” آموزش نیروی انسانی در سازمان ها تا پیش از پیدایش مکتب مدیریت علمی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به صورت منظم و علمی مورد توجه نبود. اهتمام به این مسأله با جهانی شدن آموزش و رشد فزاینده ی فناوری اطلاعات، ارتباطات و تغییرات سریع در دانش و مهارت ها شدت بیشتری یافت . سرمایه های انسانی در این دوره به عنوان مهمترین عامل توسعه ی سازمانی شناخته شده و آموزش بهترین ابزار پاسخ به این نیاز تلقی می گردد” (ایوانسیویچ،2001 و آدامز 2000).
امروزه اکثر سازمان ها دوره های آموزشی متعددی را در مراکز آموزشی خود و یا مراکز آموزشی موجود در داخل یا خارج از کشور برای توسعه ی کارکنان خود برگزار می کنند و اجرای هر دوره متضمن سرمایه گذاری هنگفت و صرف زمان خدمتی نیروی انسانی فعال است. لذا آگاهی از میزان اثربخشی دوره های آموزشی و بازدهی حاصل از آن ها برای مدیران بسیار حائز اهمیت است به طوری که همواره چنین پرسش هایی را مطرح می کنند: سهم آموزش در بهبود محصول/خدمات تولید شده سازمان چقدر است؟ دوره های آموزشی برگزار شده چقدر ما را در تحقق اهدافمان کمک کرده است؟ کاستی ها و قوت های برنامه های آموزشی کدامند؟
در حوزه ی آموزش و پرورش نیز به منظور ادامه ی حیات، پویایی، سودمندی سازمان و ایجاد و افزایش رضایت از حرفه و با هدف افزایش کارایی و اثربخشی معلمان، روزآمد کردن معلومات و توانمندی های معلمان متناسب با توسعه ی دانش و فناوری و همچنین رشد فضایل اخلاقی، فرهنگ سازمانی و بهبود روابط انسانی، همه ساله هزینه های قابل توجهی را برای آموزش نیروی انسانی تحت پوشش خود تخصیص می دهد(ثامنه، 1388). ” این وضعیتی است که اداره کل آموزش و پرورش استان زنجان نیز از آن مستثنی نیست. بر این اساس، پژوهش حاضر در صدد بوده است تا اثربخشی دوره های آموزش ضمن خدمت آموزگاران در آموزش و پرورش شهرستان طارم را در میزان دستیابی به اهداف تعیین شده مورد مطالعه قرار دهد.
تربیت نیروی انسانی، متناسب با نیازهای شغلی و تحولات ایجاد شده در مشاغل در جهت پاسخگویی به نیازهای رشد و توسعه از ضرورت های اجتناب ناپذیر تلقی می گردد. لذا اکثر سازمان ها در جهت آموزش نیروی انسانی متناسب با اهداف و وظایف خود برنامه هایی را طراحی و اجرا می نمایند. یکی از انواع آموزش ها، آموزش ضمن خدمت کارکنان است، که چنانچه با برنامه ریزی صحیح و اجرای دقیق صورت گیرد، نقش بسزایی در ارتقاء اهداف سازمان دارد. به اعتقاد “براد فورد “،” آموزش ضمن خدمت بایستی هم در تشخیص نارسائی های سازمان و هم در درمان آن ها و هم بهبود اثربخشی فرد و هم در تحول کلی سازمان مؤثر باشد. آموزشی که بدون درنظر گرفتن اهداف فوق و خصوصاً بدون توجه به مشکلات کلی سازمان و کمبودهای نیروی انسانی اجرا شود، از لحاظ کارایی سازمان چندان تأثیری ندارد. امروزه با وجودی که سازمان ها برنامه های آموزشی متنوعی برای کارکنان برگزار می کنند، ولی بسیاری از این برنامه ها اثربخش نیستند و هدف اصلی برنامه های آموزشی را برآورده نمی سازند” (قاسمی به نقل از براد فورد ،1382،ص25).
این در حالیست که “گاهی کارکنان ملزم می شوند که به مدت زیادی در برنامه های آموزشی حضور یابند که موضوعات آن را کارکنان اداره مرکزی انتخاب کرده اند و از الزامات شغلی شرکت کنندگان به دور هستند. حال آنکه دانش نظری زمانی ارزشمند است که در فعالیت ها نمود عینی پیدا کند و باید توجه داشت کارایی و اثربخشی، با تخصص های ثابت و جزئی حاصل نمی شود. “(دیسنزو ورابینز،2002،ص227). اگرچه، آموزش و تعلیم و تربیت برای همه اصناف بشر ضروری است اما آموزش معلمان به دلیل نقش و تاثیری که این قشر در پیشرفت کشور دارند امری مهم تر تلقی می گردد. در جهان امروز، تعلیم و تربیت معلمان از نظر منافع ملی جزء منافع سطح اول تلقی می شود (سرکارآرانی، 1389 )به طوری که سرمایه گذاری در جهت آموزش معلمان از نوع سودمندترین سرمایه گذاری ها تلقی می شود، زیرا معلمان توانمند، نقطه آغاز هر تحول آموزشی هستند. وقتی معلمان از اثر بخشی بالا برخوردار شوند، دانش آموزان آنها هم به سطوح بالایی از دانش آکادمیک، انگیزه ، استقلال و اعتماد به نفس دست خواهند یافت آموزش معلمان یک فرایند مستمر است (فورسیت، 1992 ) ،از آنجایی که معلمان از یک سو در آماده نمودن دانش آموزان برای زندگی در جوامع و فرهنگ های مختلف نقش زیادی دارند و از سوی دیگر در همه کشورها منابع قابل توجهی صرف بهبود نظام آموزش معلمان می شود، موضوع آموزش و تربیت معلمان مورد بحث سیاستمداران کشورهای مختلف است و به زعم برخی از صاحب نظران سرمایه گذاری برای آموزش معلمان ابتدایی به دلیل بازگشت سریع تر، نتیجه موثرتر داشته و موجب گسترش آموزش عمومی می شود.
با توجه به مطالب ذکر شده، این نکته قابل تأمل است که صرفاً آموزش و اجرای دوره ی آموزشی نیز نمی تواند به سازمان در راه رسیدن به اهداف خویش کمک کند. اموزش ها باید با توجه به اصول و روش های علمی بنا گذاشته شوند تا نتیجه ی بدست آمده نیازهای موجود را برطرف سازد. در غیر این صورت آموزش ها بی فایده و حتی در مواردی باعث هدردادن سرمایه های سازمان نیز می شوند.
“در کل ارتباط تجربی بین آموزش به عنوان یک روش توسعه منابع انسانی و عملکرد سازمانی، گرچه جالب به نظر می رسد، اما باز هم ضعیف به حساب می آید، زیرا بررسی های کمی برای اثبات آن صورت گرفته است.” (ساهندایز و بوریس ،2008،ص 64). البته چنانچه برنامه های آموزشی ارزیابی نشود، این احتمال وجود دارد که هر برنامه ی آموزشی کارکنان را اثربخش فرض کنیم . همچنین با وجود زیاد بودن تعداد مطالعات انجام شده در مورد بررسی اثربخشی دوره های آموزشی ضمن خدمت ، به نظر می رسد شکافی در خصوص مطالعه ی جامع و کامل وضعیت دوره ها با یک الگوی جامع و همه جانبه ی ارزیابی هدف گرا وجود دارد و می توان چنین استدلال کرد که مسئله ی ارزیابی اثربخشی دوره های تخصصی ضمن خدمت آن چنان که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته و در رابطه با این مسئله مطالعات کامل و منسجمی صورت نگرفته است. حال این سؤال پیش می آید که چگونه می توان پی برد نتایج بدست آمده از اجرای دوره های آموزشی در راستای تحقق اهداف مورد نظر بوده است؟
جواب این سؤال را اکثر صاحبنظران (سرکارآرانی،1389) به صراحت داده اند. ” یک ارزشیابی جامع و کامل می تواند ما را از اثربخش بودن نتایج آموزش ها آگاه کند. ارزشیابی بازخوردی را ایجاد می کند که می توان باتوجه به آن فهمید آموزش های داده شده در رسیدن به اهداف مورد نظر موفق بوده اند یا خیر”(سرکارآرانی،1389،ص18).
همچنین رویکردهای مختلفی جهت ارزشیابی اثربخشی آموزش توسط اندیشمندان آمـــوزش ارائه گردیده است که ازجمله آنها می توان به الگوی چهار سطحی کرک پاتریک، سیپ IPOO, و TVSاشاره کرد. که در این پژوهش از مدل هدف مدار برای بررسی اثربخشی دوره های کوتاه مدت ضمن خدمت آموزگاران شهرستان طارم استفاده خواهد شد.
بر این اساس در تحقیق حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش های ضمن خدمت آموزگاران تلاش می گردد که با بررسی نسبتاً گسترده ای وضعیت کلی دوره های آموزش ضمن خدمت تخصصی آموزگاران مقطع ابتدایی شهرستان طارم در سال های 88-90 در راستای دست یابی به اهداف پیش بینی شده ی دوره بر اساس مدل هدف مدار ، مورد ارزیابی قرار گیرد. تا بدینوسیله بتوان وضعیت آموزش ضمن خدمت را از لحاظ میزان دستیابی به اهداف مورد نظر که همان دانش افزایی، کسب مهارت و تغییر نگرش معلمان در محیط کار و آموزش است تا حدودی مورد مطالعه و بررسی قرار داد و پیشنهادهایی جهت بهبود کیفیت آن ها ارائه نمود.
اهداف این پژوهش عبارتند از:
الف- هدف اصلی:
– شناسایی میزان اثربخشی دوره های ضمن خدمت آموزگاران در دستیابی به اهداف دوره ها از نظر آموزگاران ، دانش آموزان و مدیران مدارس.
ب- اهداف جزئی:
1- تعیین میزان تحقق اهداف دوره های تخصصی ” ارزشیابی کیفی- توصیفی”، ” روش تدریس در کلاس های چند پایه ” ، ” مهارت های آزمایشگاهی درس علوم تجربی ” و ” روش های تدریس درس تربیت بدنی ” در کلاس های درس آموزگارانی که این دوره ها را گذرانده اند.
2- بررسی رابطه ی سابقه کار و جنسیت آموزگاران آموزش دیده با اثربخشی دوره های تخصصی ضمن خدمت آموزگاران.
سوال کلی پژوهش:
– به چه میزان دوره های تخصصی ضمن خدمت آموزگاران شهرستان طارم در سال های 88-90 به اهداف آموزشی خود دست یافتهاند؟
سؤالات ویژه ی پژوهش:
1- آموزگارانی که دوره ی تخصصی ” ارزشیابی کیفی- توصیفی” را گذرانده اند، به چه میزان توانسته اند اهداف دوره را در کلاس های درس خود پیاده نموده و عملیاتی کنند؟
(توضیح اینکه : با توجه به اهداف و محتوای آموزشی دوره ی ارزشیابی کیفی- توصیفی که شامل موارد ذیل است: – تهیه پوشه ی کار برای دانش آموزان،استفاده از آزمون های عملکردی، تسلط بر مراحل تکمیل کارنامه ی توصیفی، تحلیل تکالیف و ارائه ی بازخورد کیفی به دانش آموزان و …- در پی این هستیم که با مراجعه به آموزگاران، دانش آموزانِ ایشان و مدیران مدارس، در مورد میزان اثربخشی و موفقیت دوره در کاربردی بودن آن و استفاده در محیط کلاس شناخت حاصل کنیم.)
2- آموزگارانی که دوره ی تخصصی ” روش تدریس در کلاس های چند پایه” را گذرانده اند، به چه میزان توانسته اند اهداف این دوره را در کلاس های درس خود اجرا کنند؟
(توضیح اینکه : با توجه به اهداف و محتوای آموزشی دوره ی” روش تدریس در کلاس های چند پایه “که شامل موارد ذیل است: – آشنایی با مدیریت مؤثر در کلاس های چندپایه، چیدمان دانش آموزان در کلاس های چندپایه، نحوه ی ارائه ی تکالیف در کلاس چندپایه و بررسی آن ها، الگوها و روش های تدریس مناسب برای کلاس های چندپایه و …- در پی این هستیم که با مراجعه به آموزگاران، دانش آموزانِ ایشان و مدیران مدارس، ، در مورد میزان اثربخشی و موفقیت دوره در کاربردی بودن آن و استفاده در محیط کلاس شناخت حاصل کنیم. و مشخص کنیم که این محتوا تا چه حد در کلاس ها به کار گرفته شده اند.)
