وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه نقش پلیس در کاهش صدمات ناشی از جرم

الف) بیان مسئله

 

سیاست جنایی هر کشور مبین پاسخ و واکنش آن جامعه نسبت به پدیده مجرمانه می باشد. خانم دلماس مارتی که از اساتید برجسته فرانسوی می باشد، سیاست جنایی را چنین تعریف می کند”مجموعه روش هایی که به وسیله آن بشر اجتماعی پاسخ های خود را به پدیده مجرمانه سازمان دهی میکند”.

 

پاسخ های جامعه به پدیده مجرمانه هم توسط مراجع دولتی و هم توسط مراجع اجتماعی صورت  می گیرد. یکی از مراجع دولتی در پاسخ به پدیده مجرمانه پلیس آن کشور است. از سوی دیگر دامنه پدیده مجرمانه شامل جرم، مجرم و بزه دیده است. موضوع بحث این تحقیق در مورد پاسخ پلیس به بزه دیده می باشد.

 

بزه دیده در اثر جرم متحمل آسیب ها و خساراتی می شود. نحوه پاسخ دهی مراجع دولتی به بزه دیده  می تواند در کاهش آسیب های بزه دیده و دفاع از حقوق او مؤثر باشد. نقش پلیس به عنوان اولین نهادی که بزه دیده به آن مراجعه می کند در کاهش آسیب ها و خسارات او بسیار چشمگیر و قابل توجه است. این تحقیق به دنبال نقش پلیس و اقداماتش در کاهش آسیب هایی است که از ناحیه جرم متوجه بزه دیده می شود می باشد.

 

ب) سابقه تحقیق

 

با توجه به اهمیت رفتار پلیس با مراجعین بزه دیده، برآن شدم تا موضوع تحقیق خود را با عنوان نقش پلیس در کاهش آسیب های ناشی از جرم انتخاب نمایم. با تحقیقاتی که با کمک استاد گرانقدر خود انجام دادیم دو پایان نامه در دانشگاه تهران عیناً با همین موضوع توسط آقایان مسعود قاسمی در پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتر میرعظیم قوام در رساله دکتری یافت شد که کمک شایانی در گردآوری مطالب نمود.

 

شایان ذکر است مطالعه مقالاتی که در مورد پلیس و بزه دیده وجود داشت به خصوص مقاله” حقوق بزه دیدگان و خواست های آنان از پلیس” از دکتر قوام هم کمک فراوانی کرد. پایان نامه دکتر عبدالعلی توجهی هم کمک وافری در شناخت جایگاه بزه دیدگان و حمایت از آنان انجام داده است. مقالات و پایان نامه های دیگری هم وجود دارد که به صورت کلی به موضوع پلیس پرداخته اند.

 

توضیح براینکه با وجود اهمیت این موضوع و اهمیت حمایت از بزه دیدگان به خصوص توسط پلیس میزان منابع و تحقیقاتی که به این مهم پرداخته است اندک می باشد و امید است در آینده بیشتر به این موضوع پرداخته شود.

 

پ)اهداف تحقیق:

 

 

    1. بررسی وتبیین نقش پلیس درکاهش آسیب های ناشی ازجرم

 

    1. ارزیابی و سنجش نقادانه حقوق بزه دیده در حقوق ایران

 

    1. بررسی رفتار و عملکرد پلیس با بزه دیده و تبیین میزان موفقیت عملکرد پلیس

 

    1. بررسی اقدامات پلیس در کاهش آسیب های ناشی از جرم
    2. دانلود مقاله و پایان نامه

    3.  

 

  1. بررسی قوانین ناظر به نقش پلیس در کاهش آسیب های ناشی از جرم در حقوق ایران

 

ت) سوالات تحقیق :

 

 

    1. پلیس چه نقشی را در کاهش آسیب های ناشی از جرم از طریق پاسخ گویی به نیازها، مشکلات و آسیب های پیش روی بزه دیدگان ایفاء میکند؟

 

    1. میزان توجه و واکنش پلیس به آسیب ها و مشکلات بزه دیدگان رضایت بخش است؟

 

    1. آیا پلیس توانسته است در عصر حاضر، با بهره گرفتن از امکانات مؤثر بر میزان اثر بخشی اقدامات خود در زمینه آسیب های ناشی از جرم بیفزاید؟

 

  1. آیا همکاری بزه دیدگان در کاهش آسیب های ناشی از جرم مؤثر است؟

 

ث) فرضیات تحقیق :

 

 

    1. در مکاتب جرم شناختی به بزه دیده در جهت حمایت از وی، به عنوان آسیب دیده از جرم توجه کافی مبذول نشده است.

 

    1. پلیس پس از وقوع جرم در راستای کاهش آسیب های ناشی از جرم، با خواسته های مشترکی از جانب بزه دیده روبه روست.

 

    1. خود بزه دیدگان با نوع همکاری که با پلیس می توانند داشته باشند در کاهش آسیب هایی که از ناحیه جرم متوجه آنان می شوند تأثیر بسزایی دارند.

 

  1. تجهیز سازمان پلیس در کشف جرایم و کاهش آسیب های ناشی از جرم تأثیر دارد.

 

ج) روش تحقیق :

 

روش های مرسوم در جمع آوری اطلاعات عبارتند از:1روش کتابخانه ای2روش میدانی3روش تحلیل محتوا4روش موردی

 

نگارنده در انجام تحقیق از روش کتابخانه ای  استفاده کرده است و داده ها به روش نظری و توصیفی بیان شده است. در بخش کتابخانه ای سعی شده است از منابع موجود اعم از کتب مرجع مربوط به پلیس و بزه دیدگان ونیز کتابها و مقالات در زمینه خدمات رسانی به بزه دیدگان به صورت جامع استفاده شود.

 

استفاده از نظر سنجی هایی که توسط دکتر میر عظیم قوام از بزه دیدگان در مورد نحوه واکنش پلیس به بزه دیدگی انجام شده بود، فرصتی را فراهم نمود تا نگرش مردم به عملکرد پلیس و میزان کارایی آنها در کاهش آسیب های ناشی از جرم، سنجیده و ارزیابی شود.

 

 

 

ح) معرفی پلان:

 

پایان نامه با موضوع نقش پلیس در کاهش آسیب های ناشی از جرم دارای دو بخش کلی می باشد. بخش نخست با عنوان پلیس، بزه دیده و آسیب های ناشی از جرم به دو فصل تقسیم شده است. فصل اول با عنوان پلیس دارای دو مبحث است؛ که در مبحث اول مفهوم و ساختار پلیس و در مبحث دوم اهداف و وظایف پلیس مطرح شده است. مبحث اول در دو گفتار جدا به تعریف پلیس و ساختار پلیس پرداخته است.

 

مبحث دوم در سه گفتار، سه وظیفه اصلی پلیس که1- استقرار نظم و امنیت2- تأمین آسایش عمومی و فردی3- انجام وظیفه در مقام ضابط دادگستری می باشد مطرح شده است. فصل دوم با عنوان بزه دیده و آسیب های ناشی از جرم دارای دو مبحث با عناوین1- بزه دیده2-آسیب های ناشی از جرم می باشد. مبحث اول دو گفتار با عناوین مفهوم و اقسام بزه دیده، مبانی حقوقی حمایت از بزه دیده را دارا می باشد. گفتار اول به تعریف بزه دیده و گفتار دوم به بررسی حمایت از بزه دیده در حقوق ایران و اسناد بین المللی پرداخته است. در مبحث دوم مفهوم و اقسام آسیب های ناشی از جرم بیان شده است.

 

بخش دوم  با عنوان کلی پلیس و کاهش آسیب های ناشی از جرم است که دارای دو فصل با عناوین رفتار پلیس با رعایت کرامت بزه دیده و واکنش پلیس در مقابله با جرم می باشد. فصل اول در دو مبحث مجزا رفتار همراه با احترام به بزه دیده و حفظ امنیت ، شئونات و حریم خصوصی بزه دیده را بررسی کرده است. برای فهم بهتر مطلب مبحث اول با سه گفتار با عناوین1- استاندارد سازی رفتار پلیس2-توجه و همدردی بزه دیده 3- تقویت و توسعه سازمان پلیس و نهادهای حامی بزه دیده در آن بیان شده است.   

 

مبحث دوم با دو گفتار به بررسی حفاظت از امنیت بزه دیده و حفاظت از شئونات و حریم خصوصی بزه دیده پرداخته است. فصل دوم دارای سه مبحث آگاهی و اقدام فوری پلیس، پیشگیری از تکرار و توسعه بزه دیدگی و میانجیگری کیفری پلیس است. مبحث اول به دو گفتار با عناوین آگاهی پلیس از جرم و اقدام قضایی فوری پلیس تقسیم شده است. مبحث دوم دارای دو گفتار پیشگیری از وقوع بزهکاری و پیشگیری از تکرار بزه دیدگی است. در مبحث سوم با دو گفتار1- اهداف میانجیگری کیفری و 2-پلیس و عدالت ترمیمی مطرح شده است.

 

پایان نامه رشته حقوق

 

Delmas Marty

پایان نامه نقش مشارکت شهروندان در مدیریت مطلوب شهری نمونه ی مورد مطالعه شهر پل سفید

:
نظام مدیریت شهری مانند دیگر نهادها درتبادل وتعامل با جامعه وشهروندان معنا پیدا می کند.یک بعد مساله تصمیمات؛قوانین وسیاستهای مدیریت شهروبعد دیگر انتظارات وخواسته ها ونهایتا حمایت ومشورت فعالانه شهروندان است.

 

مشاركت و دخیل كردن مردم در مدیریت شهری ، ضامن موفقیت طرحهای شهری می باشد ، اما مشاركت مردم و دخالت آنان در مراحل و قسمت های مختلف مدیریت شهری درحال حاضر در كشور ما به حداقل اطلاع رسانی محدود می شود. یكی از مهمترین فواید مشاركت شهروندان علاوه بر اطلاع رسانی ، دریافت نظرات و پیشنهادهای آنها در جهت ارتقای مشاركت مردمی از مسائل جدید و تازه ای  در چند سال اخیر توجه بیشتری به آن می شود. مسئولان به این نتیجه رسیده اند كه مدیریت شهر بدون در نظر گرفتن مردم كاری بس دشوار و ناموفق خواهد بود و عدم موفقیت بسیاری از طرح های شهری كه در عدم رضایت شهروندان و استفاده كنندگان از این برنامه ها نمود یافته است، مورد اعتراف همگان است.یكی از مشكلات و ضعف های مدیریت شهری فقدان چهارچوب مشخص به منظور بهره گیری از مشارکت شهروندان است. نگاه برخی مسئولان به مردم نگاه ارباب و رعیتی است، نه نگاه ولی نعمتی که مردم را ولی نعمت خود بدانند و به همین دلیل، در حل مشکلات کارشکنی می کنند. این نوع نگرش به دنبال حذف نهادهایی مانند شوراها و کاهش اختیارات آنها و به تبع کمرنگ شدن نقش مردم است.در حال حاضر تغییراتی در مبانی مدیریت شهری صورت پذیرفته است كه این تغییر سمت و سوی مردمی شدن را به خود گرفته است بر این اساس از اولویت های بالای سیاست های مدیران شهری و مدیریت شهری،ایجاد زمینه هایی برای جلب مشاركت مردمی است.نقش مردم در اداره اجتماعات بشری امری است كه امروزه بر آن تاكید فراوان می شود. حق تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان و مشاركت مردمی در تمامی اموری كه مربوط به زندگی جمعی شان می شود، به عنوان حقی طبیعی مورد پذیرش همگانی قرار گرفته است.

 

1-2-بیان مسئله

 

موضوع مشاركت مردمی در سا ل های اخیر هم ا ز جنبه نظری و هم از بعد عملی بسیار مورد توجه بوده است. بسیاری از جوامع تلاش می كنند تا به منظور دستیابی به پایداری، اثربخشی سیاست ها و توسعه همه جانبه، حس مشاركت، مشورت و گفت وگو را میان شهروندان تقویت كنند. دیدگاه های متفاوتی در مورد امكانات و محدودیت های این طرز تفكر وجود دارد . نظریه های برنامه ریزی با پیش زمینه حمایت از دموكراسی مشاركتی همواره در تقابل با دیدگاه گروهی قرار دارد كه بر نیمه تاریک برنامه ریزی و تمركز قدرت تأكید می ورزند (Brownill & Carpenter;2007:401)                                                                                   دوتوكویل مشاركت را وجهی ضروری در جو امع شهری می داند و بر این باور است كه سنت مشاركت، جامعه شهری را زنده نگاه می دارد و پیوندهای اجتماعی را محكم تر می سازد. رابرت پاتنام از دیگر مدافعان سرسخت این ایده است كه مشاركت، منجر به مردم سالاری و در نتیجه جامعه ای بهتر می گردد. وی معتقد است كه مشار كت تأثیری غیرمستقیم بر مردم سالاری خواهد داشت، زیرا مردم از طریق مشاركت می آموزند كه چگونه شهروند باشند و به چه شكل با یكدیگر تعامل یا روابط متقابل برقرار كنند . با اینكه هنوز مشخص نیست چه چیز پایه گذار جامعه شهری است و آیا مشاركت به هر شكل و در هر سطحی به ارتقای مردم سالاری و جامعه شهری می انجامد و یا برخی از اشكال آن می تواند مهم تر باشد، ولی مسلم است كه مشاركت درزندگی عمومی یكی از مهم ترین عوامل پایه گذار جوامع شهری شناخته می شود.(Wallace & pichler;2008)

 

