رشد و ضریب نفوذ بالای اینترنت در سالهای اخیر و جریان یافتن آن در تمامی زوایای زندگی افراد و سازمانها سبب تغییر محیطهای تجاری و بهتبع آن موجب تغییر نوع رقابت سازمانها شده است. همچنین به دلیل تغییر سبک زندگی انسانها به خصوص در کلانشهرها و کمبود زمان احساس شده برای افراد، ضرورت مدیریت زمان ناگزیر است. با مدد از شبکه جهانی وب، یکی از راهکارهایی که میتواند باعث ذخیره زمان توسط افراد شود انجام خرید، بدون حضور در فروشگاههای فیزیکی است. در سالهای اخیر بسیاری از شرکتهای بزرگ و کوچک علاوه بر سیستمهای سنتی فروش خود به توزیع محصولات خود از طریق اینترنت نیز مبادرت ورزیدهاند. علاوه بر انجام فروش توسط شرکتهای تولیدکننده، برخی از خردهفروشیها مانند وال مارت، سیر و … نیز علاوه بر فروشگاههای فیزیکی خود، اقدام به فروش محصولات از طریق اینترنت میکنند. برخی از خردهفروشیها نیز تنها از طریق اینترنت به ارائه محصولات و خدمات میپردازند. این نوع از فروشگاهها با عنوان خردهفروشی الکترونیکی شناخته میشوند.
با توجه به تغییر مداوم سلایق مشتریان و بالا رفتن سطح انتظارات آن ها و به دلیل کم بودن موانع ورود برای رقبای بالقوه در این صنعت، شرکتهای تجاری موجود در این صنعت با مخاطرات و چالشهای عمیقی روبرو هستند. افزایش پیچیدگیهای شناختی – تحلیلی از بازار، استیصال مدیران را در پاسخگویی به این تغییرات با استمداد از سبکهای سنتی به همراه خواهد داشت. روشن است که تصمیمگیری کارامل نیاز به کسب معرفت و شناخت بازار دارد که این امر میتواند در قالب مفهوم گرایش بازار محقق شود. با افزایش رقابت در بازار، وجود بینشی گسترده و همهجانبه نسبت به بازار جهت توانمندسازی سازمان بیشازپیش احساس میگردد. باید توجه داشت به سبب ماهیت بازارهای اینترنتی رقابت در این نوع بازارها بسیار پیچیدهتر از نوع سنتی خود است؛ چراکه این سازمانها نهتنها باید از طریق انتقال مفهوم سودمندی خرید اینترنتی با رقبای سنتی خود رقابت کنند، بلکه مشتریان به سبب سهولت جستوجو و کم بودن هزینههای تغییر و تنها با یک کلیک فروشگاه خود را تغییر میدهند.
به سبب راحتی و سهولت تغییر فروشگاهها توسط مشتریان، توجه به حفظ و نگهداری مشتریان که در بازاریابی با اصطلاح «وفادار سازی مشتری» مطرح میشود، ضرورتی غیرقابلانکار است. مشتریان وفادار جریان نقدی مداوم و پیشبینیشدهای را روانه شرکت میکنند. همچنین سبب کاهش هزینههای جذب مشتری توسط سازمان نیز میشود، چراکه هزینه حفظ و نگهداری مشتریان وفادار بسیار کمتر از جذب مشتریان جدید است و علاوه بر این مشتریان وفادار از طریق بازاریابی دهانبهدهان که یکی از پیامدهای وفاداری است در جذب مشتریان به مدد شرکت میآیند.
رشد جهانی استفاده از اینترنت از سال 2000 تا 2014 بیش از 673 درصد بوده است. در ابتدای سال 2014 میانگین ضریب نفوذ اینترنت در جهان 39 درصد بود که بیش از 7 درصد رشد نسبت به سال قبل را نشان میدهد. ضریب نفوذ اینترنت در ایران در ابتدای همان سال 55.7 درصد چیزی حدود 45 میلیون کاربر است که نسبت به سال 2000 با 250 هزار نفر کاربر رشدی چشمگیر داشته است. (internet word state 2014) با رشد فزاینده توسعه جهانی اینترنت، تعداد رو به رشدی از شرکتها در کسبوکار خود از این ابزار در قالب مفهوم تجارت الکترونیک بهره میبرند. تجارت الکترونیکی برای شرکت ضروری است چراکه درک سازمان از نیازهای مشتری و از محصولات و خدمات موجود در بازار را بهبود میبخشد (چویی و پان، 2014).
فنآوری اطلاعات ماهیت بازار را تغییر داده است و درنتیجه آن بازارهایی تحت عنوان بازارهای اینترنتی و بازارهای مجازی موردتوجه قرارگرفته است. این بازارها ماهیتی کاملاً متفاوت از بازارهای فیزیکی دارند. رفتار مشتریان نیز در این بازارها کاملاً متفاوت با بازارهای سنتی است. پیدایش بازارهای الکترونیک موجب شده تا مفهوم بازاریابی نیز تحت تأثیر قرار بگیرد. مفاهیم جدیدی مانند وفاداری الکترونیک و رضایتمندی الکترونیک به مباحث علمی این حوزهها وارد شود و مسلماً سازمانهایی در تجارت آینده موفق خواهند شد که بتوانند با دانش کافی از این مفاهیم جدید و شناخت متناسب، از ساختارهای جدید تجارت الکترونیک بهرهبرداری لازم را از فضای رقابتی به وجود آمده داشته باشند.
در هجوم برای ایجاد کسبوکارهای اینترنتی، بسیاری از مدیران، بهاشتباه تمام توجه خود را معطوف به جلب مشتری میکنند تا حفظ آن، اما مدیران ارشد پیشتاز تجارت الکترونیک میدانند که وفاداری مشتری یک ضرورت اقتصادی است. جلب مشتری بر روی اینترنت بسیار هزینه زا است و اگر مشتریان وفادار نبوده و بهکرات مبادرت به خرید نکنند، سودآوری امری دور از دسترس خواهد بود. درواقع، رقبا تنها چند کلیک با مشتریان فاصلهدارند (اودرین پونتویا و همکاران، 2013) و ازاینرو وفادار سازی مشتریان، به فرایند بهمراتب پیچیدهای برای مدیران تبدیلشده است.
افزایش وفاداری میتواند سبب قابل پیشبینی شدن جریانهای درآمدزایی از سوی مشتریان و همچنین افزایش درآمدها در طول زمان گردد ) دنیوو همکاران، 2006). کی و کو (2008) بیان میکنند که پنج درصد افزایش در تعداد مشتریان وفادار میتواند باعث افزایش 25 تا 95 درصدی سوددهی صنایع مختلف شود.
به همین جهت یکی از مباحث عمده در تجارت الکترونیکی توجه به حفظ و نگهداری مشتریان اینترنتی از طریق افزایش وفاداری الکترونیک آن ها هست تحقیقات فراوانی درزمینهٔ وفاداری مشتریان انجامشده است اما بیشتر این تحقیقات متمرکز بر تجارت سنتی بوده است. ما در این پژوهش به بررسی متغیرها و زمینههای مؤثر بر ایجاد وفاداری در مشتریان الکترونیکی فروشگاههای اینترنتی میپردازیم.
با توجه به رشد فزاینده تکنولوژی و بهتبع آن رشد رقابت در بازارهای سنتی و الکترونیکی بحران در کمین تمام شرکتهایی است که برنامهای مستمر درزمینهٔ فراهم آوردن امکانات رضایت و وفاداری برای مشتریان ندارند و از سیاست مشتریگرا بودن تبعیت نمیکنند. به همین دلیل این وضعیت خطر از دست دادن مشتریان ناراضی، رفتن آن ها به سمت رقبا، کاهش نهایی سود و در غایت ورشکستگی شرکت را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین خردهفروشیهای الکترونیکی نیز میبایست برای بهبود وفاداری مشتریان خود به دنبال استراتژیهای گوناگون مدیریتی باشند. امروزه مدیران فروشگاههای آنلاین برای جلوگیری از گرایش یافتن مشتری به سمت رقبا بیش از هر زمانی میبایست در پی درک خواسته و نیازهای مشتریان باشند تا بهتر بتوانند نیازهای آن ها برآورده کنند و روابط بلندمدت تجاری با آن ها برقرار نمایند. لذا هر رویکردی که بهتر بتواند این مسائل را محقق گرداند بیشتر موردتوجه خواهد بود. بنیان و اساس فروشگاههای آنلاین مشتری است؛ و به عبارتی سودمندترین و مناسبترین استراتژی برای آن ها مشتریگرایی است.
یکی از راهکارهایی که میتواند درزمینهی مشتریگرایی یاریگر شرکتها باشد استفاده از مفهوم گرایش بازار یا بازارگرایی و اهرم عملی آن یعنی گرایش به نوآوری است. در این مفهوم مشتری و نیازهای پیدا و پنهانش بهعنوان مرکز دایره بازاریابی قرار دارد و شرکت در جستوجوی به دست آوردن اطلاعات در این زمینه و پاسخگویی فعال به این نیازها است.
گرایش به بازار مجموعهای از باورها و تواناییهای شرکت است که مشتریان را در مرکز توجه قرار میدهد و با تولید، انتشار و استفاده از اطلاعات در مورد مشتریان و رقبا برای مشتریان خود ارزش برتر ایجاد میکند (کوهلی و جاوارسکی،1990 و نارور و اسلاتر،1990).