3- آموزگارانی که دوره ی تخصصی ” مهارت های آزمایشگاهی درس علوم تجربی ” را گذرانده اند، به چه میزان توانسته اند اهداف این دوره را در کلاس های درس خود اجرا کنند؟
(توضیح اینکه : با توجه به اهداف و محتوای آموزشی دوره ی” مهارت های آزمایشگاهی درس علوم تجربی “که شامل موارد ذیل است: – آشنایی با اصول ایمنی مربوط به موضوع آزمایش، شناسایی مواد ووسایل مورد نیاز، تعیین فرایند آزمایش و نصب دستگاه ها، نحوه ی انجام آزمایش و تجزیه و تحلیل مراحل آن به همراه شناسایی خطاهای آزمایش دانش آموزان، انجام محاسبات و ارائه ی نتیجه ی کار و گزارش آن به کلاس و پاسخ به سؤالات دانش آموزان و …- در پی این هستیم که با جمع آوری اطلاعات از آموزگاران، دانش آموزانِ ایشان و مدیران مدارس، در مورد میزان اثربخشی و موفقیت دوره در کاربردی بودن آن و استفاده در محیط کلاس شناخت حاصل کنیم. و مشخص کنیم که این محتوا تا چه حد در کلاس ها به کار گرفته شده اند.)
4- آموزگارانی که دوره ی تخصصی ” روش های تدریس درس تربیت بدنی ” را گذرانده اند، به چه میزان توانسته اند اهداف دوره را در کلاس های درس خود اجرا کنند؟
(توضیح اینکه : با توجه به اهداف و محتوای آموزشی دوره ی” روش های تدریس درس تربیت بدنی “که شامل موارد ذیل است: – شناخت خصوصیات جسمانی – حرکتی دانش آموزان دوره، شناخت خصوصیات ذهنی – عاطفی دانش آموزان و تأثیر آن در فعالیت های بدنی، آشنایی با روش های نوین تدریس درس تربیت بدنی، آشنایی با نحوه ی تدریس تربیت بدنی در تلفیق با دروس دیگر، استفاده از لوازم کمک آموزشی، تنظیم یک جلسه درس تربیت بدنی و نحوه ی ارزشیابی آن و …- در پی این هستیم که از طریق آموزگاران، دانش آموزانِ ایشان و مدیران مدارس، در مورد میزان اثربخشی و موفقیت دوره در کاربردی بودن آن و استفاده در محیط کلاس مطالعه نموده و مشخص کنیم که این محتوا تا چه حد در کلاس ها به کار گرفته شده اند.)
5- چه رابطه ای میان اثربخشی دوره های تخصصی ضمن خدمت آموزگاران با سابقه ی خدمت و جنسیت آموزگاران آموزش دیده وجود دارد؟
معلمان نقطه آغاز و عنصر اصلی هرگونه تحول در نظام آموزش و پرورش محسوب می شوند؛ پس برای اینکه بتوانند وظایف حرفه ای، تخصصی و تربیتی خود را بهتر انجام دهند، لازم است پیوسته امکان بهره مندی آنها از آموز شهای جدید و مهارت های تازه فراهم گردد. این مهم از طریق طراحی و اجرای آموزش های ضمن خدمت معلمان، به نحوی که زمینه ارتقای علمی و تخصصی و به روز نمودن اطلاعات و کسب مهارت های جدید را امکان پذیر نماید، میسر می شود. با توجه به این که آموزش در زندگی بشر از اهمیت والایی برخوردار است،و باعث بینش و بصیرت عمیق تر، دانش و معرفت بالاتر و مهارت بیشتر افراد می شود و سبب رسیدن به اهداف سازمان با کارایی زیادتر می گردد. و به دلیل اهمیت نظام تعلیم و تربیت در پیشرفت کشور، موضوع آموزش نیروی انسانی در آموزش و پرورش، و به ویژه آموزش آموزگاران نسبت به سایر حوزه ها از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است. بنابر این بررسی اثربخشی آموزش های تخصصی ضمن خدمت آموزگاران و ارائه راهکار برای بهبود و تقویت آن امری ضروری می باشد.
لذا” برای استفاده ی عاقلانه و مقتصدانه از زمان، سرمایه، کار و تلاش نیروی انسانی به منظور نیل به هدف های آموزش و پرورش در سطح ملی و هدف های خاص آموزش و یادگیری در سطح آموزشگاهی باید به آموزش و تربیت تخصصی مدیران آموزشی، معلمان و آموزگاران اقدام نمود به حدی که مؤید پیشرفت و ترقی آموزش و پرورش باشد و موجب ازهم گسیختگی آن نگردد. به لحاظ عظیم بودن جمعیت جوان در کشور ما و درگیربودن خیل عظیمی از این جمعیت در مقاطع مختلف نظام آموزشی، ضرورت اهمیت و توجه به کارآمدی و تخصص فرهنگیان (علی الخصوص آموزگاران)، از اهمیت بسزایی برخوردار است “(موسوی،1385،ص29).
“به طور معمول ارائه ی یک دوره ی آموزشی جدید، کار آسانی است، ولی اگر این اقدام آموزشی مورد ارزشیابی قرار نگیرد امکان دارد بتوان هرگونه برنامه ی آموزشی را موجه دانست. به عبارت بهتر، هرگز نمی توان ادعا کرد که آموزش خودبه خود سودمند است مگر آنکه ارزیابی شود . برای جلوگیری از گسترش بی رویه ی هزینه ها ، زمان و سرمایه آموزشی، مدیریت باید بر ارزیابی کامل دوره ها اصرار ورزد تا زمان و هزینه ای که صرف می شود (از برنامه ریزی و نیازسنجی مقدماتی گرفته تا اجرای نهایی و ارزیابی پایانی) ،دستمایه ی رضایت بخشی را به همراه آورد”( دولان و شولز، ترجمه طوسی، 1384، ص 285).
“فقدان ارزیابی ممکن است جدی ترین مشکل را در برنامه های آموزشی و توسعه بوجود آورد، به عبارت ساده تر، سؤالی که اکثر متخصصان پرسنلی مطرح می کنند این است که، آیا برنامه های آموزشی به اهداف از پیش تعیین شده خود رسیده اند؟”(جزنی،1375،ص 186). در حقیقت “اهمیت ارزیابی اثربخشی آموزشی دوره های تخصصی ضمن خدمت در این است که نتایج آن به صورت بازخورد به برنامه های آموزشی مجدداً تغذیه شود تا به این ترتیب تغییرات لازم و اساسی در متن برنامه ها ایجاد گردد. مسئله ی مهم دیگر اینکه ارزشیابی برنامه های آموزشی بدون ارزشیابی صحیح از نحوه ی کار شرکت کنندگان در برنامه، کاری ناقص و بدون ثمر خواهد بود. بنابراین در یک ارزشیابی کامل از برنامه ی آموزشی، باید به محتوا و چگونگی برنامه ها و تأثیرات آن در کار و عملکرد شرکت کنندگان توجه مخصوص و دقیق داشت “(ابطحی، 1383، ص 122). از این رو چنین به نظر می رسد که تحقیق و تفحص در این زمینه و ارائه ی پیشنهادها و راهکارهای مناسب می تواند به بهبود وضعیت موجود کمک کند، بنابراین جهت برگزاری منظم و موفقیت آمیز دوره های آموزشی لازم است ارزیابی های دقیق و حساب شده ای از دوره ها به عمل آید تا مشخص شود آیا دوره هایی که اجرا می شوند به اهداف پیش بینی شده ی خود نائل آمده اند یا خیر و این موفقیت به چه میزانی و در کدام ابعاد از اهداف دوره هاست و یا اینکه نقاط ضعف و معایب دوره ها را شناسایی کرد و در راستای بهبود آن ها گام برداشت.
نظر به اهمیت و جایگاه آموزش، به ویژه آموزش ضمن خدمت آموزگاران در جامعه و علاقه ی پژوهشگر به بخش آموزش و بهبود منابع انسانی و اعتقاد به ضرورت آموزش های کاربردی به آموزگاران و با توجه به هدف کلی تحقیق که بررسی اثربخشی دوره های کوتاه مدت آموزگاران شهرستان طارم زنجان است، این موضوع برای پژوهش انتخاب شده است.
ارزشیابی دوره های ضمن خدمت به شکل های متفاوتی می تواند انجام شود. در این پژوهش از مدل هدف مدار برای بررسی اثربخشی دوره های کوتاه مدت ضمن خدمت آموزگاران شهرستان طارم استفاده می گردد.
البته در این راستا تحقیقات متعددی از سوی پژوهشگران انجام شده است و هریک با روش و دید خاصی این دوره ها را مورد مطالعه و بررسی قرار داده اند. اما از آنجا که علوم و فنون ایستا نبوده و دائماً در حال تغییر و تحول می باشند و کارکنان و نیازهای آنان در شرایط مختلف متفاوت می باشد لازم است که به طور مستمر و با بهره گرفتن از روش های مختلف تأثیرات این دوره ها را مورد بررسی قرار داد.
– CIPP
:
بهزیستی ذهنی یکی از موضوعات روانشناسی مثبت نگر است که هدف روانشناسی مثبت نگر، ایجاد یک تغییر در روانشناسی است که قصد آن فراتر از آسیب ها بوده است وبه سمت بهینه کردن کیفیت زندگی است.
در مقابل تمرکز توجه وسنتی که علم روانشناسی به آسیب شناسی داشته است، امروزه به نظر می رسد که یک پارادایم جدید در علوم وابسته به سلامت بطور اعم و در روان شناسی به طور اخص در حال ظهور است.در این پارادایم تمرکز برروی سلامتی و بهزیستی و نیز توضیح و تبیین ماهیت بهزیستی است (ریف ووسیتگر،1988؛ آنتوتوسکی، 1987؛ استرامپفر، 1990؛ویسینگ، 2000).روانشناسان تاکنون بر بیماری بیشتر از سلامتی، بر ترس بیشتر ازشهامت وبر پرخاشگری بیشتر ازعشق تاکید کرده اندبه عبارتی روان شناسان علاقه چندانی درکمک به مردم برای شادتربودن متکامل تر بودن ونوع دوست بودن نداشته اندواین در حالی است که مردم سرتاسر دنیا نیاز روزافزونی به شادی وشادمانی در زندگی خود احساس می کنند.هر چند که در گذشته نظریه های روان شناسی مثبت نگر نبوده اند اما امروزه نظریه ها به سمت دیدگاه های نوین مبتنی بر پرورش نقاط قوت تغییر مسیر داده اند. موضوعات روانشناسی مطرح شده در آغاز قرن بیست ویکم عمدتاً بر تجربه های مثبت انسانی وآنچه که لحظه ای را شادتر از لحظه دیگر می کند تمرکز کرده اند (مظفری،1383).
روانشناسی مثبت مطالعۀ علمی تجارب مثبت و ویژگی های فردی جهت تسهیل رشد است که هدفش فراتررفتن از رنج وزحمت ومشقت در روانشناسی بالینی است. یعنی هدف آن ساختن چهارچوب مفهومی برای بهزیستی ذهنی است(سلیگمن،2005،به نقل از چوبفروش زاده،1389). بهزیستی ذهنی یکی از موضوع های روانشناسی مثبت است که مطالعات متعددی در مورد اینکه چیست وچگونه ایجاد وارتقاء می یابد انجام گرفته است(دینر،2000؛ هاریس،2005؛ به نقل از جلوانی).
دینر وهمکاران بهزیستی ذهنی را یک سازه چند بعدی تعریف می کنند که همزمان با حضور تجارب عاطفی مثبت ورضایت اززندگی باید فقدان حالت های عاطفی منفی را نشان دهد. دینر برای اولین بارمفهوم شادمانی وساختارهای مرتبط با آن را بررسی کرد واصطلاح بهزیستی ذهنی را مترادف وجایگزین شادمانی قرار داد(اید، لارسن، 2008؛ به نقل از کرمی، نوری وهمکاران، 1388). که نظریه دینر اساس این پژوهش است.
بهزیستی ذهنی در حوزه رضایت از زندگی و کیفیت مطلوب زندگی و خانوادگی عامل مهمی است که موجب رشد متعادل و سلامت آدمی می شود وراه را جهت پرورش صحیح تر وسریعتر استعدادهای انسان هموار می سازد.رشد فردی وتوسعه اجتماعی به آن بستگی دارد که تا چه اندازه به این امر بها داده شود. بهزیستی ذهنی به ارزیابی ودرک شخصی افراد و زندگی شان (شامل کیفیت رفع نیاز های اجتماعی ،روانشناختی و عاطفی آنها اطلاق می شودوباعث می شود که شخص به شیوه اجتماعی، خردمندانه یا هنرمندانه با مشکلات مقابله کند(مولوی وترکان،1389).
تجربه شادمانی ورضایت از زندگی هدف برتر درزندگی افراد بشر به شمار می رود، که زمینه ای مناسب ومطمئن برای پیشرفت ودستیابی به مراتب بالاتر فراهم می کند. به بیانی دیگر رضایت از زندگی عامل شکوفایی وموفقیت افراد است .