مشارکت به عنوان اساسی ترین عنصر در دستیابی به اهداف توسعه، به ویژه توسعه شهری از اهمیت خاصی برخوردار است. هر چه توده ی مردم جامعه مشارکت بیشتری در امور خود داشته باشند، امکان کسب موفقیت فراهم می شود. اقشار پایین و محروم جامعه از نتایج مشارکت و فواید حاصل از توسعه بهره مند می شوند. مشارکت مردم در هر یک از مراحل و انواع طرح های عمرانی، سبب بهبود شرایط عمومی، توزیع قدرت و بالا رفتن سطح امید به زندگی می شود. همچنین سیستم تصمیم گیری، برنامه ریزی و مدیریت دولتی متمرکز را به سمت مدیریت محلی و از پایین به بالا(توسعه ی مشارکتی)با توجه به نیازها، امکانات، توانمندی ها و اولویت هایشان سوق می دهد.(قاسمی، 1381، 38) زندگی در شهر نظام پیچیده ای دارد و چنین نظام هایی ناگزیر به مدیریت منسجم و عقلایی نیاز دارد . چنانچه مدیریت شهری اصول و قانونمندی منسجم و کارآمدی نداشته باشد بنیان های زندگی شهری را بسرعت مختل می کند و شهر خصوصیت بالندگی خود را از دست می دهد . اگر شهرهای کشوری سامان یافته و منظری متناسب داشته باشند نشان دهندة آن است که دولت و حکومتی مسئول و مردمی بر سر کار است و بر عکس بروز ناهنجاری در سامانه های شهری نشان از ناکارآمدی دولت و حکومت حاکم بر آن کشور است(رهنمایی  و شاه حسینی، 1389،ص 29)نظام مدیریت شهری مانند دیگر نهادها در تبادل وتعامل با جامعه وشهروندان معنا پیدا می کند.یک بعد مساله تصمیمات؛قوانین وسیاستهای مدیریت شهروبعد دیگر انتظارات وخواسته ها ونهایتا حمایت ومشورت فعالانه شهروندان است. واژه مشارکت به معنای درگیری و تجمع برای منظور خاص می باشد. عده ای از صاحبنظران مدیریت مشارکت را درگیری ذهنی ، عاطفی اشخاص درموقعیت های گروهی تعریف کردند که آنان را برمی انگیزد تا برای دستیابی به هدف های گروهی یکدیگر را یاری

دانلود مقاله و پایان نامه

 دهند و درمسئولیت کار شریک شوند.( علوی تبار، 1379، ص15). مشارکت وسیله ای برای رسیدن به اهداف توسعه انسانی و یک ارزش مستقل در توسعه جوامع شهری به حساب می آید . هرگونه اقدامی برای برنامه ریزی و طراحی و مدیریت شهر باید در تناسب و رابطه تنگاتنگ با نیاز و خواسته های مردم شهر صورت گیرد در غیر این صورت تقابل بین طرح ها و خواسته های شهروندان سبب بروز مشکلات و مهمل ماندن طرح ها خواهد شد . (پور محمدی ، محمد رضا ، 1386 ص 27 ) به تجربه ثابت شده است که هرگاه مردم در اجرای فعالیتها و پروژه های برنامه توسعه ،مشارکت داشته باشند اهداف پروژها بیشتر مورد حمایت واقع شده و دسترسی به اهداف آن آسانتر می شود. مشارکت مردم نه تنها بکارگیری نهادها را در اجرای فعالیتها و پروژه ها سهل می نماید . بلکه هزینه ها و خسارت را کاهش داده ونگهداری  و قابل استفاده بودن هر فعالیت و پروژه ای را دردوران بحرانی تضمین می نماید(شهابیان،1389،2). در چند سال اخیر در بیشتر کشورهای توسعه یافته هرگاه در اجرای طرحی مردم در مراحلی از آن مشارکت فعالانه داشته باشند غالباً موفقیت حاصل می شود و اهداف این پروژه بیشتر حمایت شده و زودتر هم به موفقیت می رسد . به همین دلیل مشارکت مردم به عنوان عاملی تأثیر گذار در موفقیت طرح ها به شمار می رود . بنابراین کلید دیگر برای برنامه ریزی موثر و کارآمد شناخت این موضوع است که دخالت دادن مردم برای رسیدن به توافق عمومی لازم است . یعنی این که برنامه ریز باید کمک کند که همه گروه های علاقمند به توافق در مورد ماهیت مسئله و طرح مطلوب برسند . نیاز اول دربیشتر پروژه های برنامه ریزی این است که همه تصمیم گیرندگان ، افرادحرفه ای و غیرحرفه ای، به این نتیجه برسند که مسئله ای وجود دارد که نیازبه راه حل دارد ونیاز دوم این است که تصمیم گیرندگان درموردموضوعات و بهترین راه حل مسائل به توافق برسند.( سیف الدینی،1381،ص 138) هسته مرکزی مفهوم مشارکت، قدرت یافتن شهروندان و تأثیر گذاری بیشتر آنان بر طرح های شهری است. آن چه در حال حاضر در طرح هایی که با عنوان مشارکتی در کشور اجرا می گردد به هیچ وجه ناظر بر این مفهوم نبوده و عمدتاً عبارت است از تأمین اعتبار مالی طرح یا پیش فروش واحدهای احداثی. در این شرایط، لازم است با کاوشی دقیق در نظریه های مشارکت، ابعاد و سطوح مختلف، برنامه ریزی شهری مشارکتی را مشخص کرد و براساس آن جایگاه واقعی طرح های شهری که باعنوان مشارکتی مطرح می شوند را تعیین نمود (حبیبی و سعیدی رضوانی، 1384: 16).

 

بنابراین جلب مشارکت مردمی در اقدامات مربوط به مجموع مدیریت شهری باتوجه به گستردگی مسائل از جمله مهمترین موضوعاتی است که از سوی مسئولین و مدیران شهری باید مورد توجه قرار بگیرد. این پژوهش ضمن بررسی اسنادی پیشینه ای از مشارکت ومبانی نظری توسعه مشارکتی جهت بهبود مدیریت به پیمایش میدانی در شهر پل سفید که به عنوان مطالعه موردی تحقیق انتخاب شده می پردازد و سپس با بهره گرفتن از نتایج بررسی های میدانی واسنادی وتحلیل یافته های تحقیق، پیشنهاداتی جهت دستیابی و به کارگیری راهکارهایی جهت بهبود مدیریت شهری را فراهم می آورد.

 

1-3-سؤالات تحقیق:

 

1-3-1-سئوال اصلی تحقیق:

 

آیا مشارکت شهروندان در مدیریت مطلوب شهری پل سفید مؤثر است ؟

 

1-3-2-سوال فرعی تحقیق:

 

وضعیت مشارکت شهروندان در مدیریت مطلوب شهر پل سفید در چه سطحی قرار دارد؟

 

زمینه ها و راههکارهای افزایش مشارکت شهروندان پل سفید جهت بهبود مدیریت و عمران شهری چه عواملی می توانند باشند؟

 

1-4-اهداف تحقیق:

 

1-4-1-هدف کلی:

 

بررسی نقش مشارکت شهروندان در مدیریت مطلوب شهری

 

1-4-2- اهداف جزئی:

 

بررسی وضعیت مشارکت شهروندان در بهبودوضعیت مدیریت شهری پل سفید

 

شناسایی عوامل موثردرافزایش نقش مشارکت شهروندان درمدیریت شهری

 

ارائه ی سیاست ها و اقدامات اجرایی مؤثر جهت مشارکت شهروندان در زمینه ی رفع مسائل و مشکلات بافت فرسوده شهر.

 

1-5-فرضیات تحقیق :‌

 

متناسب با سوالات مطرح شده برای به نتیجه رسیدن در این رساله فرضیات ذیل ارائه می شوند.به نظر می رسد بین مشارکت شهروندان و مدیریت مطلوب شهری پل سفید رابطه معناداری وجود دارد .

 

به نظر میرسد میزان مشارکت شهروندان در مدیریت شهری در شهر پل سفید ازوضعیت پایینی برخوردار است.

 

به نظر میرسد ارتقای پایگاه اجتماعی- اقتصادی شهروندان تا حد زیاد در میزان علاقه مندی شهروندان به مشارکت در مدیریت شهری موثر می باشد.

 

1-6-اهمیت وضرورت موضوع تحقیق:

 

ضرورت واهمیت مشارکت واقعی تمام افراد جامعه درگستره فعالیتهای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی وفرهنگی به منظور دستیابی به توسعه پایدار وهمه جانبه برکسی پوشیده نیست. اهمیت و ضرورت روی آوردن به مشارکت وتوسعه مشارکتی دراندیشه ها ونظریه ها ونیز در تلاش های سازمان ها ونهادهای بین المللی وملی بویژه در جهان سوم بازتاب دارد. به طور که می توان آن را در حوزه مسائل شهری ومدیریت شهری مورد توجه قرار دارد. ضرورت مشارکت درتمام عرصه های زندگی مشهود است. اما مشارکت الزامات خاص خود را دارد.اولین شرط شناخت نگرش وتمایلات مردم است که باید در توانمنمدیهای آنها همراه باشد. پس ازآن ایجاد بستر وشرایط مناسب درعرصه های مختلف است تابا تجربه وآزمون آن بتوان به طور موثر در فعالیت های اجتماعی مشارکت کرد. این مسئله از یک سو نیازمند برنامه ریزی برای طراحی الگوها وایجاد انواع تشکل ها وازسوی دیگر نیازمند شناسایی ظرفیت های قابل واگذاری برای مشارکت در شهرداری است.

 

اکثر تسهیلگران اجتماعی، برنامه ریزان وکارشناسان توسعه با بکارگیری رویکردهای مشارکتی در تلاشند تا با توانمند کردن جوامع محلی واحیاء سازمان های مدیریت بومی وسنتی این جوامع بر پایه ساختارهای اجتماعی و عرضی گاهی درجهت احیاء مدیریت درونزا توسط این جوامع بردارند. ضمن اینکه تمایل دولتها نیز برای لحاظ کردن نقش کلیدی جوامع محلی در برنامه ریزی های توسعه به طور روز افزون درحال افزایش است( فرج الله حسینی، 1383)

 

درطی سالهای اخیر از مهمترین موضوعات جامعه علمی، مشارکت شهروندان در قالب سازمان های محلی با هدف تحقق حکمرانی خوب است. که این موارد در کانون بحث ها قرار دارد. این اندیشه طی قرن ها موضوع فکری اندیشمندان بوده و به گونه امروزی تکامل یافته وبنابر نتایج علمی حاصل شده با مشارکت شهروندان در طراحی و اجرا وارزیابی برنامه های شهری یک اصل اساسی درمدیریت شهر، قلمداد می شود و در جامعه مدرن شهروندان باید دارای حقوق و وظایف دوسویه باشند وبه گونه ای آزاد و برابر در تصمیم گیریهای سیاسی و روندهای جاری اجتماعی سیاسی شان مشارکت کنند.(غفاری، جمشیدزاده،1390)آنچه که مطرح شدضرورت پژوهش دراین حوزه را اشکارمیکند.بنابرین بدون انجام پژوهشهای متعدد نمی توان به شناخت رفتارهاونگرش والزامات مشارکت مردم درجامعه وبه ویژه امورشهری دست یافت.

پایان نامه نقش گروه دوستان بر بزهکاری نوجوانان شهر پیشوا

نوجوانی دوره ای از رشد آدمی است که با تغییر و تحول در زمینه های مختلفی همراه است. نوجوان نه تنها از نظر جسمانی و بیولوژیکی بلکه از نظر اجتماعی، شناختی، اخلاقی و رفتاری نیز در روابط اجتماعی با دیگران تحول می یابد. در دوره نوجوانی فرد دارای وظایف اجتماعی گوناگونی است که با انجام این وظایف به مرحله بزرگسالی انتقال می یابد از جمله این وظایف آماده شدن برای کسب استقلال از والدین، قرار گرفت در چرخه اقتصادی و یادگیری مجموعه ای از ارزش ها و رفتارها و هنجارها می باشد. بنابراین دوره نوجوانی دوره ای است که فرد خود را برای پذیرفتن برخی نقش های اجتماعی متناسب با تحول رشد خود آماده می نماید. برای نیل به این هدف ( اجتماع پذیری ) یکی از وظایف عمده نوجوانی در ارتباط با روابط اجتماعی خود با جامعه و گروه های اجتماعی، همنوایی با هنجارهای اجتماعی و حفظ و حراست و اطاعت از نظام ارزشی جامعه می باشد. با توجه به تحولات زیادی که در این مرحله رخ می دهد و توانایی ها و فرصت هایی که نوجوانان در این زمان پیدا می کند. شاید برای نوجوان نقض هنجارهای مورد پذیرش جامعه که با قانون جزا حمایت می شود زیاد مهم نباشد ولی این موضوع برای جامعه کاملاً غیر عادی می باشد. بر همین اساس امروزه در کلیه کشورهای جهان اعم از توسعه یافته یا جهان سومی موضوع بزهکاری نوجوانان به صورت یک مسئله حاد علمی و تربیتی در آمده است و در حقیقت یکی از معضلات اجتماعی عصر حاضر به شمار می رود که توجه متخصصان علوم اجتماعی را به خود جلب کرده است.

 

ازدیاد بزهکاری نوجوانان در جامعه کنونی ناشی از عوامل متعدد بسیاری است و رویداد واحدی را نمی توان یافت که منجر به بروز این پدیده گردد. در این میان عواملی چون از هم گسیختگی خانوادخ، عدم نظارت والدین، فقر، عدم تأمین نیازهای عاطفی نوجوانان از سوی والدین، فقر فرهنگی، نوع آموزش، محله زندگی، معاشرت با افراد بزهکار و … از جمله عوامل مؤثر در افزایش بزهکاری نوجوانان می باشد. به دلیل تعدد عوامل بزهکاری می باشد که بزهکاری را ” مرحله نهایی فرایندی می نامند که مراحل اولیه آن در خانواده شکل می گیرد و سپس در اجتماعات بیرون از خانه تقویت می شود و تا آنگاه که به نقض هنجارهای جامعه که دارای ضمانت اجراهای قانونی هستند

دانلود مقاله و پایان نامه

 منتهی می گردد “

 

اهمیت بزهکاری نوجوانان و پژوهش در خصوص آن ناشی از افزایش و ازدیاد جرایم آنان می باشد و الّا ارتکاب بزهکاری در یک حد معمول و عادی در میان نوجوانان یک مسأله بغرنج اجتماعی محسوب نمی شود و دارای آن چنان اهمیتی نمی باشد که محاکم و سازمان های خاص برای رسیدگی به جرایم آنان و نگهداری بزهکاران تأسیس شده و اقدامات تأمینی و تربیتی خاص جهت پیشگیری از بزهکاری یا تکرار جرم آنان به وجود آید.