اکثر مطالعات انجامشده تأثیر گرایش به بازار و گرایش به نوآوری را بر ابعاد عملکردی و نتایج سازمانی بررسی کردهاند (وی و همکاران،2014؛ گو و ژانگ، 2014؛ آلپکان و همکاران، 2012؛ لی و همکاران، 2015) و مطالعات در مورد تأثیر گرایش بازار بر وفاداری مشتریان بسیار محدود است. ما در این مطالعه قصد داریم تأثیر گرایش بازار و گرایش نوآوری را بر وفاداری الکترونیکی مشتریان بسنجیم.
با توجه به تعریف گرایش بازار واضح است که این مفهوم باید از طریق شرکت سنجیده شود؛ اما ارگان و کاسکو (2103) در مطالعه خود در مورد تأثیر گرایش بازار و گرایش نوآوری بر وفاداری الکترونیکی، سؤالات مربوط به اندازهگیری میزان گرایش به بازار و گرایش به نوآوری را برای پاسخگویی مشتریان متناسب کردند. همچنین کاسیدی (2014) نیز در بررسی تأثیر گرایش بازار بر وفاداری دانشجویان از اصطلاح گرایش بازار ادراکشده استفاده کردند که این مفهوم میزان بازارگرایی سازمان را از دید مشتری محاسبه میکند.
ازآنجاکه ما در این مطالعه میخواهیم تأثیر گرایش بازار و گرایش نوآوری را بر روی وفاداری مشتری بسنجیم بهتر است به این مفاهیم از دید مشتری نگاه کنیم. پس در این مطالعه ما به بررسی گرایش بازار ادراکشده و گرایش نوآوری ادراکشده بر وفاداری الکترونیک خواهیم پرداخت.
هدف اصلی این پژوهش بررسی تأثیر گرایش بازار ادراکشده و گرایش نوآوری ادراکشده بر وفاداری الکترونیکی و به عبارتی توسعه مدل وفاداری الکترونیکی مبتنی بر گرایش بازار و گرایش نوآوری است.
آیا گرایش بازار ادراکشده بر وفاداری الکترونیکی تأثیر دارد؟
آیا گرایش نوآوری ادراکشده بر وفاداری الکترونیکی تأثیر دارد؟
آیا گرایش بازار ادراکشده بر رضایتمندی الکترونیکی تأثیر دارد؟
آیا گرایش نوآوری ادراکشده بر رضایتمندی الکترونیکی تأثیر دارد؟
آیا گرایش بازار ادراکشده بر سودمندی ادراکشده مشتری تأثیر دارد؟
آیا گرایش نوآوری ادراکشده بر سودمندی ادراکشده مشتری تأثیر دارد؟
آیا گرایش بازار ادراکشده بر کیفیت خدمات آنلاین تأثیر دارد؟
آیا کیفیت خدمات آنلاین بر رضایتمندی الکترونیکی تأثیر دارد؟
آیا رضایتمندی مشتری بر وفاداری الکترونیکی تأثیر دارد؟
آیا سودمندی ادراکشده مشتری بر وفاداری الکترونیکی تأثیر دارد؟
فرضیه اول: گرایش بازار ادراکشده بر وفاداری الکترونیک تأثیر مثبتی دارند.
فرضیه دوم: گرایش نوآوری ادراکشده بر وفاداری الکترونیک تأثیر مثبتی دارند.
فرضیه سوم: گرایش بازار ادراکشده بر رضایت الکترونیکی تأثیر مثبتی دارد.
فرضیه چهارم: گرایش نوآوری ادراکشده بر رضایت الکترونیکی تأثیر مثبتی دارد.
فرضیه پنجم: رضایت الکترونیکی مشتری بر وفاداری الکترونیکی تأثیر مثبتی دارد.
فرضیه ششم: گرایش بازار ادراکشده بر سودمندی ادراکشده مشتری تأثیر مثبتی دارد.
فرضیه هفتم: گرایش نوآوری ادراکشده بر سودمندی ادراکشده مشتری تأثیر مثبتی دارد.
فرضیه هشتم: سودمندی ادراکشده بر وفاداری الکترونیک مشتری تأثیر مثبتی دارد.
فرضیه نهم: گرایش بازار ادراکشده بر کیفیت خدمات الکترونیکی تأثیر مثبتی دارد.
فرضیه دهم: کیفیت خدمات الکترونیکی ادراکشده بر رضایت الکترونیکی تأثیر مثبتی دارد.
بر اساس فرضیات بیانشده مدل مفهومی که شامل تمامی فرضیات مزبور است به این شکل میباشد.
زمانی خوداتکایی لازمه استقلال کشورها محسوب میشد، اما امروزه حضور فعال و قدرتمند در عرصههای اقتصادی جهان لازمه عزت و استقلال کشورها محسوب میشود؛ بهطوریکه دادوستد با کشورهای خارجی امری کاملاً ضروری است و نمیتوان کشوری را یافت که صد درصد مستقل از این تجارت باشد. در نظام تجارت جهانی، دولتها بیش از گذشته فعالشدهاند و تلاش میکنند تا با اتخاذ سیاستهای متنوعی منابع خود را تأمین کنند. در میان این سیاستها، مرسومترین و ابتداییترین راه ورود به بازار بینالمللی، صادرات است.
صادرات معمولترین راه پیش روی شرکتها برای شروع فعالیتهای بازاریابی در خارج از کشور میباشد. یکی از مهمترین دلایل این امر این است که صادرات در مقایسه با سایر روشهای بینالمللی شدن به منابع کمتری نیاز دارد. کشورهای مختلف، شرکتهای خود را به صادرات تشویق میکنند؛ زیرا این فعالیت مهم، اشتغال را در داخل کشور آن ها افزایش، وضعیت رقابتی را توسعه و درآمدهای ارزی را بهبود میبخشد. شرکتها به دلیل علاقهمندی به رشد و توسعه و فشار رقابتی، تلاشهای فراوانی را جهت افزایش صادرات انجام میدهند. دراینبین افزایش صادرات مواد غذایی بهعنوان یکی از اقلام صادرات غیرنفتی به جهت لزوم خروج از اقتصاد تکمحصولی و کاهش وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی، ورود به بازار اقتصاد جهانی، استفاده از پتانسیلهای کشور در تولید مواد غذایی، عضویت در سازمان تجارت جهانی و ایجاد تنوع در اقلام صادراتی، یکی از ضروریات توسعه اقتصادی کشور میباشد. در این راستا؛ دولت باید در جهت تسهیل قوانین و مقررات مربوط به صادرات غیرنفتی گام بردارد تا به بهبود عملکرد صادراتی شرکتها کمک نماید.
صادرات فرصتهای رشد و توسعه را برای شرکتها ایجاد میکند و با گسترش سطح دسترسی به بازارهای خارجی، شرکت میتواند به سطح بالاتری از تولید برسد. این امر باعث کاهش بهای تمامشده واحد و دستیابی به نرخهای سود بالاتر میشود. صادرات فرصتهای ایجاد تنوع در بازار را برای شرکتها ایجاد میکند، بهعلاوه به شرکت اجازه بهرهبرداری از نرخهای رشد متفاوت در بازارهای متفاوت را داده و وابستگی شرکت به یک بازار خاص را کاهش میدهد. صادرات فرصت یادگیری بهواسطه وجود رقابت را برای شرکت فراهم کرده و باعث میشود شرکت توانایی بقا در محیطهای غیر آشنا و غریبه را کمکم به دست آورد(حسنقلی پور و همکاران، 1389).
عملکرد صادرات موتور رشد اقتصادی کشور و همچنین برای کسب مزیت رقابتی مهم میباشد. عملکرد صادراتی به حوزهای اشاره دارد که شرکت به اهداف استراتژیک خود دست مییابد؛ مثل بهبود رقابتپذیری، افزایش سهم بازار و تقویت موقعیت استراتژیک. رضایت مدیر هم در رابطه با عملکرد صادراتی در برابر رقبای اصلی بهعنوان مزیت محسوب میشود (تاینی و شارون، 2011). از طرفی عملکرد صادراتی عبارت است از حدی که اهداف بنگاه (شامل اهداف راهبردی و اهداف اقتصادی) برای صادرات یک محصول از طریق طرحریزی و اجرای راهبردهای بازاریابی صادراتی محقق میشود (مشبکی و همکاران، 1391).
صادرات در مقایسه با روشهای دیگر ورود به بازارهای خارجی به منابع کمتری نیاز دارد و تا حد زیادی بر عملکرد کلی شرکتها اثر میگذارد. به همین دلیل شناخت عوامل مؤثر بر عملکرد صادرات شرکتها به دلیل نقش مهمی که در توسعه اقتصادی کشورها بازی میکند از اهمیت ویژهای برخوردار است.
با توجه به نقش صادرات در افزایش تولید داخلی، کاهش نرخ بیکاری و درنتیجه افزایش سطح اشتغال، تعادل تراز پرداختها، ایجاد درآمد قابلتوجه و ورود ارز به داخل کشور و درنتیجه باثبات شدن پول کشور، بالا رفتن استاندارد زندگی، موضوع صادرات و عوامل مؤثر بر عملکرد صادراتی شرکتها در صنایع مختلف، امری حیاتی برای کشورها میباشد که باید بهطورجدی موردتوجه قرار گیرد.