افراد درتمام طول زندگی خود در تلاش برای دستیابی به آن هستند. رضایت از زندگی یکی از قدیمی ترین وپایدارترین مسایل مورد بررسی در مطالعات دوران بزرگسالی است که عموماً به عنوان بررسی کلی از شرایط موجود، از مقایسه خواسته های فرد تا دسترسی واقعی به آنها بیان می گردد (سلطانی، 1389).
مطالعه تطبیقی نظام های آموزشی جهان موّید آن است که کشورهای مختلف به تناوب وبتدریج از مدل ها وانواع راهنمایی و روش های مشاوره سود جسته اند واز خدمات راهنمایی ومشاوره به عنوان تسهیل کننده فرایند تعلیم وتربیت در دوره های مختلف تحصیلی به شکلی مطلوب استفاده کرده اند. همچنین، دراین راستا به تأسیس مراکز متعدّد راهنمایی ومشاوره، تشکیل انجمن های مشاوره ونگارش، ترجمه ی کتاب های متعدّد درزمینه راهنمایی ومشاوره اقدام کرده اند. امروزه درنظام تعلیم وتربیت در کشورایران،از برنامه های راهنمایی ومشاوره بصورت فردی وگروهی برای حل مسائل آموزشی ،تربیتی، روحی وروانی و…دانش آموزان استفاده می کنند(صافی، 1389).
از آنجایی که روش های ( رویکردچند وجهی )با توجه به نوع آنها بر ابعاد مختلف رفتاری و شناختی و… تاکید دارند وبهزیستی ذهنی نیز دارای مولفه هایی از جمله عاطفه مثبت ، عاطفه منفی و رضایت از زندگی است شاید بتوانند بر بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی دانش آموزان در مراکز آموزشی تاثیر مثبتی بگذارند به همین دلیل در این پژوهش از روش چند وجهی لازاروس که جزء انواع روش های چند وجهی است و بر هفت بعد:رفتار،احساس، عاطفه، شناخت ، روابط بین فردی، تصورات ذهنی و زیست شناختی تاکید دارد، بصورت مشاورۀ گروهی استفاده شده است(گیبسون، ترجمه ثنایی،1389)
نظریه های چندوجهی در سالهای اخیر وبعد از سایر نظریه های روان درمانی مانند نظریه ها ی رفتاری، شناختی و وجودی … مطرح شده است .درآغاز نظریه ، یک نظریه میان راه برای مشاورانی بود که نمی خواستند و نمی توانستند صدرصدهمانند یک مشاور دستور العملی یا غیر دستور العملی عمل کنند(به نقل از جان بزرگی،1386).
در عین حال که افزایشی در رویکردهای نظری دیده می شود در ادغام نظریه ها و التقاط گرایی ما شاهد افزایش چشمگیری هستیم. بطور کلی التقاط گرایی عبارت است از ترکیب فنون ومفاهیم دو یا چند نظریه(کوری،ترجمه سید محمدی، 2013).
گاردفیلد و برگین (1994)در مرور هفت بررسی انجام شده روی درمانگرانی که خودشان را التقاط گرا می نامیدند متوجه شدند 29تا 68 درصد از روان پزشکان ، روانشناسان بالینی با مشاوران ،مددکاران اجتماعی وخانواده درمانگرها وزوج درمان ها خود را التقاط گرا می نامیدند.
جنسن، برگین وگریوز(2005)در بررسی 423روان شناس بالینی، خانواده درمانگر، زوج درمانگر، مددکار اجتماعی و روانپزشک دریافتند که 68درصد التقاط گرا هستند. مدافعان این نظریه: رویکرد چندوجهی را رویکردی عنوان می کنند که به فرد اجازه می دهد، نظریه خود را با بهره گرفتن از نظریه ها و فنون مشاوره انتخاب کنند.عدۀ دیگری هم بحث می کنند که التقاط گرایی مشاوره را تشویق می کنند به اینکه از لحاظ نظری (اوستای همه کاره) باشد(اولریچی،1980، به نقل ازشهسواری،1388).
روش چند وجهی مانند هر نظریه دیگر موافقان ومخالفانی داردکه موافقانی مانندلوکاس(1985)، نلسون و جونز(1985)رابین(1986)و…که به توصیه نوعی نظام درمانی می پردازند که:
1-دراساس گسترده باشد.
2-اجزای مختلف آن تشکیل یک نظام را داده باشند.
3-در آن از فنون مربوط به همه نظریه های شناخته شده استفاده مناسب می شود.
درمانگرانی که بطرق مختلف از این روش درمانی حمایت و از نظر بالینی آن را تایید می کنند عبارتند از درمانگران :رفتاری شناختی مانند بک و مایکنبام،درمانگران شناختی،هیجانی ورفتاری مانند البرت الیس.
البته در حمایت از این روش پالمر (1997)به روش حل مسئله و نیز الگوهای آموزش مهارت زندگی که برای حل مشکلات تنیدگی زا بسیار کاربردارند، استفاده کرده است .
این روش مخالفانی هم مانند چسیک(1985)، راسل (1986) واستال (1984) تمایل دارند مکتب چند وجهی را کم ارزش تلقی کنند و یا اثربخش بودن آن را بطور جدی مورد سوال قرار دهند. معمولا مخالفت این گروه در این زمینه است که مکتب درمانی چند وجهی در یک یا چند زمینه مانند: تاریخی، مفهومی یا تجربی ونظری اساس و بنیادی ندارد(مهرانی، 1390).
درمان چند وجهی یک رویکرد روان درمانی منظم و جامع است که توسط آرنولد لازاروس بوجود آمد. رویکرد چند وجهی از طریق کار عمیق و مفصل روی هریک از عوامل حسی، تخیلی، شناختی و بین فردی و اثرات تعاملی آنها می تواند،جنبه های شناختی،عاطفی بهزیستی ذهنی دانش آموزان را ارتقاءبخشد.
1-2.بیان مسئله پژوهش
امروزه اکثر دانش آموزان برای بهبود وضعیت روانی و تحصیلی به انرژی های مثبتی از جانب والدین ومدرسه نیازمندهستند تا از این طریق شادی وعواطف مثبت را برای بهبود کیفیت زندگی افزایش دهند وافسردگی واضطراب را در خود کاهش دهند و بتوانند با آسایش خاطر،تمرکز بالاواعتماد به نفس کافی وضعیت روانی وعلمی خود را بهبود ببخشند.
روانشناسی در قرن بیست ویکم متوجه این امر شده است که انسان باید انرژی عقلایی خود را صرف جنبه های مثبت تجربه اش کند (سلیگمن، 2005، سیگزنت ومهیالی،به نقل از جلوانی،1390).چون در آغاز روان شناسی بیشتر بر هیجان های منفی مانند اضطراب و افسردگی تمرکز داشته است تا برهیجان های مثبت مانند شادکامی ورضایت، متون علمی نیز بیشتر درمورد رنج بود تا لذت (مایرز ،2000). ولی امروزه پژوهش درباره بهزیستی وروان شناسی مثبت بطور روزافزون در حال رشد است (کاشدن ،2004). بهزیستی ذهنی یک ساختار مهم در پژوهش های مربوط به تفسیر شخصیت است و بعنوان ارزیابی مثبت از زندگی وتعادل میان عاطفه مثبت و منفی تعریف شده است(به نقل از محمدی،1390). دینر(1984)مدلی سه مولفه ای برای مفهوم بهزیستی ذهنی پیشنهاد کرده است. مؤلفۀ اول که با رضایت افراد از جنبه های مختلف زندگی(مانند شغل ،رشته تحصیلی ، تدریس دبیران، مطالعه دروس، پدر و مادر بودن، دوستی و همچنین زندگی بعنوان یک کل)رابطه دارد، جنبه شناختی بهزیستی ذهنی است.
دو مؤلفۀ دیگر این سازه (عاطفه مثبت وعاطفه منفی )ابعادی هستند که تجارب عاطفی روزانه را توصیف می کنند.گفته می شود اگر شخص رضایت از زندگی و بیشتر خوشی را تجربه کند و فقط گاهگاهی هیجان هایی مانند غمگینی و خشم را تجربه کند، از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردار است و برعکس، اگر از زندگی خود ناراضی باشد، خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و پیوسته هیجان های منفی مثل خشم و اضطراب را احساس کند،دارای بهزیستی پایینی است(مظفری وهادیان،1383). بهزیستی ذهنی ساختاروسیعی است که همۀ جنبه های تجربیات شخصی را در برمی گیرد وشامل ارزیابی شناختی وهیجانی افراد از زندگی شان است(دینر،اشی ولوکاس ،2003؛به نقل از جنیفر لایک،2009، به نقل از جلوانی،1390).
ویژگی مهمی که افراد سالم باید از آن برخوردار باشند احساس بهزیستی ورضایتمندی است.احساس بهزیستی این گونه تعریف می شود: احساس مثبت ورضایتمندی عمومی از زندگی که شامل خود ودیگران در حوزه های مختلف خانواده، شغل و… است(مایرز و دینر،2002).
احساس سعادت ورضایت از زندگی اگرچه تاحد زیادی به شرایط فردی بستگی دارد، اما تاثیر عوامل اجتماعی در بروز یا افول آن بسیار پررنگ است.رضایت از زندگی ترکیبی از شرایط فردی واجتماعی است ودرواقع نشانه هایی از نگرش های مثبت نسبت به جهان ومحیطی است که فرد را فراگرفته ودرآن زندگی می کند.سطح پایین رضایت از زندگی به گرایش های منفی نسبت به جامعه کل مربوط می شود(بهابادی،1391).
تحقیقات انجام گرفته نشان می دهد که عواملی مانند:معنویت، درآمد، کیفیت زندگی وثبات عاطفی، پیشرفت جهت دستیابی به اهداف شخصی (رایان ودسی،2001)،افسردگی(وود وجوزف،2010)، جنسیت با بهزیستی بطور مثبت رابطه معنادار دارند.به عبارتی می توان گفت بهزیستی متغیری است که بسیاری از عوامل مانند جنسیت ،سن، فرهنگ، شناخت، تصورات فرد از خود، وضعیت اجتماعی-اقتصادی، رفتار فرد وهدف در زندگی می تواند بر روی آن تاثیر بگذارد. (به نقل از شکری وهمکاران،1387)
افرادی که بهزیستی ذهنی بالاتری دارند، بیشتر علاقه مندند در اجتماع نقشی بر عهده بگیرند، وقت فراغت پر شورتری برای خود ایجاد می کنند و در فعّالیت های عمومی بیشتر شرکت می کنند، دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و عمدتاً دارای هیجانات مثبتی هستند و از ارزیابی مثبت رویدادهای در حال وقوع استقبال می کنند، در مقابل افرادی که از بهزیستی ذهنی پایینی برخوردارند، شرایط و رویدادها را نامطلوب ارزیابی کرده و به همین دلیل هیجانات نامطلوب مثل اضطراب، افسردگی وپرخاشگری را بیشترتجربه می کنند(دینر2000؛چیارا،2002،به نقل از محمدی،1390).
احساس خرسندی ورضایت از جنبه های مختلف زندگی، از مؤلفه های نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که درآن زندگی می کنند. رضایت از زندگی باارزش ها ارتباط نزدیک اما پیچیده دارد ومعیارهایی که افراد براساس آن درک ذهنی خود را از سعادت ارزیابی می کنند متفاوت است. رضایت از زندگی در انسان نه تنها بازتاب ترکیب کوتاه مدت،میان مدت وبلند مدت درسطح فردی است بلکه علاوه بر آن حاصل تعامل عوامل سطح فردی وفرهنگی است(مهدوی اقدم وزکی،1390).
امروزه می توان عواملی مانند بهزیستی ذهنی وابعاد آن را در مدارس افزایش داد، مشاوران مدارس هر روز با مراجعانی برخورد می کنند که در زندگی خود رنگ شادی وسرزندگی را کمتر حس می کنند ودارای اعتماد به نفس پایین همراه با استرس وافسردگیهستند.باتوجه
به اینکه تعداد چنین دانش آموزانی کم نیستند،مشاوران ترجیحمی دهند که از روش های گروهی استفاده نمایند.
مشاوره گروهی غیر از یک ورزش تیمی است. هدف آن داشتن یک گروه پیروزمند هم نیست.آماج مشاورۀ گروهی رسیدن به اهداف، ارضای نیازها وایجاد تجاربی است که برای تک تک اعضای تشکیل دهندۀ گروه باارزش است. مشاورۀ گروهی برای اعضای گروه امکاناتی را فراهم می کندکه، عبارتند از:1-کاوش درزمینۀ مشکلات، نگرانی هاونیازهای سازشی وتکاملی فردکه با پشتیبانی یک گروه صورت می پذیرد.2-مشاورۀ گروهی برای اعضای گروه امکان کسب بصیرت نسبت به احساسات ورفتار خودرا فراهم می کند.3-مشاورۀگروهی برای اعضای گروه فرصت برقراری ارتباط مثبت وطبیعی با دیگران رافراهم می کند.4-مشاورۀگروهی فرصت کسب وپذیرش مسئولیت نسبت به خود ودیگران برای اعضاء فراهم می کند(گیبسون، ترجمۀ ثنایی، 1389).