 

افزایش بزهکاری نوجوانان باعث شده جرم شناسان و محققان کشورها درصد چاره جویی برآمده و تلاش وسیعی را برای شناسایی علل مؤثر در بزهکاری و پیشگیری از آن آغاز نمایند. افزایش بزهکاری نوجوانان، ضرورت شناخت علل ارتکاب و افزایش آن را نشان می دهد که لازم است در مقابل آن ایستاد و مبارزه کرد چنین حرکتی قطعاً مستلزم داشتن نگرشی عمیق از تلقی جامعه نسبت به نوجوانان و عوامل بزهکاری آن   می باشد و تنها با داشتن شناخت علمی ژرف است که می توانیم آگاهانه مشکلات نوجوانان را بشناسیم و آن گاه به درمان آن بپردازیم.

 

بنابر اهمیت و ضرورت های یاد شده موضوع پژوهش پیش رو بررسی نقش گروه دوستان به بزهکاری نوجوانان شهر پیشوا ضمن بررسی تأثیر خانواده و اولیاء مدرسه انتخاب گردید تا ضمن آشنایی با ویژگی های رفتاری تأثیرگذار سه متغیر مورد بررسی در بزهکاری نوجوانان شهر پیشوا هم به روشن کردن زمینه مطالعاتی برای پژوهش های آینده کمک کرده باشیم و هم با توجه به نتایج به دست آمده راهکارها و پیشنهادهایی را در راستای کمک به مسئولان دست اندرکار در باب پیشگیری از بزهکاری نوجوانان ارائه نماییم.

 

بخش اول با عنوان مباحث نظری پژوهش شامل دو فصل می باشد. در فصل اول به بیان چهارچوب نظری پژوهش که شامل نظریه های جرم شناسان یادگیری اجتماعی و کنترل اجتماعی به عنوان نظریاتی که در تدوین چارچوب اصلی پژوهش از جمله سؤالات و فرضیه ها از آن ها استفاده شده است می پردازیم

 

در فصل دوم بررسی عوامل مؤثر در بروز بزهکاری نوجوانان مورد مطالعه واقع می شود که در آن علل درونی بزهکاری، علل بیرونی مؤثر در بزهکاری نوجوانان و نیز عوامل محیطی مؤثر بر بزهکاری مختصراً بیان می شود.

 

بخش دوم مباحث کاربردی بیان می شود در فصل اول تأثیر متغیر خانواده و اولیاء مدرسه بر بزهکاری نوجوانان شهر پیشوا بررسی می شود و پس از بیان ویژگی های دو جامعه انتخابی، نتایج حاصله از تأثیر متغیرهای فوق به بزهکاری نوجوانان شهر پیشوا اعلام می گردد.

 

در فصل دوم به بیان تأثیر متغیر گروه دوستان بر بزهکاری نوجوانان شهر پیشوا بر اساس متغیرهایی چون داشتن دوستان بزهکار، میزان صمیمیت و معاشرت با دوستان، تمایل به الگوبرداری از دوستان، تعهد دوستان به ارزش و قوانین اجتماع پرداخته شده است.

 

در فصل سوم نیز به نتیجه گیری و ارائه پیشنهادها پرداخته می شود.

 

1-اکبری، لیلا، بزهکاری اطفال و نوجوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم شناسی، دانشگاه تهران، سال76،ص

پایان نامه تحلیل اثرات حضور آمریکا در عراق و نقش آفرینی ژئوپلیتیکی‎ایران

به طورکلی جغرافیای سیاسی ودربطن آن ژئوپلیتیک یکی از مهم ترین و کاربردی ترین شاخه‎های جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی (ژئوپلیتیک ) است. باتوجه به‎این که‎این مباحث از روابط جغرافیا و سیاست سخن می‎گوید، بنابراین جغرافیا ی سیاسی برگرفته از سیاست است، به عبارت دیگر جغرافیا ی سیاسی نقش تصمیم گیری‎های سیاسی برجغرافیا را مورد مطالعه قرار می‎دهد، اما بررسی نقش جغرافیا در تصمیم گیری‎های سیاسی موضوع مورد مطالعه ژئوپلیتیک محسوب می‎شود. لذا با توجه به‎این تعریف کلی از دو مفهوم بالا که مورد قبول جغرافی دانان سیاسی در‎ایران وجهان نیز می‎باشد، مقیاس مطالعات علمی‎جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک از کوچکترین واحد سیاسی فضا ( روستا، شهر ) تا بزرگترین واحد سیاسی فضا از جمله کشورها، سازمان‎های سیاسی بین المللی را در بر می‎گیرد. واضع جغرافیای سیاسی فردریک راتزل آلمانی و مهد گسترش آن شاخۀ علمی‎نیز همان کشور بوده است. آنجا که راتزل به ارائه نظریه معروف خود تحت عنوان دولت ارگانیسم می‎پردازد و سیاست را با موقعیت و فضای جغرافیایی پیوند می‎دهد که بعدها اساس تفکرات‎هاوس هوفر آلمانی جغرافی دان سیاسی و ژئوپلیسین برجستۀ آلمانی ورودلف کی آلن سوئدی و بسیاری از اندیشمندان سیاسی و جغرافی دانان را تشکیل داد. در مجموع دانش جغرافیای سیاسی در واقع تولد ژئوپلیتیک با ظهور جغرافیا پیوند دقیق و نزدیک دارد، جغرافیا در مفهوم عام خود رشته‎ای است قدیمی‎از دانش با پیشینه 2500 ساله، زیرا بطور سنتی زمان آن به هردوت می‎رسد،‎این علم همواره به مزاج و مذاق شاهان، فرماندهان نظامی، کاشفان با تجار که همواره تشنه کشف افق‎ها و سرزمین‎های جدید بودند خوش می‎آمده است، اما‎این نیز راست است که هیچگاه آن را به ملت‎ها آموزش نمی‎دادند، زیرا تصور آن بوده است که جغرافیا بیشتر از آن بار راهبردی دارد که همگان در آن شرکت داده شوند، در واقع آنها معتقد بودند جغرافیا می‎تواند ابزار رسیدن به اهداف آنها باشد ( لورو وتوال، 1381، ص2)

 

در‎این فصل به مفاهیمی‎چون ژئوپلیتیک، پیدایش ژئوپلیتیک، تفاوت جغرافیای سیاسی با ژئو پلیتیک، تعریف ژئو پلیتیک، رویکرد ژئوپلیتیک دردورۀ افول، ژئوپلیتیک سنتی، رویکرد ژئوپلیتیک در دوران نوین (ژئوپلیتیک پست مدرن )، رویکرد ژئوپلیتیک انتقادی، ژئوپلیتیک جنگ سرد، ژئوپلیتیک جنگ سرد، ژئوپلیتیک نظم جهانی، چشم انداز تئوری‎های ژئوپلیتیک، تحولات درماهیت ژئوپلیتیک، وزن ژئوپلیتیک می‎باشد.

 

 

 

 

 

 

 

2-1-ادبیات و نظریه‎های تحقیق

 

 

 2-1-1- ژئوپلیتیك

 

 این واژه، ابتدا در سال 1899. م توسط دانشمند سیاسی سوئدی به نام رودولف كیلن وضع شد و به بخشی از معلومات حاصله ناشی از ارتباط بین جغرافیا و سیاست اطلاق شد. تعریفی كه در این برهه از زمان می‎توانیم از ژئوپلیتیک ارائه دهیم این است كه ژئوپلیتیک عبارت است از: درك واقعیت‎های محیط جغرافیایی به منظور دستیابی به قدرت، به نحوی كه بتوان در بالاترین سطح وارد بازی جهانی شد و منافع ملی وحیاط ملی را حفظ كرد، به عبارت دیگر ژئوپلیتیک عبارت است ازعلم كشف روابط محیط جغرافیایی و تأثیر آن برسرنوشت سیاسی ملل (عزتی، 1382، 70).

 

 

 

2-1–1–1-مفهوم ژئوپلیتیک

 

 ژئوپلیتیک از زمان وضع آن در یک قرن گذشته از نظر مفهومی‎و فلسفی دچار شناوری بوده و هنوز بر سر ماهیت آن اتفاق نظر وجود ندارد و دیدگاه های متفاوتی درباره ماهیت آن ابراز شده است (عزتی، 1382، 71).

 

 ژیروید اتو تایل معتقد است، ژئوپلیتیک در قرن بیستم از تاریخ پرفراز و نشیبی برخوردار بوده و توانسته است در رساندن معنی ارتباط كلی بین جغرافیا و سیاست مؤثر باشد ولی معنی كردن ژئوپلیتیک كاری بس مشكل است… زیرا معنی مفاهیمی‎چون ژئوپلیتیک تمایل به تغییر و تحول دارند و متأثر از دوره‎های تاریخی و ساختارهای نظم جهانی اند كه آنها خود تحول پیدا می‎كنند. او معتقد است كیلن و سایر متفكرین امپریالیستی، ژئوپلیتیک را به عنوان بخشی از دانش استعماری غربی فهمیده اند كه از روابط بین سیاست عناصر طبیعی زمین بحث می‎كند» (عزتی، 1382، 74).

 

 لورو و توال ژئوپلیتیک را دو روش ویژه ای می‎دانند كه پدیده بحرانی را كشف و تحلیل می‎كند و راهبردهای تهاجمی‎یا دفاعی را بر سر یک محدوده ارضی از نقطه نظر محیط جغرافیایی انسانی و طبیعی تعریف می‎کند (لورو و توال، 1381، ص 34). دیدگاهی هم وجود دارد که ژئوپلیتیک را تعادل “راهبرد” (استراتژی) می‎داند و برای نمونه به ژئوپلیتیک ریگان یا ژئوپلیتیک گورباچف اشاره می‎کند (عزتی، 1382، ص 42)

 

 ژئوپلیتیک مطالعه روابط بین المللی و منازعات از لحاظ جغرافیایی است به عبارتی تأثیر عوامل جغرافیایی نظیر: موقعیت، فاصله و توزیع منابع طبیعی و انسانی بر روابط بین المللی را موضوع ژئوپلیتیک تشکیل می‎دهد. دکتر میرحیدر نیز تعریف ژئوپلیتیک را با همین دیدگاه بدین صورت ارائه می‎دهد.

 

 «شیوه‎های قرائت و نگارش سیاست بین الملل توسط صاحبان قدرت و اندیشه و تأثیر آنها بر تصمیم گیری‎های سیاسی در سطح ملی و منطقه‎ای» (میرحیدر، 1377، ص 22)‎این نگرش به ژئوپلیتیک بر پایه رویکرد جدیدی نسبت به مطالعات ژئوپلیتیکی که از آن به ژئوپلیتیک انتقادی تعبیر می‎شود قرار دارد.

 

 نگرش انتقادی نسبت به ادبیات کلاسیک ژئوپلیتیک توسط ژیرو ید اتو تایل در اواسط دهه 1990 ارائه و گسترش یافت. در‎این نگرش ژئوپلیتیک سنتی متهم شد که شرایط سوء استفاده قدرت‎های استعماری و سلطه‎گر را از اندیشه‎های جغرافیایی تسهیل نموده است» (مجتهدزاده، 1381، ص 291)

 

 

 

2-1-1-2-پیدایش ژئوپلیتیک

 

 تولد ژئوپلیتیک با ظهور جغرافیا پیوند دقیق و نزدیک دارد. جغرافیا در مفهوم عام خود رشته‎ای است قدیمی‎از دانش با پیشینه‎ای 2500 ساله، زیرا بطور سنتی زمان آن به هرودوت می‎رسد.‎این علم همواره به مزاق شاهان، فرماندهان نظامی، کاشفان یا تجار که همواره تشنه ی کشف افق‎ها و سرزمین‎های جدید بودند، خوش می‎آمده است» (لورو و توال، 1381، ص 2).

 

 ‎این وضع در اوایل قرن نوزدهم تغییر کرد. در فردای کنگره وین در سال 1815 پروس سرزمین‎های واقع در غرب خاک خود را توسط شاهزاده نشین‎های متعدد آلمانی از قلب تاریخی خود جدا شده بودند دوباره به دست آورد. برای یکپارچه کردن‎این سرزمین‎ها‎ایجاد یک آلمان جغرافیا می‎توانست ابزار رسیدن به‎این هدف باشد.

 

 در چنین حال و هوایی است که جغرافیایی «مردمی» در برابر جغرافیای سلطنتی زاده می‎شود و در آن فضای هویت جویی آلمان، فرید ریک راتزل قوانین جغرافیایی را تدوین می‎کند (لورو و فرانسوا توال، 1381، ص 3).

 

 

 

2-1– 1–3- تفاوت جغرافیای سیاسی با ژئو پلیتیک

 

جغرافیای سیاسی عبارت است از مطالعه تصمیمات سیاسی بر محیط جغرافیایی، ژئو پلیتیک عبارت است از مطالعه روابط قدرت‎ها بر اساس امکاناتی که محیط جغرافیایی در اختیار می‎گذارد و یا امکاناتی که می‎توان از محیط جغرافیایی گرفت. مسلما هدف یک قدرت (به عنوان یک پدیده جغرافیای سیاسی) از‎این روابط‎ ایجاد موازنه با قدرت‎های دیگر برای تامین امنیت در راستای حفظ منافع ملی و گسترش آن با توجه به نقش امکانات جغرافیایی است. به‎این ترتیب ژئو پلیتیک عبارت است از : هنر‎ایجاد موازنه قدرت با رقیب‎ها در سطح منطقه‎ای و جهانی در راستای تامین امنیت جهت حفظ و گسترش منافع ملی. با‎این تعریف ژئوپلیتیک بیشتر حالت نظامی‎فرا ملتی دارد. حال آنکه جغرافیای سیاسی به نقش آفرینی درون کشور تکیه دارد (عزتی 1380 : 23).