مسأله مهم در اینجا این است که چگونه میتوان یک صادرکننده موفق بود؟ برای پاسخ به این سؤال بایستی به بررسی عواملی که برای صادرات شرکتها حیاتی هستند، پرداخت (فرناندز و آلگره، 2015).
درزمینه عوامل مؤثر بر عملکرد صادرات در ایران و در سطح بینالملل تحقیقاتی انجامشده است که در زیر به چند مورد از آن ها اشاره می شود.
ابی و اسلاتر(1989) متغیرهای مربوط به عملکرد صادرات را به چهار دسته تقسیم می کنند:1) ویژگیهای شرکت (اندازه شرکت، تعهد مدیریتی، ادراک مدیریت) 2) صلاحیتهای شرکت (فناوری، دانش بازار، برنامهریزی بازار، سیاستگذاری صادرات، سیستمهای کنترل کیفیت، مهارتهای ارتباطی) 3) استراتژی صادرات (انتخاب بازار، استفاده از واسطهها، آمیخته کالا، توسعه کالا، ارتقاء، قیمتگذاری) 4) محیط خارجی.
در طبقهبندی دیگری این عوامل شامل: 1) صلاحیتهای شرکت (سابقه صادرات) 2) ویژگیهای شرکت (اندازه شرکت) 3) سطح درک شده از موانع صادراتی4) استراتژی بازاریابی صادرات و5) انگیزه برای صادرات، است (دن و همکاران،2000).
لئونیدو و همکاران (2002) با بررسی سیوشش پژوهش تجربی، عوامل مؤثر بر عملکرد صادرات موفق را به پنج گروه دستهبندی کردهاند. این عوامل عبارتاند از: عوامل مدیریتی (شخصی، تجربه، نگرش و طرز تلقی، رفتاری و مشخصه های مربوط به تصمیم گیران شرکتهای صادراتی)، عوامل سازمانی (عناصر مرتبط با مشخصه ها، عملیات، منابع و اهداف سازمان )، عوامل محیطی (فاکتورهایی که محیط عملیاتی و کلان شرکتهای صادرکننده را شکل میدهند)، هدفگیری بازارهای صادراتی ( شناسایی و انتخاب بازارهای هدف بینالمللی)، متغیرهای آمیخته بازاریابی (استراتژی محصول، قیمت، توزیع و ترفیع).
بهمنظور بررسی تأثیر برنامههای حمایتی بر عملکرد صادراتی شرکتها، یک پژوهش پیمایشی و علّی توسط حسنقلی پور و همکاران (1389) در محدوده صنعت برق ایران انجامشده است. نتایج تحلیل این دادهها نشان میدهد که آگاهی و استفاده از برنامههای تشویق صادرات در ایران بهطور مستقیم بر عملکرد صادراتی تأثیر نداشته اما بهطور غیرمستقیم و از طریق تأثیرگذاری بر استراتژی صادراتی شرکتها بر عملکرد صادراتی تأثیر مثبت و معنادار دارد.
شناسایی عوامل مؤثر بر عملکرد صادراتی صنعت مواد غذایی و تعیین درجه اهمیت هر یک از عوامل گامی است مؤثر برای بررسی نقاط قوت و ضعف موجود بهمنظور تقویت صادرات مواد غذایی. همانگونه که نشان داده شد، تحقیقات مختلفی درزمینه شناسایی عوامل مؤثر بر عملکرد صادراتی صورت گرفته است. در هرکدام از این تحقیقات، متغیرهایی ارائهشدهاند که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم بر عملکرد صادراتی مؤثر بوده اند. در این پژوهش سعی خواهد شد تا با بهره گرفتن از مدل مفهومی ارائه شده که از مقاله فرناندز و آلگره (2015) اقتباسشده است به بررسی گرایش کارآفرینانه و تعهد سازمانی بر عملکرد صادرات شرکتهای مواد غذایی در ایران بپردازیم. همچنین سعی بر این است که با بررسی تأثیر هرکدام از متغیرهای موردمطالعه بر عملکرد صادرات، شرایطی را جهت بهبود وضعیت صادرات مواد غذایی کشور ایجاد نمود.
در مقاله فرناندز و آلگره (2015) به بررسی متغیر مستقل گرایش کارآفرینانه و متغیرهای میانجی مانند عملکرد نوآوری و قابلیت یادگیری سازمانی بر شدت صادرات پرداخته شده است. در این تحقیق به بررسی همزمان دو متغیر مستقل گرایش کارآفرینانه و تعهد سازمانی و متغیرهای مداخلهگر؛ ظرفیت جذب دانش، عملکرد نوآوری و قابلیت یادگیری سازمانی بر عملکرد صادرات پرداخته میشود و سعی بر توسعه مدل فرناندز و آلگره با اضافه کردن متغیرهای تعهد سازمانی و ظرفیت جذب دانش و عملکرد صادرات بهجای شدت صادرات بوده است. سازمانها برای حضور مؤثر در محیط پیچیده کسبوکار امروزی، نیازمند کسب مزیت رقابتی و عملکرد پایدار برای بقا و تأمین خواستههای ذینفعان خود هستند. دو دیدگاه اصلی در مدیریت استراتژیک، عملکرد سازمانها را به عوامل متفاوتی نسبت میدهند. درحالیکه طرفداران رویکرد مبتنی بر بازار، عواملی چون قدرت چانهزنی و موقعیت انحصاری را عامل برتری رقابتی میدانند. رویکرد مبتنی بر منابع، عملکرد سازمان را تابعی از منابع و قابلیتهای سازمانها میداند. از بین منابع سازمانی، دانش، مهمترین آنها قلمداد شده است.
یکی از مفاهیم مرتبط با دانش سازمانی، مفهوم ظرفیت جذب دانش است که بهعنوان توانایی یک سازمان در شناسایی، کسب و بهکارگیری اطلاعات خارج از سازمان در فرایندها و محصولات نهایی خود تعریف می شود. در این تحقیق به دلیل شناسایی اطلاعات مربوط به مشتریان و بازارهای خارجی، ذخیرهسازی در پایگاه دانش مشتریان و بهروزرسانی این اطلاعات، بررسی قابلیت ظرفیت جذب دانش در شرکتهای مواد غذایی جهت توسعه صادرات این بخش موردتوجه میباشد.
همچنین ازآنجاییکه تعهد مدیران به صادرات از طریق شناخت مشتریان و بازارهای خارجی و برقراری ارتباط با آنها باعث تبادل اطلاعاتی و یکپارچگی عملیاتی سازمان می شود و بهعنوان یکی از اقلام صادرات غیرنفتی، به کشور جهت خروج از اقتصاد تکمحصولی و کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی کمک می کند؛ باید در سازمانها موردتوجه ویژه قرار گیرد. ازاینرو در این مطالعه بر آن شدیم تا علاوه بر گرایش کارآفرینانه که در مدل فرناندز و آلگره موردبررسی قرارگرفته است به بررسی اثر تعهد سازمانی بر عملکرد صادرات هم بپردازیم.
در جهان امروز توسعه تجارت خارجی بخصوص صادرات که از عوامل مؤثر بر رشد اقتصادی کشورها محسوب میگردد، مفهوم تازهای یافته و در اقتصاد کشورها دارای جایگاه مهمی است و از آن بهعنوان موتور محرک رشد و توسعه نام میبرند. صادرات در ساختار اقتصادی امری پایهای است و هر اقتصادی که بتواند در یک مبادله قرار گیرد، پویایی خود را نشان میدهد. بنابراین، نظر به اهمیت صادرات غیرنفتی در دوران گذر صنعتی برای رهایی از اقتصاد تکمحصولی، ضرورت شناسایی و بررسی عوامل مؤثر بر تمایل و تصمیم شرکتها در صنایع مختلف به صادرات و ورود به بازارهای بینالملل، بیش از گذشته احساس می شود (همدانی،1392).
از طرفی صنایع غذایی و تبدیلی بهعنوان صنایعی وابسته به محصولات کشاورزی ازجمله مهمترین گروههای صنعتی است که میتواند در توسعهی اقتصادی کشورها بهویژه کشورهای درحالتوسعه، نقش کارآمدی ایفاء کند. از دلایل این امر، ارزان بودن مواد خام محصولات کشاورزی، وجود نیروی کار ارزان، سرمایهگذاری و ارزبری کم موردنیاز این محصولات میباشد. ایجاد این صنایع میتواند در افزایش ارزشافزودهی محصولات کشاورزی تأثیر ویژهای داشته باشد و ارزش صادرات این بخش را نیز افزایش دهد. لذا بررسی عاملهای کارآمد بر عرضهی صادرات صنایع غذایی، امری ضروری به نظرمیرسد(ترکمانی و ذوقی پور، 1387).
در هیچیک از مطالعات صورت گرفته در موردبررسی عوامل اثرگذار بر عملکرد صادرات به تأثیر نقش گرایش کارآفرینانه و تعهد سازمانی بر عملکرد صادرات بهطور همزمان توجه نشده است. به همین دلیل در این پژوهش سعی بر این است که تأثیر این عوامل درونسازمانی بر عملکرد صادرات شرکتهای مواد غذایی بررسی شود و همچنین این تأثیرات باهم مورد مقایسه قرار گیرند تا مشخص گردد که کدامیک از این عوامل به بهبود عملکرد صادرات در صنعت مواد غذایی کمک بیشتری می کند.
تأثیر قابلیت یادگیری سازمانی بر عملکرد صادرات چگونه است؟
ارائه راهکارهای مدیریتی بهمنظور ارتقاء عملکرد صادرات شرکتهای تولیدی مواد غذایی؛
فرضیه 1: گرایش کارآفرینانه تأثیر مثبتی بر عملکرد صادرات دارد.
