدار یا دارای موقعیت شغلی رده بالا، مدیریت خانواده را عهدهدار باشد. تمکن مالی به نوعی تأکید بر کلیشه نانآوری مرد در خانواده است که برای نشان دادن حالت مطلوب برخورداری از ثروت و امکانات زیاد به تصویر کشیده میشود. در عین حال تقسیم وظایف اعضای خانواده در سریالها بر اساس جنسیت است. زن نمایش داده شده متعلق به فضای اندرونی و وظیفهی اصلیش کدبانوگری است و اگر در حالتی غیر از این تصویر شوند در نهایت به این نتیجه میرسند که کدبانوگری نجاتبخش زندگی آنان است و تحصیلات، اشتغال و دارایی فراوان هیچیک سرمایه قابل اتکایی برای زنان نیست و زن تنها باید به خانه و خانوادهاش تکیه کند و با هنر کدبانوگری این تکیهگاه را برای همیشه حفظ کند. مرد خانواده تلویزیونی نیز متعلق به فضای بیرون از خانه است و تنها کار خوب و پر درآمد است که میتواند ابهت و اقتدار او را حفظ کند. این پژوهش نشان میدهد که خانوادههای نمایش داده شده در تلویزیون، خانوادههایی کاملاً سنتی هستند که پوستهای از تجدد و ظاهر امروزی دارند (صادقی و کریمی، 1385: 83- 109).
در نتیجهی این پژوهش گونهی مطلوب خانوادگی نمایش داده شده در سریالهای تلویزیونی بر نقشهای سنتی (مرد نانآور- زن خانهدار) تأکید دارد.
صادقی فسایی و کریمی در تبیین کلیشههای جنسیتی در سریالهای تلویزیون ایران در سال 1383 به این نتیجه رسیدهاند که این سریالها به بازتولید بخش زیادی از کلیشههای جنسیتی زنان و مردان پرداختهاند. آن ها با استخراج و شناسایی کلیشههای شخصیتی سنتی در فرهنگ سنتی ایران به پنج کلیشه شخصیتی دست یافتهاند. کلیشههای به دست آمده زن را فریبکار، ناقصالعقل، بیوفا، منفعل و فرودست، و مرد را صادق، عاقل، وفادار، فعال و فرادست معرفی میکنند. نتایج این پژوهش نشان میدهد از میان این کلیشهها، چهار کلیشه در سریالهای تلویزیونی در حال بازتولید هستند. در این سریالها زنان دارای شخصیتهایی با خصوصیات فریبکاری و انفعال هستند؛ در موارد زیادی مرتکب اعمال و رفتارهای مبتنی بر ناقصالعقلی میشوند؛ و نسبت به مردان در موضع فرودست ظاهر میشوند. در مقابل خصوصیات شخصیتی مردان به صورت مردانی صادق، عاقل، فعال و فرادست زنان بروز و ظهور مییابد. بنابراین این مطالعه به این نتیجه میرسد که تلویزیون ایران و بهویژه سریالهای تلویزیونی، که به دلیل جذابیت بیشتر پرمخاطبترین برنامههای سیما هستند، در حال بازتولید کلیشههایی هستند که در فرهنگ سنتی ایران وجود داشتهاند (صادقی و کریمی، 1384: 59- 89). بنا بر این پژوهش با توجه به تأکید بر بازتولید کلیشههای جنسیتی مبتنی بر فرهنگ ایرانی در سریالهای تلویزیون، میتوان به طور غیر مستقیم و ضمنی بازتولید نوع خانوادهی سنتی با تفکیک نقشهای جنسیتی را نتیجه گرفت.
نوین و جهاندیده در مطالعه سیمای زن در مجموعههای تلویزیون داخلی به تحلیل محتوای چهار سریال تلویزونی سال 1381 پرداختهاند. این پژوهش نشان می دهد در این سریالهای تلویزیونی، زنان بیشتر در محدوده سنی 20 تا 39 سال به نمایش درآمدهاند و نقش آن ها به صورت نقشهای ترکیبی همسر/ مادر و زن شاغل نشان داده شده است. همچنین نوع ارتباطات تصویر شده برای زنان در این سریالها اغلب ارتباط عاطفی و خانوادگی بوده است. بنا بر نظر این پژوهشگران دستاندرکاران سریالهای تلویزیونی تلاش میکنند تا تصویری منطقی و عقلانی از زنان نمایش دهند. با این حال در تعاملات بین همسران، همراهی و مشارکت بسیار کمی نشان داده میشود (نوین و جهاندیده، 83). بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که در سریالهای مد نظر این پژوهش بر نقش مضاعف زنان در سریالها و روابط صمیمی اما بدون مشارکت بین زوجین تأکید شده است.
راودراد در تحلیل تغییرات نقش زن در جامعه و تلویزیون به مقایسه نقش زن در سریالهای ایرانی در سالهای 1374 و 1378 پرداخته است. نتایج این تحلیل نشان میدهد که نقش زن در سریالهای تلویزیونی ایرانی در طول دوره مورد مطالعه تغییر کرده است که این تغییر ناشی از تغییر در وضعیت نقش زنان و همچنین تغییر در نظر فرهنگسازان جامعه نسبت به زنان بوده است که باعث شده تصویر زن در طول این دوره کاملاً متفاوت باشد. تصویر زن در سریالهای سال 1374، تصویری کاملاً سنتی بوده و مهمترین نقش زن، نقش خانوادگی او به عنوان مادر و یا همسر بوده است. اما این تصویر در سریالهای سال 1378 بسیار متفاوت است. به طوری که حدود 60 درصد از زنان نقش اول تصویر شده، شاغل، تحصیلکرده و دارای فعالیت اجتماعی بیرون از منزل هستند. با این حال زنان شاغل و تحصیلکرده سریالها بیشتر از نقشهای شغلی و تحصیلی، در نقشهای خانوادگی و در محیط خانه تصویر شدهاند. نتیجه این پژوهش نشان میدهد که با وجود این که در این دوره تلویزیون زنان را به تحصیل و اشتغال تشویق میکند، اما این امور را تا جایی که مخل و مانعی برای ایفای نقشهای سنتی و خانوادگی آنان نباشد مجاز و مورد قبول میداند. در صورت تعارض میان نقشهای خانوادگی سنتی و اشتغال و تحصیل، نگاه سنتی غالب است و زن برای آرامش و دوام خانواده به خانهنشینی و عقبنشینی از موقعیتهای اجتماعی ترغیب میشود. همچنین نقش اول را در خانواده مردان ایفا میکنند و و این نقش تنها در صورتی که به دلایلی چون مرگ، بیماری، بیکاری و زندان برای مردان مقدور نباشد به زنان واگذار میشود (راودراد، 1380: 133- 156).
پژوهش فوق بر مؤلفههای مربوط به موقعیت و نقشهای جنسیتی مد نظر پژوهش حاضر تأکید داشته است. بر اساس این پژوهش با وجود نمایش موقعیت و پایگاه اجتماعی بالای زنان از نظر تحصیلی و شغلی، همچنان بر نقشهای سنتی و خانوادگی جنسیتی زنان در سریالها تأکید میشود.
اعزازی به مطالعه 112 فیلم داستانی کوتاه و سریال ایرانی که در فاصله زمانی 1375 تا 1376 پخش شده پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان میدهد داستان سریالها اغلب در شهرهای بزرگ اتفاق افتاده است. خانوادههای نمایش داده شده اغلب خانوادهی هستهای بوده و تعداد فرزندان خانواده یک تا دو نفر بوده است. روابط خانوادهها اغلب با خویشاوندان و سپس با همسایگان بوده است. هرچند مردان و پسران گاهی در حال انجام کارهای خانه نشان داده شدهاند اما به طور معمول این امور به عهده زنان بوده است. تصمیمگیریهای خانواده اغلب به صورت اشتراکی تصویر شدهاند اما با این حال پدر مقتدر و مادر مقتدر هم وجود داشته که اقتدار مادر بیدلیل و بیشتر بر اثر اخلاق بد او بوده است. خانه به جای آنکه به صورت مکانی صمیمانه و عاطفی به نمایش درآید، محل نمایش روابط ضدیتی بوده که این فضای ضدیت ناشی از رفتار اعضا با یکدیگر بوده است و زنان، با اعتراض مداوم به شوهران و فرزندان خود، در این رابطه نقش بیشتری داشتهاند. حمایت و پشتیبانی اعضای خانواده از یکدیگر بیشتر در حیطهی رسیدگی به امور جسمانی و سلامت و تغذیه بوده است. رفتارهای اعتراضی مادر بیشتر متوجه دختران و رفتارهای همدلی او بیشتر متوجه پسر خانواده بوده است و فرزندان اغلب در برابر والدین مطیع و فرمانبردار تصویر شدهاند (اعزازی، 1380: ). بنابراین با توجه مؤلفههای مورد نظر پژوهش، خانوادههای نمایش داده شده در این فیلمها اغلب دارای روابط غیر صمیمی و غیر عاطفی، ساخت قدرت و نظام تصمیمگیری مبتنی بر مشورت (اما همچنان با تأکید بر برتری مرد)، روابط اجتماعی محدود اعضای خانواده و تقسیم کار سنتی بر اساس نقشهای جنسیتی بوده است.
نتایج پژوهش دیگری، تحلیل محتوای سریال به سوی افتخار، نشان میدهد که با وجود آنکه در سریال مذکور زن به عنوان شخصیت مثبت مطرح است، با این حال کمترین حضور را در صحنهها دارد. بیشتر به عنوان همسر ایفای نقش میکند و فرایندهای کنش وی اغلب همدلی و دوستی است. انگیزههای رفتاریاش همواره مثبت است و از نظر ویژگیهای فکری، اخلاقی و احساسی، بیشتر از همه در برخوردهایش ویژگیهای احساسی ملاحظه میشود (قاسمی و قرهشیخلو، 1377). در نتیجه میتوان گفت از منظر نوع خانوادهی مطلوب تصویر شده، این سریال بر نوع خانوادهی سنتی و نقشها و کلیشههای جنسیتی تأکید داشته است.
و طرح مسئله
ما هر روزه در پهنه ی این جهان شاهد تغییر و تحولات گسترده ای در جوامع و اجتماعات گوناگون هستیم؛ درگیری ها، کشمکش ها، اختلافات، تنازعات قومی همگی بخش هایی جدایی ناپذیر از جهان پر طمطراق امروزی گشته اند. تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی که در گذشته رخ داده است، موجب شکل گیری یک حافظه خاص از گذشته می شود . تحولات گذشته که در واقع حافظه آن جامعه است، متأثر از بافت گروه های اجتماعی است. این در جامعه است که افراد معمولاٌ حافظه خود را بدست می آورند، همچنین در جامعه است که افراد به طور معمول به یادآوری و تشخیص، بومی و محلی ساختن حافظه های خود می پردازند (1992:38،halwachs) و این امر نقش اساسی در درک آینده یک جامعه دارد.
گذشته ی هر گروه بخشی از هویت آن را تشکیل می دهد، در واقع هر گروه اجتماعی برای تعریف هویت خود ناچار از بررسی و درک حوادثی که در خاطره جمعی از وقایع برجسته آن گروه باقی مانده و هنوز هم زنده است و به افکار آنها جهت می دهد، است. هر گروه اجتماعی وقایع برجسته خود از گذشته را به شکلی متمایز از گروه دیگر تعریف می کند تا خود را از غیر خودی متمایز کند. افراد با بازیابی از گذشته، در حال بازسازی هویت خود در میان کشورهای تازه استقلال یافته، نیاز فوری به ایجاد ثبات در یک جامعه پر هرج و مرج، نیروی محرک برای فهم و تفسیر خصوصیات برجسته آن کشور می باشد. در پی جنبش های ملی هر ملت جدید، درگیر در ساختن دوباره هویت و فرهنگ ملی است که ریشه های آن در گذشته (1995:3،zerubavel) است.هر جا که بحران و تعارضاتی به وجود می آید جهت ایجاد وحدت و انسجام و یکپارچگی نیاز به یک نقطه مشترکی بین اعضاء جامعه است، اینجاست که افراد با تکیه بر خاطرات وحدت بخش خود (در درون یک بستر ویک حافظه مشترک) سعی در حل و پوششی برای شکاف موجود میباشند.