 

 

 

2-1– 1–4– تحول و تکوین

 

بطورکلی جغرافیای سیاسی و در بطن آن ژئوپلیتیک یکی از مهم ترین و کاربردی ترین شاخه‎های جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی (ژئوپلیتیک ) توجه به‎این اصل شایان ذکر است که‎این مباحث از روابط جغرافیا و سیاست سخن می‎گوید، جغرافیا ی سیاسی برگرفته از سیاست است، به عبارت دیگر جغرافیا ی سیاسی نقش تصمیم گیری‎های سیاسی بر جغرافیا را مورد مطالعه قرار می‎دهد، اما بررسی نقش جغرافیا در تصمیم گیری‎های سیاسی موضوع مورد مطالعه ژئوپلیتیک محسوب می‎شود. لذا با توجه به‎این تعریف کلی از دو مفهوم بالا که مورد قبول جغرافی دانان سیاسی در‎ایران و جهان نیز می‎باشد، مقیاس مطالعات علمی‎جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک از کوچکترین واحد سیاسی فضا ( روستا، شهر ) تا بزرگترین واحد سیاسی فضا از جمله کشورها، سازمان‎های سیاسی بین المللی را در بر می‎گیرد. واضع جغرافیای سیاسی فردریک راتزل آلمانی و مهد گسترش آن شاخۀ علمی‎نیز همان کشور بوده است. آنجا که راتزل به ارائه نظریه معروف خود تحت عنوان دولت ارگانیسم می‎پردازد و سیاست را با موقعیت و فضای جغرافیایی پیوند می‎دهد که بعدها اساس تفکرات‎هاوس هوفر آلمانی جغرافی دان سیاسی و ژئوپلیسین برجستۀ آلمانی ورودلف کی آلن سوئدی و بسیاری از اندیشمندان سیاسی و جغرافی دانان را تشکیل داد. در مجموع دانش جغرافیای سیاسی در واقع تولد ژئوپلیتیک با ظهور جغرافیا پیوند دقیق و نزدیک دارد، اما‎این نیز راست است که هیچگاه آن را به ملت‎ها آموزش نمی‎دادند، زیرا تصور آن بوده است که جغرافیا بیشتر از آن بار راهبردی دارد که همگان در آن شرکت داده شوند، در واقع آنها معتقد بودند جغرافیا می‎تواند ابزار رسیدن به اهداف آنها باشد ( لورو وتوال، 1381، 2 )

 

 

 

2-1– 1–5- تعریف ژئو پلیتیک

 

تعریف «ژئوپولیتیك»: «ژئوپولیتیك» مركّب از دو واژه «ژئو» به معناى زمین و «پولیتیك» به معناى سیاست است. در فارسى، معادل‎هایى همانند «سیاست جغرافیایى»، «علم سیاست جغرافیایى» و «جغرافیا سیاست شناسى» براى آن ذكر شده است. در انگلیسى، به آن «جیوپالیتیكس» (Geopalitics)، در آلمانى به خاستگاه اصلى آن، «گئوپولیتیك» (Geopolitike) ودر فرانسوى «ژئوپولیتیك» (geopolitique) اطلاق شده است.

 

ژئوپلیتیک عبارت است از مطالعه روابط همکار با رقابت میان قدرت‎ها بر اساس امکاناتی که محیط جغرافیایی در اختیار می‎گذارد، یا امکاناتی که در‎این راستا می‎توان از محیط جغرافیایی گرفت. مسلما هدف یک قدرت از‎این روابط،‎ایجاد موازنه‎های رقابتی با قدرت‎های دیگر برای تامین امنیت در راستای حفظ منافع ملی و گسترده آن، با توجه به چگونگی بهره گرفتن از نقش امکانات جغرافیایی است. از‎این دیدگاه ویژه، ژئوپلیتیک را می‎توان هنر‎ایجاد موازنه قدرتی با رقیبان در سطوح منطقه‎ای و جهانی در راستای تامین امنیت، جهت حفظ و گسترش منافع ملی درسطوح منطقه‎ای وجهانی دانست( مجتهد زاده، 1381 : 21 ).

 

 

 

2-1– 1–6– رویکرد ژئوپلیتیک

 

خواستگاه دانشی که بعدها به آن عنوان « ژئوپلیتیک » داده شد در مراکز استعماری امپراطوری‎های رقیب در آخر قرن نوزده میلادی متولد شده است. در آنها دانشگاه‎ها، اجتماعات جغرافیایی و مراکز آموزشی قدرت‎های بزرگ‎ایجاد شد. از سال 1870 به بعد قدرت‎های بزرگ اروپا با یک برنامه بی سابقه به توسعه طلبی امپریالیستی و توسعه طلبی قلمروی در روی آن مناطق میادرت کردند (O tuathail , 1996 : 21). ژئوپلیتیک بعنوان شکلی از دانایی و قدرت در دورۀ امپریالیستی بین سال‎های 1945 – 1870 زمانی متولد می‎شود که امپراطوری‎های رقیب در طول جنگ‎های متعددی که با یکدیگر داشتند خطوط قدرت را مرتب کرده و آن را تغییر داده و در آن تجدید نظر کردند. خطوط قدرت مورد نظر، تشکیل دهنده مرزهای نقشۀ سیاسی جهان بودند در‎این دوره از رقابت‎های امپریالیستی که موفقیت‎های تکنولوژیکی بزرگ، انقلاب جهانی و دگر گونیهای فرهنگی صورت گرفت، ژئوپلیتیک امپریالیستی نیز شکل گرفت (احمدی پور، بدیعی، 1381 : 2).

 

شاید مشهورترین جغرافی دانان عصر امپریالیستی، مکیندر بود. مقاله معروف او « محور جغرافیایی تاریخ » روابط و پیوستگی‎های بین علایق ملی و جغرافیای زمین را شامل می‎شد.‎این مقاله اولین تفسیر انجمن سلطنتی جغرافیای انگلیس در لندن در سال 1904 بود. برای همین آن مقاله از جهت محتوا خیلی مهم است. مکیندر‎این مقاله را موقعی می‎نویسد که گروه‎های مختلف قدرت‎های امپریالیستی ظهور کرده اند ( Rennie Short , 1994 : 18، به نقل از زین العابدین، 1389). شاید مهمترین دانش آموخته جغرافیای سیاسی بعد از راتزل، رودلف کی الن، دانشمند سوئدی علوم سیاسی استاد دانشگاه گاتبرگ بود، کی ِالن بسیارتحت تأثیر اندیشه‎های سیاسی – جغرافیایی راتزل در مطالعه سیاست‎های جهانی و ماهیت دولت قرار گرفته بود. کی الن‎ایده‎های راتزل را دربارۀ حکومت به عنوان یک پدیدۀ موجود زنده (ارگانیسم) بسط داد (Dikshit , 1995: 11، به نقل از زین العابدین، 1389).

 

در سال‎های اولیه قرن بیستم کی الن و دیگر اندیشمندان امپریالیست، ژئوپلیتیک را به عنوان بخشی از دانش امپریالیستی غربی فهمیدند که از ارتباط با زمین فیزیکی (جغرافیا) و سیاست بحث می‎کرد. بعد با هدف سیاست خارجی آلمان نازی یعنی لبنسرام (تعقیب فضای حیاتی آلمان) همراه شد. و برای همین از نظر اکثر نویسندگان و تحلیل گران بعد از جنگ جهانی دوم محو شد و در طی سال‎های بعد از جنگ سرد، ژئوپلیتیک برای توصیف کشمکش و درگیری جهانی بین شوروی و‎ایالات متحده آمریکا بر سر کنترل کشورها و منابع استراتژیک جهان استفاده شد ( O thathail , Dalby & Routledge ; 1968 : 1، به نقل از زین العابدین، 1389). در خلال دهۀ 1920، کانون مطالعات ژئوپلیتیک در آلمان متمرکز شد و در آنجا بود که‎این رشتۀ علمی‎زمانی که به عنوان یک مکتب جدید توسط کارل فون‎هاوس هوفر ( 1946 – 1869 ) شکل گرفت، تصویر بسیار مخدوش خود را کسب نمود. « پارکر » در‎این رابطه چنین توضیح می‎دهد : « پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اوّل، گروهی از جغرافی دانان آلمانی،‎ایده‎های راتزل را پذیرفته و تا آنجا پیش رفتند که از‎این‎ایده‎ها، بعنوان مبنای یک طرح هوشمند، نه تنها برای بهبود آلمان، بلکه برای بازگشت آلمان به جایگاه یک قدرت بزرگ، استفاده کردند. استدلال بنیادین آنها‎این بود که گرچه جغرافیای سیاسی به شرایط فضایی کشور می‎پردازد امّا ژئوپلیتیک به نیازهای فضایی می‎پردازد. تمام استراتژی حزب نازی برای سلطۀ آلمان بر اروپا، تحت تأثیر نظریه‎هایی بود که‎این محققان ژئوپلیتیک فرمول بندی کرده بودند( مویر، 1379 : 367 – 366، به نقل از زین العابدین، 1389).

 

ژئوپلیتیک به دلیل شکل گیری آن بدست کارشناسان خود در اروپا، موجود خام دوران خود بود و در مادیگرایی جغرافیایی کهنۀ قرون گذشته ریشه داشت. ضعف چنین روش هایی را جغرافی دانان کمونیست آلمانی، کارل ویتفوگل درسال 1929تشخیص داد واوتواتیل توضیح داده است که ویتفوگل چگونه پی برد که ژئوپلیتیک «فرض می‎گیرد که عوامل جغرافیایی بسته به خصوصیتشان (آب و هوا، خاک، موقعیّت، ناهمواری زمین و حتی نژاد) حیات سیاسی را مستقیماً تحت تأثیر قرار می‎دهند.» و حال آنکه در واقع، چنین عوامل جغرافیایی بطور مستقیم تأثیرنگذاشته، بلکه از طریق انسان نقش میانجی را به عهده دارند (مویر، 1379 : 367 – 366، به نقل از زین العابدین، 1389).

 

 

 

 2-1–1–6–1-رویکرد ژئوپلیتیک در دورۀ افول

 

ارتباط علم ژئوپلیتیک با نظامی‎گری باعث شد که خصوصاً به علت پیامدهای جنگ جهانی دوم به اصطلاح ژئوپلیتیک برای یک تا دو دهه حتی درمطالعات سیاسی درروابط بین الملل مورد استفاده قرار نگیرد. نتیجۀ چنین وضعیتی بعد ازجنگ جهانی دوم جدایی جغرافیای سیاسی از میراث مشخص بنیانگذارانی چون راتزل، مکیندر و بومن بود ( Talylor , 1990 : 45، به نقل از زین العابدین، 1389). نازی‎ها سیاست‎های توسعه طلبانه و خشن خود را از طریق تئوری‎های تحریف شدۀ ژئوپلیتیکی توجیه می‎کردند و همین امر برای مدت چند دهه بر دانش جغرافیای سیاسی سایه افکند ( وود و دیمکو، 1373 : 4 ). در سال 1964 پیر ژرژ جغرافیدان فرانسوی در کتاب خود تحت عنوان «جغرافیای فعال» واژۀ ژئوپلیتیک را بدترین کاریکاتور جغرافیای کاربردی در نیمه اول قرن بیستم خواند و تحلیل ژئوپلیتیکی را مردود دانست ( میر حیدر، 1383 : 15 ).

 

وقتی کریتف در سال 1960 کتاب خود را در مورد تاریخچۀ ژئوپلیتیک نگاشت، اعتقاد داشت که‎این دانش باید به عنوان یک ارزش در مقابل جریانات سیاسی باقی بماند، اما پاسخ به دیدگاه‎های او بسیار تند بود. الکساندر در سال 1961 در پاسخ وی ابراز نمود که جغرافیای سیاسی می‎تواند به عنوان یک ارزش همین وظیفه را به عهده گیرد و ژئوپلیتیک بجز ارزش تاریخچه‎ای نباید مورد استفاده باشد. در واقع پس از جنگ، جغرافیای سیاسی بجای ژئوپلیتیک در کانون توجهات جامعه علمی‎علاقمند به‎این رشته از دانش جغرافیا قرار گرفت ( کریمی‎پور، 1371 : 18 ).

 

 زوال و شکوفایی ژئوپلیتیک از جنگ جهانی دوم قابل ملاحظه و چشمگیر است. برای اکثر مواقع تقریباً ژئوپلیتیک به عنوان یک مبحث دانشگاهی و علمی‎کنار گذاشته شد نتیجه‎این زوال بریده شدن جغرافیای سیاسی از میراث ممتاز بنیانگذاران آن نظیر فردریک راتزل در آلمان، سر‎هالفورد مکیندر در بریتانیا و‎ایزایا باومن در‎ایالات متحده آمریکا، بود.‎اینکه جغرافیدانان سیاسی تصمیم گرفته اند که چنین کار غیر معمولی انجام دهند تأثیر بسیار عمیق ژئوپلیتیک آلمان در دهه 1930 بر جغرافیای سیاسی به صورت جزئی و جغرافیا به صورت کلی، را نشان می‎دهد. ژئوپلیتیک در مقابل جغرافیای سیاسی که علمی‎قابل تحسین و احترام است به یک دانش منفور تبدیل شد(Taylor , 1989، به نقل از زین العابدین، 1389).

 

 

 

2-1– 1– 6–2- ژئوپلیتیک سنتی

 

 سرهالفورد مکیندر (1861 تا 1947) را باید احتمالاً معروف ترین بیانگذار ژئوپلیتیک سنتی به حساب آورد. او عمدتاً مریون مقاله‎ای است که با عنوان «محور جغرافیایی تاریخ» در سال در مجله 1904 جغرافیایی منتشر شد.

 

 مکیندر‎این نوشته را در یک محور یا مبنای جهان سخن به میان می‎آورد و آن را «قلب سرزمین» جهان می‎نامد او بستر‎این محور را بخش قاره‎ای «اوراسیا» می‎داند. با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، جهان به صورتی که نظریه پردازان و مبلغان ژئوپلیتیک ترسیم کرده بودند، چهره‎ای جدید ازخود نشان می‎دهد. عقاید و گرایش‎های پیش تاریخ که براساس قواعد فرازمانی تحولات سیاسی را تبیین می‎کردند، با رخ نمودن واقعیت جدید بین المللی متزلزل می‎شوند». متغیرهای ژئوپلیتیکی سنتی تحت تأثیر دگرگونی‎های سیاسی بعد از جنگ اعتبار و صحت خود را بویژه درسه زمینه زیر از دست دادند.

 

1-نخست آن که نظریه مبتنی بر وجود یک جبر جغرافیایی تحت تأثیر شرایط جدید و بویژه رشد فناوری رنگ باخت.

 

2-آنگاه فضای ارضی و وسعت نیز اهمیت خود را در صحنه رقابت جهانی از دست داد. با ظهور دوران سلاح‎های قاره پیما دیگر هیچ سرزمینی در امنیت قرار ندارد و در «قلب زمین» یا سرزمین محور نیز از صحنه محو شده است.