مسئله مهم تحقق یافتن روش درمانی بود که بیشترین تاثیر را بربهبود بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی داشته باشد به همین منظور اثربخشی روش درمانی چند وجهی لازاروس به شیوۀ مشاورۀ گروهی انتخاب شد؛ زیرا این درمان یک رویکرد کل نگر، سیستماتیک و جامع درباره روان درمانی است که بدنبال تغییرات پایدار در یک شیوه انسانی وکارآمداست (سینها وموکرجی،1991،به نقل از شهسواری،1388).
در این نوع درمان که اساسا از تکنیک های شناختی و رفتاری و… استفاده می کنند، از نظریه های آدلری، راجرزی، اریکسون، روان نمایشی، گشتالت وتحلیل های تبادلی چیزهایی جلب می کند. بدون اینکه هیچ یک از این نظریات متفاوت را برجسته کند (کروکر،2002به نقل از بیابانگرد،1380).
موضوعی که لازم است بطور دقیق در درمان بررسی شوداین است که ازمیان روش های درمان؛ انفرادی، زوج درمانی، خانواده درمانی، مشارکت در گروه و شناخت درمانی ویا ترکیبی از این موارد، کدام مورد برای درمانجو مقتضی ومطلوب بنظر می رسد.در موارد ممکن و ضروری به عقل سلیم وقضاوت بالینی رجوع می گردد(کوری، 2013،ترجمه سید محمدی).
رویکرد چند وجهی شیوه ای عملیاتی برای پاسخگویی به سوالات چه چیزی؟ برای چه کسی؟ و تحت چه شرایط مفید خواهد بود؟ مناسب است، به عبارت بهتر، سوال برجسته این است که عمدتاً« چه کسی و چه مشکلی بهترین گزینه درمانی در رویکرد روان درمانی چند وجهی است؟».مشخصه این رویکرد سنجش و ارزیابی انتظارات و افراد و دستیابی به اصول و قوانینی جهت جستجی مداخلات مناسب برای هر فرد است. اثربخشی این رویکرد درمانی منوط به انعطاف پذیری، چند استعدادی و التقاط گرایی فنی درمانگر است. التقاط گرایی فنی از روش های برگرفته از منابع مختلف استفاده می کند، بدون اینکه لزوماً نظام ها و نظریه های که این شیوه ها را پیشنهاد کرده اند قبول داشته باشد. در نتیجه، دراین رویکرد درمانی مفروضه اساسی، ایجاد مجموعه ای هماهنگ، منظم و قابل آزمون از فرضیه ها و باورها در مورد انسان و مشکلات او راهبردهای درمانی مناسب برای آنهاست(لازاروس،2008،ترجمه فیروز بخت،1385).
با توجه به نظریه ها وشواهد حاکی، بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی در عملکرد بهتر و سلامت جسمی وروانی بیشتر وسایر زمینه های زندگی دانش آموزان مؤثر به نظر می رسد.با توجه به اینکه والدین ونظام آموزشی بیشتر به مشکلات ومسائل تحصیلی توجه می کنند وکمتر به مسائل شناختی وعاطفی نوجوانان می پردازند، پس به نظر می رسد که باید مدیران وتمامی دست اندکاران نظام آموزش وپرورش به این جنبه مهم توجه ویژه داشته باشند، محقق دراین پژوهش با هدف بررسی اثربخشی مشاوره گروهی مبتنی بررویکرد چند وجهی لازاروس بربهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی دانش آموزان متوسطه شهر لردگان می پردازدوبرهفت بعدشخصیت یعنی: رفتار، پاسخ های عاطفی، حواس،تصورات، شناخت ها، روابط بین فردی، داروهاوکارکردهای زیست شناختی،تغذیه وورزش تاکید دارد،استفاده کرده است. محقق برآن است که آیا مشاوره به شیوه گروهی لازاروس بر بهبود بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی دانش آموزان تاثیر دارد؟
1-3.اهمیت وضرورت پژوهش
درحالی که جهان با شتاب توصیف ناپذیری بسوی صنعتی شدن و تحولات عمیق در فناوری در حال حرکت است،کماکان مشکلات روانی-اجتماعی و بیماری های روانی موضوعی اساسی یا دورنمایی نه چندان خشنود کننده به حساب می آید. هزاره سوم در شرایطی آغاز می شود که جهان همچنان درگیر مشکلات عدیده ی چون تغییرات اجتماعی و پیامدهای آن در تعلیم وتربیت، سلامت روان،بهزیستی، افزایش رضایتمندی از زندگی یا کاهش آن و هزاران موضوع دیگر از این دست،پیش روی محققان است.با این توصیف، پژوهش در خصوص بهزیستی و سلامت روان می تواند به کشف وشناسایی راه هایی منجر گرددکه به وسیله ی آن بتوان سطح بهزیستی و سلامت روانی افراد جامعه را ارتقاءداد.
ضرورت واهمیت پژوهش حاضر در این است که امروزه محققان معتقدندکه ایجاد بهزیستی ذهنی و رضایت از زندگی،انسانها را در به سمت موفقیت بیشتر در زندگی، سلامت بالاتر، ارتباطات اجتماعی حمایتگرایانۀ سالم تر، ودر نهایت سلامت جسمی وروانی بالاتر رهنمون می سازد(فرمیش، 2006).
لیمبومیرسکی(2007)، مشخص کرد که یک همبستگی قوی بین بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی با طول عمر بالاتر، سلامتی جسمی بیشتروسبک زندگی ناسالم کمتر مانند سیگار کشیدن ومصرف الکل وجود دارد.افراد با خلق خوشبینانه وشاد، محبوبیت بیشتر وسازگاری بهتری با تحصیل، شغل و ورزش دارند. همچنین موفقیت های سیاسی واجتماعی آنها بیشتر است.
مسئله احساس بهزیستی ورضایت از زندگی، زمانی پیچده تر می شود که این موضوع را وارد یک چارچوب بین المللی کنیم.وجود تفاوت های وسیع فرهنگی و اجتماعی در جوامع مختلف ،برداشت واحدویکسان از مقوله بهزیستی را به چالش می کشاند.لذا احساس بهزیستی و رضایتمندی یک موضوع بین فرهنگی است و مطالعات وپژوهش های بیشتری راطلب می کند .شایان ذکر است که از میان عوامل گوناگون و نقش آنها در شادی و بهزیستی، بیشترین تفاوت ها در فرهنگ و مذهب مشاهده گردیده است(مایرز،2000،به نقل ازمحمدی،1390). لذااحساس بهزیستی و خوشبختی در جوامعی که از ویژگی های فرهنگی، اجتماعی و مذهبی خاصی برخوردار است دارای اهمیت فوق العاده است .جامعه ایرانی ارزشهای فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و اعتقادی متفاوتی نسبت به دیگر جوامع دارد. بنابراین مطالعه بهزیستی در جامعه ایرانی بخصوص در میان دانش آموزانی که بالندگی، سرزندگی و نشاط روانی آنها می تواند تاثیر قابل ملاحظه ای برتمام جنبه های شخصیتی، بروز و ظهور رفتارهای مختلف آنان، رشد متعادل وسلامت آنان و همچنین پرورش صحیح تر و وسیع تراستعداد های آنان داشته باشد، امری ضروری است.بنابراین رشد فردی وتوسعه اجتماعی دانش آموزان به این بستگی دارد که تا چه اندازه به این امر بها داده می شود.و این در حالی است که تحقیقات نظامداری در این خصوص صورت نگرفته است و با عنایت به مطالب فوق الذکر لازم است که به قضیه از یک زاویه ی ملی نگریسته شود.
رویکردچند وجهی لازاروس شخصیت پیچدۀ انسان را به هفت زمینه عمده تقسیم می کند که به ترتیب عبارتنداز 1-رفتار:که شامل رفتارهای آشکار از جمله عادت ها، اعمال و واکنش هایی که قابل مشاهده واندازه گیری هستند.2-عاطفه: که منظور همان هیجان ها، خلق ها واحساسات عمیق. 3- حس:که منظور حواس پنجگانه است.4- تصویر ذهنی: چگونگی تصور از خود که شامل رویاها، خاطرات و خیالپردازی ها می شود.5- شناخت: که شامل بینش ها، فلسفه ها، عقاید، افکار وقضاوت هایی که ارزش ها، نگرش ها وعقاید اساسی فرد راتشکیل می دهند.6- روابط میان فردی: که تعامل بادیگران است.7-داروها/زیست شناسی:داروها، عادت های تغذیه والگوهای ورزش را شامل می شود(کوری، 2013،ترجمه سید محمدی،1391). با توجه به اینکه این هفت وجه به نحوی در جنبه های شناختی ورفتاری جای دارند واز آنجایی که ریشه بیشتر مشکلات دانش آموزان متوسطه در زمینۀ شناختی،رفتاری وعاطفی است، این ضرورت ایجاب می کرد تا بااین رویکرد بصورت گروهی بهزیستی دانش آموزان راکه جنبه شناختی وعاطفی دارد را ارتقا بخشیم.
پژوهش حاضر معطوف به این موضوع است که با بکارگیری روش مشاوره لازاروس به شیوه مشاورۀ گروهی در زمینه بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی گامی کوچک در جهت کاربردی کردن مشاوره تحصیلی در زمینه حل مشکلات آموزشی وتحصیلی برداشته شود و اهمیّت پژوهش حاضر ازاینجا ناشی می شود که؛
1-درصورت موثر بودن مشاوره لازاروس بر بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی بتوان این روش را در مراکز مشاوره تحصیلی وسازمان های مختلف و برای انجام تحقیقات استفاده کرد.
2-با توجه به اهمیّت بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی در محیط های تحصیلی و اجتماعی وشناخت راهکارهایی برای افزایش بهزیستی ذهنی ضروری به نظر می رسد .لذا با توجه به رشد روز افزون مشاوره تحصیلی در کشور لازم است از روش های کاربردی جهت بهبود بهزیستی ذهنی دانش آموزان و عموم استفاده شود. واز آنجا که مشاوره استفاده گزینشی را در مورد متناسب بودن روش های درمانی با مشکلات متفاوت وافراد مختلف به کار می برد بررسی و مطالعه درخصوص اثربخشی آن در مورد بهزیستی ذهنی دور از اهمیّت ناست.
3-با توجه به اینکه رویکرد لازاروس وجوه مختلفی دارد(هفت بعدBAISIC-ID)وجنبه های مختلف شخصیت فرد را بررسی می کند و از آنجایی که بهزیستی ذهنی نیز دارای ابعادشناختی وعاطفی است (عاطفه منفی،عاطفه مثبت ورضایت از زندگی). به نظر می رسداثربخشی این رویکرد درمانی (رویکرد لازاروس)، به روش مشاورۀگروهی بر افزایش و بهبود بهزیستی ذهنی ورضایت از زندگی مورد بررسی قرار گیرد.تا از اهمیت وضرورت این رویکردها در سیستم های آموزشی جهت بهبود وضعیت جسمی وروحی
امروزه منابع انسانی به عنوان رکن اساسی بقاء، دوام، و پیشرفت یک سازمان در نظر گرفته میشوند که شکست یا موفقیت سازمان در دستیابی به اهدافش تا حد زیادی وابسته به این فاکتور است. همچنین، انسان به عنوان رکن اساسی توسعه، در چارچوب فعالیتهای گروهی و سازمانی خود ایفاگر نقش مهمی است، امروزه رشد و توسعه سازمانها در گرو برگماری صحیح منابع انسانی است. از لحاظ تاریخی، توجه به عامل نیروی انسانی در کارایی بیشتری سازمانها و شرکتها از اواخر نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شدت گرفته است. از آن زمان تا کنون مدیران همیشه به دنبال راههایی برای بهبود عملکرد کارکنان و در نتیجه کارایی بیشتر سازمان بوده اند. کیفیت زندگی کاری، به عنوان عاملی مهم و تأثیرگذار در افزایش کارایی کارکنان، مفهومی است که نیمه دوم قرن بیستم پا به عرصه مدیریت و سازمان گذاشته است.