رابطه میان حافظه، تحولات گذشته، وقایع برجسته و منازعات همچنین مهم است و این به خاطر نقش بالقوه ای است که در کمک به حل منازعات دارند زیرا در صوتیکه این گروه های قومی با یک حس قربانی شدن رها شوند، به صورت یک مانع قدرتمندی بر سر راه روش های سنتی ایجاد و برقراری صلح و کاربرد دیپلماسی عمل می کند که این به نوبه ی خود باعث ایجاد ادراک بی عدالتی می شود که موجب منازعات بالقوه در آینده خواهد شد(غفاری نسب،2011)
زمانی که گروه های اجتماعی مختلف با یکدیگر در گیر می شوند این خود سبب نوعی کینه تازه و همیشگی می شود . پس اگر بخواهیم منازعات قومی را کنترل کنیم باید نقش گذشته جمعی را در قومیت های کنونی درک کنیم (همان، 2011) اهمیت مسئله قومیت در جوامع با تنوع نژادی و فرهنگی به حدی است که می تواند امنیت جوامع را تهدید و یا تضمین نماید . با توجه به این که دولت ها به منظور ادامه ی حاکمیت خود به دنبال امنیت ملی هستند بنابراین موفقیت آنها تا حد زیادی به روش ها و نحوه ی ایجاد انسجام و تعامل اجتماعی بستگی دارد، که در مقابل قومیت اتخاذ می کند . ولی اگر دولت ها موفق به تعریف مجدد از روابط میان گروه ها ی اجتماعی مبتنی بر همزیستی مسالمت آمیز و برابری نگردد، تنش های موجود همچنان به صورت یک مشکل دائمی در حیات سیاسی باقی خواهد ماند. (رضوی آل هاشم2009)
گروه های قومی هر چه منافع و حقوق شهروندی خود را در تعارض با حقوق ملی ببینند و اعضای گروه تمایزات نژادی و زبانی و مذهبی خود را با اعضای غیر گروه خودی به روشنی دریابند، شکاف عمیق تری را میان خود و دیگران احساس خواهند کرد. افزایش میزان خشونت در قرن بیستم، این قرن را پر حادثه ترین قرن تاریخ بشریت کرده است (ذکایی2011) بسیاری از دانشمندان معتقدند که منازعات بین گروهی یک بخش گریز نا پذیر از زندگی اجتماعی انسان است. تاریخ مملو از منازعات گروهی مداوم و متعدد می باشد(2003, Bar tal ) این امر سبب شد که همه ی جوامع انسانی ناچار از سنجش ارزش ها، نهاد ها و دورنمای گذشته خود هستند. در چندین رشته علمی، فرایندهای یاداوری و فراموشی را با مسئله ی منازعه ی قومی پیوند داده اند اندیشوران نشان داده اند که چگونه می توان حافظه و خاطرات را در جهت مشروعیت بخشیدن و مشروعیت زدایی از نهادهای اجتماعی به کار برد(2003, Devine wright)
نسل کشی ها، جنگ های داخلی در برخی از کشورها مانند بوسنی، رواندا، ایرلند شمالی رخ داده است، این منازعات اساساٌ متفاوت از جنگ های پیشین است، زیرا امروزه مردم عادی به گونه ای فزاینده ای در خط مقدم این منازعات قرار گرفته اند . آمارهای مربوط به مرگ و میر نشان می دهد، در حالی که 10 درصد از تلفات جنگ جهانی اول را مردم عادی تشکیل می دهند اما در جنگ جهانی دوم آمار تلفات عادی به 50 درصد می رسد. در جنگ های اخیر تقریباٌ 80 درصد از تلفات را مردم عادی تشکیل می دهد. و این مسئله چالش هایی را برای کسانی پدید می آورد که می خواهند آنها را تبیین کنند و نیز چالش های بزرگتری است که این منازعات برای کسانی پدید می آورند که می خواهند آن را کنترل کرده ویا به آنها پاسخ دهند. (کالیمز،2003) کشور ایران، کشوری با تنوع نژادی، قومی و فرهنگی مختلفی است. این
تنوع قومی به ویژه در کشور های توسعه نیافته که هنوز جامعه مدنی با مکانیزم های خود وفق پیدا نکرده، مشکلات بیشتری را برای هویت های قومی و ملی بوجود می آورد. سوابق حوادث تاریخی مانند جدایی آذربایجان و کردستان از ایران در سال 1324، و برخی از صحبت های صورت گرفته راجع به عربی بودن خوزستان، و حتی خلیج فارس و ادعا های برون مرزی در این زمینه و پژواک آن در اذهان عده ای از مرز نشینان ایران، نشان می دهد که هویت ملی ایرانی، با اشکالات فرهنگی کلان روبرو بوده است. (شیخاوندی ،1380: 114)
از آنجا که اقوام مختلف در طول تاریخ ایران نقش زیادی در تحولات اجتماعی داشته اند، میزان نفوذ و تأثیر آنها بافت های اجتماعی نسبتاٌ متفاوتی را برای خود تشکیل می دهند.این هویت های متضاد شکاف هایی را بین قومیت ها ایجاد می کند و تضاد هایی را به وجود می آورد که در نهایت منجر به کشمکش ها و نزاع های زیادی بین آنها می گردد. حافظه میتواند نقش مهمی را در بروز منازعه، یا بروز مجدد آن در میان اقوام ایفا کند. (غفاری نسب ،2011) اینکه در طی دوره های اخیر چه حوادثی بر مردم به ویژه بر قومیت های ایران گذشته و علل آنها چه بوده است بسیار اهمیت دارد. راجع به قومیت بلوچ و به طور خاص بلوچ جنوب استان کرمان در فصل بعد به صورت مفصل توضیح خواهیم داد.
بنابراین مسأله اصلی این تحقیق فهم ویژگی های تجربه تاریخی نخبگان قوم بلوچ از گذشته تاریخی ایشان است. از طریق فهم و تفسیر سخنان نخبگان قوم بلوچ منطقه جنوب استان کرمان، نظامی معنایی از تحولات سیاسی، فرهنگی، تاریخی و در واقع ویژگی های فرهنگی و اجتماعی آنها را استخراج کنیم و با بهره گرفتن از رویکرد کیفی در این تحقیق می توان تحولات اجتماعی گذشته در ذهن افراد را از طریق افرادی که درگیری و مشارکت بیشتری در رابطه با تحولات مذکور در این منطقه داشته اند درک و تفسیر کرد. با توجه به اینکه اطلاعات رسمی در هر حکومتی با آنچه بر مردم گذشته بسیار متفاوت و گاهاٌ متضاد است و حکومت ها جهت پیشبرد اهداف و منافع خود طوری برنامه ریزی می کنند که این حوادث مهم، از حافظه مردم دور بماند. در این پژوهش ما به دنبال یک فهم بهتر از واقعیت اجتماعی هستیم .ما در اینجا تلاش خواهیم کرد تا مفاهیمی را که از نخبگان این قوم بدست می آید را به صورت ساختارمند نشان می دهیم .تحقیقات کیفی با توصیف ضخیم خود از واقعیت به سادگی عبور نمی کنند و همچون آینه، انعکاس ادراک شدن های ناشناخته را در شناخته ها و ادراک شدن های شناخته را در ناشناخته ها قرار می دهد و به بازشناسی خود افراد کمک می کند (فلیک،2004) و در این روش ما سعی میکنیم یک مدل از تحولات اساسی گذشته این قوم را ارائه دهیم.
در این تحقیق سعی می کنیم تحولات برجسته تاریخی قوم بلوچ جنوب کرمان، در عرصه هی مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را از میان معانی ذهنی، حافظه ایشان بررسی کنیم. حوادثی که بر قوم بلوچ در گذشته اتفاق افتاده است، تأثیر زیادی بر تعریف ایشان از هویت معاصرشان دارد و نوع نگاه آنان به مسائل زندگی امروزشان ناشی از این هویت اجتماعی است و منجر به شکل گیری مسائل مختلف شده است: ناامنی، درگیری های مردم با اشرار در منطقه، نظام های ارباب و رعیتی و درگیری بین طوایف،که همه ی این ها موجب مشکلاتی در شکل گیری هویت کلی شده است. این ها (حوادث مذکور) دوره هایی است که بر مردم گذشته است و ما در این تحقیق می خواهیم ببینیم در بستر اجتماعی دوره کنونی بلوچ جنوب کرمان چگونه تحولات گذشته را فهم می کند.
به منظور پیش بینی تغییر وتحولات آینده کندوکاو سیستم معانی مشترک از چگونگی فهم و تفسیرآنان نیاز است. این درک و فهم از گذشته از این جهت مهم است که تحولات گذشته موجب ایجاد تضادها و در نتیجه ایجاد خشونت ها در میان اقوام مختلف و طوایف موجود در یک قوم می شود.بنابراین مسئله نهایی این پژوهش این است که مردم قوم بلوچ چه فهم و درکی ازتحولات سیاسی، اجتماعی وفرهنگی گذشته دارند.
سؤالات تحقیق
در پژوهش کیفی هدف آزمون فرضیه ها نیست، بلکه یافتن فرضیه جدید، کشف روابط نا شناخته، توصیف جنبه های کشف نشده یک پدیده است. در مورد جایگاه فرضیه در روش کیفی باید این نکته را یادآور شد که هر چند در این روش پژوهش گر قصد آزمون فرضیه ای را ندارد، ولی این امر بدان معنی نیست که پژوهشگر قبل از پژوهش نداند در جست و جوی چه چیزی است. در تحقیق کیفی، در مورد فرضیه انعطاف پذیری وجود دارد. به همین دلیل اطلاعات بدست آمده، نتایج پژوهش را هدایت و فرضیه ها را شکل می دهند(منادی، مرتضی،1385: ش47) در پژوهش کیفی، اغلب پرسش نخستین بر اساس یکی از روش های زیر بوجود می آید .مشاهده های پژوهشگر از رویدادهای واقعی و پرسش هایی در سایه تجربه های مستقیم پژوهشگر مطرح می شود(رحمت آبادی ، الهام: 1384، ش 21)
در این تحقیق ما می خواهیم تجارب نخبگان قوم بلوچ در مورد برجسته ترین مقاطع، تحولات و تغییرات اجتماعی معاصر میان آنها را بررسی کنیم. تا از این طریق به یک تصویر ذهنی از تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را بدست آوریم. تا با توجه به این تحولات و در نظر گرفتن بافت های اجتماعی محیط کنونی بتوانیم پیامدها و راهکارهای در نظر گرفته شده توسط نخبگان آن ها را بدست آوریم. و جهت دستیابی به آن ها اهداف ذیل را دنبال خواهیم کرد.
ـ عناصر برجسته حافظه جمعی قوم بلوچ در طی مقاطع مختلف تاریخ معاصر کدامند؟
ـ چه تفسیری از این عناصر برجسته در حافظه جمعی قوم بلوچ وجود دارد؟
ـ الگوی کیفی رابطه ی این عناصر در حافظه جمعی قوم بلوچ کدام است؟
اهمیت و ضرورت تحقیق
این تحقیق از دو جهت نظری و عملی حائز اهمیت است . جهت نظری آن به دلیل نقشی است که حافظه جمعی[1] در درک و فهم یک قومیت از هویت خودش ایفا می کند. این را نیز باید دانست که هویت قومی و تشدید برجستگی های آن یکی از مسائل مهم کشورهای چند قومیتی است. همچنین از آن جهت که جست و جوی روشن ابعاد مختلف این حافظه جمعی در میان قوم بلوچ نقش اساسی در درک علل نزاع ها ی قومی میان گروه های مختلف را ایفا می کند، اهمیت بیشتری می یابد.
در بعد عملی نتایج این تحقیق از آن جهت که برنامه ریزان و سیاستگذاران ملی و استانی را به تأمل وتدوین برنامه ها و سیاست های مدون و متناسب و همچنین راهکارهایی، درباره ی عمق شکاف های ایجاد شده در ابعاد گوناگون در میان قوم بلوچ که نشأت گرفته ازوقایع برجسته گذشته در بستر اجتماعی کنونی منطقه است و همچنین در تعریف هویت خودشان و تضاد های هویتی با دیگر اقوام دعوت می کند، اهمیت بسیار دارد.
اهتمام مسؤلین میتواند موجب ایجاد انسجام قومی و جلوگیری از حوادث احتمالی در آینده، و همچنین بستر سازی برای شکل گیری هویت های یکسان اجتماعی و فرهنگی مناسب آن بسیار تأثیر گذار است.در واقع تحولات اجتماعی گذشته از آن جهت که پشتیبان هویت های محلی، قومی، ملی، مدنی، و….. است (هالبواکس27وص6) بسیار حائز اهمیت می باشد. ضرورت فهم معانی گذشته را با توجه به شرایط کنونی بیشتر مشخص می شود تا جایی که ما بدانیم در میان افراد این مناطق کمتر کسی است که به اسلحه دسترسی نداشته باشد و یا شما هرروزه خبرهای مربوط به تنش ها و درگیری ها را نبینید، بیشتر مشخص می شود. همچنین در موارد زیادی مشاهده می شود دولت ها بسیاری از حوادث گذشته را که اتفاق می افتد در اسناد رسمی نمی آورند ولی این حوادث در حافظه ی مردم باقی می ماند، ضرورت درک این حوادث در فهم تغییر و تحولات معاصر این جامعه در اینجا بیش از پیش احساس می شود.