 

3-مرزها به مانند موجود ات زنده تلقی می‎شوند و گمان می‎رفت که از طریق تصرف‎های سرزمینی یا صلح آمیز تحول می‎یابند. اما از‎این پس واقعیت به گونه‎ای دیگر است. استقلال مستعمرات، استقرار یک نظام سیاسی بین المللی تبلور یافته در سازمان ملل متحد توسعه وسایل ارتباطی و اطلاعاتی و آزادیخواهی جوامع مدنی نوعی ثبات حقوقی و نهادینه شده بین المللی و غیر قابل اعتراض بودن مرزهای را در پی داشته اند (لورو وتوال، 1381، ص 29).

 

 

 

2-1-1-7 -رویکرد ژئوپلیتیک در دوران نوین (ژئوپلیتیک پست مدرن)

 

گذر از دوران سیاسی به دوران سیاسی دیگر، گذری است که تعاریف ویژه‎ای را می‎طلبد. از دیدگاه جغرافیای سیاسی، اگر دوران نقش آفرینی کشورها در نظام جهانی در چار چوب ملت و حکومت ملتی داشتن، توأم با شکل کلی ژئوپلیتیک جهانی که میان دو قطب‎ایدئولوژیک تقسیم شد. بارزه‎های «دوران مدرن» شمرده شوند، جهان ژئوپلیتیک درسر آغاز قرن بیست و یکم، بی تردید، وارد دوران تازه‎ای با ویژگی‎های ژئوپلیتیک تازه می‎شود که شاید نوید دهندۀ فرا آمدن دوران « پست مدرن » باشد. آغاز دگر گونی در نظام جهانی قرن بیستم توأم با نشانه‎های از پایان گرفتن دوران مدرن است (مجتهد زاده، 1381، 246 ).

 

فرایند‎های جهانی شدن، منطقه گرایی و تجزیۀ ژئوپلیتیکی به صورت چالش‎های نوین برای ژئوپلیتیک ظاهر شده اند. برتری حکومت ملی (در پیوستگی با سیستم بین المللی) به چالش کشیده شده و نقش و کارکرد دولت‎ها به عنوان نهادها و الگوهای دولتی به دنبال یک سلسله توسعه‎ها متحول شده است. رشد سازمان‎ها، آژانس‎ها، و شرکت‎های چند ملیتی توانایی دولت برای تنظیم و تصویب قوانین به چالش کشانده است. نخبگان دولتی و مدیران اقتصادی مجبور به اجرای برنامه‎هایی شده اند که با نیازهای بازارهای پولی بین‎المللی، تعهدات بین المللی و جریان سرمایه سازگار باشد ( دادس، 1384 : 58، به نقل از زین العابدین، 1389).

 

مباحث ژئوپلیتیک در دوران نوین در پرتو سه چالش اصلی تغییر شکل می‎دهد : نخست «جهانی شدن‎های اقتصادی»، دوم «انقلاب اطلاع رسانی»، و سوم «خطرات امنیتی جامعه جهانی». اثر گذاری‎این عوامل در نقش آفرینی سیاسی انسان در محیط جهانیِ شکل گیرنده در بستر مدرنیتۀ پیشرفته، شرایطی را فراهم آورده که مطالعه آن می‎تواند «ژئوپلیتیک پست مدرن» نام گیرد.‎این شرایط نقش گروهی انسان‎ها در محیط سیاسی را از محدودۀ « ملت » بودن فراتر می‎برد و توجه اصلی را به شکل گیری‎های سیاسی در محیط فراملتی راهبری می‎کند، اگرچه « ملت بودن » و« حکومت ملتی » همچنان، به عنوان یگان‎های سیاسی پر اهمیت ونقش آفرین در ژئوپلیتیک جهانی اثرگذارخواهند بود ( مجتهد زاده، 1381، 246 ).

 

 

 

2-1–2- رویکرد ژئوپلیتیک زیست محیطی

 

بنیادهای زیستی عوامل و متغیرهایی هستند که وجود آنها در شکل گیری، گسترش، تکامل و بقایای حیات اجتماعی انسانی تأثیر دارند، نیازهای حیات اقتصادی انسان‎ها را تأمین می‎کند، و الگوی پراکندگی و استقرار گروه‎های انسانی، نوع معیشت، رفتارهای اقتصادی – اجتماعی و حتی فرهنگی انسان از آنها متأثر است،‎این عوامل عبارتند از : فضا، وسعت سرزمین اقلیم و ساخت آب و هوایی، منابع آب، منابع خاک، گونه‎های گیاهی و حیوانی ( حافظ نیا ؛ 1990، 75 به نقل از سهامی‎1390).

 

در واقع از عصر نوسنگی به بعد جامعه‎های بشری دست به کار دگر سان کردن و سامان دادن به طبیعت بوده اند و گواه آن تبدیل 19 میلیون کیلومتر مربع به زمین کشاورزی، 25 میلیون کیلومتر مربع به چراگاه و 40 میلیون کیلومتر مربع به احداث زیر ساخت‎ها و حوزه‎های شهری است. افزایش تراکم‎های انسانی از طریق افزایش جمعیت جهان و کالایی کردن گستره‎های طبیعی برای بهره برداری از آنها با واسطه دامپروری و کشاورزی و استفاده از چوب‎های جنگل‎ها در نهایت به شتاب گرفتن هر چه بیشتر جنگل زدایی می‎انجامد بطوریکه در دهۀ 1980حدود 150 میلیون هکتارجنگل از میان رفت ( دولفوس؛ به نقل از سهامی، 1390، 49 ).

 

افزایش گاز کربنیک در آخر به آتش کشیدن باقیمانده محصولات کشاورزی و آلودگی بیوسفر را باید در نظر داشت. محدودیت بهره وری از محیط به شتاب تأثیر خود را نشان می‎دهد و در آنجا که ضایعات و مواد زاید حاصل از فعالیت‎های انسانی در محل به حال خود رها می‎شوند. آلودگی‎ها سخت مخاطره آمیز می‎نمایند. انقلاب در حمل و نقل سرانجام گروه‎های انسانی را از اجبارهایی که پیش از‎این فعالیت‎هایشان را محدود می‎ساخت رهایی بخشید. فراورده‎هایی که برای ادامه حیات گروه‎های انسانی ضروری بود از سرزمین‎های دور دست فراهم شد و آب‎های به مصرف رسیده به بیرون از مناطق مسکونی هدایت می‎شد. چنین بود که مراکز جمعیتی از اشکال سنتی آلودگی خلاصی یافتند، با‎این حال گونه‎های دیگری از محدودیت‎ها بزودی پدیدار شدند ( کلا وال، 1385، 67 ).

 

اگر بخواهیم امنیت را در بخش‎های نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سرانجام زیست محیطی مطالعه کنیم، خواهیم دانست که‎این بخش‎ها ارتباط تنگا تنگی دارند و از طریق ارتباطات قوی به یکدیگر متصل هستند. در حقیقت تمام جنبه‎های بشر به بخش زیست متکی است. اخیراً عوامل رشد سریع جمعیت، کاهش منابع طبیعی و گسترش غیر قابل کنترل آلودگی‎های صنعتی و معدنی وارد صحنه اصلی تفکر روابط بین الملل، پژوهشگران و حتی توده‎های مردم شده است، در پایان دهۀ 1980 محیط زیست به عنوان یک موضوع مهم امنیتی آغاز و به مرور به یک مسئله برجسته ژئوپلیتیکی تبدیل شده، بطور کلی نگرش‎های مختلف زیست محیطی بیشتر از چهار عامل تبیین شده است، از جمله کاهش منابع زیست محیطی به عنوان یک علت ناپایداری سیاسی و مبارزاتی، انحطاط زیست محیط که ماحصل یک جنگ است، انحطات زیست محیط به عنوان تهدیدی برای سلامتی و بقای نسل بشر، تلاش‎هایی که میزان انحطات زیست محیطی را با کاربرد قدرت بتوان نشان داد، بطور کلی هدف آموزش در‎این عرصه مسائل بزرگ جهان معاصر واز آن میان نا برابری در امر توسعه و مخاطرات بو شناختی است ( شبلینگ، 1385، 239 ).

 

 

 

2-1–3 – رویکرد ژئوپلیتیک انتقادی

 

ظهور ژئوپلیتیک در نیمه اول قرن بیستم حاصل تداوم تحولات سیاسی گوناگون بوده است. پس از شكست آلمان در جنگ جهانی اول و تحمیل قرار داد، صلح ورسای، جمهوری وایمار محیط مناسبی جهت رشد و بالندگی نظریه‎های ژئوپلیتیکی شد به عقیده ی كارل ویتفوگل«همانند رشد قارچ‎ها پس از یک بارندگی تابستانی». او یک كمونیست آلمانی بود كه در سال 1929 اولین اعتقاد اساسی نسبت به كاربرد نام ژئوپلیتیک را انتشار داد. پس اثر انتقادی ویتفوگل آثار بسیاری با جهت گیری انتقادی در خصوص ژئوپلیتیک نوشته شد كه هدف آنها غیر مشروع جلوه دادن ژئوپلیتیک به عنوان یک رشته ی علمی‎بود. در سرتاسر قرن بیستم، هدف منتقدین ویتفوگل به عنوان یک ماركسیسم ارتدوكس تا منتقدین معاصر مكتب فراساختارگرایی، پایه ریزی پایگاه مستحكم و ایجاد یک رشته ی علمی‎از دانش در مخالفت با ژئوپلیتیک بوده است. به چند دلیل مطالعه ی تلاش‎های منتقدین مورد علاقه ی بسیاری از صاحب نظران است. اول، این انتقاد‎ها افق‎های نظری و علمی‎تازه ای در برابر پژوهشگران می‎گشایند. مطالعه ی انتقادی ژئوپلیتیک موقعیت مناسبی برای مطالعه ی حقایق موجود در اطراف ژئوپلیتیک و درباره ی جغرافیا و سیاست فراهم می‎كند. همچنین مطالعه ی انتقادی، چگونگی، شكل گیری و كاركرد ژئوپلیتیک را بهتر روشن می‎كند. دوم، هدف مطالعات انتقادی پشت سر نهادن رشته‎های علمی‎مربوط به مطالعه ی قدرت نیست.

 

درباره ی چیستی ژئوپلیتیک انتقادی نظرات مختلفی توسط جغرافیدانان ارائه شده است. برخی ژئوپلیتیک انتقادی را یكی از شاخه‎های نظریه ی نقد اجتماعی در مطالعه ی روابط بین الملل می‎دانند كه در اواخر دهه ی 1980 در برخورد با رویكرد پوزیتیویستی به وجود آمد. برخی دیگر ژئوپلیتیک انتقادی را مقایسه با ژئوپلیتیک سنتی كه به دلیل سوء استفاده از شواهد جغرافیایی به نفع مقاصد امپریالیستی لكه دار شده است. از لحاظ علمی‎مستقل و بی طرفانه می‎دانند كه می‎تواند با دیدگاهی متعالی به امور جهانی نگریسته و به تحقیق عینی بپردازد. برخی دیگر به پیوند میان ژئوپلیتیک انتقادی و جغرافیای رفتاری اشاره كرده و معتقدند كه محققین این رشته تمایل دارنددریابند كه به جای تمركز بر شناسایی تأثیر عوامل جغرافیایی بر شكل‎گیری سیاست خارجی سیاستمداران چگونه تصاویر ذهنی خود را از جهان ترسیم می‎كنند و چگونه این بینش بر تفاسیر آنها از مكان‎های مختلف تأثیر می‎گذارد. بالاخره، برخی معتقدند كه ژئوپلیتیک انتقادی در جستجوی آشكار كردن سیاست‎های پنهان دانش ژئوپلیتیک است.

 

از سوی دیگر محققان متأخر این رویكرد مثل اوتوا و اگنیو كه تحت تأثیر افكار میشل فوكو و بوردیا قرار دارند مبنای فلسفی ژئوپلیتیک مكیندری را كه در واقع گرایی قدرت و جبر محیطی بوده مورد انتقاد قرار داده و به فرا واقع گرایی معتقدند.

 

در فرا واقع گرایی واقعیت مرجعیت خود را از دست می‎دهد و برداشت از واقعیت به جای آن می‎نشیند. در این رویكرد سیاست یک دولت قدرتمند نسبت به یک دولت ضعیفتر در برگیرنده ی یک مجموعه از گفتمان‎هاست. سیاست خارجی به صورت فیلمنامه و سناریو تنظیم می‎شود. داستان‎ها هر چند خیالی ولی همزمان واقعی هستند.

 

بر اساس این فرضیه اوتوا می‎گوید سناریوهای رفتاری و استعاراتی كه آنها را تنظیم می‎كنند باید در چهارچوب اقتصاد جهانی قرار داده شوند نه فقط به این دلیل كه طبقه بندی‎های اقتصاد سیاسی لزوماً دسترسی بهتری را به تصویرهای صحیح تر از واقعیت فراهم می‎كنند؛ بلكه، به این علت كه سناریوهای رفتاری ژئوپلیتیک كشورداری سنتی هرگز نمی‎توانند چنین كنند (میرحیدر، 1386، 43-41).

 

ایولاكوست صاحبنظر فرانسوی نیز به عنوان یک جغرافیدان رادیكال و منتقد نظریه‎های كلاسیک جغرافیایی، ژئوپلیتیک را تنها نوع خاصی از استدلال جغرافیایی می‎داند. از نظر لاكوست، ژئوپلیتیک در پی توجیه نابرابری‎های اقتصادی ـ سیاسی جهان بوده است. تقسیم جهان به جهان اول، دوم و سوم در راستای توجیه وضع موجود و حفظ سلطه ی كشورهای پیش قراول ژئوپلیتیک بوده است. لاكوست معتقد بود از نظر غربی‎ها شرق به مفهوم كمونیسم، توتالیتاریسم و برده برداری و جهان غرب به مفهوم آزادی، دموكراسی و فردگرایی بوده است. جهان سوم نیز محل منازعه ی جهان سرمایه داری و كمونیسم بود. با بهره گرفتن از مفهوم ناحیه در تحلیل‎های جغرافیایی خود، در حقیقت پیروی مكتب ناحیه ای ویدال دولابلاش است. با توجه به مطالب فوق، تفاوت عمده میان ژئوپلیتیک سنتی و ژئوپلیتیک انتقادی در این است كه ژئوپلیتیک انتقادی میدان عمل جغرافیای سیاسی خود را جهت بازبینی مفاهیم و روش شناسی افزایش داده است. ژئوپلیتیک انتقادی راه خود را از ژئوپلیتیک سنتی جدا می‎كند و از چندین جنبه، دیدگاه‎های كاملاً متفاوتی دارد؛ زیرا، محققین این رشته تمایل دارند دریابند كه به جای تمركز بر شناسایی تأثیر عوامل جغرافیایی بر شكل گیری سیاست خارجی، سیاستمداران چگونه تصاویر ذهنی خود از جهان را ترسیم می‎كنند و چگونه این بینش‎ها بر تفاسیر آنها از مكان‎های مختلف تأثیر می‎گذارد؟ (به این ترتیب، حتی اگر بیان هم نشده باشد، آشكار است كه پیوند محكمی‎میان ژئوپلیتیک انتقادی و ابعاد مختلف جغرافیای رفتاری ـ كه توجه زیادی را در دهه ی 1970 به خود جلب كرد ـ وجود دارد). ژئوپلیتیک انتقادی، بخشی از یک حركت وسیعتری است كه شامل روابط بین الملل و در واقع تمام علوم اجتماعی است (مویر، 1379، 390، به نقل از زین العابدین، 1389).