فرضیه 2: گرایش کارآفرینانه تأثیر مثبتی بر عملکرد نوآوری دارد.
فرضیه 3: گرایش کارآفرینانه تأثیر مثبتی بر قابلیت یادگیری سازمانی دارد.
فرضیه 4: گرایش کارآفرینانه تأثیر مثبتی بر ظرفیت جذب دانش دارد.
فرضیه 5: تعهد مستمر تأثیر مثبتی بر عملکرد صادرات دارد.
فرضیه 6: تعهد عاطفی تأثیر مثبتی بر عملکرد نوآوری دارد.
فرضیه 7: تعهد عاطفی تأثیر مثبتی بر قابلیت یادگیری سازمانی دارد.
فرضیه 8: عملکرد نوآوری تأثیر مثبتی بر عملکرد صادرات دارد.
فرضیه 9: ظرفیت جذب دانش تأثیر مثبتی بر عملکرد صادرات دارد.
فرضیه 10: قابلیت یادگیری سازمانی تأثیر مثبتی بر عملکرد صادرات دارد.
Export Performance
Theingi and Sharon
Ferna´ndez& Alegre
Aaby and Slater
Dean
Leonidou
پژوهش حاضر ازنظر هدف، کاربردی- توسعهای و ازنظر روش گردآوری دادهها، توصیفی- پیمایشی است. در این پژوهش، از روشهای کتابخانهای و پیمایشی استفاده میگردد که روش پژوهش پیمایشی مربوط به زمان حال بوده و در آن با گردآوری دادهها و اطلاعات درباره شرایط فعلی به شناخت بهتر و کاملتری از وضع موجود میرسیم. روش کتابخانهای عمدتاً بهمنظور مطالعه ادبیات موضوع، بررسی سابقه تحقیق و آشنایی با تجربیات صورت گرفته مورداستفاده قرار میگیرد. بهمنظور جمعآوری داده های تحقیق، از ابزار پرسشنامه استفاده خواهد شد. پرسشنامه این تحقیق پس از بررسی دقیق ادبیات و با کمک خبرگان طراحی و تدوین خواهد شد. بهمنظور تنظیم، تجزیهوتحلیل، محاسبات آماری، پاسخ به سؤالات و آزمون فرضیات پژوهش، نرمافزارهای SPSS و PLSبه کار گرفته خواهد شد.
جامعه آماری موردبررسی در این تحقیق شرکتهای فعال صادراتی در صنعت مواد غذایی شهر تهران میباشد. نمونه آماری تحقیق بخشی از جامعه آماری فوق است که از طریق تعیین حجم نمونه مشخص میگردد.
برای تجزیهوتحلیل داده های این تحقیق از مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) استفاده میگردد. مدل یابی معادلات ساختاری یک تکنیک تحلیل چند متغیری کلی و بسیار نیرومند از خانواده رگرسیون چند متغیری و به بیان دقیقتر بسط “مدل خطی کلی” است که به پژوهشگر امکان میدهد مجموعهای از معادلات رگرسیون را بهطور همزمان مورد آزمون قرار دهد و به بررسی همزمان روابط بین متغیرهای مختلف بپردازد. اهمیت این تکنیک در پژوهشهای علوم انسانی ازآنجاست که غالباً در این حوزه از مطالعات، پژوهشگران به بررسی روابط بین متغیرهای مختلف در قالب مدل یا شبکهای از روابط میپردازند؛ بنابراین آنها، مبتنی بر فرضیههای خود در مورد روابط بین متغیرها، شمای کلی از این روابط را در قالب مدلی از پیشساخته طراحی مینمایند (علوی، 1392).
با توجه به نیاز کشور برای توسعه و افزایش صادرات غیرنفتی باید توجه ویژهای به صادرات و عوامل مؤثر بر آن نمود. در این تحقیق قصد بر آن است که عوامل سازمانی مؤثر بر عملکرد صادرات شرکتهای ایرانی(صنعت مواد غذایی) را از طریق توسعه مدل فرناندز و آلگره (2015) موردبررسی قرار دهیم و با توجه به اینکه در مطالعات انجامگرفته کمتر به دو عامل مهم سازمانی ازجمله تعهد سازمانی و ظرفیت جذب دانش اشارهشده است، این تحقیق می تواند نقش بسزایی در توسعه مدل عملکرد صادرات بهویژه در صنعت مواد غذایی داشته باشد.
ظرفیت جذب دانش: ظرفیت جذب دانش، به توانمندی استفاده از دانش موجود در راستای احاطه بر ارزش اطلاعات جدید، جذب و بهکارگیری آن برای ایجاد قابلیتها و دانش جدید اطلاق میشود. همچنین ظرفیت جذب، توانایی شرکت برای مواجهه با بخش ضمنی دانش انتقالیافته تلقی میشود (وانگ و همکاران،2007).
یکی از الزامات حرکت به سوی توسعه پایدار اقتصادی، به دست آوردن منابع لازم برای مجموعه فعالیتهای اقتصادی کشور با تجهیز منابع پس انداز موجود در اقتصاد ملی است. زیرا گسترش منابع جذب نشده در مسیر عادی اختلالاتی را در اقتصاد ملی پدید میآورد. در ایران به علت نوپا بودن برخی از بازارهای سرمایه، اغلب سرمایهگذاران مبتدی و غیر حرفه ای بوده و با ادبیات بازار سرمایه آشنایی کافی ندارند، لذا سرمایهگذاری مستقیم برای آن ها و به ویژه برای سرمایهگذاران خرد تا حدی خطرناک بوده و ممکن است موجب از دست رفتن سرمایه آن ها گردد، لذا به نظر میرسد در این میان نهادی لازم است که با گردآوری منابع و هدایت آن ها به سوی فعالیتهای اقتصادی، چنین امکانی را فراهم آوردکه این امر نیز معمولاً توسط بازار سرمایه با بهکارگیری ابزارها و نهادهای ویژه ای صورت میپذیرد. صندوق سرمایهگذاری یکی از ابزارهای مالی سرمایهگذاری غیر مستقیم در بازار سرمایه میباشد که در کنار سایر نهادها و ابزارهای مالی به رشد و توسعه این بازار کمک می کند. این صندوق به دلیل ویژگیهای خاص خود، که به حل مشکلات مختلف پیش روی سرمایهگذاران و سهولت در سپردهگذاری کمک می کند، از اهمیت ویژه ای به خصوص در جذب سرمایههای خرد و غیر متخصص برخوردار میباشد. درواقع صندوق مذکور یکی از مهمترین سازوکارهای سرمایهگذاری در بازارهای مالی بوده که شرایط بازار را از نظر ریسک و بازده برای سرمایهگذاران مبتدی مساعدتر میکند و سرمایهگذاران را در رسیدن به هدف خود که همان کسب بازده هرچه بیشتر است یاری میکند.
عوامل متعددی در رسیدن به این هدف مؤثرند که ما در این پژوهش به بررسی تأثیر سه متغیر نسبت فعالیت معاملاتی، ریسک و تنوع پرتفوی بر بازده مازاد بر بازار صندوقهای سرمایهگذاری میپردازیم.
با توجه به اهمیت سرمایهگذاری در هر کشوری و هدف اصلی آن که دستیابی به منافع بیشتر و نیز تصمیمات سرمایهگذاری مناسبی است که بتوان مطلوبیت سرمایهگذاری را افزایش دهد، امروزه تلاش میشود تا با بهکارگیری روشهای مناسب، بازده حاصل از سرمایهگذاریها را افزایش داد. در این مسیر صندوقهای سرمایهگذاری نسبت به سرمایهگذاران شخصی عملکردی به مراتب بهتر داشتهاند و این عامل باعث رونق هرچه بیشتر این صندوقها در سالهای اخیر شده است. حال این سؤال مطرح است که آیا صندوقها توانستهاند بازدهی مازاد بر بازار برای سرمایهگذاران حاصل نمایند؟ آیا تخصیص منابع توسط مدیران صندوقهای سرمایهگذاری، بازده مناسبی عاید دارندگان واحدهای سرمایهگذاری صندوق کرده است؟ چه عواملی بر عملکرد و بازده مازاد بر بازار صندوقهای سرمایهگذاری اثر دارد؟ تأثیر متغیرهای ریسک و نسبت فعالیت معاملاتی و تنوع پرتفوی بر بازار مازاد بر بازار صندوقها به چه صورت است؟
هدف ما در این پژوهش پاسخگویی به سوال اخیر است تا بدین ترتیب تأثیر این سه عامل را بر بازده مازاد بر بازار بررسی کنیم.
هر سرمایهگذار حقیقی یا حقوقی قبل از هر چیز مراقب است سرمایهاش حفظ و بر آن افزوده شود. کسب بازده و حفاظت از سرمایه به دانش و مهارت سرمایهگذاری نیاز دارد. سرمایهگذارانی که از دانش و مهارتهای کافی برای سرمایهگذاری برخوردار نیستند، باید به سرمایهگذاری غیر مستقیم از طریقی نهادهای واسطی چون صندوقهای سرمایهگذاری روی آورند. صندوقهای سرمایهگذاری با فروش واحدهای سرمایهگذاری خود به عامه مردم وجوهی را تحصیل و در اوراق بهادار سرمایهگذاری میکنند و از این طریق بازدهی عاید سرمایهگذاران میکنند. گاهی مشاهده میشود که عملکرد برخی از این صندوقها نسبت به صندوقهای دیگر بهتر بوده و حتی برخی به بازدهی بالاتر از بازده بازار دست پیدا میکنند که این عامل جذابیت انتخاب صندوق را برای سرمایهگذاری سرمایهگذاران بیشتر میکند. عوامل متعددی در دستیابی به بازده و به ویژه بازده مازاد بر بازار صندوقها مؤثر هستند که ما در این پژوهش تأثیر سه عامل نسبت فعالیت معاملاتی، ریسک و تنوع پرتفوی صندوقها را بررسی میکنیم.