ـ collective memory
انگلیسی…………………………………………………………………………………………………………………..255
فصل اول
کلیات تحقیق
الف- بیان مسأله
ایدئولوژی هر انقلابی در چگونگی پیروزی انقلاب، نوع حکومت جایگزین و حتی مراحل وتحولات پس از پیروزی نقش موثری دارد. انقلاب در مراحل اولیه خود ایدئولوگ یا ایدئولوگ های خود و نیز ایدئولوژی خود را پیدا می کند و بدین ترتیب با مشخص شدن ایدئولوژی، انتقادات به رژیم مستقر و پیشنهادها و راه حل های جایگزین تا حدود زیادی مشخص می شود. «دوتریسی» در سال 1976 برای اولین بار اصطلاح ایدئولوژی را برای مطالعه نظام مند انتقادی و احساساتی خاستگاهای عقاید به کار برد. همچنین «کرین برینتون» گفته است: هیچ انقلابی بدون گسترش اندیشه شکل نمی گیرد. ایدئولوژی الگوهای عقاید واظهارات نمادینی هستندکه جهان را تعریف و تفسیر می کنند (برینتون، 45:1366-59).
برای مثال انقلاب هایی که درآن یک ایدئولوژی واحد و سازگار با ویژگی های فرهنگ آن جامعه گسترش یابد زودتر فراگیر می شود و از این رو بسیج قوی تری از توده ها را در پی دارد (جمعی از نویسندگان،23:1384).
در دو انقلاب ایران و فرانسه نیز همانند سایر انقلاب ها می توان نقش بارز ایدئولوژی را مشاهده کرد. در انقلاب فرانسه، ایدئولوژی هایی انسانی وآزادی خواهانه از درون آموزه های فلسفی اندیشمندان آن کشور و بر مبنای لیبرالیسم و ارزش های روشنفکری شکل گرفت که بعدها تاثیری جهانی بر جای گذاشت. ازسوی دیگر انقلاب ایران بر مبنای تفکرات شیعی بود. اگرچه جریان های ناسیونالیسم ایرانی مارکسیسم _ لنیسیسم و … نیز به دنبال جلب حامیانی برای خود در جریان انقلاب سال 1357 بودند، ایدئولوژی اسلامی توانست پیروانی به مراتب بیش تر در جریان انقلاب جلب کند و این انقلاب را به نام خود به جهانیان معرفی کند.
ایدئولوژی اسلامی شیعی به عنوان اندیشه وآرمان در انقلاب ایران به تدریج توانست ایدئولوژی های رقیب یعنی مارکسیسم و ناسیونالیسم را به حاشیه برده و در سطح گسترده ای بین نخبگان سیاسی و نیز مردمان عادی نفوذ کند. این گسترش در زمان وقوع انقلاب اسلامی از طریق شعارهای انقلابیون در بیان آرمان های جدید مانند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و بی توجهی به شعارهای گروه های غیر اسلامی قابل مشاهده بود (جمعی از نویسندگان، 248:1384).
انقلاب فرانسه در بنیان خود انقلابی بورژوایی بود. این انقلاب بر اساس ایدئولوژی شکل گرفته از سال ها قبل از انقلاب که بر بنیان لیبرالیسم بنا شده بود، اشرافیت فئودالی گذشته را از میان برداشت و اشرافیت بورژوازی را جانشین آن کرد. در سال های پس از انقلاب به تدریج بورژوازی توانست رشد یافته به قدرت مسلط تبدیل شود و رشد بخش های تجاری و صنعتی بزرگ باعث شد آن جامعه به دو گروه سرمایه دار وکارگر تبدیل شود. براین اساس پیدایش مکاتب سوسیالیسم وآنارشیسم نیز محصول انقلاب فرانسه بود. لیبرالیسم به صورت ایدئولوژی انقلاب فرانسه عمل کرد و ایدئولوژی های سوسیالیسم و آنارشیسم در سالهای پس از انقلاب به ایدئولوژی های رقیب برای لیبرالیسم بدل شدند. عده ای از دانشمندان معتقدند که به واسطه عدم تحقق اهداف انقلاب فرانسه در موضوع برابری، جنبش سوسیالیسم ایجاد شد تا آن را برآورده سازد و برخی براین باورندکه سوسیالیسم عکس العملی به بورژوازی قدرت گرفته پس ازانقلاب فرانسه بود(دونالدلن،196:1367).
ایدئولوژی با درآمیختن با هویت ملی، قدرتمند ترین ابزار نمادی را برای بسیج حمایت انقلابی در اختیار می گیرد. در ایران، اسلام وتشیع با ملت باوری ایرانیان همنوایی دارد و ملت گرایی می تواندکشاورزان، اربابان، صاحبان صنعت وکارگران و… با هم متحد کند. اما این نیز واقعیت دارد که در جوامع دارای ایدئولوژی رقیب هیچ گونه انسجامی نمی توان در نهضت انقلابی یافت وتعدد ایدئولوژی انسجام نهضت را کاهش می دهد (گرین، 1387: 148-146).
یکی از شعارها وخواست های انقلاب فرانسه آزادی بود. منظوراز آزادی، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی مذهبی، آزادی فعالیت های سیاسی و داشتن حقوق برابردرمقابل قانون بودکه همه به نام لیبرالیسم شناخته می شد ودر دوران فتوحات ناپلئون این مفاهیم در سراسر اروپا گسترش یافت. درمجموع مفاهیم آزادی، برابری، برادری، قانون اساسی، حقوق بشر، لغو فئودالیسم، احساسات ملی و نظام وظیفه عمومی در سراسر اروپاگسترش یافت (مانفرد،1353: 209).
باتوجه به مطالب بالا وتأثیراتی که این انقلاب ها چه در زمان خود و چه سال ها بعد به عنوان الگویی انقلابی و تاثیرگذار داشته اند، این سوال مطرح می شود که ایدئولوژی انقلابی در انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه در چه زمینه هایی قابل مقایسه اند.
ب- اهمیت و ضرورت تحقیق
فواید نظری
فواید عملی
پ- هدف های تحقیق
هدف اصلی
1- شناخت وجوه تشابه و تفاوت ایدئولوژی درانقلاب اسلامی ایران و فرانسه
اهداف فرعی
1- شناخت ِمبانی نظریِ ایدئولوژی درمطالعات انقلاب
2- شناخت مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب اسلامی ایران
3- شناخت مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب فرانسه
4- شناخت وجوه تشابه و تفاوت مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه
5- شناخت وجوه تشابه و تفاوت مولفه ها و ویژگی های ایدئولوگ های انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه
ت- سؤال های تحقیق
سوال های اصلی
1-ایدئولوژی انقلابی در انقلاب اسلامی ایران و فرانسه چه شباهت ها و تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟
سوال های فرعی
1- مبانی نظری ایدئولوژی در مطالعات چیست؟
2- مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب اسلامی ایران چیست؟
3- مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب فرانسه چیست؟
4- مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه چه وجوه تفاوت و تشابهی با هم دارند؟
5- شناخت وجوه تشابه و تفاوت مولفه ها و ویژگی های ایدئولوگ های انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه
ث – روش انجام تحقیق
روش به کار رفته در این تحقیق، کیفی و مقایسه ای و از نوع تحلیل اسنادی است. در این روش، ایدئولوژی در دو انقلاب (انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه) مورد مقایسه قرار می گیرد. در روش مقایسه ای وجوه تفاوت و تشابه دو پدیده تا حدودی مشابه مورد بررسی قرار می گیرد. هدف از این روش دستیابی به دانش در خصوص مزیت ها و کاستی های دو پدیده و نیز دستیابی به نظریه در حد امکان است.
ج- ابزارگردآوری اطلاعات
ابزارهای مورد استفاده در این تحقیق استفاده از منابع کتابخانه و کتب و مقالات و پایان نامه های مرتبط به موضوع مورد تحقیق و اسناد و مدارک موجود می باشد.
چ- پیشینه تحقیق
اخوان مفرد (1380) در «مقاله ایدئولوژی در نظریه های انقلاب»کنکاشی می کند در شناختن مفهوم ایدئولوزی وتعیین کارکردها وجایگاه آن در نظریه های انقلاب و فرق مقاله اخوان مفرد با پایان نامه حاضر آن است که در این پایان نامه همه عناصر پدید آورنده ایدئولوژی ها و نقش ایدئولوگ ها اعم از دینی وغیر دینی درانقلاب ایران وفرانسه بررسی خواهد شد.
اخوان مفرد (1380) در مقاله «نقش و جایگاه ایدئولوژی در نظریه های انقلاب» به طرح نظریه های نوین انقلاب در قالب رهیافت های روانشناختی، جامعه شناختی و سیاسی در دوسطح خرد وکلان می پردازد. فرق این اثر با مقاله اخوان مفرد این است که در این پایان نامه همه عناصر پدید آورنده ایدئولوژی ها ونقش ایدئولوگ ها اعم از دینی وغیر دینی در انقلاب ایران و فرانسه بررسی خواهد شد.
حاضری (1377) در مقاله «فرایند بالندگی ایدئولوژی انقلاب اسلامی» به حیات مجدد دین ونقش آفرینی آن درانقلاب اسلامی ایران می پردازد. فرق پایان نامه حاضر با کتاب بالندگی ایدئولوژی انقلاب اسلامی آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای عامل ایدئولوژی و ایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرانسه به طور مفصل می پردازد و چگونگی شکل گیری ایدئولوژی های انقلابی و نقش ایدئولوگ ها رابیان می کند.
منوچهری (1382) در مقاله «ایدئولوژی و انقلاب» به مفهوم ایدئولوژی هم در دنیای آکادمیک و هم در مباحث سیاسی در سطح دنیا و به ویژه در ایران که بحثی مجادله برانگیز است می پردازد. از ایدئولوژی تعابیر مختلفی وجود دارد و از نظرعملی حداقل از سه دیدگاه می توان به آن نگاه کرد: اول از دیدگاه اندیشه سیاسی، دوم از دیدگاه جامعه شناسی معرفت و سوم از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی. فرق پایان نامه حاضر با کتاب منوچهری آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای دو انقلاب ایران و فرانسه با تأکید بر مفهوم ایدئولوژی و ایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرانسه می پردازد.
یدالله محمدی (1379) در مقاله «انقلاب اسلامی به ایدئولوژی، مفاهیم وکارکردها» به کارکردهای دین در انقلاب ایران به عنوان ایدئولوژی به وجود آورنده وضعیت انقلابی، بیداری، تحرک اجتماعی ومشروعیت زدایی ازنظام و طراحی نظم مشروع می پردازد و دین را به عنوان محرک انقلاب اسلامی ایران بررسی می کند. فرق پایان نامه حاضر با مقاله یدالله محمدی آن است که در این پایان نامه، همه عناصر پدید آورنده ایدئولوژی ها ونقش ایدئولوگ ها اعم از دینی وغیر دینی درانقلاب ایران وفرانسه بررسی خواهد شد.
ساچدینا (1382) در مقاله «امام خمینی ومفهوم دین» به متن سخنرانی ایشان در کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی و به مسئله دگرگونی مفهوم دین ومذهب تحت رهبری امام می پردازد. فرق این اثر با پایان نامه حاضر آن است که سعی در شناخت مقایسه ای دوانقلاب ایران و فرانسه باتاکید بر مفهوم ایدئولوژی وایدئولوگ های انقلابی در ایران وفرانسه می پردازد و سعی در پاسخگویی به این سوال دارد که ایدئولوگ هاوایدئولوژی های انقلابی در انقلاب اسلامی ایران و فرانسه چه شباهت ها و تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟ فرق پایان نامه حاضر با مقاله ساچدینا آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای دوانقلاب ایران و فرانسه با تأکید بر مفهوم ایدئولوژی وایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرانسه دارد.
سمتی (1382) در مقاله «انقلاب اسلامی ایران وتجدید نظردر تئوری های انقلاب» به ارائه تئوری های متفاوت و رهیافت های گوناگون در رابطه با تبیین وتوضیح علل وقوع انقلاب می پردازد. باید دید زمانی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید دنیا ومحافل آکادمیک به انقلابات بزرگ اجتماعی چگونه نگاه می کردند وآن ها را چگونه توضیح می دادند؟ فرق پایان نامه حاضر با مقاله سمتی آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای دوانقلاب ایران و فرانسه با تأکید بر مفهوم ایدئولوژی وایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرانسه می پردازد .