 

ظهور ژئوپلیتیک انتقادی ریشه در ناتوانی جغرافیای سیاسی سنتی جهت سیاست زدایی از جغرافیای انسانی طی دهه‎های پنجاه و شصت قرن بیستم داشت. برای نمونه، مطالعه ی مرزها به جای ارزیابی موشكافانه ی اهمیت آنها در چهارچوب نظام بین الملل، بیشتر روی بررسی كاركرد و شكل ظاهری مرزها و سرحدات متمركز شد و مرزها در گفتمان حاكمیت، در میان سایر موارد، ابزاری جهت جدایی فرهنگی فیزیكی دولت حاكم از سایرین تلقی گردید (دادس، 1383، 69-68، به نقل از زین العابدین، 1389). جدول شماره ی 1-4 تفاوت‎های ژئوپلیتیک سنتی و ژئوپلیتیک انتقادی را نشان می‎دهد.

 

 

 

جدول 2-1- تفاوت‎های ژئوپلیتیک سنتی و ژئوپلیتیک انتقادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ژئوپلیتیک انتقادی ژئوپلیتیک سنتی
جهانی شدن حاكمیت ملی
مرزهای سمبلیك قلمروهای ثابت
شبكه‎ها/پیوستگی‎ها سیاستمداری
خطرات فراسرزمینی دشمنان قلمروها/اتحادیه‎های ژئوپلیتیکی
محیط‎های حقیقی محیط‎های زمینی، فیزیكی
سیستم‎های اطلاعات جغرافیایی (GIS) نقشه‎ها و كارتوگرافی
جهانی، دایمی، فوری و غیر مادی (GPII) متمركز، ناپیوسته، وقتگیر و مادی

 

ماخذ: زین العابدین، 1389

 

 

 

2-1– 3–1- اهمیت ژئوپلیتیک انتقادی

 

در اوایل دهۀ 1970 برخی افراد با قدری اطمینان پیش بینی کرده باشند که گرچه جغرافیای سیاسی احتمالاً چشم انداز درخشانی دارد، اما برای ژئوپلیتیک نمی‎توان‎اینده‎ای تصور کرد. اما مشاهده شد که ژئوپلیتیک درپی ظهور رویکردی نوین به نام ژئوپلیتیک انتقادی مجدداً رواج یافت ( ریچارد مویر ؛ 1379 : 386 ).

 

با توجه به‎اینکه ژئوپلیتیک در نیمه قرن بیستم موضوعی بحث بر انگیز و مملو از پیامدهای مختلف بود، مقاله کارل وتیفوگل از رهبران کمونیست آلمان تحت عنوان « رویش ناگهانی قارچ پس از باران در فصل تابستان » در سال 1929 اولین بررسی منتقدانه‎ای بود که در خصوص ژئوپلیتیک صورت گرفت و در سراسر قرن بیستم مخالفت‎های فکری زیادی را به دنبال داشت به گونه‎ای که باعث شکل گیری چار چوبی تحت عنوان آنتی ( ضد ) ژئوپلیتیک گردید ( Gearoid Otuathall , 1996 : 141 ).

 

 تعریف مفهوم انتقادی هنوز سؤال بر انگیز است. می‎توان گفت که در تاریخ ژئوپلیتیک، برخی اندیشمندان به طور هم زمان، هم از ژئوپلیتیک انتقاد کرده اند و هم از دانشمندان ژئوپلیتیک بوده اند،‎این افراد کسانی بودند که سیاست اندیشمندانه خود را بر ضد ژئوپلیتیک تعریف کرده و با وجود‎این در چار چوب زیر بنایی مفاهیم ژئوپلیتیک کار می‎کردند ( مویر ؛ 1379 : 387 ).

 

پرداختن به ژئوپلیتیک انتقادی به دلایل ذیل مورد اهمیت است :

 

1 –هریک از بررسی‎های انتقادی، دریچه‎ای را به سمت ساختار ژئوپلیتیک بعنوان یک روش عمل گرای سیاسی و تئوریکی باز می‎کند.

 

2 – مباحث مربوط به ژئوپلیتیک انتقادی، تفاسیری هستند که به موجب آن ژئوپلیتیک را به عنوان یک موضوع ذهنی معرفی می‎نمایند و بخشی از مباحث را به طبیعت و رابطه آن با دولت و جامعه اختصاص می‎دهند. تفاسیر ژئوپلیتیک انتقادی در زمینه پرداختن به واقعیت‎ها در ژئوپلیتیک بسیار حائز ­اهمیت –می‎باشند­. ‎این­تفاسیر­فرصت‎های مهمی‎را در جهت چگونگی شناخت ژئوپلیتیک از نظر شکل و یا چگونگی تحلیل چارچوب آن مطرح می‎کنند.

 

3- در بررسی انتقادی، موضوعات از قالب خطوط شبکه قدرت دانایی فراتر نمی‎رود، هر چند که تفاسیر انتقادی در‎این زمینه می‎توانند جغرافیا وسیاست را در قالب‎های جدید قدرت وجغرافیا شکل دهند.

 

با در نظر گرفتن رهیافت‎های انتقادی به ژئوپلیتیک در‎این مقاله به دیدگاه‎های ارائه شده توسط کارل وتیفوگل،‎ایولا گست، ریچارد اشلی و سیمون دالبی پرداخته خواهد شد. هر چند که ریشه‎های عقلانی ژئوپلیتیک انتقادی در تحلیل سیستم جهانی ( والرشتاین 1987 ) و دیدگاه‎های گرامشی ( 1971 ) دیده می‎شود که مفاهیم کلیدی آن توسط اگنیو 1987 بسط یافت و بعدها توسط اگنیووکوربوریج 1989 تکمیل شد ( احمدی پور وبدیعی، 1381 : 4 ).

 

در واقع ژئوپلیتیک انتقادی، به بر هم زدن بنیان‎های‎ایدئولوژی تثبیت شده می‎پردازند و از یک سو از تفاوت میان ارزش‎ها و اهداف رسمی‎جامعه و از سوی دیگر از واقعیت شیوه‎هایی که نهادها عملاً رفتار می‎کنند، پرده بر می‎دارد. در نتیجه جامعه ناچار است تا با‎این کاستیها روبرو و آگاهی نقادانه‎ای را بپروراند که می‎تواند نیروهای مهمی‎برای تغییر و تحول باشد ( مویر ؛ 1379 : 391 ).

 

 نظریه پرداز آلمانی و از رهبران کمونیست‎این کشور « کارل وتیفوگل » ژئوپلیتیک را به عنوان نمادی از‎ایدئولوژی طبقه متوسط جامعه می‎داند و نظریه انتقادی خود را تحت عنوان «ژئوپلیتیک، ماتریالیسم جغرافیایی و مارکسیسم» با حمله‎ای که نه تنها به استفاده سیاسی از اسطوره جغرافیایی نازیسم بلکه به پیشنهاد G raf و Horrabin عنوان کرده بودند مارکس به پاسخ به طبیعت به اندازه کافی توجه نکرده است در سال 1929 مطرح نمود. هدف اصلی او در‎این مقاله نشان دادن موضوع بود که نظریات پراکنده و بررسی‎های متقن و محکم مارکس و انگلس، به اتفاق تشکیل یک مفهوم کامل و مرتبط را می‎دهد که مبنایی است برای یک تئوری دیالکتیک جامع از طبیعت و رابطه آن با توسعه تاریخی ساختار اجتماعی (Otuathail ; 1996 : 145 – 146 ).

 

به اعتقاد وی، ژئوپلیتیک بیانگر متمم‎ایدئولوژیکی اصلی وبنیادی بر تجریه دمکراتیک بورژوازی است.

 

با ارزیابی نظریات او در جهت تئوریزه کردن ژئوپلیتیک انتقادی در می‎یابیم که :

 

1- باید در نظر داشت که حرکت روشنفکران کمونیست در آن دوره با واقعیت‎هایی نظیر رشد فلسفه مارکسیسم مواجه شد. واقعیت برجسته‎ای که در مورد نظریه وتیفوگل می‎توان ابراز داشت که‎این نظریه براساس تفکر مارکسیسم بود نه یک نظریه‎ای که بتواند مشکلات مربوط به کارکرد واقعی ژئوپلیتیک را در آلمان بیان نماید.

 

2- تحلیل وی یک مقوله آنتی ژئوپلیتیکی نیست. او قصد ندارد که از امکان یک ژئوپلیتیک سنتی جدا شود بلکه قصد دارد نوع متفاوتی از ژئوپلیتیک را ارائه نماید.

 

 

 

2-1-4 -ژئوپلیتیک جنگ سرد

 

ویژگیهای جغرافیایی جنگ سرد را باید در بروز جنگ میان کشورها دانست و بطور کلی روابط میان کشورها عامل مهمی‎در‎این مورد است مسایل جغرافیایی بود که جنگ سرد را میان آمریکا و شوروی سابق به وجود آوردو آن را در سراسر جهان گسترش داد. از میان عواملی که موجب پیدایش جنگ سرد شد می‎توان اوضاع خاص ژئوپلیتیک جهان را به خصوص پس از جنگ جهانی دوم مهم دانست (رک. بجورنلوند، 1385، به نقل از زین العابدین عموقین، 1389). پس از جنگ جهانی دوم قاره ی اوراسیا و آفریقا بطور کلی ویران شده بودند. کشور غالب در جنگ بریتانیا از لحاظ اقتصادی و نظامی‎بسیار تضعیف شده بود. اما در‎این میان ‎ایالات متحد آمریکا بدلیل دوری از صحنه ی نبرد هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم قدرتمند شده بود چون شوروی سابق در طول تاریخ دوبار حمله به خاکش را از سوی غرب تجربه کرده بود، رئیس جمهور وقت آن کشور پس از پایان جنگ جهانی دوم اروپای شرقی را به طور كل حوزه ی امنیتی خود قلمداد كرد و در صدد انضمام كشورهای همسایه به خاك خود بود. عامل دیگر، اوضاع خاص ژئوپلیتیک آمریكا بود كه رئیس جمهور بی تجربه (ترومن) از بمب اتمی‎بر علیه ژاپن استفاده كرده بود. از طرف دیگر، در كنگره ی آمریكا در رابطه با روابط آمریكا و شوروی دو نظریه وجود داشت: اولی مربوط به استراتژی دیپلماسی والتر لیپمن بود كه می‎خواست شوروی و آمریكا روابط حسنه ای داشته باشند. از طرف دیگر، استراتژی مخالف آن از سوی كاردار آمریكا در مسكو به نام جرج كنان بود كه طولانی‎ترین متن تلگرافی را در سال 1946 در رابطه با شوروی (سابق) به آمریكا مخابره كرد: «شوروی، كشوری است با جغرافیای برتر و تاریخ ممتاز كه بر اساس استراتژی گسترش سرزمینی به پیش می‎رود. مهار آن برای ایالات متحد آمریكا شاید ممكن نباشد… ». البته، تلاش‎های وینیستون چرچیل نخست وزیر وقت بریتانیا را در این رابطه نباید نادیده گرفت. او با بزرگنمایی پرده ی آهنین جوزف استالین، هدفش این بود كه ایالات متحد آمریكا و شوروی روابط حسنه ای با یكدیگر نداشته باشند؛ زیرا، او از این كه هم شوروی و هم آمریكا هر دو با سیستم جمهوری اداره می‎شدند و با سیستم پادشاهی بریتانیا هماهنگی نداشتند نگران بود. بنابراین، چرچیل، از استراتژی جرج كنان كه در رابطه با عدم روابط آمریكا با شوروی (سابق) بود حمایت می‎كرد. در نتیجه، این استراتژی، در آمریكا پیروز شد. آغاز این تیرگی روابط آمریكا و شوروی را لیپمن تحت عنوان جنگ سرد مطرح ساخت. تاریخ پیدایش مفهوم جنگ سرد با وقایعی چون ادامه ی اشغال آذربایجان ایران (ثقفی عامری، 1373، 111) توسط شوروی (سابق)، ماجرای منازعه ی تركیه با شوروی بر سر تنگه ی داردانل و ماجرای یونان گره خورده است. در این رابطه، اولین سخنرانی ترومن (رئیس جمهور وقت آمریكا) را می‎توان عامل اصلی شكل گیری جنگ سرد دانست. او چنین صحبت كرد:

 

«اكنون دنیا به دو ملت تقسیم شده است. ملتی كه آزاد شده و با سیستم سرمایه داری زندگی می‎كند و دوم ملتی كه به اسارت در آمده اند» منظور او از این سخن اشاره به جهان سرمایه داری و جهان كمونیسم بود.

 

از جمله استراتژی‎هایی كه در دوران جنگ سرد می‎توان از آنها یاد كرد، استراتژی محصورسازی (مهار روسیه) جرج كنان بود كه در فصلنامه ی سیاست خارجی آمریكا تحت عنوان منافع رفتاری شوروی كه كنان خود را به نام Mr. X معرفی كرده بود، منتشر شد. او در این مقاله، استراتژی محصورسازی را به طور كامل توضیح داده بود.