در این پژوهش از مدل رگرسیونی برای بررسی رابطه متغیرهای مستقل با متغیر وابسته و از آزمونهای همبستگی جهت بررسی همبستگی میان متغیرهای مستقل استفاده شده است، بنابراین پژوهش حاضر از لحاظ ماهیت و روش، توصیفی همبستگی و از نظر هدف، از انواع پژوهشهای کاربردی میباشد.
در ابتدا، دادههای مورد نیاز با مراجعه به تارنمای سازمان بورس و اوراق بهادار، تارنمای تک تک صندوقهای سرمایهگذاری، سایت مرکز پردازش اطلاعات مالی ایران و… جمع آوری گردیده اند. سپس دادههای جمع آوری شده در نرمافزار Excel طبقهبندی و درآخر برای انجام آزمونهای آماری و تجزیه و تحلیل از نرمافزار SPSS استفاده شده است.
تعداد کل صندوقهای سرمایهگذاری موجود با توجه به سایت مرکز پردازش اطلاعات مالی ایران (شرکت مدیریت فناوری بورس تهران) 137 صندوق میباشد که تعداد 65 صندوق در شرط ورود تبیین شده صدق میکند.
1-8-2- نمونه آماری
نمونهگیری مورد استفاده در پژوهش حاضریکی از نمونهگیریهای غیراحتمالی(در دسترس) است، به این مفهوم که از صندوقهای سرمایهگذاری در دسترس به تصادف تعدادی را انتخاب و اطلاعات آن ها را ثبت میکنیم. به دلیل عدم وجود اطلاعات پیشین از میانگین و انحراف معیار بازده مازاد بر بازار در مطالعات داخلی انجام شده و با توجه به جدول نمونهگیری مورگان تعداد نمونه لازم 56 صندوق میباشد.
1-9- قلمرو پژوهش
قلمرو موضوعی: این پژوهش تأثیر متغیرهای نسبت فعالیت معاملاتی، ریسک و تنوع پرتفوی صندوقهای سرمایهگذاری مشترک را بر بازده مازاد بر بازار آنها بررسی میکند.
قلمرو مکانی: جامعه آماری پژوهش، صندوقهای سرمایهگذاری مشترک است.
قلمرو زمانی: دوره زمانی این پژوهش بازه 01/01/1391 تا 29/12/1393 را در بردارد.
1-10- نهادها و مؤسساتی که میتوانند از یافتههای این پژوهش بهرهگیرند
نتایج این پژوهش میتواند برای تمام سرمایهگذاران حقیقی و حقوقی فعال در بازار سرمایه، مدیران و کارشناسان شرکتها و صندوقهای سرمایهگذاری مشترک و شرکتهای تأمین سرمایه، کارگزاریها، شرکتهای پذیرفته شده در بورس و اوراق بهادار تهران و فرابورس ایران و سایر نهادهای مالی و همچنین پژوهشگران و متخصصان مفید باشد.
1-11- تعاریف واژهها، اصطلاحات و متغیرهای پژوهش
1-11-1- صندوقهای سرمایهگذاری مشترک
برای بدست آوردن بازده مازاد بر بازار در این پژوهش از فرمول زیر استفاده شده است:
بازده بازار – بازده صندوق سرمایهگذاری i = بازده مازاد بر بازار صندوق i
= بازده بازار |
شاخص کل درابتدای سال – شاخص کل در انتهای سال
شاخص کل درابتدای سال
نسبت فعالیت معاملاتی صندوق حاصل تقسیم حجم معاملات صندوق بر سرمایه صندوق میباشد. از آنجا که صندوقهای سرمایهگذاری دارای میزان سرمایه متفاوت میباشند، از این نسبت برای ایجاد قابلیت مقایسه و بررسی حجم معاملات صندوقها با اندازههای مختلف (بزرگ و کوچک) استفاده شده است. (اسمیت، 1998)، (روشنگرزاده و رضایی، 1389)
تحولات مدیریتی در دو دهه اخیر و حضور سازمانها در دنیای رقابتی و پیچیدهی امروز این نکته را یادآور میشود که مدیریت نیز مانند سایر علوم، نیازمند مهارت و تخصص است. مدیران باید محیط پیرامون خود را شناسایی کرده و با اشراف به اصول، فنون و استفاده از ابزارهای موردنیاز، سازمان خود را اداره کنند.
دنیای پرتلاطم و رقابتی حاکم بر فضای کسبوکار سازمانها، مؤلفهی نیروی انسانی را تبدیل به یک عامل تأثیرگذار و فرصت بالقوه در حفظ و ارتقای منافع سازمانی و پایداری ماندگار سازمانها کرده است؛ بهطوریکه در اختیار داشتن منابع انسانی کیفی و دارای مهارتهای متناسب با نیازمندیهای سازمان، از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد.
امروزه انسان بهعنوان سرمایهی انسانی، یک دارایی مهم برای سازمان تلقی میشود و مدیریت اثربخش آن، رمز موفقیت سازمان است. با آغاز هزارهی سوم، نقش منابع انسانی و بالطبع اهمیت مدیریت آن ها هرلحظه پررنگتر میگردد. در این عصر، انسان بهعنوان تنها عامل کسب مزیت رقابتی پایدار معرفیشده و در عرصهی اقتصاد، این واقعیت بیشازپیش به حقیقت پیوسته است (ابیلی و موفقی، 1389: 90). پژوهشها حاکی از آن است که سازمانهای با عملکرد برتر، به نیروی کار پویا و بااستعداد تکیهدارند و برای شکار استعدادها باهم رقابت میکنند و بر همین اساس به گفتهی مورتون[1] (2004) در اقتصاد نوظهور، طبقهبندی استعدادها متداول گشته و استعداد وجه تمایز اصلی سازمانها محسوب میشود (D’Annunzio-Green , et al., 2008).
موضوع مدیریت استعداد راهبردی از جدیدترین موضوعات حوزهی مدیریت منابع انسانی به شمار رفته و هدف آن پرداختن به بحث مهم جذب، نگهداشت، بهسازی استعدادها و دستیابی سازمان به کسب مزیت رقابتی پایدار است. طی یک دهه اخیر بحثهای فراوانی درزمینهی مدیریت استعداد در سطح جهانی شکلگرفته اما مبحث مدیریت استعداد راهبردی همچنان نیازمند توجه گستردهتر و بررسی بیشتر است. ازاینرو با توجه به نقش محوری مدیریت استعداد راهبردی در کسب مزیت رقابتی پایدار سازمان، این مطالعه قصد دارد به بررسی تأثیر مدیریت استعداد راهبردی بر عملکرد و تعهد سازمانی بپردازد.
بیشک عصر حاضر عصر سازمانهاست و متولیان این سازمانها، انسانها هستند؛ انسانهایی که خود بهواسطهی در اختیار داشتن عظیمترین منبع قدرت یعنی تفکر میتوانند موجبات تعالی، حرکت و رشد سازمانها را پدیدآورند (معالیتفتی و تاجالدین، 1387). امروزه دستیابی به اهداف سازمان درگرو توانایی نیروی انسانی در انجام امور محوله است و نیروی انسانی بهعنوان یکی از مهمترین عوامل در پیشبرد اهداف و ارتقای بهرهوری سازمانها محسوب میشود. نیروی انسانی ارزندهترین و اصلیترین عامل در تولید، رشد و شکوفایی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خدماتی هر کشور است و به هر میزان شمار انسانهای فرهیخته، متعهد و متخصص در جامعه فزونی گیرد به همان میزان امکان بالندگی و سبقتگیری آن جامعه در عرصهی جهانی بیشتر فراهم میگردد. درواقع هیچ سازمانی بدون داشتن نیروی انسانی متخصص، ماهر و کارآفرین نمیتواند برای مدت طولانی به حیات خود ادامه دهد. به خصوص در شرایط کنونی جهان که روند رشد علمی و فنی، سرعت خیرهکنندهای یافته است و اغلب کشورهای موفق سعی دارند با جذب مشتریان بیشتر و عرضهی خدمات باکیفیت و کمیت بالاتر در میدان رقابت، گوی سبقت را از دیگران بربایند.
در شرایطی که سازمانها با تغییرات محیطی سریع و شرایط رقابتی سختی مواجه هستند، جذب و نگهداری نیروی انسانی مناسب که توانایی و قابلیتهایی متناسب با این شرایط را داشته باشد و بتواند سازمان را در شرایط عدم اطمینان و بسیار پویای کنونی، رهبری نماید بسیار حائز اهمیت است.
از دیدگاه مدیریت استراتژیک منابع انسانی، همهی دانشها و مهارتها، راهبردی محسوب نمیشوند. در این رابطه، توان راهبردی منابع انسانی را میتوان در دو بعد مدنظر قرار داد: ارزشمند بودن و منحصربهفرد بودن (Snell, Lepak, & Youndt, 1999).