خدایاری (88-1378) در پایان نامه خود با عنوان «ایدئولوژی و بسیج سیاسی در انقلاب اسلامی ایران (از آغاز تا 22 بهمن 1357) با توجه به عامل تفکرات شیعی وتاثیر آن در بسیج مردمی انقلاب ایران» در پی پاسخگویی به این سوال است که ایدئولوژی چه تأثیری در بسیج سیاسی در فرایند انقلاب اسلامی ایران داشته است؟ و فرضیه اش این است که ایدئولوژی اسلامی به طورعام وایدئولوژی شیعی به طور خاص علت اصلی بسیج سیاسی بوده است. فرق پایان نامه حاضر با کتاب خدایاری آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای دوانقلاب ایران و فرانسه با تأکید بر مفهوم ایدئولوژی وایدئولوگ های انقلابی در ایران وفرانسه می پردازد وسعی در پاسخگویی به این سوال دارد که ایدئولوگ ها و ایدئولوژی های انقلابی در انقلاب اسلامی ایران و فرانسه چه شباهت ها و تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟
منوچهرمحمدی (1382) در کتاب «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه وروسیه» سعی کرده در سه حوزه اوضاع سیاسی _ اجتماعی قبل ازانقلاب، عوامل پیروزی انقلاب، و مرحله بعد ازپیروزی انقلاب به بررسی این سه انقلاب بپردازد. فرق این پایان نامه با کتاب منوچهرمحمدی آن است که پایان نامه حاضر برعناصر شکل گیری ایدئولوژی و نقش ایدئولوگ ها دردوانقلاب ایران وفرانسه می پردازد.
برینتون (1362) درکتاب «کالبد شکافی انقلاب: انگلیس، فرانسه، روسیه،آمریکا» به اهداف انقلاب از زمان رژیم های پیشین ونخستین مراحل انقلاب و پایگاه اقتصادی اجتماعی توده انقلابی وفرمانروایان میانه رو و سپس به قدرت رسیدن تندروها و پس ازآن به بررسی عصروحشت و سپس در انتها به عصر ترمیدور می پردازد. فرق پایان نامه حاضر با کتاب برینتون آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای عامل ایدئولوژی و ایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرانسه می پردازد و چگونگی ظهورایدئولوژی های انقلابی را تبیین می کند.
کورزین (1384) درکتاب «انقلاب فرانسه» در نوشتاری مختصر رویدادهای مهم درتاریخ انقلاب فرانسه را ازسال 1788 تا 1799 بررسی میکند فرق پایان نامه حاضر با کتاب کورزین آن است که این پژوهش به شناخت مقایسه ای عامل ایدئولوژی و ایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرا نسه به طور مفصل می پردازد و چگونگی شکل گیری ایدئولوژی های انقلابی ونقش ایدئولوگ ها را بیان می کند.
پزشک زاد (1383) درکتاب «مروری درتاریخ انقلاب فرانسه» به بررسی اجمالی اقشارشرکت کننده در انقلاب فرانسه می پردازد و با دیدی تاریخی حوادث انقلاب فرانسه را از14 ژوئیه 1789 تا کودتای ناپلئون به اختصار بیان می کند. فرق پایان نامه حاضر با کتاب پزشک زاد آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای دوانقلاب ایران وفرانسه باتاکید بر مفهوم ایدئولوژی وایدئولوگ های انقلابی می پردازد.
حسینی (1388) درکتاب «رهبری وانقلاب» به بررسی نقش ایدئولوگ اصلی وهدایت کننده انقلاب ونماینده اصلی انقلابیون اسلام خواه (امام خمینی) پرداخته است وسوال این پژوهش این است که امام خمینی چگونه توانست به عنوان رهبری با جاذبه فراگیردر راس نهضت انقلابی قرار گیرد و نقش سایر ایدئولوگ های انقلاب را در جهت کمک به ظهور دوباره کاریزما ومذهبی گرایی تحلیل می کند. فرق پایان نامه حاضر با کتاب حسینی آن است که این پژوهش که در قالب پایان نامه ارائه شده است سعی در شناخت ایدئولوگ های انقلاب ایران و فرانسه در ارتباط ودرکنار هم و نقش آن ها در پدید آوردن ایدئولوژی مورد نیاز برای شکل گیری انقلاب و مقایسه بین دو انقلاب ایران وفرانسه دارد.
گرین (1387) در کتاب «جنبش های انقلابی معاصر» به مقایسه انقلاب ها و مفاهیم اساسی و چالش های نظری آن ها می پردازد و فرق این اثر با کتاب گرین این است که این پایان نامه سعی در تحلیل جامعه شناختی عامل ایدئولوژی در انقلاب ایران و فرانسه دارد.
باری روزن (1379) در کتاب «انقلاب ایران: ایدئولوژی و نماد پردازی اهمیت ایدئولوژی» را در سیاست امروز ایران مورد تاکید قرار می دهد. فرق پایان نامه حاضر با کتاب باری روزن آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای دو انقلاب ایران و فرانسه با تأکید بر مفهوم ایدئولوژی وایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرانسه می پردازد.
اخوان مفرد (1381) در کتاب «ایدئولوژی انقلاب ایران» به این پرسش اساسی می پردازد که «چرا و چگونه در بسیج مردمی منجر به انقلاب اسلامی ایران، اسلام شیعی در وجه و قالب یک مکتب ظاهر و با اقبال عمومی رو به رو شد و به ایدئولوژی مسلط و غالب تبدیل گردید؟» فرضیه مؤلف در پاسخ به پرسش مطرح شده این است که «دگرگونی ها و پتانسیل درونی اسلام شیعی از یک سو و شرایط عینی جامعه از سوی دیگر، عوامل مؤثر در مکتبی شدن تشیع و برتری آن در مقام ایدئولوژی مسلط بسیچ مردمی در انقلاب اسلامی ایران بودهاند». فرق پایان نامه حاضربا کتاب اخوان مفرد در این است که این پایان نامه به بررسی و مقایسه عناصر ایدئولوژی و ایدئولوگ ها در انقلاب فرانسه می پردازد.
سوبول (1376) درکتاب دو جلدی «انقلاب فرانسه» به رخ داد های از1787-1799از فتح باستیل تا سقوط ژیروندن ها می پردازد. فرق پایان نامه حاضر با کتاب سوبول آن است که همه عناصر پدید آورنده ایدئولوژی ها ونقش ایدئولوگ ها اعم از دینی وغیر دینی درانقلاب ایران و فرانسه در این پایان نامه بررسی خواهد شد.
دویل در کتاب «انقلاب کبیر فرانسه»، به چرایی و چگونگی انقلاب فرانسه می پردازد. فرق پایان نامه حاضر با کتاب دویل آن است که این پایان نامه سعی در شناخت مقایسه ای عامل ایدئولوژی وایدئولوگ های انقلابی در ایران و فرا نسه به طور مفصل می پردازد و چگونگی شکل گیری ایدئولوژی های انقلابی و نقش ایدئولوگ ها رابیان می کند.
ح – محدوده زمانی و مکانی
این تحقیق موضوع مورد تحقیق از سال های1700 تا 1789 میلادی (سال های شکل گیری ایدئولوژی انقلاب فرانسه) و سالهای 1320تا 1357 (سال های شکل گیری ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران) در کشور های فرانسه و ایران مورد مطالعه مقایسه ای قرار می گیرد.
خ- فصول و سازمان دهی تحقیق
در این پژوهش در فصل نخست، کلیات تحقیق ارائه می شود؛ در فصل دوم، به مبانی نظری تحقیق پرداخته می شود، و در فصل سوم، به مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب اسلامی ایران اشاره خواهد شد. و در فصل چهارم، به مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب فرانسه اشاره خواهد شد و سپس در فصل پنجم به مقایسه مولفه ها و ویژگی های ایدئولوژی انقلابی در انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فرانسه توجه خواهد شد.
………………………………………………………………………………………………..122
5-1 ملاحظاتی نظری در باب نتایج پژوهش.. 124
5-2 پیشنهادهای پژوهشی…………………………………………………………………………135
5-3 محدودیتهای پژوهش.. 137
کتابشناسی………………………………………………………………………………………138
فصل اول: کلیات پژوهش
1-1 بیان مسأله
«هیچ جامعهی شناختهشدهای نیست که در آن شکلی از دین وجود نداشته باشد، اگرچه اعتقادات و اعمال مذهبی از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر فرق می کند» (گیدنز، 1378: 514) و تغییراتی هم در آن بهوجود آمده و در برخی دورهها بهکلی دگرگون شده است. به دنبال عصر روشنگری نیز تغییرات شتابانی در حوزه دین بهوجود آمد؛ فرایند فراگیر نوسازی که بهصورت نیرویی بیبدیل در کشورهای حامل مدرنیته در آمده بود به همراه تبیینها و تفسیرهای غیردینی که از طبیعت، جامعه و هستی انسان توسط نظریه های جدید علمی و نحلههای فکری رایج ارائه میشد، بنیان بسیاری از اندیشه های دینی را متزلزل ساخته نفوذ و حضور اجتماعی دین را به چالش میکشید و کارویژههایی را که در گذشته بر عهده دین بود، بر عهده نهادهای غیردینی مینهاد.
از آغاز دوره جنگهای ایران و روس که جامعهی ایران در مدار مدرنیته قرار میگیرد تغییرات و تحولات بسیاری، چه در سطح کلان سیاسی و چه در معیشت مردم و نوع نگرش و روابط آنها با دیگران به وقوع میپیوندد. این فرایند، به ورود (عمدتن نامتوازن) نهادهای مدرن و تفکیک آنها در جامعه منجر شده است. همگام با ظهور و تفکیک نهادهای مدرن در جامعه، مجموعههای آگاهی (زیست جهان یا جهان معنایی) مرتبط با هر یک از آنها نیز در جامعه ظاهر و از هم تفکیک شده اند. بهعبارتی، همزمان با تغییر در ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، نظامهای اندیشهگی مردمان هم دستخوش تغییر شده و بینشها و نگرشهای جدیدی در جامعه نضج گرفته است. بنابراین جامعه ایران وضعیت متکثر و متضادی را هم در سطح ساختاری و هم در سطح ذهنی تجربه می کند.
با شکل گیری این وضعیت حوزه دین احتمالن بیش از هر حوزه دیگری در جامعه متأثر شد. دین که در بخش عمدهای از تاریخ ایران در ایجاد «سایهبانی» فراگیر از نمادها بهمنظور یکپارچه کردن معنیدار نظم اجتماعی نقشی اساسی ایفا کرده بود، این بار با چالشی گسترده و عمیق روبهرو شد. این چالش از آنجا ناشی میشد که دین دیگر به سادهگی نمیتوانست «سایهبان مقدس» خود را بر سر همهی مردمان و نهادهای جدید در جامعه و جهانهای معنایی مرتبط با آنها بگستراند. اینجاست که تعابیر و تفاسیر گوناگون دینی و غیردینی در سپهر زندهگی مردمان – چه توسط خود سوژهی گزینشگر و چه بهوسیله سایر نهادهای رقیب نهاد دین – شکل میگیرد و همزمان، سبکهای مختلف اعتقادورزی دینی و غیردینی در میان مردمان مجال بروز پیدا میکند. بهعلاوه اینکه، حتا «مقبولیت تعاریف دینی از واقعیت به پرسش گرفته می شود» (برگر، برگر و کلنر، 1387: 87). این وضعیتی است که هماکنون در جامعه ما مشاهده می شود. در حال حاضر نهتنها جامعه ما چندپاره شده است، بلکه عرصه دینی نیز دیگر متشکل و یکدست نیست. برعکس، در ایران معاصر گرایشهای دینی مختلفی وجود دارد که در بسیاری مواقع منافع و جهتگیریهای متضادی از خود بروز میدهند (محدثی، 1386: 85). بدینترتیب، زیست جهان ایرانی که از غنای دینی بسیاری برخوردار بود، با ورود مجموعههای آگاهی مدرن به بازتعریف خود و ارتباط خود با آنها می پردازد و همزمان زمینه برای رشد انواع تفاسیر از دین فراهم میشود و این وضعیت در نهایت به تحول در پایبندی دینی مردمان و ظهور انواع سبکهای دینداری میانجامد.