 

 

 

 

 

 

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

2-1-5- ژئوپلیتیک نظم جهانی

 

نظام نوین جهانی برای نخستین بار توسط جرج بوش رییس جمهوری آمریكا در جریان جنگ خلیج فارس در 1990 اعلام شد. او در سال 1991 به دنبال مذاكرات خود در هلسینكی با گورباچف رهبری شوروی (سابق) و نیز هماهنگی با مارگارت تاچر نخست وزیر انگلیس، رهبران اروپا، سازمان ملل متحد، كشورهای عربی به ویژه خلیج فارس و سایر هم پیمانا خود، نظریه ی نظام نوین جهانی خود را اعلام نمود (حافظ نیا، 1385، 53). این نظام در ارتباط با آینده ی مناسبات جدید جهانی است و در واقع بیانگر دیدگاه‎های آمریكا در آغاز هزاره ی جدید می‎باشد. آمریكا در نظر دارد با نظام نوین جهانی سلطه ی بلامنازع خویش را به عنوان برترین قدرت جهانی تثبیت كند. اما سلطه ی آمریكا بر جهان، بدون سلطه ی آن بر خلیج فارس امكان پذیر نبود. به همین جهت، نظام نوین جهانی در واقع طرحی نو برای سلطه ای نو بر مناطق مهم ژئوپلیتیک و ژئواكونومیک جهان توسط آمریكا بود. نظریه پردازان و استراتژیست‎های آمریكایی به خوبی دریافته بودند كه رهبری یگانه ی آمریكا بر جهان و تبعیت اروپا از آمریكا، بدون تسلط این كشور بر منطقه ی خلیج فارس اماكن پذیر نخواهد بود. در نتیجه، آمریكا با حضور در منطقه و اشغال افغانستان و به دنبال آن با اشغال عراق به این استراتژی جامعه ی عمل پوشانید. البته، این تنها بوش نبود كه در نظریه ی خود به اهمیت ژئوپلیتیکی خلیج فارس توجه داشته است؛ پس از پایان جنگ سرد اكثر دیدگاه‎های ژئوپلیتیکی با محوریت حوزه ی خلیج فارس مطرح شده اند كه به دو نمونه ی آن در ذیل خواهیم پرداخت:

 

 

 

 2-1-6-چشم انداز تئوری‎های ژئوپلیتیک

 

از آنجا كه وضعیت جهان دائم در حال تغییر است، هر روز می‎توان نظریه‎های ژئوپلیتیک جدیدتری را در مورد نظام‎های جهانی طرح كرد كه هر یک از آن‎ها بررسی متفاوتی از موضوعات منطقه ای ارائه می‎كند. برداشت مشهور فوكویاما در مورد «پایان تاریخ» تاكنون رنگ باخته است. به عكس نظریه ی‎هانتینگتون در مورد «برخورد تمدن‎ها» اگر چه كمتر از نظریه‎های دیگر متقاعد كننده است؛ اما، هنوز در مواردی پابرجاست. در واقع این نظریه منحصراً بر ملاحظات روبنایی استوار شده و علت معلول را در جای یكدیگر به كار می‎گیرد: اختلاف میان تمدن‎ها دلیل درگیری‎ها نیست؛ بلكه نفت و امپریالیزم جدید و منافع ایالات متحده آمریكا درمناطق مختلف جهان، دلایل اصلی بخش عظیمی‎از درگیری‎های بین المللی و منطقه ای می‎باشند. طرح دیگر تحلیلگران، میدان بلوك‎های اقتصادی را همانند مناطق بزرگی در خطوط نصف النهار و در رو به روی یكدیگر نشان می‎دهد. طبق این نظریه هر بلوك ژئوپلیتیکی شمالی به یک بلوك ژئوپلیتیکی جنوبی می‎پیوندد ـ اروپا به آفریقا و خاورمیانه؛ روسیه به هند یا روسیه‎ی شرقی و ژاپن و چین در بلوكی دیگر؛ ایالات متحد آمریكا به آمریكای جنوبی و مركزی ـ این تئوری از تحلیل‎های‎هاوس هوفر و كوهن ریشه می‎گیرد.

 

در عوض كیسنجر وزیر امور خارجه ی پیشین آمریكا، عقیده دارد جهان با حفظ نوعی موازنه ی دو جانبه‎ی پویا در حال تقسیم شدن به پنج «قطب» می‎باشد؛ به اعتقاد او، این قطب‎ها با تلاش برای حفظ ثبات، مدارا كردن با درگیری‎های بین نژادی در «جهان سوم» و اعمال قوانین بازی بر هركشور بحث انگیزی مانند ایران، قادر به حل و فصل درگیری‎ها به طور معقولی خواهند بود. یک سناریوی ژئوپلیتیکی نظری دیگر، اتحاد میان اروپا، آمریكا و ژاپن را در مقابل اتحاد بین روسیه و چین به تصویر می‎كشد، در صورتی كه، تحلیلگران دیگر به اتحاد اروپا و آمریكا در تقابل با اتحاد روسیه و ژاپن اعتقاد دارند. پس از آن به نظریه سه جانبه ی ناكازونه برمی‎خوریم كه اتحاد پاسفیک در میان ایالات متحد آمریكا، ژاپن و چین را در مصاف با اتحادیه ی اروپا و روسیه می‎داند. بالاخره، یک نظریه ی متفاوت دیگر، اتحاد بین اروپا و روسیه را درتضاد با اتحاد بین چین و ژاپن نشان می‎دهد كه در این میان آمریكا حكم داور را دارد. همانگونه كه مشاهده می‎كنید قوه تحلیل تخیل تحلیل گران ژئوپلیتیکی در حال رهایی از زنجیرها بوده و عوامل واقعی كه می‎تواند درانتخاب یكی از این نظریه‎ها به ما كمك كند بسیار اندك هستند (ماسكرونی، 1376، 359).

 

 

 

2-1-7- تحولات در ماهیت ژئوپلیتیک

 

اكنون كه در دهه ی اول قرن بیست و یكم هستیم ژئوپلیتیک با تحولات عجیبی مواجه شده است. از یک طرف با تحولات واگرایی، فروپاشی (امپراطوری‎ها)، تجزیه طلبی و ظهور هویت‎ها، ملیت‎ها، فرهنگ‎ها و… . و از طرف دیگر با همكاری‎های منطقه ای­(اروپای متحد، نفتا، مركوسور، ­آپك، شانگ‎های و… )، ­ائتلاف استراتژی­ها و جهانی شدن مواجه هستیم. یكی از یک طرف در جهان نظم و ثبات برقرار می‎شود و از طرف دیگر، هرج و مرج و بی نظمی‎به اوج خود می‎رسد. در این شرایط، ژئوپلیتیک از پویایی و تحول خاصی برخوردار می‎گردد. به همین دلیل، اكنون، رویكرد انتقادی ژئوپلیتیک مطرح است. تئوری‎های ژئوپلیتیک گذشته كه حالت ایستایی و پایداری را القا می‎كردند، جای خود را به سیستم به اصطلاح GPII (كه بعداً توضیح خواهیم داد) داده اند. در این صورت، تئوری‎های كلاسیک در برآورد استراتژی‎های ژئوپلیتیکی متحول شده و محیط‎های غیر مادی و غیر قابل كنترل تئوری‎های جدید ژئوپلیتیکی را به خود اختصاص داده اند.

 

پیشرفت تكنولوژی اطلاعاتی(IT) و شبكه‎های رایانه ای باعث شد تا صنایع نظامی‎نیز از این مسئله تأثیر پذیرفته و به سمت رایانه ای تر شدن پیش روند. امروزه، حتی صحبت از چیزی به نام «جنگ از راه دور» به میان می‎آید، جنگی كه در آن فرماندهان و افسران از نقطه ای بسیار دور مستقیماً عملیات نظامی‎در یک منطقه جنگی را به دست گرفته آن را هدایت می‎كنند در این راستا، تحلیل مولفه‎های جدید ژئوپلیتیک از اهمیت خاصی برخوردار است چرا كه، به واسطه این مؤلفه‎ها می‎توان به ماهیت جدید ژئوپلیتیک پی برد. در ادامه ضمن تشریح رویكرد انتفادی ژئوپلیتیک ویژگی‎های محورهای تاثیر گذار بر قلمروی ژئوپلیتیک و نیز مؤلفه‎های جدید ژئوپلیتیک را مورد تحلیل قرار خواهیم داد. ( اعظمی، 1385، 121 ).

 

 

 

– Fridreek ratzel

 

– House hofer

 

– Rodoulf key

 

– Harry S. Truman

 

1روزنامه نگارWalter Lipman

 

– Winston Ccurchill

 

– Iron Curtain

 

– Joseph Stalin

 

نامیده می شد تنگه ای است كه دریای اژه را به مرمره متصل می كند. Hellespontكه قبلاً Dardanelles 5-

 

 

 

– New World Order

 

– George Herbert Walker Bush

 

– Helsinky

 

– Mikhail Gorbacher

 

– Margaret Thatcher

 

– Nakasone

 

2- جهانی: دایمی، فوری و ذهنیGlobal, Permenant, Immediate, Imnatural

 

– Faraway Warfare

پایان نامه تاثیر حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بر ژئوپلتیک ایران

تحقیق حاضر با عنوان تاثیر حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بر ژئوپلتیک ایران انجام گردید و در پی بررسی این موضوع بود که آیا تهدیدات حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بیش از فرصتها و مزایای آن می باشد؟ و آیا حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان به رغم تهدیدات آن، موجب فرصتهایی ازجمله امنیت مرزهای سیاسی ایران و افغانستان شده است؟

 

روش تحقیق به صورت توصیفی- تحلیلی بوده و داده ها از منابع موجود و مطالعات اسنادی جمع آوری گردید. در پژوهش حاضر جهت گردآوری داده ها نیز از روش کتابخانه استفاده شد و اطلاعات مورد نیاز با مطالعه متون، مقالات، کتب، نقشه و پایگاه های اینترنتی و با بهره گرفتن از روش فیش برداری حول محور موضوع مورد بحث جمع آوری گردید و پس از جمع آوری اطلاعات ازطریق ابزارهای گردآوری، داده های خام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

 

نتایج یافته های تحقیق نشان می دهد اولا از منظر جمهوری اسلامی ایران سیاست و حکومت در افغانستان تاثیری حیاتی بر منافع ملی کشور دارد، به گونه ای که هر نوع تحول و نوسان در جامعه این کشور سطحی از تاثیر را بر منافع و امنیت ملی ایران همراه خواهد داشت. ثانیا جایگاه خاص بحران افغانستان در مجموعه سیاستهای کلان کشور، باعث شده که ایفای نقش مدیریت و کنترل بحران شالوده الگوی رفتاری جمهوری اسلامی ایران را در ارتباط با بحران مذکور در بر بگیرد. اما آنچه که ایران را در ایفای نقش مذکور به عنوان یک نقش ملی از دیگر کشورهای دخیل در حوادث افغانستان مستثنی می نماید، گرایش منطقه گرایی آن به عنوان یگانه طریق تعیین کننده فرجام نهایی بحران مزبور می باشد.همچنین ایجاد ثبات و امنیت نسبی در افغانستان  به میزان  قابل توجهی  هزینه های  تامین  امنیت در مرزهای شرقی ایران را پایین آورده است. تا قبل از تحولات جدید، دولت ایران  مجبور  بود به صورت یک جانبه ، هزینه های  زیادی را  برای تامین امنیت مرزها، جلوگیری از قاچاق کالا و مواد مخدر،  ممانعت از ورود شورشیان و تحرکات  طالبان در مناطق  مرزنشین، بویژه در سیستان و بلوچستان  اختصاص دهد اما در حال حاضر  قسمتی از این هزینه ها  را  پلیس مرزی افغانستان  برای حفاظت از مرزهای  خود متحمل شده است.

 

واژگان کلیدی: افغانستان، آمریکا، ایران، ژئوپلتیک، فرصتها، تهدیدات.

 

فصل اول  : کلیات تحقیق

 

 

 

 

 

فصل اول

 

 کلیات تحقیق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-1-بیان مسأله

 

همانطور که می دانیم ایران به واسطه مرز طولانی با افغانستان و نزدیکی فرهنگی نقش غیر قابل انکاری در برقراری ثبات در کشور افغانستان دارد. از این رو بی توجهی به منافع ملی ایران در افغانستان نیز می تواند تبعات منفی بر امنیت دو کشور داشته باشد. از طرف دیگر حضور ایالات متحده در افغانستان و شکست طالبان به تعبیری موجب امنیت منطقه از جمله ایران گردیده است ولی آیا اهداف حمله نظامی آمریکا به این موارد بسنده می شود و یا باید شاهد تهدیدات روزافزون حضور نظامی ایالات متحده در منطقه باشیم؟ زیرا علی رغم سازنده بودن سیاست های منطقه ای ایران، نه تنها نقش مناسب و لازم برای فرصت سازی در صحنه منطقه ای به ایران داده نشده بلکه با حضور مستقیم آمریکا در منطقه و اعمال سیاست های خصمانه، امنیت ملی ایران را به خطر انداخته و روز به روز بر تهدیدات و فشارهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی علیه ایران می افزاید. بعبارت دیگر حضور بیگانگان و در رأس آنها آمریکا خود موجب بی ثباتی و تنش در منطقه می شود چرا که رقابت های طبیعی در منطقه را به هم ریخته و این خطرات، گسترش بی ثباتی و ناامنی را به داخل مرزهای ایران کشانده و تجمع مهاجرین و هجوم آنها به داخل مرزها، قاچاق مواد مخدر، گسترش رقابتهای قومی و … را افزایش می دهد. در این شرایط و همچنین تهدیدات سیاسی و امنیتی در سطح منطقه، برخی از کشورهای منطقه نیز روابط خود را براساس شرایط جدید بازسازی کرده  و مسئله اهدای پایگاه های نظامی، تعیین مناطق نفوذ، خطر گسترش رقابت های تسلیحاتی متعارف بین کشورهای منطقه از جمله پاکستان و هندوستان را پررنگ می نماید. بنابراین باتوجه به مواردی که ذکر شد حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بعنوان متغیر مستقل تحقیق فرصتها و تهدیداتی برای امنیت ملی و ژئوپلتیک ایران (متغیر وابسته) ایجاد می کند که تحقیق حاضر در پی بررسی آنها می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-2-سوال تحقیق

 

1-2-1- سوال اصلی

 

  • آیا حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بر ژئوپلتیک ایران تأثیرگذار است؟

1-2-2-سوال های فرعی

 

    • آیا تهدیدات حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بیش از فرصتها و مزایای آن می باشد.