مفهوم کیفیت زندگی کاری مفهومی است که در دهههای اخیر توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است و امروزه این مفهوم به موضوع اجتماعی عمدهای در سراسر دنیا تبدیل شده است. این نظریه در جستجوی شیوه های جدید جهت کمک به برقراری تعادل بین زندگی کاری و زندگی شخصی کارکنان است (میرکمالی و نارنجی ثانی، 1387). کیفیت زندگی کاری به عنوان هر نوع فعالیتی تعریف می شود که در سطوح سازمان انجام می شود و به دنبال اثربخشی سازمانی بیشتر از طریق رشد و ارتقاء منزلت انسانی میباشد. کیفیت زندگی کاری فرایندی است که در طی آن گروههای ذینفع در سازمان یاد خواهند گرفت که چگونه بهتر با یکدیگر کار کنند، چگونه برای خود مشخص کنند که چه فعالیتها، تغییرات و بهبودهایی مطلوب و مؤثر است تا سازمان به بهرهوری بیشتر بهتر دست یابد. کیفیت زندگی کاری می تواند به عنوان کیفیت ارتباط میان کارمندان و سراسر محیط کار تعریف شود. این عبارت جهت توصیف شرایط و انتظارهای کاری اکثر کارکنان در زندگی کاریشان نیز بکار برده می شود (عبدالعزیز و دیگران، 2011). والتون، الگویی نظری را برای تبیین کیفیت زندگی کاری تنظیم کرده و هشت مؤلفه (پرداخت منصفانه و کافی، محیط کار ایمن و بهداشتی، تأمین فرصت رشد و امنیت مداوم، قانون گرایی در سازمان، وابستگی اجتماعی زندگی کاری، فضای کلی زندگی، یکپارچگی و انسجام اجتماعی در سازمان کار و توسعه قابلیتهای انسانی) را برای آن تعریف کرده است (موورد و ریچی، 1998، 550).
از سوی دیگر، موضوع رضایت شغلی و استرس شغلی نیز از مباحثی هستند که در دنیای پر تکاپوی امروز از مباحث مورد توجه پژوهشگران حوزه مدیریت و سازمان از یک طرف و روانشناسان از طرف دیگر میباشند. رضایت شغلی به برداشتی که شخص از کار خود دارد اشاره می کند که دارای عوامل زمینه ساز و ایجادکننده فراوانی از قبیل جنبه های درونی (مانند ویژگیهای شخصیتی، احساسات عاطفی، و حالتهای هیجانی) و جنبه های بیرونی (شامل شرایط و ویژگیهای سازمانی، اجتماعی، و فرهنگی) است. این مسئله یکی از عوامل مؤثر در موفقیت شغلی است که باعث افزایش کارایی کارکنان و احساس رضایت فرد میگردد (هارت، 2010). همچنین، مطالعات صورت گرفته نشان داده است که تقریباً در تمام مشاغل استرس وجود دارد. اما میزان و تأثیر آن به لحاظ نوع و ماهیت استرس و خصوصیات شخصی افراد، در مشاغل گوناگون متفاوت است. شیوع و گسترش استرس در محل کار محققان را بر آن داشته است که به تحلیل گسترده این موضوع در سازمان و تأثیر آن بر عملکرد کارکنان بپردازند. تحقیقات یرکز-دادسن نشان میدهد که با افزایش استرس تا یک حد معین عملکرد افراد افزایش مییابد، و سپس با افزایش این میزان استرس عملکرد آنان کاهش خواهد یافت. در نتیجه مؤثرترین عملکرد در وضعیت استرس زمانی است که میزان استرس در حد متوسط باشد (جاهد بزرگان، 1384).
بررسی و مطالعه ارتباطات میان کیفیت زندگی کاری و رضایت و استرس شغلی در کتابداران می تواند نتایجی را بدست دهد که متعاقباً بر روی عملکرد کتابداران و کیفیت ارائه خدمات در انواع مختلف کتابخانه ها اثرگذار باشد. همچنین شناسایی و اولویتبندی مؤلفه هایی که تأثیرشان بر میزان رضایت و استرس شغلی کتابداران بیشتر است، چشماندازهای جدیدی را می تواند فرا روی مدیران و سیاستگذاران قرار دهد تا نسبت به این مسئله توجه نشان دهند.
این پژوهش در پی آن است که رابطه میان مؤلفههای کیفیت زندگی کاری با میزان رضایت شغلی و همچنین استرس شغلی در کتابدارانی که در کتابخانههای عمومی وابسته به نهاد کتابخانههای کشور در شهر تهران و کتابخانههای عمومی وابسته به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران مشغول به کار هستند را به منظور شناخت مؤلفه های تأثیرگذار بر میزان رضایت و استرس شغلی آن ها و در نتیجه بهبود عملکرد آن ها در محیط کار و افزایش کیفیت خدمات کتابخانهای بررسی کند.
اطلاعات، در دنیای امروز، به یک منبع حیاتی و عاملی با ارزش و یک منبع قدرت برای توسعههای اجتماعی تبدیل شده است. محور اصلی جوامع آینده، بجای ارزشهای مواد، بر مبنای ارزشهای اطلاعاتی خواهد بود، و سرمایه های مادی جای خودشان را به سرمایه های دانشی در اقتصاد ملی خواهند داد. در نتیجه صنایع اطلاعاتی و دانشی نقش مهمتری در اقتصاد ملتها ایفا خواهند کرد. اگر کتابخانه ها و مراکز اطلاعرسانی را از نخستین مراکز ذخیره، سازماندهی، و بازیابی اطلاعات در جوامع مدرن به شمار آوریم، بنابراین میتوان ادعا کرد که نقش این مراکز در انتقال دانش و اطلاعات و متعاقباً توسعههای اجتماعی انکار ناپذیر است. انواع مختلف کتابخانه ها و مراکز اطلاعرسانی، بر اساس نیازهای موجود، شکل گرفتهاند و هرکدام از آن ها اهداف خاص خود را دنبال می کنند. در این میان کتابخانه های عمومی به عنوان عاملی تأثیرگذار در دستیابی به توسعه اطلاعاتی و اجتماعی نقش مهمتری نسبت به سایر انواع کتابخانه ها دارد.
کتابخانهها، و به خصوص کتابخانههای عمومی، امروزه دارای یک نقش کلیدی در توسعه اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی جوامع بشری هستند. کتابخانه های عمومی به عنوان محیطی پویا، یکی از ابزارهای اصلی توسعه فرهنگی-اجتماعی در جوامع امروزی شناخته شده اند (اشرفیریزی و کاظمپور، 1388).
از طرف دیگر، منابع و نیروهای انسانی از اجزاء جدایی ناپذیر و مهم برای پیشبرد اهداف سازمانها میباشند و مطالعه و پژوهش در رابطه با این منابع در محیط کار به نسبت سایر منابع درون سازمانی اهمیت ویژهای دارد (هارت، 2010). نهادهای فرهنگی و آموزشی در شرایط پیچیده و دشوار امروز بدون داشتن نیروی انسانی متعهد و متخصص قادر به پاسخگویی به نیازهای متعدد و روزافزون جامعه و کاربران خود نخواهند بود.
کتابداران کتابخانههای عمومی، سرمایهی انسانی مهمی هستند که دارای نقش اساسی برای موفقیت این نهادها در انجام مأموریتها و دستیابی به اهدافشان خواهند بود، در نتیجه مطالعه موضوعات مرتبط با این گروه جهت افزایش کارایی آن ها امری گریزناپذیر است (کونتز و گوبین، 2010). با توجه به این که دو عامل بسیار مهم رضایت شغلی (اشرفیریزی و کاظمپور، 1388) و استرس شغلی (بابالحوائجی و پاشازاده، 1389) بر عملکرد کارکنان و کتابداران در کتابخانهها تأثیر بسیار زیادی دارد، شناخت و مطالعه عوامل و مؤلفههای مرتبط و تأثیرگذار بر این دو عامل جهت بهبود عملکرد کتابداران و پیشبرد اهداف سازمانی کتابخانهها مسئلهای با اهمیت به نظر میرسد.
بسیاری از محققان بر این باورند که توفیق سازمانها در استفاده مؤثر از منابع انسانی به طور مستقیم متکی به علوم رفتاری کاربردی است. رفتار و نگرشهای کارکنان، عملکرد آن ها را در محیط کار کنترل می کند و تمام عواملی که این رفتارها و نگرشها را دستخوش تغییر می کنند باید به نوعی مدیریت شوند تا منابع انسانی سازمان در کارهایشان موفق باشند (هرسی و بلانچارد، 1378). از این رو، توجه به عامل انسانی در سازمانها در علم مدیریت در دهه های اخیر بیشتر مورد توجه واقع شده است و انجام پژوهش-های مرتبط در این زمینه امری مهم در رشد کیفیت و کارایی سازمانها محسوب میشود. در پی تلاشهای صورت گرفته توسط هاثورن و پژوهشگران پس از او، مشکلات ناشی از عامل پیچیده انسان با عنوان کیفیت زندگی کاری مورد توجه واقع شده است که به بررسی شرایط واقعی مرتبط با کار و محیط کاری یک سازمان میپردازد (میرکمالی و نارنجی ثانی، 1387). کیفیت زندگی کاری، برنامهای جامع و گسترده است که مناسب بودن آن باعث بهبود وضعیت کارکنان و تقویت یادگیری آن ها در محیط میشود و پایین بودن کیفیت زندگی کاری آن ها تقریباً به همه کارمندان آسیب خواهند رساند.
رضایت شغلی و همچنین استرس شغلی از مهمترین متغیرهای سازمانی تأثیرگذار- چه به طور مستقیم و چه به طور غیر مستقیم- بر عملکرد و رفتار کارکنان در محیط کار میباشند. در وصف میزان اهمیت این متغیرها، همین بس که به تعداد فراوان تحقیقات، مطالعات، و نوشتههای مرتبط با رضایت و استرس شغلی اشاره شود. محیط کتابخانه ها- و مخصوصاً کتابخانه های عمومی- با وجود اشتراکات بسیار با فضاهای کاری دیگر شغلها، تفاوتهای متعددی با آن ها دارد (بانگ، 1989). به علاوه، کینمان (1998) اظهار میدارد که استرس شغلی در میان پنج عامل اصلی مسائل بهداشتی مرتبط با کار در ایالات متحده قرار دارد؛ همچنین، حرفهی کتابداری و اطلاعرسانی اکنون به یکی از حرفههای پراسترس تبدیل شده است (آجالا، 2011). میتوان استنباط کرد که این مسئله نمی تواند تفاوت زیادی در مورد کشور ایران داشته باشد؛ از این رو پرداختن به مسائل و عواملی که بر این دو متغیر سازمانی تأثیرگذار هستند حائز اهمیت خاصی برای مدیران منابع انسانی در این سازمانهاست. بنابراین، این پژوهش در صدد است تا تأثیر کیفیت زندگی کاری، به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار سازمانی، بر روی این دو متغیر سازمانی را بررسی کند.
این پژوهش برای بررسی و تعیین تأثیر مؤلفه های کیفیت زندگی کاری کتابداران بر رضایت و استرس شغلی آن ها در کتابخانه های عمومی شهر تهران انجام شده است. در حال حاضر هیچ پژوهش یا نتایج تجربی در زمینه ارتباط کیفیت زندگی کاری با رضایت و استرس شغلی کتابداران در مقیاس مورد بررسی این پژوهش در دست نیست. از این رو، نتایج و ملاحظات حاصل از انجام این پژوهش می تواند بر روی استراتژیها و تصمیماتی که در دو سازمان مورد بررسی (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و نهاد کتابخانه ها عمومی کشور) در رابطه با کتابخانه های عمومی اتخاذ می شود تأثیرگذار بوده و در نتیجه می تواند در بهبود وضعیت کاری کتابداران و در نهایت بهبود ارائه خدمات کتابخانهای کتابخانه های عمومی شهر تهران به کاربران مفید واقع شود.
قلمرو این پژوهش، از لحاظ جغرافیایی، مربوط به شهر تهران می شود. کتابخانه های عمومی وابسته به نهاد کتابخانه های عمومی کشور و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در شهر تهران، در این پژوهش مورد بررسی قرار میگیرند. از لحاظ زمانی، قلمرو این پژوهش محدود به نیمه اول سال 1391 شمسی است و داده های پژوهش در تابستان سال مذکور جمعآوری خواهند شد؛ و در نهایت، این پژوهش محدود به کتابداران کتابخانه های عمومی (به عنوان یکی از انواع کتابخانه ها) میباشد، بنابراین، با وجود آنکه نتایج بدست آمده مختص جامعه مورد بررسی است، اما امکان بسط آن به سایر کتابخانه های عمومی وجود دارد.
به طور کلی، همانطور که در عنوان آمده است، در این پژوهش سه متغیر مورد مطالعه قرار میگیرند. متغیر کیفیت زندگی کاری کتابداران کتابخانه های عمومی وابسته به سازمانهای مورد مطالعه، به عنوان متغیر مستقل، و رضایت شغلی و استرس شغلی به عنوان متغیرهای وابسته در این تحقیق مورد بررسی قرار خواهند گرفت. هرچند، در برخی از تحقیقات متغیرهای رضایت و استرس شغلی به عنوان متغیر مستقل و متغیر کیفیت زندگی کاری به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده اند.