نمونهای از این تغییرات بهوجودآمده در دینداری مردمان را برای مثال میتوان در اقبال بسیاری از جوانان به گرایشهای معنوی نوپدید مشاهده کرد؛ پدیدهای که به نظر میرسد در وضعیت مدرن بیش از هر زمینهی دیگری مجال بروز پیدا کرده است. امروزه در بسیاری از فضاهای شهری از جمله تهران شاهد تمایلاتی مبنی بر گرویدن به جمعهای متنوع عرفانی و روانشناختی هستیم؛ «جمعهایی با ویژهگیهای ساختاری و عاطفی متفاوت و پیوندهای نزدیک و صمیمانه» و «فضای علاقه و همکاری با یکدیگر»؛ چیزی که بهندرت میتوان در میان اجتماع پیروان دین رسمی یافت. تنوع نسبی شکل و محتوای این جریانها نشان میدهد که متن مردم به شیوه های مختلف، چه از طریق «ابداع و نوآوری» در شکل اجتماعی سنتی قدیمی و چه در «وارد کردن» سبکهای مختلفی از شرق و غرب، در صدد تولید فضاهای خاص و متنوعی در درون خود هستند که هم به نوعی در زندهگی فکری و روحی آنها تأثیرگذار بوده و هم اجتماعات کوچکی را برایشان بهوجود آورد که دستکم در دورهای از زندهگی، تا حدی نسبت به آن تعلق پیدا کنند (شریعتی مزینانی، باستانی و خسروی، 1386: 189-188).
اما بهدنبال تغییرات شتابان تکنولوژیک و تأثیر آن بر ابعاد سختافزاری و نرمافزاری فرهنگ، کیفیت سوژه نیز رفتهرفته دستخوش تغییر گشته و هویت فردی مردمان که دیرزمانی کموبیش تحت انقیاد هویت جمعی و تعلق گروهی آنان بود، اینبار بیش از هر زمانی فردیت یافته و تفکیک شده است؛ همان تصویری که هرویولژه از آن با عنوان «مدرنیتهی روانشناختی» یاد میکند. «مدرنیتهی روانشناختی بدین معناست که شخص باید خودش در مقام یک فرد بیاندیشد و ورای هر گونه هویت موروثی، که منبع اقتدار خارجی آن را تجویز کرده است، تلاش کند هویت شخصی بیابد» (هرویولژه، 1380: 291). بدین ترتیب، تحول در سطح ذهنیت و «حافظهی» سوژهی مدرن منجر به تحول «گفتمان حافظه» از سنتی به مدرن می شود. «گفتمان سنتی حافظه»، آیینمحور و مناسکمحور بوده و بیش از هر چیز حول امر دینی سامان مییافت. حال آنکه «گفتمان حافظه مدرن»، تحت تأثیر «مصرفیشدن» و «شهریشدن حافظه» (که خود گونهای از شهریشدن آگاهی است) هر چه بیشتر به سمت دنیویشدن پیش میرود و بهرغم اعمال سیاستگزاری در زمینه حافظه و برجسته کردن وجوه مشخصی از نمادها در رسانه ها، افراد از طریق اعمال «مقاومت» در برابر این پیامها در اینکه چه چیزی به حافظهشان سپرده شود، دست به گزینش میزنند (فاضلی، 1392) و بهرغم غلبه هژمونی دینی در رسانه های داخلی، دانش بسیاری از جوانان در مورد جزئیات زندهگی چهره های برجستهی هنری و ورزشی بسیار بیشتر از چهره های مذهبی است و دانشهایی درباره انواع مُد، شیوه های مدیریت بدن، سرگرمیهای مدرن و… بهمراتب بیشتر از دانشهای مربوط به اعیاد و اعمال مذهبی جای خود را در حافظه جوانان باز کرده اند.
امروزه میتوان گفت، با توسعه آگاهی شهری، «افراد از منابع نمادین متنوعی که موافق مشربشان است یا از طریق آن منابع با درگیر شدن در تجربیات متفاوتی که در دسترسشان قرار میگیرد به ساختن هویتهای دینی و اجتماعی خودشان مبادرت می کنند» (محدثی، 1386: 90) اجتماعیشدن ناشی از زیستن در جهانهای زیست چندگانه، هویتی میسازد که «باز»، «تفکیکشده»، «اندیشیده» و «فردیت یافته» است (همان: 88). در چنین وضعیتی فرد دیگر نمیتواند به ارزشها و نظام نمادین معینی در تمام عمر خود وفادار بماند (برگر، برگر و کلنر، 1387: 76-75). بهعبارتی، «بشر امروزی در مورد اعمال و اعتقادات خود دایما میاندیشد و همواره به تجزیه و تحلیل آنها می پردازد و آنها را سبک و سنگین می کند و نهتنها در سطح روشنفکران و فلاسفه بلکه در جوِّ عامهی مردم کلیه اعتقادات بهطور مداوم دچار چون و چرا می شود» (توسلی، 1369: 209).
میتوان اذعان کرد که در جوامع امروزی، افراد هر چه بیشتر در معرض افکار و عقاید متنوع، ارتباطات و مطالعات باشند، عمومن تأثیرپذیری آنان و قرار گرفتن آنان در روند تغییرات بیشتر است و بدون شک یکی از مهمترین این گروهها دانشجویان هستند که به دلیل قرار گرفتن در یک بافت متکثر و مواجهه با افکار و عقاید نو و اتخاذ راهبردهای تفکر انتقادی و عقلانی تحولات بیشتری را در سطح باورها و عقاید دینی و غیردینی به نسبت سایر اقشار جامعه پذیرا میشوند.. هدف از انجام این مطالعه، توصیف تحول در پایبندی دینی شماری از دانشجویان دانشگاه خوارزمی بر اساس روایتهای بازگوشدهی آنان از زندهگی دینیشان و نیز شناسایی آندسته از تجربیات زیستهای است که موجب بروز چنین تحولی در زندهگی دینی آنان شدهاند. در این پژوهش، دانشگاه بهعنوان نهادی در سطح میانی جامعه و
دانشجویان بهعنوان دستهای از کنشگران آن برای مطالعه انتخاب شده اند چرا که میتوان در دانشگاه سرریزی از تفکرات و اَشکال زندهگی مدرن و نیز آثاری از زندهگی و تفکر دینی سنتی را به وضوح دید و از اینرو، تعامل (یا کشمکش) این دو نیرو در ذهن دانشجویان، احتمالن بیش از سایر اقشار جاری است.
1-2 ضرورت و اهمیت پژوهش
در هر اجتماع دینیای، دین از طریق تدوین و تنظیم یک نظامنامهی اخلاقی و حقوقی یکی از نیازهای اساسی را که برای تداوم حیات اجتماعی آنان لازم است، تأمین می کند. «این نظام اخلاقی برای تکتک اعضای خود محیطی معنوی فراهم میسازد، به طوری که مردمان از زندهگی کردن با هم در آن نظام اخلاقی لذت ببرند» (دورکیم، 1378: 288). همچنین، «جامعه از طریق نهاد دین میتواند نقش متعادلکننده ای را برای [برخی از] تمایلات و خواسته های بشری ایفا نماید» (همان: 290). از طرفی، انسان اساسن با خلأهای وجودیای دستبهگریبان است و این خلأها منجر به بروز حالتی از سرگشتهگی در جهانی رازآلود و سربرآوردن احساس تهیبودهگی در درون او میشود. در این میان، دین با ارائه پاسخهایی – هرچند بعضن مبتنی بر تفکر اسطورهای- تلاش میکند برای یک چنین خلأهایی چارهجویی کند و از این طریق، معنا و هدفی را در پس حیات مؤمنان قرار دهد. تکیهی انسان مؤمن به قدرت بیانتها و خیرخواهی علیالاِطلاقی که برای خدا یا خدایان متصور می شود، موجب آرامش وی گردیده و بهواسطهی این احساس آرامش، فرد در خود احساس قدرت و تحمل بیشتری را در مواجهه با تجربیات تنشزا می کند.
آنچه مبرهن است، نقش انکارناپذیر دین در جهتدهی به حیات فردی و جمعی بسیاری از انسانها و جوامع در طول تاریخ است؛ نقشی که با شتاب گرفتن تغییرات اجتماعی ـ چه در سطح نهادی و چه در سطح فردی به سرعت در حال دگرگونی است. در این میان، آنچه ضروری می کند انجام مطالعه و کسب شناخت در مورد دینداری مردمان و نقش و جایگاهی است که دین در نزد انسان مدرن دارد. در واقع، با شناسایی سطوح، تنوعات و تحولات دینداری افراد میتوان دریافت که روند تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی، دینداری آنان را به چه سمتوسویی هدایت کرده است. این تغییرات را بیش از هر کجا در محیطهایی میتوان یافت که بیشترین تأثیر را از وضعیت مدرن میپذیرند و همانطور که پیشتر ذکر شد، به نظر میرسد دانشگاه بهعنوان یک نهاد مدرن که گفتمانی عقلانی بر آن حاکم است، بستر مناسبی را برای مطالعهی تغییر نگرشها و ارزشها فراهم میسازد؛ بهویژه اینکه بسیاری از دانشجویانی که از زمینهای نسبتن سنتی برخورداراَند، با ورود به دانشگاه و فراگیری علوم و مواجهه با اندیشههای نو و تفکر عقلانی و تربیت انتقادی، این تعامل و / یا کشمکش نیروهای سنتی و مدرن را بیش از هر قشر دیگری تجربه میکنند.
از طرفی، پس از پیروزی انقلاب 57 و استقرار نظام سیاسی جمهوری اسلامی و با توجه به غلبه ایدهئولوژی مذهبی در آن، هدف این نظام، دینیکردن بسیاری از جنبه های زندهگی مردم بود (با تفسیر خاصی از دین که خود مدنظر داشتند) و توجه به ارزشهای فرامادی را شعار اساسی خویش قرار دادند و در این راه سرمایه گذاریهای زیادی شد. اما با فروکش کردن شور انقلابی و تثبیت نهادهای مختلف و گذار از مشکلات جنگ این شعارها در جامعه و میان جوانان اَشکال دیگری به خود گرفته است. اکنون بعد از بیش از سه دهه چنین به نظر میرسد که نتایج به بار آمده از سیاستگزاریهای انجام شده در زمینهی دیندارسازی مردم، چیزی نیست که به مزاق حاکمیت دینی خوش آید و بسیاری از روحانیون سیاستپیشه بیان میکنند که نتایجی خلاف آنچه برنامهریزی شده بود به بار آمده است. بهعبارت دیگر، نتایج سیاستهای دیندارسازی و یکسانسازی دینی مردم- بهویژه در مورد جوانان و دانشگاهیان- در سالهای اخیر به بار ننشسته است. تشدید پروژه های دیندارسازی مردم در سالهای اخیر و محدود ساختن برخی فعالیتهای فکری و فرهنگیای که احساس میشد به نحوی از انحا باورهای دینی مردم را تضعیف می کنند را میتوان واکنشی از سوی مسؤولین به این ناکامی دانست. هماکنون بسیاری از مسؤولین در زمینه انتقال ارزشها و موازین دینی اظهار نارضایتی کرده و معتقداَند آنگونه که باید، این ارزشها به جوانان منتقل نشده است. این این دغدغهها را میتوان با ورق زدن برخی از روزنامهها و مجلات مشاهده کرد. در ادامه برای نشاندادن این نگرانی به مواردی از این دست استناد می شود:
سخنان بالا، عمق دغدغهی حاکمیت دینی را در مواجهه با تغییرات بهوجود آمده در سپهر دینی جامعه بهمثابهی یک آسیب اجتماعی نشان میدهد و میتواند گواهی باشد بر سربرآوردن تحولات دینی بهویژه در میان جوانان. اما دغدغهی پژوهش حاضر، مطالعهی این تغییرات صرفن به مثابهی یک پدیدهی اجتماعی است و نه یک آسیب اجتماعی. با انجام پژوهشهایی از این دست و در ابعاد وسیعتر، میتوان پی برد که این دغدغهها و نگرانیها تا چه میزان واقعی است و آیا موضوع عدم پایبندی و دین گریزی مطرح است یا ظهور صورتهای دیگری از پایبندی دینی که با صورتهای سنتی متفاوت است و یا هردو. چنانچه بحث دینگریزی و عدم پایبندی دینی مطرح باشد، نتایچ این پژوهش می تواند گوشهای از لایههای پنهان دینگریزی جوانان ایرانی و عدم پایبندی دینی آنان را آشکار ساخته و به شناخت این پدیده کمک کند. عواملی که شاید از چشم بسیاری از سیاستگزاران و متولیان نهادهای دینی و حکومتی پنهان مانده باشد. چه آنکه واکاوی علل تحول در پایبندی دینی و شنیدن دلایل این تحول از زبان نوگروندهگان می تواند ما را در شناخت ابعاد مختلف این پدیده یاری کرده و همچنین برخی از گرایشهای تحلیلی نادرست و سوگیرانه در زمینه پایبندی دینی، دینگریزی و دینستیزی جوانان که ناشی از نگاه ارزشی و ایدهئولوژیک بدین مسأله است را به چالش کشد.