دیدگاه مبتنی بر منابع بر این دلالت دارد که منابع انسانی هنگامی ارزشمند هستند که در پیشبرد اثربخشی، در استفاده از فرصتها و خنثی نمودن تهدیدات نقش داشته باشند. از دید مدیریت استراتژیک، ایجاد ارزش عبارت است از تمرکز برافزایش سود مشتری در مقایسه با هزینهها. در این رابطه، اگر نیروی انسانی در کاهش هزینهها و فراهم نمودن خدمات و محصولات نقش داشته باشد، میتواند ارزشافزوده ایجاد نماید (Lepak & Snell, 1999).
از دید اقتصادی، نظریهی معامله – هزینه بر این دلالت دارد که سازمانها مزیت رقابتی را هنگامی کسب میکنند که منابع خاصی داشته باشند که بهراحتی قابل تقلید و نسخهبرداری توسط رقبا نباشد (Williamson, 1975). لذا هنگامیکه منحصربهفرد بودن منابع افزایش مییابد، سازمانها برای سرمایهگذاری در منابع بهمنظور کاهش ریسک و بهرهبرداری از توانهای تولیدی خود انگیزه دارند. درواقع، منظور از منحصربهفرد بودن منابع انسانی، میزان وجود نیروی انسانی مخصوص و کلیدی در یک سازمان میباشد.
در سالهای اخیر و به دلیل جایگاه محوری و استراتژیک منابع انسانی در سازمان، سرمایهگذاری در حوزههای شناخت استعدادها، انتخاب و بهکارگیری نیروهای انسانی شایسته و کلیدی در سطوح مختلف مشاغل سازمانی، پایش عملکرد، افزایش مهارت و هدایت صحیح آن ها بهمنظور بهبود عملکرد و تعهد سازمانها امری ضروری است.
در کشور ما نیز با توجه به اجرای اصل 44 قانون اساسی و مسئلهی خصوصیسازی، لازم است نیروهای انسانی شاغل، از دانش والایی بهمنظور بهبود عملکرد و تعهد سازمانی برخوردار باشند. بهویژه در صنعت پیچیدهی برق، به نیروی انسانی ارزشمند نیاز بیشتری وجود دارد و چون پیشرفت فنّاوری بسیار سریع است، ضرورت دارد مرتباً دانش، آگاهی و تخصص شاغلین این صنعت حساس ارتقاء یابد.
صنعت برق بهعنوان صنعت زیربنایی و مادر نقش مهمی در توسعهی اقتصادی و رفاه جوامع دارد. اهمیت برق ازآنجهت است که به دلیل امکان بهکارگیری فنّاوریهای مدرنتر و نیز ملاحظات زیستمحیطی، در تمامی زمینههای فعالیت میتواند بهعنوان انرژی مناسب انتخاب شود. در این زمینه، صنعت برق به دلیل زیربنایی بودن و وابستگی همهی بخشهای جامعه به آن از حساسیت فوقالعادهای برخوردار است؛ زیرا هرگونه نقصان و کاستی در این صنعت بر کل جامعه تأثیرگذار خواهد بود.
همچنین صنعت برق، صنعتی است که وزن دانش و فناوری در آن بالا بوده و بدنهی کارشناسی آن از کمیت و کیفیت بسیار بالایی برخوردار است. هر چه سطح دانش کارکنان و شاغلان در یک صنعت بالاتر باشد مدیریت بر آن ها پیچیدهتر خواهد بود. صنعت برق مانند قطار سریعالسیری است که بیش و پیش از رشد اقتصادی کشور، درحالتوسعهی تأسیسات بوده و باید متناسب با این سرعت توسعه، نیروی انسانی کافی و مناسب را پرورش دهد، بکار برد و بتواند به مزیت رقابتی پایدار دست یابد. هماکنون نیروی انسانی که بهصورت مستقیم و یا وابسته با این صنعت همکاری میکنند از کمیت و کیفیت بالایی برخوردار بوده و ازاینرو بحث سازماندهی و مدیریت نیروی انسانی در این صنعت اهمیت خاصی یافته است. به عقیدهی برخی از صاحبنظران، مدیریت آمیختهای از علم و هنر است و علم را با یک استعداد وجودی باید بکار گرفت و به یک مهارت عملیاتی تبدیل کرد. بر این اساس و با توجه به پیشرفت گستردهی سازمانها و پیچیدهترشدن آن ها، برای پیش بردن سازمانها به سطح مدیریتی بسیار بالاتری نیاز خواهد بود و مدیریت استعداد راهبردی کمک میکند که استعدادهای مدیریتی شناسایی شوند، پرورش یابند، شرایطی فراهم شود که بدنهی مدیریتی آیندهی صنعت برق کشور از بنیهی قویتری برخوردار شود و بتواند به مزیت رقابتی پایدار دست یابد. با توجه به روند رشد فعلی صنعت برق، در یک افق زمانی 20 ساله، تأسیسات این صنعت حداقل 2 برابر میزان فعلی خواهد بود و بنا بهضرورت و با در نظر گرفتن ضریب اطمینان موردنیاز به حداقل بیش از 2 برابر مدیران فعلی در سطوح ارشد، میانی و سرپرستی نیاز خواهد بود (www.sabainfo.ir).
اهمیت روزافزون مدیریت استعداد راهبردی در پیشبرد اهداف سازمانها از یکسو و عدم بهکارگیری الگوها و شاخصهای درست آن توسط رؤسا و مدیران سازمانها از سوی دیگر، پژوهشگر را بر آن داشت تا با توجه به پیچیدگیهای صنعت برق، استفادهی این صنعت از تخصصهای مختلف در سطح کشور و بحث استراتژیک و راهبردی بودن منابع انسانی آن در جلوگیری از قطع برق و در مدار بودن هرلحظهی آن، درصدد پاسخگویی به این سؤال برآید که آیا مدیریت استعداد راهبردی بر عملکرد و تعهد سازمانی در این صنعت تأثیر خواهد داشت؟ ازاینرو هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی تأثیر مدیریت استعداد راهبردی بر عملکرد و تعهد سازمانی خواهد بود. لذا مدیریت استعداد راهبردی بهعنوان متغیر مستقل، توانمندی کارکنان شامل توانمندیهای رفتاری، دانشی، مهارتی و سبککار نسبت به مدیریت استعداد راهبردی بهعنوان متغیر وابسته و نسبت به عملکرد سازمانی بهعنوان متغیر مستقل، تعهد سازمانی نسبت به عملکرد سازمانی بهعنوان متغیر مستقل و عملکرد و تعهد سازمانی نسبت به مدیریت استعداد راهبردی بهعنوان متغیر وابسته موردبررسی قرار خواهد گرفت.
امروزه سازمانها در وضعیت رقابت دائمی قرار دارند و شدت این رقابت هرساله افزایش مییابد. برخی سازمانها به دلیل عدم استفادهی کامل از تمامی منابع در دسترس بهویژه قوهی ابتکار و خلاقیت نیروی انسانی ماهر خود، در مقابله با سرعت تغییرات فنّاوری و تنوع نیازهای افراد، عاجز شده و یکی پس از دیگری از صحنهی رقابت خارج میشوند؛ بنابراین لازم است که سازمانها برای حفظ بقا همگام با تغییرات متحول گردند و استعداد کارکنان خود را همراستا با تغییرات در جهت دستیابی به اهداف سازمان هدایت نمایند. این در حالی است که استراتژی مدیریت استعداد بهعنوان بخشی از تغییرات ضروری قرن بیست و یکم و جزء مکمل استقرار تحول در سازمانها است. درواقع مدیریت استعداد رویکرد جدیدی است که میتواند تحولی در مدیریت سرمایهی انسانی ایجاد کرده و نقاط ضعف و مشکلات رویکردهای سنتی را از میان بردارد. ازاینرو میتوان آن را بهمنزلهی ابزاری مناسب در کنار مدیریت منابع انسانی سنتی در سازمانها پیشنهاد کرد (رضائیان و سلطانی، 1388).
سرمایهی انسانی جزئی از سرمایه های حیاتی سازمان است و اعتقاد بر این است که این سرمایه با داشتن دو خصوصیت کمیاب و غیرقابل تقلید بودن، می تواند منافع ویژهای را برای سازمان به ارمغان آورد. بهعبارتدیگر کارکنان بهعنوان منبع استراتژیک کلیدی برای موفقیت نهایی سازمان، بسیار حیاتی میباشند. اگر سازمانها استعدادهای خود را بهعنوان اولین نگرانی قرار دهند و اطمینان داشته باشند که استعدادهای آن ها در فرایند تولید، ارزشافزوده ایجاد میکنند مدیریت مؤثر این استعدادها، مطمئناً منجر به مزیت رقابتی میشود (Huselid, 1995). درنتیجه سیستم مدیریت استعداد راهبردی باید برای افزایش مزیت رقابتی سازمان از طریق شناسایی مخازن استعداد و توسعهی شایستگیهای استعداد، بهصورت ایده آل کار کند (Richard & Johnson, 2001; Snell & Dean, 1992). بسیاری از مدیران درک نموده اند که داشتن کارکنان متخصص و باانگیزه راهی برای دستیابی به رشد و پیشرفت میباشد؛ اما هنوز بعد از گذشت یک دهه از عمر دانش مهندسی مجدد و تمرکززدائی سازمانها، کارکنان نهتنها توانمند نشده اند بلکه بسیار خسته و تحلیل رفته به نظر میرسند و رهبران همچنان بهجای تأکید بر سرمایهی انسانی، فقط بر فرایند کار و نتایج بازار تمرکز دارند و تصمیمات آنان درزمینهی مدیریت استعداد مناسب نیست.