این پژوهش با رویکرد کمی و روش پژوهش توصیفی طراحی شده است و جهت گردآوری داده ها از ابزار پرسشنامه استفاده کرده است. ابزار گردآوری داده ها نیز به صورت برخط طراحی گردیده و تنها شامل سؤالات بسته میشده است، بنابراین در این پژوهش سروکار محقق تنها با داده های کمی بوده است. برای تحلیل داده ها از تحلیل توصیفی (که به آن آمار توصیفی هم اطلاق می شود) و همچنین از آزمونهای همبستگی در آمار استنباطی برای بررسی رابطههای مورد نظر استفاده شده است.
جهت وضوح و روشن شدن مفاهیم و مقیاس کلیدواژه های بکار رفته در این پژوهش، تعاریف عملیاتی اصطلاحات در زیر آمده است:
کتابدار: در این پژوهش، کتابدار به فردی اطلاق میشود که در نیمه اول سال 1391 در کتابخانههای عمومی وابسته به نهاد کتابخانههای عمومی و کتابخانههای وابسته به سازمان فرهنگی هنری شهرداری در شهر تهران با پست کتابدار مشغول به کار است.
کیفیت زندگی کاری (Quality of Work Life: QWL): میزان بهرهمندی یک کارمند از شرایط مطلوب شغل شامل امنیت شغلی، حقوق و مزایای منصفانه، شرایط کاری ایمن و مطمئن، زمینه پژوهش و وجود فرصتهای مستمر یادگیری، قانونگرایی در محل کار، و کیفیت شغل که از طریق نمرات حاصل از پرسشنامه کیفیت زندگی کاری و میانگین کل پرسشنامه حاصل میآید.
استرس شغلی (Occupational Stress): در این پژوهش استرس شغلی عبارت است از نمرهای که کتابداران مورد پژوهش از پرسشنامه استرس شغلی اچ.اس.ای کسب میکنند.
رضایت شغلی (Job Satisfaction): در این پژوهش رضایت شغلی عبارت است از نمرهای که کتابداران مورد پژوهش از پرسشنامه رضایت شغلی میرکمالی کسب میکنند.
فصل اول پایان نامه به ارائه اطلاعاتی در رابطه با توجیه تحقیق می پردازد. اطلاعاتی شامل، زمینه و بافتی که تحقیق از آن برخاسته است، بیان مسئله، سؤالات پژوهشی، فرضیه ها، و متغیرهای مورد بررسی. سپس، اطلاعاتی کلی در مورد تحقیق و روند انجام آن نیز در این فصل ارائه شده است.
فصل دو با ارائه چارچوب نظری تحقیق، به بررسی مبانی نظری پژوهش و همچنین نگاهی به پژوهشهای داخلی و خارجی انجامشده در رابطه با موضوعاتی مانند کیفیت زندگی کاری، رضایت شغلی، و استرس شغلی، در کتابداران و بعضاً سایر حوزه ها می پردازد. منابع مورد جستجو و روشهای جستجو در این منابع، و همچنین نتایج بدست آمده از این جستجوها از مطالب دیگر مورد بحث در این فصل هستند.
فصل سوم پژوهش، به بیان روششناسی مورد استفاده این تحقیق، با ارائه دلائلی برای انتخاب این روشها، جامعه مورد بررسی، شیوه های گردآوری اطلاعات، ابزارهای بکار رفته جهت گردآوری داده های پژوهش، توزیع پرسشنامه ها، مسائل اخلاقی لحاظ شده در گردآوری داده ها، و همچنین شیوه ها و روشهای تجزیه و تحلیل داده های گردآوریشده می پردازد.
فصل چهارم از دو بخش تحلیل داده ها و بحث تشکیل شده است. خود این فصل به چند بخش کلی مانند تحلیل داده های جمعیت شناختی، بررسی کیفیت زندگی کاری، بررسی رضایت شغلی، بررسی استرس شغلی، بررسی ارتباطهای موجود، و نهایتاً مقایسه نتایج این پژوهش با نتایج پژوهشهای مرتبطی که در فصل دو این پایان نامه آمدهاند، تقسیم می شود.
فصل پنجم پایان نامه ، نتایجی را ارائه میدهد که محقق از انجام این مطالعه کسب کرده و همچنین به بحث در رابطه با این نتایج می پردازد. پیشنهادات کاربردی و پیشنهادات نظری از دیگر اطلاعاتی هستند که در این فصل به آن ها پرداخته خواهد شد.
در نهایت، این پایان نامه با ارائه فهرست منابع (کتابها، مقالات، پایان نامه ها، و …) مورد استفاده در این پژوهش، پیوستهای لازم (پرسشنامه ها، نامهنگاریها، لیست کتابخانه های مورد بررسی، و …) خاتمه مییابد.
در این فصل اطلاعاتی زمینهای در مورد تحقیق و مطالبی پایهای در رابطه با آن ارائه شد. مسئله مورد بررسی تحقیق بیان شد و در ادامه اهداف و ضرورت آن روشن شد. روششناسی تحقیق نیز به صورتی بسیار موجز و خلاصه ذکر و تعاریف عملیاتی و همچنین دامنه و محدوده مورد بررسی تحقیق آورده شده. فرضیه ها، سؤالات پژوهشی، محدودیتهای انجام پژوهش، و چارچوب کلی تحقیق، از دیگر مواردی بودند که به طور خلاصه در این فصل مورد بحث قرار گرفتند. فصل دوم پژوهش به مبانی نظری و مرور پیشینهها خواهد پرداخت.
تغییر و پیشرفت در هر جامعهای مستلزم ایجاد تغییر وسیع و جامع نظام آموزشی آن جامعه است.
در توسعه آموزش و پرورش، ملاکها و عوامل متعددی نقش دارند. از مهمترین آنها میتوان به نظامی جامع و هدفمند در آموزش اشاره نمود. آموزش را میتوان بهعنوان فرایند کنش متقابل معلم و دانش آموز تعریف نمود که به موجب آن تجارب یادگیری برای نیل دانش آموزان به اهداف کلان آموزش و پرورش فراهم می شود. در آموزش و پرورش سنتی، ارزشیابی به عنوان آخرین حلقههای یاددهی- یادگیری تلقی می شود که در پایان دوره آموزشی برای جدا نمودن دانش آموزان با توانایی یادگیری متفاوت بهکار میرود(جعفری،1384).
امروزه ما نیازمند آن نوع سنجش و ارزشیابی هستیم که به هر دانش آموز به دیده حرمت نظاره نماید، موهبتهای طبیعی و انسانی او را بسیار بیشتر از آزمونهای سنتی نشان داده، بازخوردی مثبت و تکالیفی رشددهنده به او ارائه دهد و باور داشته باشد که هر دانش آموز قابلیت رشد و پیشرفت مداوم را داردر)رستگار،1382). ولیکن آنچه که میتوان از آن به عنوان مهمترین تغییر دنیای امروز در عرصه تعلیم و تربیت قلمداد نمود، تفاوتی است که در نوع نگرش به ارزشیابی تحصیلی رخ داده است.تغییری که در آن، حافظهمداری و حفظ کردن صرف مطالب درسی از سوی دانش آموزان رنگ باخته و جای خود را به سنجش مستمر و گام به گام میدهد. سنجش و ارزشیابی معتبر، دانش آموزان را برمیانگیزد تا بیاموزند که چگونه یاد بگیرند.
در چنین رویکردی یادگیرنده، تبدیل به فردی فعال، ریسکپذیر و محقق می شود که به طور دائم از تدریس بهره میگیرد. در این سیستم “توالی، آموزش- ارزشیابی- آموزش” موجب می شود که شایستگی فرد رشد نموده، اعتماد به نفس او افزایش یافته و فراگیر بهخوبی یاد بگیرد که چگونه آموختهها را در وضعیتهای دشوار و ناآشنا بهکار گیرد. این امر توان تصمیم گیری و تشخیص وضعیت را در فرد رشد میدهد و این مهم، غایت آموزش است(رستگار،1382).
در چنین سیستمی، ارزشیابی در خدمت آموزش قرار گرفته و جزء لاینفک آن به شمار میرود و همواره در فرایند آموزش جاری است و این معنای ارزشیابی رشددهنده، پویا و مستمر است که از آن با عنوان ارزشیابی توصیفی یاد می شود. در این طرح، معلم باید ارزشیابی مستمر را جزئی اساسی در فرایند یادگیری بداند که به طور مداوم از ابتدای سال تحصیلی تا پایان سال ادامه دارد(بنی اسد،1384).
بیان مساله
امروزه فرایند جهانیشدن، راه را به سوی جامعه دانشمدار میگشاید که در آن دانش و اطلاعات محور رشد و توسعه هر جامعه خواهد بود. بدیهی است رویارویی با چالشهای جوامع دانشمدار، نیازمند بازنگری و طراحی مجدد نظامهای آموزشی و فرایند آموزش است (بازرگان، 1384).
در سالهای اخیر بحثهای فراوانی درباره اصلاحات آموزشی و بهبود کیفیت آموزش مدارس مطرح شده است. ارزشیابی دانش آموزان در سطح ملی، یک اهرم و عنصر کلیدی برای اصلاح مدارس و بهبود آموزش و یادگیری در نظر گرفته می شود (سیف، 1382). انتظار میرود ارزشیابی درست، مقدمات اصلاحات آموزشی را فراهم کند.
ارزشیابی باید جزئی از فرایند یاددهی ـ یادگیری محسوب شود. زیرا هدف آن صرفاً تعیین میزان موفقیت در پیشرفت تحصیلی نیست. بلکه میتوان اذعان داشت بهبود بخشیدن و اصلاح کردن آموزش هدف ارزشیابی است. ارزشیابی اگر در مسیر فرایند آموزشی انجام گیرد، تعیین می کند که چه چیزی به چه کسی، در چه زمانی، به چه منظوری و چگونه باید آموزش داده شود تا رفتارهای مطلوب و منطبق با اهداف فرا گرفته شوند (رستگار، 1382). بسندهکردن به شیوه ارزشیابی (پایانی) در عصری که یادگیری کلید رویارویی با مسائل فراصنعتی و فراتخصصی است، راه به جایی نبرده و نخواهد برد. عصر کنونی نیازمند بازنگری عمیق در این فرایند است. زیرا دانش آموزان تنها نیازمند این نیستند که بدانند چه نمیدانند، بلکه خواهان این مساله هستند که بدانند چرا نمیتوانند از دانسته های خود عملاً در زندگی واقعی بهره گیرند. آنها دوست دارند موانعی که بر سر راه یادگیری و به کارگیری دانستههایشان است، شناسایی و از میان برداشته شود. آنها محتاج این هستند که بدانند در کجا قرار گرفته اند و کجا میتوانند بروند. احتیاجی نیست که بگوییم پایان خط رقابت و مسابقه حافظهپروری کجاست و آنها با حفظ و اندوخته کردن دانش چگونه میتوانند بر رقبای خود غلبه نموده یا به کلاس بالاتر ارتقاء یابند. کافی است شیوه یادگرفتن و به کارگیری اندوختههای علمی را فرا گیرند. آنگاه قادر خواهند بود تا به کمک ابزارهای الکترونیکی کلیه ساختار دانش پیچیده را بدون آنکه متحمل حفظ طوطی وار آنها شوند به تصویر کشانند.
دانش آموز می تواند خود تولید کننده فن و دانش جدید باشد و آمادگی زیستن در عصر دانایی را بیابد. برقراری شیوه ارزشیابی سنتی و نتیجه – مدار، دانش آموزان را به گروههای قوی و ضعیف، تیزهوش و کندذهن، فعال و غیر فعال تقسیم بندی می کند. در حالیکه شیوه ارزشیابی توصیفی و رشددهنده در پی بارزکردن قوت یا ضعف دانش آموزان و در نتیجه ارتقاء یا عدم ارتقای آنان به پایه های بالاتر نیست، بلکه در پی پاسخگویی به این پرسش است که دانش آموز در کجا قرار دارد و من برای پیشرفت او چه میتوانم بکنم؟ (فرج الهی،حقیقی،85).
شیوه های سنتی ارزشیابی که عمدتاً به صورت تراکمی و در غالب آزمونهای کتبی و شفاهی صورت می گیرد، با توجه به دو اصل پاسخگویی و ارتقای تحصیلی ضروری بهنظر میرسد. اما برای هدایت و شکلدهی به آموزش و یادگیری ناکافی و نارساست. میتوان نتیجه گرفت که در فرایند ارزشیابی دو اصل بسیار مهم است:
الف. عملکرد دانش آموزان مستقیماً مورد بررسی قرار گیرد.
ب. در خدمت آموزش باشد و نه بالعکس (خوش خلق، 1383).