بیشتر پژوهشهای تجربیای که در فضای ادبیاتی جامعه شناسی دین صورت گرفتهاند عمدتن مربوط به سنجش دینداری و سنجش «میزان» پایبندی دینی دانشجویان است (نگاه کنید به فصل دوم همین أثر)؛ اگر چه در لابهلای پارهای از این پژوهشها به نقش عوامل زمینهای در میزان پایبندی دینی مردمان نیز پرداخته شده است اما تا جایی که نگارنده مطلع است، تا کنون پژوهش مستقلی که بهصورت کیفی به توصیف و تبیین تحول در پایبندی دینی دانشجویان بپردازد، صورت نگرفته و لذا نتایج حاصل از این پژوهش می تواند منجر به افزایش شناخت ما نسبت به افتوخیزهای دینداری جوانان و آگاهی از سیر تحولات جاری در زمینهی پایبندی دینی دانشجویان شود.
1-3 پرسشهای پژوهش
. Religious Conversion
146……………………………………… الف.شباهت های روند اسلام گرایی در ترکیه و مالزی……………………….. 146 1.شباهت در شخصیت ها، جریان ها و احزاب اسلام گرا………. 146 2.شباهت در سیاست ها و عملکرد های جریان اسلام گرا……… 148 1.2. شباهت سیاست ها و عملکرد های جریان اسلام گرا ترکیه و مالزی در بعد داخلی 148 2.2. شباهت سیاست ها و عملکرد های جریان اسلام گرا ترکیه و مالزی در بعد خارجی……………………………………….. 149 ب.تفاوت های روند اسلام گرایی در ترکیه و مالزی………… 150
1.تفاوت در شخصیت ها، جریان ها و احزاب اسلام گرا.. 150 2.تفاوت در سیاست ها و عملکرد های جریان اسلام گرا……… 152
1.2. تفاوت سیاست ها و عملکرد های جریان اسلام گرا ترکیه و مالزی در بعد داخلی……………………………………….. 152 2.2. تفاوت سیاست ها و عملکرد های جریان اسلام گرا ترکیه و مالزی در بعد خارجی 154 جمع بندی………………………………… 162
نتیجه گیری……………………………………… 164
فهرست منابع…………………………………….. 172
بیان مسئله
بی تردید یکی از تحولات عمده ی سیاسی- اجتماعی قرن بیستم خصوصاً دهه ی آخر این قرن، پدیده اسلام گرایی نوین و یا تجدید حیات و ظهور ایده ی اسلام گرایی است. در محافل علمی و ژورنالیستی مغرب زمین معمولاً از این پدیده به عنوان بنیادگرایی اسلامی یاد می شود (احمدی،1377: 55). بررسی علل و عوامل مؤثر برشکل گیری، تداوم،گسترش و چگونگی فعالیت های جنبش های اسلام گرا، دغدغه ی مهم ذهنی پژوهش گران مسایل سیاسی در دو دهه ی اخیر بوده است. پیروزی انقلاب ایران در سال 1357ه.ش و آثار آن بر سایر جوامع اسلامی، توجه سیاستمداران و سیاست گزاران را از یک سو و پژوهش گران و ناظران را از سوی دیگر به خود جلب کرده است. ظرف مدت کوتاهی، کتاب ها و مقالات متعددی برای بررسی پدیده ای که با عناوینی چون اسلام گرایی، اسلام سیاسی، بنیادگرایی اسلامی، رادیکالیزم اسلامی و رستاخیز اسلامی به رشته ی تحریر درآمد.
خاورمیانه و جنوب شرق آسیا نقطه مرکز و قلب جهان اسلام به حساب می آیند. مردم مسلمان جهان توسط حکومت هایی با سیستم های سیاسی متفاوت اداره میشوند: پادشاهیهای سنتی مانند مراکش، اردن و عربستان سعودی، دولت های مسلمان میانهرو مانند مالزی، اندونزی و ترکیه، دولت های مسلمان انقلابی نظیر ایران و سودان، و دولت های مسلمان سکولار، مانند الجزایر، مصر و تونس (احتشامی،248:1381). تفاوت بین دولت های مسلمان فقط به حوزه ی سیاسی محدود نمیشود بلکه به همان اندازه در حوزه ی اقتصادی نیز متنوع است. کشورهای مسلمانی چون ترکیه، مالزی، اندونزی در حال توسعه هستند. جریان اسلام گرایی در این کشورها در رابطه ی نزدیکی با دیگر شاخص های سیاسی، نظامی، فرهنگی واجتماعی آن ها است.
جریان اسلام گرایی در دو کشور ترکیه و مالزی، به عنوان دو دولت مسلمان میانه رو به نوعی است که روند شکل گیری و بروز آن تحت تاثیر تاریخ، فرهنگ وسیاست های اعمال شده از سوی دولت های این مناطق می باشد. جمهوری ترکیه پس از شکست امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی دوم شکل گرفت. کشور ترکیه به عنوان کشوری است که دارای سابقه و تمدن بسیار کهن و ریشه های عمیق اسلام است. این کشور در آغاز حکومت آتاتورک دوره ی تجدد آمرانه و جدایی دین از سیاست را تجربه کرد. با این حال جریان اسلام خواهی و گرایش به اسلام در این منطقه با توجه به ریشه های عمیق آن از ثبات زیادی برخوردار بوده است. اسلام گرایان با گرایش به تشکیل دولت هایی که از نوع دولت های میانه رو هستند در صدد برقراری ثبات و امنیت در کشور خود با توجه به راه کارهای اصیل اسلامی هستند (ولایتی،[بی تا]:350). درترکیه، اسلام گرایان با گسترش حوزه ی نفوذ خود در عرصه های عمومی و استفاده از امکانات موجود جامعه مانند، تشکیل مؤسسات اجتماعی، نهادهای خیریه، انجمن های صنفی و مدنی و احزاب سیاسی، فعالیت های اقتصادی و عمق بخشی به نفوذ خود در بخش خصوصی، جلب اعتماد و نظر مردم از طریق شبکه های اجتماعی، به نمایش گذاشتن سلامت اخلاقی و پاک دستی خود در انجام مسئولیت های اجتماعی، با حضور در شوراهای شهر و اداره ی مطلوب شهر، در راه یابی به مجلس با رأی بالای مردم و در اختیار گرفتن دولت و ریاست جمهوری به تدریج راه خود را از پایین ترین سطوح اجتماعی تا بالاترین سطوح قدرت، با صبر و حوصله و تدبیر پیمودند (مزروعی،1386).
مالزی کشوری است که در چهار دهه ی قبل وضعیت نابهنجاری داشته است. این کشور در طول دهه های گذشته تحت استعمار انگلیس بوده و دولت بریتانیا برای سرنوشت و منابع مردم این کشور تصمیم می گرفته است. اما در این کشور علاوه بر استعمار، ترکیب نژادها و اقوام مختلف نیز به عنوان یکی از مسائل تنش زا مدنظر است (ولایتی،[بی تا]:358). تا پیش از سلطه ی بریتانیا بر مالزی، علمای دینی، نمایندگان اسلام در مالزی بودند و سلطان های محلی با آنکه مهم ترین کارگزاران مذهبی و سیاسی و مظهر ماهیت اسلامی جامعه ی مالایا به شمار می رفتند، نقش بسیار محدودی در اجرای شریعت اسلامی و آموزش های دینی داشتند و تمامی امور دینی و احوال شخصی در دست علما بود (لاپیدوس، 1376:1075و1073).
کشور مستقل مالزی در 1957 میلادی به رهبری تکنو عبدالرحمن تأسیس گردید و در قانون اساسی آن اسلام دین رسمی اعلام شد. در مالزی اسلام از جایگاه ویژه در سیاست و حکومت برخوردار است. از همان ابتدای امر، دولت های محلی با مخالفت های حزب اسلامی پان مالایا روبه رو شدند. حزب اسلامی پان مالایا متقاضی تشکیل حکومت اسلامی بود و در 1959 توانست تشکیلات اسلامی را تحت کنترل خود در آورد. بعدها این حزب با تغییر نام به حزب اسلامی، به تقویت جنبش های تبلیغی و آموزشی پرداخت و اصرارش بر رعایت مصالح اسلامی و منافع جمعی بود (همان منبع:1080و 1079). ظهور جنبش های تجدید حیات اسلامی در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی که هدف آن ها تجدید حیات جهانی اسلام و از بین بردن شکاف های داخلی جامعه ی مسلمانان مالزی بود، خطوط اصلی رویدادهای سیاسی عمده ی مالزی را برای سالیان آینده مشخص کرده است.
با ملاحظه ی جریان اسلام گرا در دهه ی گذشته، این پرسش همواره مطرح بوده است که چگونه ظهور جریان اسلام گرا در جنوبی ترین منطقه آسیا مانند مالزی تا جنوبی ترین منطقه اروپا مانند ترکیه پیشرفت کرده و به موفقیت رسیده است. ویژگی مهم اسلام گرایان ترکیه، که آنان را از اسلام گرایان دیگر کشورها متمایز می سازد، قدرت انطباق با واقعیت های سیاسی و اجتماعی این کشور و استفاده از ساز وکارهای رسمی و قانونی چون تشکیلات حزب، شرکت در انتخابات و حضور در صحنه ی مدیریت کشور در سطوح بالاست. اما آنچه که در اسلام گراهای مالزی مشاهده می شود تکیه بر اخلاق اسلامی در مناسبات سیاسی و همچون ترکیه، استفاده از ساز وکارهای رسمی و قانونی چون تشکیلات حزب و شرکت در انتخابات و حضور در صحنه ی مدیریت کشور است. حال با توجه به تفاوت عوامل تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در شکل گیری، رشد و تداوم روند اسلام گرایی در این دو منطقه، جهانیان شاهد پیدایش جریانات اسلام گرا در جهت افزایش رضایت عمومی و همچنین پیشرفت در سطح بین الملل در این دو منطقه هستند. این پژوهش برآن بوده است تا به این پرسش پاسخ دهد که ابعاد تفاوت و تشابه جریان اسلام گرایی دو کشور مالزی و ترکیه چیست؟
ب- اهمیت و ضرورت تحقیق
1- فواید نظری
1-1- شناخت و ریشه یابی جریان اسلام گرایی در کشورهای ترکیه و مالزی
1-2- بررسی چگونگی گرایش احزاب و گروه های مختلف سیاسی و مذهبی جریانات اسلام گرا
1-3- پر شدن خلاء ناشی از کمبود تحقیقات انجام شده در حوزه ی مسایل اسلام سیاسی و اسلام گرایی به خصوص در منطقه ی جنوب شرق آسیا
1-4- تلاش برای توسعه ی ادبیات اسلام گرایی با تأکید بر منطقه ی جنوب شرق آسیا
2- فواید عملی
2-1- ارائه ی راه کارهای عملی به کارگزاران فرهنگی ایران جهت استفاده از روش های به کار رفته در دو کشور ترکیه و مالزی به منظور بالا رفتن سطوح آموزه های اسلامی در کشور
2-2- ارائه ی راه کارهای عملی برای کارگزاران بخش دولتی و خصوصی ایران به منظور استفاده از الگوی اسلامی در مقولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این دو کشور
پ- اهداف تحقیق
1-هدف اصلی
– مقایسه ی روند اسلام گرایی در دو کشور ترکیه و مالزی.
2- اهداف فرعی
2-1- شناخت مفاهیم و نظریه های جریان اسلام گرایی در ترکیه و مالزی.
2-2- شناخت چگونگی روند اسلام گرایی در ترکیه.
2-3- شناخت چگونگی روند اسلام گرایی در مالزی.