این شکاف نشاندهندهی آن است که جایی بین تئوری و عمل، سرمایهی گرانبهای انسانی مورد سوءاستفاده قرارگرفته، بیهوده تلف می شود و یا مفقود میگردد. این در حالی است که امروزه وجود نخبگان در تمامی سطوح یک سازمان ضروری شناختهشده و بهعنوان یک استراتژی کلیدی در حفظ برتری نسبی در برابر رقبا بهحساب میآیند. در حقیقت بدون تأمین بهترین استعدادها هیچچیز جدیدی برای سازمان وجود نخواهد داشت.
هدف اصلی از انجام این پژوهش بررسی تأثیر مدیریت استعداد راهبردی بر عملکرد و تعهد سازمانی است.
پژوهش حاضر، ازنظر هدف کاربردی است و ازنظر شیوهی گردآوری دادهها، پژوهشی توصیفی از نوع همبستگی میباشد.
پژوهش حاضر از حیث موضوعی در قلمرو مدیریت منابع انسانی و مدیریت رفتار سازمانی میباشد.
قلمرو مکانی این پژوهش ادارات توزیع برق شهرستانهای لنگرود، رودسر، سیاهکل و لاهیجان در استان گیلان میباشد.
ازلحاظ قلمرو زمانی، پژوهش حاضر در دورهی زمانی نهماهه از مهرماه 1393 تا تیرماه 1394 انجام گرفت. همچنین دادههای این پژوهش نیز از هفتهی پایانی اسفند 1393 تا پایان هفتهی دوم اردیبهشت 1394 جمع آوری گردید.
جامعهی آماری این پژوهش کارکنان ادارات توزیع برق شهرستانهای لنگرود، رودسر، سیاهکل و لاهیجان میباشند که درمجموع تعداد 340 نفر را شامل میشوند.
نمونهگیری در این پژوهش به روش طبقهای انجامگرفته است که تعداد 181 نفر را شامل میشود.
روش گردآوری اطلاعات حاضر بهصورت کتابخانهای و میدانی میباشد.
درروش کتابخانهای با مراجعه به کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی، از کتب و مقالات فارسی و لاتین جهت تکمیل بخشی از پژوهش استفادهشده است.
درروش میدانی پس از طراحی، پرسشنامهی مذکور توزیع گردید و پس از دریافت پرسشنامه با توجه به فنون آماری، تجزیهوتحلیل مناسب روی آن صورت گرفته است.
در پژوهش حاضر، ابتدا از آمار توصیفی برای تجزیهوتحلیل دادهها استفادهشده است. بدینصورت که پس از استخراج دادههای پرسشنامه، جهت بررسیهای جمعیت شناختی از روشهای توصیفی در مورد متغیرهای موردمطالعه و نرمافزارهای SPSS19، Word و Excel استفادهشده است. همچنین بهمنظور بررسی رابطهی بین متغیرها و آزمون فرضیهها، پس از جمع آوری دادهها و اطلاعات گردآوریشده از طریق پرسشنامه، از روش مدلسازی معادلات ساختاری و نرمافزار WarpPLS4 استفادهشده است.
مدیریت استعداد راهبردی: مدیریت استعداد راهبردی بهعنوان فعالیتها و فرایندهایی که شامل شناسایی سیستماتیک موقعیتهای کلیدی است که بهطور گوناگونی در مزیت رقابتی پایدار سازمان شرکت دارند، توسعهی مخزنی از استعدادهای بالقوه و با عملکرد بالا که برای متناسب شدن با این نقشها لازم است و توسعهی ساختاری متفاوت از منابع انسانی بهمنظور تسهیل پر کردن این موقعیتها با متصدیان شایسته و اطمینان از اینکه آن ها بهطور مستمر به سازمان متعهد هستند تعریفشده است (Collings & Mellahi, 2009).
توانمندی استعداد: توانمندیهای استعداد، محرکههایی در جهت دستیابی سازمان به مزیت رقابتی از طریق یکپارچهسازی منابع و تولید استراتژیهای جدید با ارزشافزوده هستند (Grant, 1996; Pisano, 1994).
عملکرد سازمانی: عملکرد سازمانی شامل خروجی واقعی و یا نتایج حاصل از یک سازمان در برابر خروجی در نظر گرفتهشدهی آن (و یا مقاصد و اهداف) است (Richard, Devinney, Yip & Johnson, 2009).
تعهد سازمانی: تعهد سازمانی یک باور قوی در پذیرش اهداف و ارزشهای سازمان، تمایل به تلاش قابلتوجهی در جهت اهداف و ارزشهای سازمان و یک تمایل قوی برای حفظ عضویت در سازمان است (Mowday, Porter & Steers, 1982; Porter, Steers, Mowday & Boulian, 1974).
پایاننامهی حاضر شامل پنج فصل است. فصل اول به مقدمات و کلیات پژوهش اختصاص دارد. در فصل دوم بهمرور ادبیات موضوع پرداخته میشود که شامل تعاریف و بررسی مدیریت استعداد راهبردی، توانمندی استعداد، عملکرد سازمانی، تعهد سازمانی و بررسی پیشینهپژوهش است. در فصل سوم روش پژوهش ارائه گشته و در فصل چهارم با توجه به اطلاعات بهدستآمده، به تجزیهوتحلیل اطلاعات پژوهش پرداخته میشود. در فصل پنجم نیز جمعبندی و نتیجهگیری کلی مباحث مطرحشده در پایاننامه انجام میگیرد و پیشنهادهایی برای پژوهشهای آتی ارائه میگردد.
Morton
در جهان پرشتاب و تحول آفرین امروز، همه شواهد حکایت از محوری بودن نقش انسان و منابع انسانی در گشایش تنگناها، ایجاد تکنولوژی های پیشرفته و تولید فرآورده های گوناگون دارد. در واقع سنگ زیر بنای هر سازمان را نیروی انسانی و به عبارت صحیح تر منابع انسانی تشکیل می دهند که اگر این منابع انگیزش کافی داشته باشند استعداد و مهارت خود را درخدمت سازمان بکار خواهند گرفت و چرخ های آن را به حرکت درخواهند آورد. اکثر دانشمندان مدیریت بر این باورند که منابع انسانی پایه اصلی ثروت ملت ها را تشکیل می دهد و سرمایه مادی و منابع طبیعی عوامل تبعی تولید هستند. کشوری که نتواند مهارت ها و دانش مردمش را توسعه دهد، قادر نیست به هیچ چیز دیگری توسعه بخشد. این مباحث نشان دهنده اهمیت نیروی انسانی و کارایی نیروی انسانی در توسعه و پیشرفت کشورها است. در دنیای کنونی مهم ترین عامل توسعه و پیشرفت کارایی، نیروی انسانی است و این در حالی است که شاخص بهره وری (کارایی) نیروی انسانی در ایران در مقایسه با سایر کشورهای منطقه و شرق آسیا بسیار پایین تراست. (احمدی، مقدس، 1381).
به طور کلی بهره وری به استفاده کارا و اثربخش از منابع شامل افراد، ماشین، پول و سایر منابع اشاره دارد و این منابع برای موفقیت و رشد سازمان ضروری هستند (هونگ و کریک، 1995).
از منظر هدفمندی، توسعه منابع انسانی در این عبارت کوتاه خلاصه می شود: توانا سازی انسان ها برای کیفیت بهتر زندگی فردی، اجتماعی و سازمانی است. صرف نظر از دیدگاه ها، آنچه مهم به نظر می رسد این است که منابع منابع انسانی تنها منبع لایزال و جاودان است که نه تنها به سهولت قابل دسترسی است، بلکه پدیده ای که در صورت مدیریت صحیح به طور مرتب در حال خود افزایی و ارتقا توانمندی خواهد بود. پس توسعه منابع انسانی ابزاری برای بهبود کارایی افراد در محیط کار است. منابع انسانی یک کشور، از هرجنبه ای که به آن توجه شود، چه به عنوان تصمیم گیران و قانون گذاران در سطح کلان و چه به عنوان مدیران و کارکنان در سطح خرد مهم ترین عمل توسعه آن کشور محسوب می شود (حسینی و همکاران، 1377).
بهره وری (کارایی) یکی از مهم ترین عوامل موثر برعملکرد کلی هرسازمان، چه کوچک و چه بزرگ می باشد. در سطح خرد بهبود بهره وری باعث کاهش هزینه های تولید محصول، و ارائه خدمات در سطح سازمان می شود، در سطح کلان نیز بهبود بهره وری همواره به عنوان ابزاری مفید برای مقابله با اثرات تورم و سیاست های حقوق و دستمزد می باشد. به طور خلاصه نتایج بهبود بهره وری را می توان این گونه بیان کرد: 1- کاهش هزینه کل و استمرار تولید 2- بهبود کیفیت 3- رشد سهم بازار محصول 4- افزایش حقوق کارکنان بدون هیچ گونه فشار تورمی 5- بهبود توان خرید کارکنان، کارفرمایان و مشتریان.(کازار و همکاران،2007).