این اصول بیانگر همزمانی طول دوره ارزشیابی و فرایند آموزش است. ارزشیابی از عملکرد نیز می تواند انگیزهای مؤثر در بهبود آموزش باشد و ادراک دانش آموزان را از مطالبی که باید بدانند و چیزهایی که باید انجام دهند، افزایش دهد (سلیمی زاده، 1382). بنابراین ارزشیابی، جزئی از آموزش تلقی می شود و جهت آموزش را تعیین می کند؛ به عبارتی دیگر ارزشیابی به عمل می آید تا آموزش بهتر صورت گیرد، نه این که آموزش انجام میگیرد تا ارزشیابی به عمل آید. مقایسه ویژگیهای ارزشیابی نتیجه مدار و فرایند مدار، بازنگری در سیستم ارزشیابی را در سطوح متفاوت اهداف، روشها و ابزارها ضروری و روی آوردن به رویکردهای نوین ارزشیابی را در سطوح متفاوت اهداف، روشها و ابزارها ضروری و مضافاً روی آوردن به رویکردهای نوین ارزشیابی را چه به صورت پایانی و چه به صورت مستمر (کمی ،کیفی و ترکیبی) اجتناب ناپذیر می کند(خوش خلق،1385).
تغییرات نظام ارزشیابی کلاس برای بهبود وضعیت یادگیری دانش آموزان، پدیدهای است که امروزه در اکثر کشورهای جهان مشاهده می شود (سیف، 1382).
در سالهای اخیر در کشور ما نیز همگام با سایر کشورها، اقداماتی در این زمینه صورت گرفته است. برای مثال شورای عالی آموزش و پرورش در ششصد و هفتاد و نهمین جلسه در مورخه 30/8/1381، به معاونت آموزش عمومی و امور تربیتی وزارت آموزش و پرورش مأموریت داد تا نسبت به تغییر مقیاس کمی (20-0) به مقیاس کیفی (توصیفی) در ارزشیابی دانش آموزان اقدام نموده و آن را از سال تحصیلی 82-1381 بهصورت آزمایشی در تعدادی از مدارس دوره ابتدایی، که از نظر نیروی انسانی و امکانات، ویژگیهای لازم را دارند اجرا نمایند (رضایی،1386). در دویست و نود و ششمین جلسه کمیسیون معین شورای عالی آموزش و پرورش در مورخه 12/6/1382 نیز اهدافی در جهت طرح آزمایشی ارزشیابی توصیفی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دوره ابتدایی تصویب گردید که یکی از آنها اصلاح روند آموزش و یادگیری در کلاس درس بود. افزایش ماندگاری ذهنی (دوام و پایداری یادگیری)، توجه به اهداف سطوح بالاتر حوزه و یا حیطه شناختی، تعمیق یادگیری از طریق افزایش درگیری با تکالیف یادگیری، افزایش علاقه به یادگیری، توجه به اهداف حیطههای غیر شناختی از جمله خرده اهداف بوده اند. راهکارهای مورد توجه در طرح ارزشیابی توصیفی برای رسیدن به اهداف فوق، عبارتند از : ارزشیابی تکوینی، ارزشیابی عملکردی، باز خورد و کارنامه توصیفی (حسنی و کاظمی،1383).
طرح ارزشیابی کیفی توصیفی علی رغم مشکلات زیاد توانست نتایج قابل قبولی از اهداف آموزش و پرورش و مضافاً کاهش اضطراب امتحان را بهدست آورد. لذا شورای عالی آموزش و پرورش بر اساس رای 769 تاریخ 18/4/1387، اجرای طرح را بهصورت نهایی تصویب نمود (حسنی،1387؛ به نقل از باطبی، 1387). این طرح بر ابعاد شناختی و رفتاری(ویژگیهای شخصیتی) دانش آموزان از جمله: مشارکت و همکاری، رابطه دوستانه با معلمان، توجه به مسائل و مشکلات محیط زیست، اعتماد به نفس، مهارت های اجتماعی، دفاع از حق و نظر خود، روحیه تحمل کردن و پذیرفتن افکار مخالف، برقراری ارتباط میان مسائل گوناگون، انجام دادن تکالیف درسی، علاقه به یادگیری و مدرسه، ایجاد روحیه پرسشگری و مشارکت در فرایند یادگیری تاثیر مطلوب داشته است و میزان تاثیر طرح بر ابعاد رفتاری از میزان تاثیر آن بر ابعاد شناختی و درسی بیشتر است. در مجموع دانش آموزان طرح در زمینه های شهامت، اعتماد به نفس، قدرت دفاع از نظرها و ایدههای خود، مهارت های اجتماعی، مسئولیت پذیری، نوع دوستی، رعایت نظم، توجه به محیط زیست، بهداشت محیط و مشارکت در فرایند یادگیری با دانش آموزان دیگر تفاوت بارز دارند (حامدی، 1388).
در مدارس شامل برنامه طرح ارزشیابی توصیفی، پیش بینی شده بود بازخوردهای مربوط به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان فقط از طریق کارنامه توصیفی (گزارش عملکرد) به اطلاع آنان برسد. کارنامه توصیفی شامل اهداف کلی درسهای فارسی، ریاضی، علوم ، هنر، تربیت بدنی، هدیههای آسمانی و نیز توصیف کلی ویژگیهای جسمانی، اجتماعی، عاطفی و فعالیت های برجسته دانش آموزان است(سبحانی،1384).طبق دستورالعمل اجرای طرح، اولیای مدارس موظف بودند با کارنامه توصیفی که مقیاس آن بهصورت درجه بندی است، عملکرد دانش آموزان را در درسها با عبارتهای کاملاً تحققیافته، تحققیافته، نسبتاً تحققیافته و نیز تلاش بیشتری باید بنماید، مشخص و توصیف کنند(حسنی،1382).
در ارزشیابی توصیفی همهی داده ها و تواناییهای دانش آموزان در نظر گرفته می شوند. معلمان شناخت بیشتری نسبت به دانش آموزان پیدا نموده، دیدگاه ها عمق بیشتری یافته و والدین نیز تواناییها و میزان تلاش دانش آموز را دریافته و بر اساس آن قضاوت می کنند(حبیبی، 1387).
طرح ارزشیابی توصیفی دو هدف عمده داشت که عبارت بودند از:
الف. بهبود کیفیت فرایند یاددهی- یادگیری: با این الگوی ارزشیابی، فرایند یاددهی- یادگیری بهبود می یابد. یعنی ماهیت درمانی دارد و این به واسطه آن است که توجه به فرایند از یک نظر به معنی حذف موانع یادگیری است. به تبع حذف موانع، نتایج مورد انتظار آموزشی بهتر و بیشتر محقق گردیده و مضافاً یادگیری عمیق و پایدار صورت میگیرد(حسنی،احمدی1388).
ب. افزایش بهداشت روانی محیط یاددهی- یادگیری : از آن جایی که در این الگو بازپرسیهای پیوسته، مکرر و استرسزا وجود نداشته وارزشیابی بهصورت امتحان مکرر دیده نمی شود، بهداشت روانی محیط یاددهی-یادگیری بهبود مییابد(حسنی،احمدی1388).
فرایند یاددهی- یادگیری ابعاد گوناگونی را در بر میگیرد که شامل فرایند ناظر به عمل دانش آموز(تلاش و کوشش برای یادگیری، علاقه مندی به فعالیت و درس،کمک گرفتن از همکلاسیها و …)، فرایند ناظر به اعمال یاددهی معلم(ارائه بازخوردهای مناسب، اصلاح روشهای تدریس در جریان یاددهی- یادگیری بر اساس نتایج ارزشیابیها و…) می شود.
در این پژوهش سعی برآن است که تاثیر الگوی ارزشیابی توصیفی در بهبود فرایند یاددهی-یادگیری(فرایند ناظر به عمل دانش آموز، فرایند ناظر به عمل یاددهی معلم) دانش آموزان کلاس سوم ابتدایی مورد مطالعه قرار گیرد.
هدف کلی
بررسی تأثیر الگوی ارزشیابی کیفی توصیفی در بهبود فرایند یاددهی- یادگیری دانش آموزان کلاس سوم ابتدایی استان هرمزگان از دیدگاه معلمان.
اهداف جزئی
1- بررسی میزان تأثیر الگوی ارزشیابی کیفی توصیفی بر بهبود فرایند یاددهی- یادگیری ناظر به عمل یاددهی معلم.
2- بررسی میزان تأثیر الگوی ارزشیابی کیفی توصیفی بر بهبود فرایند یاددهی- یادگیری ناظر به عمل یادگیری دانش آموز.
سوالهای پژوهش
1- به کارگیری الگوی ارزشیابی توصیفی به چه میزان بر بهبود فرایند یاددهی- یادگیری ناظر به عمل یاددهی معلم تأثیر داشته است؟
2- به کارگیری الگوی ارزشیابی توصیفی به چه میزان بر بهبود فرایند یاددهی- یادگیری ناظر به عمل یادگیری دانش آموز تأثیر داشته است؟
3- آیا بین فرایندهای ناظر به عمل یاددهی معلم از دیدگاه معلمان مجری الگوی ارزشیابی کیفی توصیفی و معلمان مجری ارزشیابی کمی تفاوت معناداری وجود دارد؟
4- آیا بین فرایندهای ناظر به عمل یادگیری دانش آموز از دیدگاه معلمان مجری الگوی ارزشیابی کیفی توصیفی و معلمان مجری ارزشیابی کمی تفاوت معناداری وجود دارد؟
5-آیا بین فرایندهای یاددهی ناظر به عمل معلم از دیدگاه معلمان مجری الگوی ارزشیابی کیفی توصیفی بر اساس جنسیت، میزان تحصیلات، رشته تحصیلی و سابقه خدمت، تفاوت معناداری وجود دارد؟
استفاده کنندگان از نتیجه پایان نامه
سیاستگذاران آموزش و پرورش، متخصصان تعلیم و تربیت، مدیران، معلمان، مربیان و کلیه کسانی که به نحوی در امر آموزش و پرورش دخیل میباشند، میتوانند از نتایج این تحقیق استفاده نمایند.
اهمیت و ضرورت پژوهش
ارزشیابی به طور غیر قابل تردیدی بیشترین نظمآفرینی بنیادی را در جامعه دارد و جهتگیری آن برای سنجیدن و کمککردن به بهبود همهی جنبه های اجتماع است و یکی از عناصر مورد نیاز برای تضمین کیفیت و بهبود خدمات را فراهم میآورد (استافل بیم ، به نقل از محقق معین، 1388). بازرگان (1380) بیان میدارد که ارزشیابی آموزشی آیینهای فراهم میآورد تا تصمیم گیران و دستاندرکاران فعالیتهای آموزشی، تصویری از چگونگی فعالیتها به دست آورده و بدون استفاده از آن، فعالیتهای آموزشی صرفاً رها نمودن تیر در تاریکی خواهد بود!
از آنجایی که الگوی ارزشیابی کیفی توصیفی در کشور ما سابقه چندانی ندارد و به تمامی ابعاد آن تا به حال پرداخته نشده است، نیاز است که تحقیقات گستردهای در این راستا صورت گیرد. یکی از مهمترین اهداف این الگو، تأثیر آن در بهبود فرایند یاددهی- یادگیری دانش آموزان است که تا به حال در این زمینه تحقیقات کافی انجام نشده است.
این پژوهش درصدد فراهم آوردن اطلاعاتی در زمینه تأثیر الگوی ارزشیابی توصیفی در بهبود فرایند یاددهی-یادگیری دانش آموزان پایه سوم ابتدایی و شناخت میزان دستیابی به اهداف این الگو است.
جنبه نوآوری طرح
این موضوع، تاکنون در بررسیها و مطالعات مربوط به ارزشیابی کیفی توصیفی مورد توجه نبوده و تاجایی که اطلاع دردست میباشد، اثرات روش مذکور بر فرایند یاددهی- یادگیری مورد مطالعه قرار نگرفته است. نتایج حاصله می تواند متغیرهای مدرسهای و غیرمدرسهای مؤثر و مداخلهگر در حین اجرای روش ارزشیابی کیفی توصیفی را تا حدودی مشخص سازد.
ارزشیابی کیفی توصیفی : ارزشیابی توصیفی رویکردی در ارزشیابی تحصیلی-تربیتی است که از طریق آن اطلاعات لازم، معتبر و مستند برای شناخت دقیق و همه جانبه فراگیران در ابعاد مختلف یادگیری (شناختی، عاطفی- مهارتی) با بهره گرفتن از ابزارها و روش های مناسب مانند پوشه کار، آزمون ها( آزمون های مداد کاغذی و عملکردی) مشاهدات و… در طول فرایند یاددهی-یادگیری به دست می آید تا بر اساس آنها بازخوردهای مورد نیاز برای کمک به یادگیری در فضای روانی-عاطفی مطلوب تر برای دانش آموزان و اولیا ارئه گردد( شکوهی و همکاران،1388).