 

  • آیا حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان به رغم تهدیدات آن، موجب فرصتهایی ازجمله امنیت مرزهای سیاسی ایران و افغانستان شده است.

 

 

1-3-فرضیه های تحقیق

 

با توجه به سوال اصلی تحقیق ، فرضیه های این تحقیق عبارتند از :

 

فرضیه 1: به نظر می رسد تهدیدات حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بیش از فرصتها و مزایای آن می­باشد.

 

فرضیه 2: به نظر می رسد حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان به رغم تهدیدات آن، موجب فرصتهایی ازجمله امنیت مرزهای سیاسی ایران و افغانستان شده است.

 

 

 

1-4-ضرورت و اهمیت تحقیق

 

ﺧﺎورﻣﻴﺎﻧﻪ ﺑﻌﺪ از ﺣﻮادث 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ در ﺣﺎل ﮔﺬار ﺑﻪ ﻧﻈﻢ ﺟﺪﻳﺪ ﺳﻴﺎﺳﻲ– اﻣﻨﻴﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در آن ﻫﺮ ﻳﻚ از ﺑﺎزﻳﮕﺮان ﻣﻬﻢ ﻣﻨﻄﻘﻪای ﺗﻼش ﺑﺮای ﺗﺜﺒﻴﺖ ﻧﻘﺶﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ– اﻣﻨﻴﺘﻲ و اﻗﺘﺼﺎدی ﺧﻮد دارﻧﺪ. اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﻳﻚ ﻗﺪرت ﻧﻮﻇﻬﻮر ﻣﻨﻄﻘﻪای و ﺟﻬﺎﻧﻲ اﺳﺖ.­ﻣﺴﺎﺋﻞ اﻳﺮان از ﺟﻤﻠﻪ ژﺋﻮﭘﻠﻴﺘﻴﻚ ﺣﺴﺎس و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺴﺘﻪای آن ﺿﻤﻦ اﻳﻨﻜﻪ اﻫﻤﻴﺖ اﻳﺮان را در ﻧﻈﺎم ﻣﻨﻄﻘﻪای و ﺟﻬﺎﻧﻲ اﻓﺰاﻳﺶ ﻣﻲدﻫﻨﺪ ﺑﻪ­ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﺑﺮ ﺗﻬﺪﻳﺪﻫﺎ و آﺳﻴﺐ­ﭘﺬﻳﺮی­ﻣﻠﻲ و اﻣﻨﻴﺘﻲ اﻳﺮان ﻣﻲاﻓﺰاﻳﺪ.

 

ژﺋﻮﭘﻠﻴﺘﻴﻚ و ﻋﻨﺼﺮ اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﺮان ﻧﻘﺶ ﻣﻤﺘﺎزی در ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﻨﻄﻘﻪای ﻣﻲ دﻫﺪ. ارزش اﺳﺘﺮاﺗﮋﻳﻚ اﻳﺮان از راه ﻣﺘﺼﻞ ﺷﺪن ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋﻠﻲ در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺧﺎورﻣﻴﺎﻧﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ از ﺣﻮادث 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ﺑﺎ ﻧﻈﺎم اﻣﻨﻴﺖ ﺑﻴﻦ اﻟﻤﻠﻞ ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻧﺪ. ﺗﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻣﻨﻄﻘﻪﮔﺮاﻳﻲ در ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﻲ اﻳﺮان ﺑﻪ ﻧﻔﻊ اﻣﻨﻴﺖ و ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﻲ اﻳﺮان در ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺪت اﺳﺖ.

 

صرفنظر از مباحث نظری و بنیادی که در زمینه تعریف و تبیین «بحران» دسته بندی انواع بحران، تصمیم گیری در بحران، بررسی غایات، اهداف و مقاصد بحران ارائه شده است، در قالب ابتدایی ترین تقسیم بندی که برای هر بحران از لحاظ متغیرهای ساختاری می توان پیشنهاد نمود، بحران افغانستان گرچه در نگاه اول یک بحران داخلی می باشد اما به دلیل تاثیر گذاری آثار آن در سطح منطقه یک بحران منطقه ای نیز می باشد و چون توجه سازمان ملل و قدرتهای بزرگ را در مقاطع زمانی خاص معطوف به خود ساخته است، به عنوان یک بحران بین المللی نیز محسوب شده است. خصیصه چند جانبه بودن بحران افغانستان که آن را از سطح داخلی تا بین المللی قابل نقد و تحلیل ساخته است عملا صحنه بحران را به عرصه برخورد سیاستها و ملاحظات گوناگون دولتهای منطقه ای و دیگر دولتهای ذی نفوذ در این بحران تبدیل ساخته است، به همین دلیل بحران افغانستان به عنوان یکی از بحران های عمده منطقه ای نزدیک به مرزهای جمهوری اسلامی ایران، مورد عنایت خاص رهبران این کشور قرار دارد.

 

اما آنچه که بیش از همه بحران افغانستان و حضور آمریکا در منطقه را برای ایران حائز اهمیت می گرداند داشتن مرزهای طولانی ایران با افغانستان می باشد زیرا آنچه در این میان بدیهی است این است که هر کشوری از سه عنصر اصلی ملت، سرزمین و حکومت تشکیل می شود و بدیهی است اقتدار و یا ضعف هر کشوری ارتباط مستقیم با سه عامل فوق الذکر دارد و از طرفی می توان گفت هر کشوری برای حفظ موجودیت خود باید عناصر یاد شده را حفظ کند. در عنصر سرزمین یکی از مقولات مهم، مناطق مرزی آن سرزمین است که دولت ها اغلب به این مهم توجه دارند و سرمایه گذاری هایی را جهت حفظ و تقویت حدود و ثغور خود می نمایند. علاوه بر این مرزها از این بعد که چه کسانی تعرض می کنند و هدف آنها چیست، مورد توجه هستند. به هر حال اهداف و یا منافع آنها هر چه که باشد، باعث مخدوش شدن امنیت و حاکمیت دولت همسایه در مناطق مرزی خواهد شد. با نگاهی به وضعیت و موقعیت مرزهای شرقی جمهوری اسلامی ایران، مشاهده می کنیم که به صورت بالقوه و بالفعل از سوی متعرضین دارای انگیزه ها و مقاصد گوناگون مورد تهدید است و در کنار آن وضعیت نابسامان خود کشور افغانستان در دهه های اخیر می باشد. کشت خشخاش از سالیان دور در این کشور صورت می گرفته و عمده مواد مخدر تولید شده وارد ایران می شده است. واقع شدن کشور ایران در نزدیکی هلال طلایی و واقع شدن کشورهای آسیای مرکزی در شمال، دریای عمان و اقیانوس هند در جنوب آن از دیر باز معبر بسیار مناسبی برای ترانزیت مواد مخدر بوده که از آن جا به اروپا و کشورهای حوزه بالکان صورت می گیرد. مسأله مواد مخدر خود باعث گسترش انواع شرارت ها، سرقت، آدم ربایی، گروگان گیری، قتل و … در شهرهای هم مرز با افغانستان شده است. علاوه بر این بی ثباتی سیاسی در سال های اخیر در افغانستان باعث شده که این کشور به مکان امنی برای گروه های تروریستی چون، طالبان، القاعده و… تبدیل شود و شبکه های مافیایی بین المللی مواد مخدر را به وجود آورند. به طور کلی در خصوص چالش های ایران و افغانستان در مرزهای شرقی باید گفت که افغانستان تا آینده ای نامعلوم هم چنان در شمار کشورهای بی ثبات و چالش خیز جهان باقی خواهد ماند. در واقع تا زمان روی کار آمدن دولتی میانه رو، متمرکز و مورد پذیرش تمامی قبایل شمالی و جنوبی،

دانلود مقاله و پایان نامه

 این کشور صادر کننده انواع چالش و معضلات امنیتی و سیاسی به ایران و دیگر همسایگان خود خواهد بود.

 

 

 

1-5-انگیزه تحقیق

 

باتوجه به وضعیت خاص ایران در خاورمیانه و حضور همه جانبه آمریکا در کشورهای منطقه و سرک کشیدن در کشور این پژوهش سر آن دارد تا بررسی های درخوری را در این روند پی افکند که خود زمینه ساز تحقیقات پسین باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-6- اهداف تحقیق

 

1-6-1- هدف علمی این پژوهش بررسی تأثیر حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بر ژئوپلتیک
 ایران می باشد.

 

1-6-2- هدف کاربردی این پژوهش بررسی شناخت مهمترین تهدیدات حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بر ژئوپلتیک ایران می باشد.

 

1-6-3- هدف کاربردی دیگر این پژوهش بررسی بررسی تأثیرحضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بر امنیت مرزهای سیاسی ایران و افغانستان می باشد.

 

 

 

1-7-بهره وران تحقیق

 

نتایج این تحقیق می تواند جهت برنامه ریزی در امور مختلف برای سازمان هایی چون وزارت کشور، وزارت امور خارجه، استانداری، فرمانداری، مورد استفاده قرار گیرد.

 

 

 

1-8-سازماندهی تحقیق

 

این پایان نامه در 5 فصل تهیه می شود:

 

فصل اول که شامل بیان مسئله، اهمیت و ضرورت تحقیق ، اهداف، فرضیات، روش های تحقیق، موانع و محدودیت ها و غیره می باشد.

 

فصل دوم شامل پیشینه و مبانی نظری تحقیق از جمله دیدگاه های مختلف در خصوص ژئوپلتیک و ارتباط ایران با افغانستان می باشد.

 

فصل سوم شامل ویژگی های جغرافیایی منطقه مورد مطالعه و روش های تحقیق است.

 

فصل چهارم باتوجه به یافته های تحقیق به تجزیه و تحلیل آن می پردازد.

 

فصل پنجم نیز شامل نتیجه گیری، ارزیابی فرضیه ها و پیشنهادها می باشد.

 

 

 

1-9-موانع و محدودیت های تحقیق

 

هر محققی در مسیر جمع آوری اطلاعات و به دست آوردن نتایج تحقیق با مشكلات و محدویت هایی مواجه می شود. در انجام این تحقیق نیز محدویت ها و مشكلاتی مختلفی وجود داشت از جمله این که با توجه به این كه در زمینه تحقیق حاضر پژوهش های اندکی انجام شده است بنابراین جمع آوری اطلاعات و دیدگاه های نظری با مشكل مواجه بود.

 

 

 

1-10-تعریف مفاهیم و واژه های تحقیق

 

1-10-1- ژئوپلتیک

 

در ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻋﻠﻤﻲ از ژﺋﻮﭘﻠﻴﺘﻴﻚ ﺳﻪ ﻋﻨﺼﺮ اﺻﻠﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎ، ﻗﺪرت و ﺳﻴﺎﺳﺖ دارای ﺧﺼﻠﺘﻲ ذاﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺗﺮﻛﻴﺐ ﺳﻪ ﻋﻨﺼﺮ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎ، ﻗﺪرت و ﺳﻴﺎﺳﺖ اﻟﮕﻮﻫﺎی رﻓﺘﺎری ﮔﺮوه یﻫﺎ ﻣﺘﺸﻜﻞ اﻧﺴﺎﻧﻲ را ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ از دﻳﺪﮔﺎه ژﺋﻮﭘﻠﻴﺘﻴﻚ، ﺷﻨﺎﺧﺖ اﺑﻌﺎد ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ در ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺑﺮ ﻧﻈﻤﻲ ﻣﻨﻄﻘﻲ و در روﻧﺪ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺑﺮ ﺑﻬﺮهﮔﻴﺮی از واﻗﻌﻴﺖ هایی اﺳﺘﻮار اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻃﻮل زﻣﺎن در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻣﻔﻬﻮم ﻗﺪرت، آﺛﺎر ﺧﻮد دررا ﺻﺤﻨﻪ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻳﻚ ﻣﺤﻴﻂ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ ﺑﺮ ﺟﺎ نهاده اند.

 

 

 

1-10-2- امنیت

 

واژه عربی از ریشه «امن» است و تعاریف گوناگونی که تقریباً معانی یکسانی را می رساند، از آن به دست آمده است. در فرهنگ فارسی عمید، امنیت به : «در امان بودن، ایمنی، بی ترسی، آرامش و آسودگی» معنا شده است(عمید،1360: 25).در دانشنامه سیاسی، امنیت در لغت، حالت فراغت از هر گونه تهدید یا حمله یا آمادگی برای رویارویی با هر تهدید و حمله آمده است(آشوری،1366: 38).

 

 

 

1-10-3- تهدید

 

ترساندن، بیم دادن،بیم عقوبت دادن (عمید،1378 : 437 )

 

1-10-4- فرصت

 

موقعیت های بعضا تصادفی برای برتری یافتن اقتصادی، سیاسی و اجتماعی می باشند که از طریق رسوم یا نظام های قانونی و یا قراردادی برای مقاصد یک واحد اجتماعی قابل دستیابی باشند (وبر،1374: 86 )

 

 

 

1-10-5- مرز

 

انسان ها برای مشخص ساختن پیرامون فعالیت خود، آن گونه که با گستره فعالیت همسایه تداخل پیدا نکند، ناچار به تعیین خطوطی قراردادی در بخش پایانی و پیرامونی محیط زیست یا قلمرو خود می باشند که گونه گسترش یافته این مفهوم خط پیرامونی است که بخش پایانی گستره فعالیت یک ملت را مشخص می سازد و جنبه ای سیاسی پیدا می کند که مرز خوانده می شود(مجتهدزاده، 1381: 40).

 

 

 

1-10-6- افغانستان

 

 افغانستان با بیش از ۶۵۰ هزار کیلومتر وسعت (محصور در خشکی) در جنوب آسیا قرار دارد و جز کشورهای خاورمیانه بزرگ  محسوب می گردد. این سرزمین در نیمکره شمالی، نیمکره شرقی و در محدوده آسیای میانه واقع است. مساحت آن را در منابع مختلف بین ۶۲۰ تا ۷۰۰ هزار کیلومتر مربع ذکر کرده اند، اما مطابق آمار های رسمی ۲۲۵، ۶۵۲ کیلومتر مربع مساحت داشته و چهلمین کشور جهان به شمار می آید.

 

 )http://www.iran-afghanistan.com/news/?p=30)

 

 

 

 

 

 

 
مداحی های محرم