صاحب نظران بهره وری معتقدند که کارایی نیروی انسانی عامل اصلی شکل دهنده کارایی کل عوامل تولید در سازمان است. تا کنون تحقیقات متعددی در زمینه کارایی نیروی انسانی انجام شده است. با این وجود در این زمینه گزینه های زیادی حتی در کشورهای توسعه یافته برای تحقیق وجود دارد (الیناتوی و همکاران، 2007 ).
زمانی که از بهینه سازی منابع انسانی سخن می گوییم قاعدتا منظورمان مجموعه ای از فرایندها و فعالیت هایی است که باعث می شوند قابلیت ها و استعدادهایی که لزوما هنوز فرصت شکوفا شدن پیدا نکرده اند، عینیت و فرصت ظهور پیدا کنند. بهینه سازی منابع انسانی درسازمان نوعی تعهد متقابل و وظیفه دوجانبه بین فرد و سازمان تلقی می شود (کارگر، 1389).
توجه غیر ابزاری به نیروی انسانی از زمان تکوین مکتب روابط انسانی در مدیریت آغازگردید. در این مقطع مدیران به تدریج متوجه شده اند که نیروی انسانی نقش موثری در کارایی سازمان دارد و به دنبال یافتن راه هایی برای افزایش کارایی نیروی انسانی بودند. درحال حاضر اکثر کشورهای توسعه یافته و برخی از کشورهای در حال توسعه سرمایه گذاری زیادی در بهبود کارایی در سطح ملی، منطقه ای، سازمانی و افراد انجام داده اند. صاحب نظرانی که از کارایی و بهینه سازی منابع انسانی سخن گفته اند نقش نیروی انسانی را به عنوان عامل اصلی کارایی در نظر دارند. به عبارت دیگر کارایی نیروی انسانی عامل اصلی تشکیل دهنده کارایی کل عوامل تولید درسازمان است. پایین بودن کارایی در اکثر کشورهای در حال توسعه از جمله ایران توجه صاحب نظران را در سال های اخیر به خود جلب کرده است. یکی از مهم ترین سازمان هایی که نقش مهمی را در کمک به نیازمندان و رفاه جامعه در کشور ایفا می کند سازمان اوقاف و امور خیریه ایران است. لذا بهینه سازی منابع انسانی و کارایی کارکنان در این بخش می تواند تاثیر شگرفی بر شکوفایی جامعه داشته باشد. سازمان اوقاف و امور خیریه استان فارس نیز یکی از زیر مجموعه های این سازمان است که به نوبه خود نقش مهمی را در کمک به نیازمندان و رفاه آنان در استان فارس ایفا می کند. لذا مساله اصلی در این تحقیق این است که چگونه با شناسایی و رتبه بندی موانع بهبود بهینه سازی و کارایی نیروی انسانی نسبت به ارتقای کارایی نیروی انسانی در سازمان مذبور اقدام نمود (کاوه کوشا، 1390).
افزایش کارایی به ویژه کارایی نیروی انسانی در رفع مشکلات اجتماعی کشورها به ویژه کشورهای درحال توسعه می تواند نقش اساسی داشته باشد. نگرش منطقی به پیشرفت زندگی نیازمندان و جایگاه اجتماعی آنها در کشور، ما را به این نتیجه می رساند که یکی از مهم ترین راهکارهای پیشرفت سازمان ها بالا بردن کارایی منابع انسانی می باشد. اکثر محققان در این زمینه بر این باورند که ارتقای کارایی سازمان و بهینه سازی منابع انسانی معلول ترکیبی از عوامل گوناگون می باشد که در هر سازمان با توجه به شرایط خاص آن متفاوت می باشد. با توجه به نقش و اهمیت نیروی انسانی در کارایی، یکی از مهمترین گام ها در بهینه سازی منابع انسانی و ارتقای کارایی، شناسایی مشکلات بهبود کارایی نیروی انسانی است. تا زمانی که مدیران نتوانند مهم ترین موانع و مشکلات بهبود کارایی کارکنان شان را شناسایی کنند، تلاش هایشان در جهت ارتقای کارایی و بهینه سازی بی فایده خواهد بود. شناسایی دقیق و ریشه یابی این مشکلات باعث جهت بخشیدن به تلاش های مدیران در راستای بهبود بهینه سازی منابع انسانی و کارایی خواهد شد (کاوه کوشا، 1390).
1-4- پرسش های پژوهش
این پژوهش درصدد دستیابی به سه هدف می باشد که در زیر ارائه شده است:
1- شناسایی مشکلات و موانع بهبودکارایی نیروی انسانی درسازمان اوقاف و امور خیریه استان فارس
2- رتبه بندی مشکلات و موانع بهبود کارایی نیروی انسانی در سازمان اوقاف و امور خیریه استان فارس
3- ارائه راهکارهایی براساس تجزیه وتحلیل مشکلات و موانع بهبود کارایی نیروی انسانی، در راستای ارتقای بهینه سازی و کارایی نیروی انسانی در سازمان اوقاف و امور خیریه استان فارس
در معنای عام یعنی تمام کارهایی که باعث بهبود و کیفیت (بهبود کارایی) گفته می شود. بهینه سازی باعث می شود به اهداف خود نزدیک تر شوید. بهینه سازی یعنی انجام کارها به بهترین نحوه ممکن. بهینه سازی منابع انسانی به آموزش و ارتقا فعالیت های انسانی در سازمان ها مرتبط است و به ما کمک می کند تا شرایط فرهنگی خاصی را ایجاد کنیم که در آن کارکنان به توان بلقوه برای بهره مند شدن از افراد و سازمان دست یابند. در این حالت، بهینه سازی منابع انسانی خود را به صورت خیلی نزدیک با توسعه سازمان در یک راستا هماهنگ می بیند (کامازورا، 2010).
به عقیده بارون وکرپس (1999)، منابع انسانی کلید موفقیت یا شکست سازمان ها به شمار می آیند. از این رو، خط مشی ها، شیوه ها و کارکردهای منابع انسانی باید در راستای راهبرد سازمانی باشد و مدیران و رهبران سازمان ها نسبت به مسایل آن درک درستی داشته و در مورد پیامدهای آن حساس باشند. نیروی انسانی به کلیه افرادی که تحت عناوین مختلف شغلی در یک سازمان به منظور دستیابی به اهداف و استراتژی های تعیین شده باهم همکاری می نمایند.
کارایی در واقع عبارت است از نسبت داده ها به ستاده ها در یک سیستم سازمانی (ابطحی، 1386).
مارتین مانزر (1990) کارایی را به معنای توانایی در خوب و متناسب انجام دادن کارها و دستیابی به نتایج مطلوب می داند. منظور از کارایی، تحقق اهداف سازمان با حداقل هزینه است.
ظاهرا کارایی سازمان را میتوان از طریق مقایسه بازده عملیات و منابع مصرف شده مورد بررسی قرار داد و بدین ترتیب، کارایی سازمان متناسب با نسبت بازده عملیات به منابع مصرف شده است (گاراوان و همکارانش، 1999).
منظور ازکارایی در این پژوهش امتیازی است که پاسخ دهنده به سوالات 1 تا 20 پرسشنامه کاوه کوشا(1390) کسب می نماید.
1-6-2-2- بهینه سازی
منظور از بهینه سازی در این پژوهش امتیازی است که پاسخ دهنده به سوالات 21 تا 39پرسشنامه کاوه کوشا(1390) کسب می نماید.
1-6-2-3- منابع انسانی
منظور از منابع انسانی در این پژوهش امتیازی است که پاسخ دهنده به سوالات 40 تا 51 پرسشنامه کاوه کوشا(1390) کسب می نماید.
1-7- قلمرو پژوهش (زمانی، مکانی، موضوعی)
قلمرو موضوعی: موضوع پژوهش حاضر نقش مؤلفه های کارایی نیروی انسانی مدیریت بهینه سازی منابع انسانی در پیش بینی مؤلفه های کارایی کارکنان می باشد این موضوع در قلمرو علوم رفتاری قرار دارد
قلمرو زمانی: این پژوهش در فاصله زمانی بهمن ماه 93 تا شهریور 94 انجام خواهد شد.
قلمرو مکانی: این پژوهش در سطح شهر شیراز، کازرون و نوراباد ممسنی به اجرا درامده است.
1-8– سازماندهی تحقیق
فصل اول کلیات تحقیق – بیان مساله – اهمیت و اهداف پژوهش – فرضیه ها بیان گردید
در ادامه به چهارفصل پرداخته می شود
فصل دوم به بررسی متغیرهای مستقل و وابسته مسأله پرداخته و نتایج پژوهش های انجام شده در ایران و سایر کشورها را در این زمینه مورد مطالعه قرار میدهد
فصل سوم به موضوعات ساختار و روش اجرای پژوهش می پردازد. در این فصل ابتدا مسأله و فرضیه های پژوهش بیان میشوند. مباحثی همچون عوامل تشکیل دهنده فرضیه، جامعه آماری، روش نمونه گیری ، جمعآوری اطلاعات از طریق پرسشنامه و نحوه تجزیه و تحلیل این اطلاعات و روش آزمون فرضیه های تحقیق تشریح میگردد.
فصل چهارم به تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده می پردازد. نتایج مربوط به آزمون آماری فرضیه های پژوهش در این فصل ارائه می شود.
فصل پنجم به ارائه خلاصه پژوهش، نتیجه گیری و ارائه پیشنهادها برای تحقیق های آتی اختصاص دارد.