ت- سوالات تحقیق
1- سوال اصلی
– ابعاد تفاوت و تشابه جریان اسلام گرایی دو کشور مالزی و ترکیه چیست؟
2- سوالات فرعی
2-1 – مفاهیم و نظریه های جریان اسلام گرایی در ترکیه و مالزی چیست؟
2-2- روند اسلام گرایی در ترکیه چگونه است؟
2-3- روند اسلام گرایی در مالزی چگونه است ؟
ث-تعریف مفاهیم
اسلام گرایی: اسلام گرایی نشانه ای است که در میان نشانه ها ی دیگر برای جریان سیاسی- فکری اسلامی به کار رفته است. واژه هایی چون بنیادگرایی اسلامی، بیداری اسلامی، رادیکالیسم اسلامی و اسلام سیاسی و عناوین دیگر از جمله واژگانی هستند که کاربرد زیادی دارند. محققان جنبش های اسلامی از تعابیر مختلفی در بیان این پدیده استفاده کرده اند. در کل به نظر می رسد در بین واژگان موجود واژه هایی چون اسلام گرایی و اسلام سیاسی واژگان مناسب تری برای توصیف و نام گذاری کلان جریان اسلامی معاصر می باشند. می توان گفت، اسلام گرایی به مفهوم دفاع از هویت دینی مسلمانان،گسترش تفکر دینی در حوزه سیاست و اجتماع و بازخوانی و اصلاح اندیشه دینی است (بهروز لک،16:1386).
اسلام سیاسی: اسلام سیاسی اصطلاحی جدید است که در برابر اسلام سنتی پدید آمده است و به دنیای مدرن تعلق دارد (بهروز لک،14:1386). بر اساس نظریهی گفتمان، اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار میدهد. در گفتمان اسلام سیاسی، اسلام به یک دال برتر تبدیل می شود. بابی سعید معتقد است که مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از جریانهای سیاسی اسلام به کار میرود که خواستار ایجاد حکومتی بر مبنای اصول اسلامی هستند. بنابراین اسلام سیاسی را میتوان گفتمانی به حساب آورد که گرد مفهوم مرکزی حکومت اسلامی نظم یافته است. اسلامگرایی طیفی از رویدادها از پیدایش یک ذهنیت اسلامی گرفته تا تلاشی تمام عیار برای بازسازی جامعه مطابق با اصول اسلامی را در بر می گیرد (سعید،20:1379).
ترکیه: آنچه که امروز ترکیه را شکل می دهد بقایای امپراطوری 600 ساله ی عثمانی است که پس از فروپاشی آن در سال 1923م، توسط مصطفی کمال آتاتورک شکل گرفت. پایتخت این کشور آنکارا می باشد. این کشور دارای سه قوه ی قضائیه، مقننه و مجریه است که طبق قانون، مستقل از یکدیگر عمل می کنند. حکومت این کشور از نوع ریاستی- پارلمانی است. رئیس جمهور، از طرف پارلمان برای یک دوره ی هفت ساله منصوب می شود. این کشور دارای احزاب سیاسی مختلف لائیک و اسلام گرا است. این کشور دارای آداب و رسوم و فرهنگ غنی است و در زمینه ی اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی وحدتی وجود ندارد و اعتقاد به مذاهب مختلف در میان اقشار مردم یکی از ویژگی های ساختار مذهبی این جامعه محسوب می شود (فلاح زاده،6:1384 و23و34).
مالزی: کشوری است در خاور دور، پایتخت آن کوالالامپور است. ولی مرکز حکومت و وزارتخانههای این کشور در شهر جدید پوتراجایا واقع است. نام مالزی در سال 1963م، انتخاب شد زمانی که فدراسیون مالایا، سنگاپور، ساباح و ساراواک یک اتحادیه متشکل از 14 ایالت را تشکیل دادند. در سال 1965م، سنگاپور از مالزی خارج شد و به کشوری مستقل تبدیل گردید. نظام سیاسی فدراسیون مالزی، پادشاهی مشروطه است. پادشاه یک مقام تشریفاتی است و از میان 9 سلطان نشین ایالت های مرکزی برای مدت 5 سال برگزیده می شود. پادشاه مالزی رئیس کشور است و طبق قانون اساسی، نخست وزیر را با تصویب نمایندگان منصوب می کند. قدرت اجرایی در مالزی به دست دولت است که به وسیله ی نخست وزیر اداره می شود. قوه ی مقننه از دو مجلس سنا و نمایندگان و قوه ی قضائیه شامل دادگاه های شبه جزیره ی مالایا، صباح و ساراواک و فدرال می باشد. این کشور دارای احزاب اسلامی و ملی می باشد. در مالزی منزلت اجتماعی افراد تحت تأثیر عوامل مختلف اجتماعی و مذهبی تعیین می شود. دین رسمی این کشور اسلام و اکثریت مردم این کشور پیرو آن هستند. ولی با توجه به تنوع قومی و نژاد، ادیان بودا، هندو و مسیحیت نیز دارای پیروانی می باشند (فلاح زاده،6:1384 و21و33).
ج- پیشینه ی تحقیق
پژوهش هایی که در زمینه ی جریانات اسلام گرایی و شکل گیری آن در دو کشور ترکیه و مالزی انجام شده است به شرح زیر می باشد:
سید احمد موثقی و هومن نیری (1389) در مقاله ای با عنوان «اسلام میانه رو و دموکراسی در ترکیه» به بررسی این مسئله می پردازند که در سال های گذشته، در نگاه عموم متفکرین غیرمسلمان، اسلام گرایی معادل بنیادگرایی اسلامی شناخته می شد و تفاوتی میان این دو اصطلاح وجود نداشت، اما در سال های اخیر و با به قدرت رسیدن اسلام گرایان در ترکیه این دو اصطلاح به درستی بار معنایی متفاوتی پیدا کرده اند. ترکیه در حال حاضر و با به قدرت رسیدن اسلام گرایان میانه رو علاوه بر آنکه تبدیل به الگویی موفق برای بسیاری از گروه ها و جوامع اسلامی گشته، موجبات تضعیف بنیادگرایی اسلامی را نیز در این کشور فراهم آورده و دموکراسی را نیز قدرتی دو چندان بخشیده است.
به واقع، برای بحث پیرامون رابطه ی اسلام با دموکراسی می باید به قرائت غالب از اسلام در میان اندیشمندان توجه داشت و آنچه حکم نهایی را در ارتباط میان این دو روشن می سازد، ماهیت تفسیر غالب از دین در هر گروه یا جامعه ی اسلامی است. بنابراین نمی توان در خصوص سازگاری و یا نا سازگاری میان اسلام و دموکراسی حکمی کلی صادر کرد. این مقاله درصدد است تا تأثیرات غلبه ی قرائت میانه رو از اسلام در ترکیه را مورد بررسی قرار داده و نشان دهد که اسلام مبتنی بر این قرائت نه تنها در ترکیه مانعی بر سر راه دموکراتیزاسیون نبوده بلکه موجب گشته تا این کشور در مسیر نهادینه شدن و تعمیق دموکراسی گام بردارد. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که این مقاله بیشتر درصدد بررسی رابطه ی اسلام گرایان میانه رو در ترکیه و دموکراسی در این کشور می باشد. در حالی که پایان نامه ی حاضر، علاوه بر رابطه ی اسلام گرایان و وضعیت دموکراسی در ترکیه به سایر جوانب این گروه های سیاسی نیز اشاره خواهد داشت.
غلامرضا بهروز لک (1386) در مقاله ای با عنوان «اسلام سیاسی و اسلام گرایی معاصر» به بررسی مفهوم اسلام گرایی و جریان اسلام سیاسی با توجه به رویکردهای سلبی و ایجابی نسبت به انسجام درونی اسلام گرایی معاصر می پردازد. و در می یابد که اسلام گرایی معاصر در مقایسه با مکاتب و جریانات رقیب غیر اسلامی جریانی منسجم و یک دست است. عامل انسجام بخش چنین حرکتی را می توان خود اسلام، قرآن و شخص پیامبر اسلام(ص) دانست. تحولات و تجربیاتی که در طول چند سال اخیر رخ داده است حاکی از واکنش تمامی مسلمانان به چالش های پیش روی جهان اسلام بوده است. دو قضیه ی کاریکاتورهای روزنامه یولیندپوست دانمارک و سخنان پاپ بندیکت شانزدهم به صورت مشابهی واکنش فراگیر تمامی مسلمانان را از فرق و مذاهب مختلف برانگیخت.
هر چند مسلمانان مثل مذاهب دیگر دچار تمایزاند. اما در مواجهه با عامل خارجی انسجام دارند چنین وضعیتی حاکی از یک رویکرد ایجابی در تعریف و تبیین اسلام گرایی معاصر می باشد، در نتیجه می توان از فعال شدن پویایی و فعالیت اسلام گرایی معاصر به عنوان یک حرکت برجسته سخن گفت. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که نگارنده در این مقاله بیشتر به بررسی مفهومی اسلام گرایی و اسلام سیاسی و باز خورد آن در کشور های اسلامی پرداخته است. و اشاره ای مشخص به حرکت های اسلام گرایی در قالب یک کشور یا حزب خاص نمی کند. اما در این پایان نامه مفهوم اسلام گرایی در قالب دو کشور ترکیه و مالزی و احزاب اسلام گرای این دو کشور تعریف می شود.
عبدالمجید ناصری داوودی (1384) در مقاله ای با عنوان «سرزمین های جهان اسلام (اسلام در مالزی)» مالزی را به عنوان یکی از کشورهای مهم و پیشرفته ی اسلامی در حوزه ی جنوب شرق آسیا می داند. اسلام در این سرزمین به صورت مسالمت آمیز و از راه های مهاجرت، تجارت و دعوت راه یافت و مهم ترین قوم آن یعنی مالایا را به خود جذب کرد وکم کم جزء جدایی ناپذیر از اندیشه، فرهنگ و حیات اجتماعی آنان گردید. نویسنده در ادامه به بررسی موقعیت جغرافیایی این سرزمین با توجه به ورود اسلام و تفاوت های نژادی در این منطقه و اشاره به دوران استعمار این سرزمین وگرایش به اسلام که بعد از این دوران در این منطقه وجود دارد، اشاره می کند. همچنین نویسنده به شاخص های اسلام در مالزی و روابط خارجه ی این کشور و توجه به سایر کشورهای مسلمان و تأکید به یکپارچگی و اتحاد مسلمانان از سوی دولت مالزی به خاطر عضویت فعال این کشور در سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی اشاره می کند. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که این اثر بیشتر به بررسی روند ورود اسلام به سرزمین مالزی و نحوه ی تعامل ساکنان این منطقه با دین اسلام و در نتیجه، به گرایش سیاست مداران این کشور در تعامل با اسلام در عرصه های مختلف داخلی و بین المللی اشاره می کند. اگر چه در پایان نامه ی حاضر نیز، به همین موضوعات اما در عرصه های مختلف اشاره می شود.
محمد رضا زارع خورمیزی (1380) در پایان نامه ی خود با عنوان «علل رشد اسلام گرایی در ترکیه (با تأکید به دو دهه ی اخیر1980و1990)» به بررسی سابقه ی تاریخی امپراطوری عثمانی و ارائه ی نظریات مختلف از اسلام گرایی و انطباق این نظریات با اسلام گرایی در ترکیه به بررسی عوامل و عرصه های مختلف شکل گیری جریانات اسلام گرا در این کشور می پردازد. وی به بررسی عوامل فرهنگی، سیاسی، نظامی و ارتباط ترکیه با مجامع بین المللی و همچنین تأثیر تصوف های مختلف در شکل گیری جنبش های اسلام گرا در ترکیه اشاره می کند. در پایان، نگارنده ی اثر به این نتیجه خواهد رسید که رشد اسلام گرایی در ترکیه در دو دهه ی اخیر به سه عامل عمده یعنی ناکامی نسبی لائیسم در جامعه ی ترکیه، رشد تدریجی مردم سالاری در ساختار سیاسی این کشور و تحولات بین المللی نظیر پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی شوروی باز می گردد. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که تأکید عمده ی نویسنده ی این اثر به روند و رشد اسلام گرایی در جامعه ی ترکیه در سال های 1980 و 1990 می باشد در حالی که در پایان نامه ی حاضر، بیشتر تأکید بر ورود اسلام گرایان جدید در عرصه ی سیاسی ترکیه در سال های 1990 و 2000 می باشد.
بهزاد احمدی لفورکی (1388) در کتاب خود با عنوان «ترکیه: حال و آینده» به تحولات صورت گرفته در عرصه های سیاسی اجتماعی و اقتصادی کشور ترکیه و افق های پیش روی آن در آینده می پردازد. در این پژوهش، ضمن معرفی اجمالی کشور ترکیه و موقعیت جغرافیایی این کشور به موقعیت فعلی و آینده ی ترکیه در آسیای میانه و روابط آن با آمریکا و اسرائیل و تحولات مهم سیاسی و اقتصادی صورت گرفته در این کشور و چشم انداز ترکیه در سال 2023 میلادی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. نگارنده سعی دارد مهم ترین فرصت ها و چالش هایی که ترکیه نسبت به همسایگان خود از قبیل ارمنستان، قبرس و کشورهای دیگر آسیای میانه و همچنین در عرصه های جهانی با آن روبروست را بررسی نموده و موقعیت این کشور در ترانزیت انرژی به اروپا را مورد کنکاش قرار دهد. تفاوت این اثر با پایان
نامه ی حاضر آن است که نویسنده در این مقاله بیشتر تأکید بر موقعیت ترکیه در سطح منطقه و جهان دارد. و به بررسی روابط خارجه ی این کشور با کشور های همسایه و آمریکا و اسرائیل اشاره دارد. اما پایان نامه ی حاضر علاوه بر بررسی نقش ترکیه در سطح بین الملل، به وضعیت داخلی ترکیه نیز اشاره می شود.
عفت امیر بیگ زاده (1389) درکتاب خود با عنوان «آشنایی با کشور های جهان: مالزی و سنگاپور» به وضعیت قبل از استعمار شبه جزیره ی مالزیا و چگونگی ورود اسلام به این منطقه تا استقلال کشورهای مالزی و سنگاپور و شرایط ویژه ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی این دو کشور می پردازد. نویسنده ی این اثر با تحلیل جنبه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع مالزی و سنگاپور به ویژگی های خاص حاکمان و مردم مناطق جنوب شرق آسیا اشاره می کند. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که این اثر بیشتر به جنبه های تاریخی چگونگی ورود اسلام به مالزی و نحوه ی استقلال این کشور و شرایط کلی دو جامعه ی مالزی و سنگاپور اشاره می کند. در حالی که پایان نامه ی حاضر علاوه بر، بررسی تاریخچه ی کشور مالزی بیشتر تأکید بر عملکرد احزاب اسلام گرای این کشور در جامعه ی مسلمان مالزی دارد.
الیاس واحدی و رقیه نقی زاده (1385) در کتاب خود با عنوان «کتاب آسیا(4) (ویژه ی مسائل ترکیه)» به گردآوری موضوعات مختلف در مورد ترکیه، در قالب هشت مقاله می پردازند. این مجموعه، مشتمل بر هشت مقاله درباره ی اوضاع اقتصادی اجتماعی سیاسی و حکومتی ترکیه است که عبارتند از: پان ترکیسم و تاثیر آن بر امنیت ملی ایران، نوشته ی سهیلا محمدیان، جریان شناسی رسانه های گروهی ترکیه، نوشته ی الیاس واحدی، مردم شناسی کردهای ترکیه، نوشته ی میرقاسم مومنی، نقش و کارکرد احزاب سیاسی در ترکیه، نوشته ی رضا صولت، تقابل اسلام گرایی و لائیسم در ترکیه امروز، نوشته ی مازیار اقازاده، اصلاحات اقتصادی در ترکیه و چالش های پیش رو، نوشته ی رحمان قهرمان پور ترکیه و مسئله ی ارامنه، نوشته ی وجیهه مهری پرگو، جریان های کردی در ترکیه، نوشته ی احمد کاظمی. در هر کدام از این مقالات، نویسند گان این آثار به موضوعات مختلف عملکرد اسلام گرایان در عرصه های مختلف در جامعه ی ترکیه اشاره می کنند. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که در این مقالات به موضوعاتی مانند مسئله ی کرد ها و ارامنه ی ترکیه اشاره می شود که در پایان نامه ی حاضر کمتر به آن ها اشاره ای می شود.
محمد نورالدین و سیدحسین موسوی (1383) در کتاب خود با عنوان «ترکیه جمهوری سرگردان: بررسی روبط دینداران و سکولارها در جامعه ی ترکیه» به تبیین روابط دینداران و سکولارها در جامعه ترکیه می پردازند. در این کتاب، وضعیت اسلام گرایان در ترکیه این گونه بررسی می شود که موقعیت اجتماعی اسلام گرایان در ترکیه فراتر از توان نظامیان و نهادهای پنهان در این کشور بوده است اما یکی از لوازم دموکراسی، دستیابی و واگذاری قدرت به روش مسالمت آمیز دموکراتیک است و حزب رفاه با تجربه طولانی رهبر آن، نجم الدین اربکان از دوره ی حزب نظام ملی (1970)، حزب سلامت ملی (1972)، حزب رفاه (1983) و حزب فضیلت (1997) تصمیم داشته و دارد که بازی دموکراسی را تا آخر پیش ببرد.
اما تجربه حزب رفاه در قدرت سیاسی ترکیه چالش بزرگ و بلند مدت دیگری به نام روابط دینداران و سکولارها و ابعاد گوناگون آن را با توجه به تجربه ی طولانی جامعه ترکیه یک بار دیگر پیش روی جوامع مشابه و روشنفکران مسلمان در کشورهای اسلامی قرار می دهد. کتاب حاضر به تبیین ابعاد این چالش و چگونگی رویارویی اسلام گرایان ترکیه با این پدیده می پردازد. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که این اثر بیشتر به بررسی عملکرد حزب رفاه در دوره های زمانی مختلف و تجربه ی این حزب در رویارویی با موانع پیش رو در جامعه ی ترکیه اشاره می کند. در حالی که در پایان نامه ی حاضر، اگر چه به بررسی روند اسلام گرایی در کشور ترکیه و عملکرد احزاب اسلام گرای این کشور اشاره می شود. اما، بیشتر بر عملکرد حزب عدالت و توسعه تأکید می شود.
محمدرضا حیدر زاده ی نایینی (1380) در کتاب خود با عنوان «دین و دولت در ترکیه» به بررسی اسلام در ترکیه با اشاره به تاریخ ترکیه در دوران حکومت امپراطوری عثمانی و زمینه های تاریخی و فرهنگی- سیاسی ترکیه می پردازد. و در دیگر بخش های کتاب، اشاره به احزاب راست گرای دینی در ترکیه و قرائت های مختلفی از اسلام که در ترکیه به شکل وجود فرقه های مختلف تصوف وجود دارد اشاره می کند. در فصول پایانی کتاب به بررسی روند اسلام گرایی ترکیه در آینده این کشور اشاره می شود. در مجموع در مباحث مختلف کتاب سعی شده است اهمیت اسلام در صحنه ی سیاسی ترکیه با توجه به برخی از شاخص های متشکله ی آن به شکل معقولی به تصویر کشیده شود. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که این اثر بیشتر به عملکرد احزاب اسلام گرای ترکیه در عرصه ی سیاست های داخلی اشاره می کند در حالی که در پایان نامه ی حاضر، عملکرد احزاب اسلام گرای ترکیه در عرصه ی سیاست های داخلی و همچنین عرصه ی سیاست های خارجی این کشور بررسی می شود.
جان اسپوزیتو و جان وال (1382) درکتاب خود با عنوان «انقلاب ایران، بازتاب جهانی آن» ترجمه ی محسن مدیر شانه چی، به بررسی تأثیر انقلاب ایران بر کشورهایی مانند افغانستان، آسیای جنوب شرقی و جنبش های اسلامی در مالزی و اندونزی و همچنین مسئله ی فلسطین، سودان و دیگر کشورهایی که اسلام گرایی را در بطن جامعه ی خود تجربه کرده اند، می پردازند. این اثر در برگیرنده ی مجموعه مقالاتی است که در یک کنفرانس بین المللی در شهر واشنگتن و به سال 1989 برگزار شده بود.کارشناسان و متخصصین برجسته ای از ایران، اروپا، آفریقا و ایالات متحده در این کنفرانس مقالاتی ارائه نموده اند که موضوعات آن به طور مختصر پاسخ گوی این پرسش است که آیا انقلاب ایران در جایی از جهان، در تجدید حیات اسلامی تأثیری داشته است؟ تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که این اثر بیشتر به بررسی تأثیر انقلاب ایران بر روند اسلام گرایی در کشور های مسلمانی مانند مالزی می پردازد و کمتر به شرایط خود این کشور ها در جریان رشد اسلام گرایی و جنبش های بیداری اسلامی در این کشور ها توجه می کند.
آصف حسین (1388) در کتاب خود با عنوان «جهان اسلام از منظرهای سیاسی مختلف» ترجمه ی سید احمد موثقی، به بررسی کشورهای اسلامی از نظر نوع تغییرات سیاسی و نیروها و عوامل مؤثر در این تغییرات اعم از ایدئولوژیها، گروهها و طبقات اجتماعی و نیز، نوع و ماهیت دولت می پردازد. مؤلف با تسلط بر ادبیات نوسازی و دگرگونی سیاسی، انواع تئوریها و رهیافتها را دستهبندی کرده و با استناد به منابع اولیه و اصلی نویسندگان کلاسیک و معروف در این حوزه، بنیان تئوریک غنی و روشنی به کتاب بخشیده است. نویسنده از منظر این تئوریها کشورهای اسلامی را به تناسب شرایط و مقتضیات و با تأکید بر نقش رهبران و نخبگان، احزاب، ارتش و نظامیان، طبقه ی متوسط، بوروکراسی، دولت، ایدئولوژیهای مذهبی و سکولار بررسی کرده است. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که این اثر بیشتر به جنبه های تئوری از ویژگی های کشور های جهان اسلام و در نتیجه تئوریزه کردن شرایط کشور های مسلمان با نظریه های مختلف می پردازد. این اثر به خوبی توانسته شرایط رشد اسلام گرایی را در کشور های مسلمان جهان با توجه به شرایط و مقتضیات خاص آن کشور تبیین کند.
محمد هادی فلاح زاده (1383) درکتاب خود با عنوان «آشنایی با کشورهای اسلامی(2) مالزی» به معرفی وضعیت جغرافیایی و سرزمینی و وضعیت اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی و نظامی و آموزشی این کشور و همچنین سیاست خارجه ی این کشور می پردازد. نویسنده با اشاره به نژادها و قومیت های مختلف و آیین ها و مناسک مذهبی خاص این منطقه به بررسی ویژگی های فرهنگی و مذهبی و اجتماعی و سیاسی قوم مالایو می پردازد. تفاوت این اثر با پایان نامه ی حاضر آن است که نویسنده ی این کتاب به شرح کلی همه ی ویژگی های جامعه ی مالزی و بررسی همه ی اقوام ساکن در مالزی می پردازد. در این اثر به همه ی احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی مالزی اشاره می شود. در حالی که در پایان نامه ی حاضر، تنها به بررسی احزاب اسلام گرا و سازمان های اسلامی و نحوه ی فعالیت آن ها در عرصه ی سیاست های داخلی و خارجی اشاره می شود.
چ- روش تحقیق و ابزار گردآوری اطلاعات
روش پژوهش حاضر کیفی و از نوع تحلیل اسنادی است. همچنین از روش مقایسه ای نیز برای مطالعه ی شباهت ها و تفاوت های روند اسلام گرایی در دو کشور ترکیه و مالزی استفاده شده است. یعنی آن که، با نگاهی به جامعه شناسی سیاسی و تاریخی دو کشور ترکیه و مالزی به بررسی و مقایسه ی جریان اسلام گرایی در دوره های اوج گیری یعنی سال های 1990 و 2000 میلادی پرداخته شده است. در توضیح روش مقایسه ای می توان گفت، روش مقایسه ی تطبیقی به شاخه ای از علوم اجتماعی که به تفاوت ها و شباهت های بین جوامع علاقمند است تلقی می شود. در این روش، مورد های قابل بررسی از هر یک از دو جامعه انتخاب می شوند و پس از آنکه مورد های مختلف در هر جامعه مورد تحلیل محقق قرار گرفت، به مقایسه ی جوامع با توجه با موارد مطرح شده، پرداخته خواهد شد. در این تحقیق برای رسیدن به این مقصود از منابع مکتوب و اسناد و مدارک معتبر مانند کتاب ها، روزنامه ها، فصلنامه ها و مجلات علمی داخلی و خارجی و سایت های اینترنتی استفاده شده است.
ح- محدوده ی زمانی تحقیق
در این تحقیق به بررسی روند اسلام گرایی در دو کشور ترکیه و مالزی در محدوده ی زمانی سال های 1990 تا 2011 میلادی که اوج شکوفایی این جریان است، پرداخته شده است.
خ- فصول و سازماندهی تحقیق
این پژوهش در پنج فصل با عناوین، فصل اول: کلیات تحقیق، فصل دوم: مبانی نظری، فصل سوم: روند اسلام گرایی در ترکیه، فصل چهارم: روند اسلام گرایی در مالزی و فصل پنجم: مقایسه ی شباهت ها و تفاوت های روند اسلام گرایی در ترکیه و مالزی و در پایان، نتیجه گیری ارائه شده است.