ارزشیابی سنتی یا کمی: ارزشیابی سنتی، ریشه در رویکردهای رفتارگرایی دارد در این رویکردها، ارزشیابی بیشتر به نتیجه وبازده یادگیری تحصیلی توجه دارد. ارزشیابی غالباَ درپایان درس یا پایان یک دوره آموزشی اعمال می شود. ابزارهای اندازه گیری وسنجش پیشرفت یادگیری غالباً برآزمونهای مداد وکاغذی تاکید دارد که درقالب پرسشهای کلیشهای، حافظه یادگیریهای پراکنده یادگیرندگان را مورد ارزشیابی قرار میدهد(حسنی و احمدی 1384صص 70-47).
فرایند : مسیر و جریانی است که طی می شود تا ورودی ها به خروجی ها تبدیل شوند . در این مسیر عملیات و فعالیتهایی اتفاق می افتد تا بر ورودی ها اثر گذاشته و آنها را معطوف و مرتبط به هدف و نتیجه که همان خروجی یا برون داد سیستم نام دارد برساند . هر آنچه که در این مسیر اتفاق می افتد تا بهترین محصول نصیب سازمان یا موسسه شود ، فرایند نام دارد . ( تورانی، 1382).
یاددهی:هر گونه فعالیت یا تدبیر از پیش طرحریزی شدهای که هدف آن آسان کردن یادگیری در یادگیرندگان است(سیف،1380،ص30)
یادگیری:تقیپور ظهیر(1384) معتقد است که یادگیری اساساً از طریق فعالیتهایی صورت میگیرد که یادگیرندگان انجام میدهند.یادگیرنده چیزی را یاد میگیرد که خود انجام میدهد نه آنکه معلم انجام دهد و او ناظر باشد(ص153).شعبانی(1386) به نقل ازهیلگارد و مارکوئیز بیان می کند که یادگیری عبارت است از تغییرات نسبتاً پایدار در رفتار بالقوه که بر اثر تجربه بهدست آمده است(ص12).
بازخورد:بازخورد به معنی “بازگشت دادن” اثرات اعمال توسط محیط یا دیگران به فاعل عمل است.در محیطهای آموزشی،بازخورد حاصل از ارزشیابی تحصیلی،نقش بسیار مهمی را در ارتقای سطح کیفی و کمی یادگیری دانش آموزان ایفا می کند.بازخورد حلقه ارتباطی بین سنجش و یادگیری است. در بازخورد، شواهد یادگیری بدون آن که تفسیر یا ارزشیابی شود، به دانش آموزان برگشت داده می شود تا آنان نسبت به تنظیم و متناسب کردن رفتار خود با اهداف آموزشی اقدام کنند(ویگینز،1982؛به نقل از خوشخلق و اسلامیه،1385)
تعریف عملیاتی مفاهیم
ارزشیابی کیفی توصیفی:
ارزشیابی کیفی توصیفی فرایند جمعآوری، تجزیه، تحلیل و تفسیر اطلاعات حاصل از به کارگیری ابزارهای مختلف (آزمون مدادکاغذی، آزمونهای عملکردی، ثبت مشاهدات، بررسی تکالیف و فعالیت های یادگیری دانش آموزان) از ابعاد مختلف جریان یادگیری و اتخاذ تصمیمات مناسب آموزشی در جهت هدایت این جریان بهسوی تحقق بهتر اهداف یادگیری از طریق ارائه بازخوردهای توصیفی موثر است (حسنی1388).
ارزشیابی کمی:
ارزشیابی کمی الگوی رایج ارزشیابی است که تلاش می کند از نتایج یادگیری دانش آموزان اندازه گیری به عمل آورد و آن را به صورت عینی و در قالب نمره گزارش دهد(سیف1384).
ارزشیابی کمی بهوسیله نمره حاصل از آزمون بر اساس مقیاس فاصلهای(20-0) سنجیده خواهد شد.
یاددهی: منظور از یاددهی کلیه فعالیتهایی است که در مدرسه از سوی معلمین اجرا می شود تا منجر به یادگیری مطالب درسی در دانش آموزان گردد.
یادگیری: فعالیتها و اقداماتی که دانش آموز با راهنمایی و هدایت معلم برای رسیدن به اهداف آموزشی-تربیتی پیش بینی شده انجام میدهد.
بازخورد: فرایندی است که در آن معلم، واکنشهای خود را در قبال تلاش و عملکرد دانش آموز، با هدف راهنمایی، تشویق و کمک به وی و با بهره گرفتن از روشها و ابزارهای مختلف(کلامی، غیر کلامی، مکتوب و …..)ارائه میدهد.
. Stafelbeam
امروزه نیاز به دانش آموختگان و دانشجویان کارآفرین افزایش یافته و هدف بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان، پرورش دانشجویان و در نتیجه دانش آموختگان کارآفرین میباشد. بر این اساس پرورش استعداد کارآفرینانه ی دانش آموختگان به عنوان دستور کار ملی، به منظور توسعهی کارآفرینی، مورد توجه سیاست گذاران و دانشگاههای کشورها قرار گرفته است(احمدی، شافعی و مفاخری نیا ، 1391). رسیدن به جایگاه مناسب در تمامی جنبههای توسعه مورد توجه سیاست گذاران و مدیران تمامی کشورهای دنیا قرار دارد و رسیدن به این مهم نیازمند استفاده از مجموعه عواملی است که یکی از مهمترین آن ها کارآفرینی و نهادینه کردن فرهنگ کارآفرینی در تمامی بخشهای جامعه میباشد، زیرا تحقیقات نشان داده است که بین رشد اقتصادی و تعداد کارآفرینها در یک کشور رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد و کشوری که دارای تعداد زیاد کارآفرین باشد از محرکهای تجاری و اقتصادی قویتری نیز برخوردار است(هوشمندان مقدم فرد، رضوان فر، موحد و علی شمس، 1390). به عبارت دیگر، یکی از عواملی که سبب دگرگونی چهره اقتصادی، اجتماعی و صنعتی یک کشور میشود فعالیتهای کارآفرینانه، برخورداری از روحیه کارآفرینی و در نهایت کارآفرینی انسان است(همان منبع).
مهمترین عامل توسعه در هر جامعهای عامل انسانی است. برای نیل به توسعه پایدار و متوازن، تربیت نیروی متخصص، کارآمد و مورد نیاز بخشهای مختلف جامعه در نهادهای آموزشی به عنوان یک اصل اساسی و ضروری مطرح است. جامعه جدید از نظر نیروی انسانی به افرادی نیاز دارد که علاوه بر داشتن تخصص لازم، با دارا بودن روحیه انعطاف پذیر و مشارکت جویانه در پذیرش مسئولیتهای متنوع پیشقدم و به طور پیوسته در فرایند آموزش مادامالعمر در بهبود تواناییهای خود کوشا باشند. در چنین شرایطی که به دلیل تغییرات سریع تکنولوژی و تحولات اقتصادی، پیش بینی تغییرات بازار کار وجود ندارد، ضرورت هماهنگی مستمر بین نظام آموزشی به طور کلی و بازار کار بیش از پیش محسوس است(حسینی، عزیزی و میردامادی، 1386).
با عنایت به اینکه بیکاری دانش آموختگان یکی از معضلات دیرینه و کنونی کشورهای گوناگون به ویژه جوامع در حال توسعه و توسعه نیافته است(زینالدینی میمند، نادری، شریعت مداری و سیف نراقی، 1389) بحران بیکاری در جوامع در حال توسعه ریشه دوانیده و دولتها قادر به برطرف کردن نیازهای تکنولوژیکی جوامع خود نیستند، چرا که بیشتر خروجیهای دانشگاهها با نیازهای بازار کار هماهنگی و همخوانی ندارد. این مسأله به دلایل متعددی از جمله برنامه ریزی آموزشی و برنامه درسی آموزش عالی با تحولات و تقاضای دنیای کار و عدم پیش بینیهای مناسب برای نیروی انسانی مورد نیاز آینده است و این در حالی است که یکی از مقاصد نظام آموزش عالی آماده نمودن دانشجویان برای ایفای نقش مؤثر در زندگی کاری است؛ از این رو دانشجویان پس از دانش آموختگی میان مشاغل دولتی و خصوصی در جستجوی کار هستند و کمتر به کارآفرینی تمایل دارند(کوثری و نوروز زاده، 1388).
اغلب دانشگاهها آموزش را در گستره رسالت خویش بدون هیچ برنامه و تمهیداتی به منظور تزریق روحیۀ کارآفرینی فراگیران در دستور کار خود قرار میدهند و شاید فقط رسالت خویش را منحصراً آموزش بدانند و کمتر برنامههایی به منظور کارآفرینی داشته باشند، پیامد این امر آن است که با هزاران دانش آموخته با کمترین نشانه نوآوری و اندیشه آفرینی مواجه میشویم که همواره در جستجوی کار در هر زمینهای، ولو بی ارتباط با زمینه تحصیلی آن ها میباشند(حسینی لرکانی، میرعرب رضی و رضایی، 1387). در نظام آموزش عالی یکی از مؤلفههای اثرگذار و مهم در ایجاد روحیۀ کارآفرینی، برنامه درسی است(مهرام و فرخ زاده، 1387). برنامه درسی نقش مؤثر، تعیین کننده و انکارناپذیری را در تحقق اهداف و رسالتهای آموزش عالی از نظر کمی و کیفی دارد. در واقع برنامه درسی به عنوان قلب مراکز دانشگاهی در توفیق یا شکست این مراکز نقش کلیدی و تعیین کنندهای دارند( لاننبرگ و اورنستین، 2004). بر این اساس برنامه درسی نشان دهنده میزان پیشرفت و پاسخگو بودن دانشگاهها به نیازهای در حال تغییر جامعه هستند(فتحی واجارگاه و شفیعی، 1386).
از سوی دیگر باورهای خودکار آمدی در زمینه کارآفرینی یکی از ملزوماتی است که برای داشتن انگیزه کارآفرینی و نیز تلاش برای انجام فعالیتهای کارآفرینانه جزء لازم و حتمی به شمار میآید. شارف، (1991) معتقد بود که افرادی که خود کارآمدی قوی دارند معتقدند میتوانند به طور مؤثر با رویدادها و شرایطی که مواجه میشوند برخورد نمایند و در انجام تکالیف استقامت نموده و اغلب در سطح بالایی از عملکرد قرار میگیرند(بندورا، 1372). یکی از خصوصیات مهم کارآفرینان باورهای خود کارآمد آنان است. مارکمن و بارون معتقدند کارآفرینانی که از خود کارآمدی بالاتری برخوردارند از همتایان خود که دارای خود کارآمدی پائین تری هستند پیشی میگیرند. این استدلال بر پایه نظریهی شناختی- اجتماعی قرار دارد که در آن اشاره شده است که کارکرد سازگاری انسانی از طریق فرایند مستمر خود کارآمدی، برانگیخته، تنظیم و جهتدهی میشود. طبق الگوی علیّت متقابل سه جانبه ای که از سوی این نظریه مطرح شده است خود کارآمدی به عنوان عامل تعیینکنندهی تعامل گر بر رفتارها تأثیر میگذارد(شماعی زاده، 1385). بسیاری از افراد در اقتصادهای در حال گذار ممکن است از تمایل برای کارآفرینی نیز برخوردار باشند اما لزوماً در فعالیتهای کارآفرینی درگیر نمیشوند(چن، گرین و کریک، 1998). و این نه به دلیل اینکه از توانمندی دانش یا مهارتهای لازم برخوردار نمیباشند، بلکه به این دلیل است که از خود کارآمدی لازم برخوردار نیستند(لوتانز،استاجکوویچ و ایبرایوا، 2000). حال با توجه به نقش و تأثیر آموزش برنامه درسی کارآفرینی و تعامل آن با خود کارآمدی بر ایجاد روحیه کارآفرینی، نقش نظام آموزشی و بالاخص نظام آموزش عالی در امر توسعهی جامعه بیش از پیش محرز میگردد. آموزش عالی از طریق انتقال دانش کاربردی در زمینهی اشتغال، ایجاد مهارتها و تواناییهای مورد نیاز در زمینه کارآفرینی، بسترسازی فرهنگی و توسعه و حمایت پژوهشی از کارآفرینی، مفاهیم کارآفرینی را وارد دانشگاه نموده و دانش، نگرش و مهارت دانشجویان را به سوی کارآفرینی و کارآفرین شدن سوق میدهد(کیا و احمدزاده، 1386).
1-2- بیان مسأله
کارآفرینی از منابع مهم و پایان ناپذیر همه جوامع بشری است. منبعی که به توان خلاقیت انسانها برمی گردد، از یک سو ارزان و از سوی دیگر بسیار ارزشمند و پایان ناپذیر است. امروزه همگان دریافتهاند که جوامعی که به منابع انسانی متکی بودهاند تا به منابع زیر زمینی، در بلند مدت موفقتر بودهاند(هاشمی، 1380). مقوله کارآفرینی به عنوان مؤثرترین نیروی بالقوه اقتصادی در تاریخ جهان به صورت بحثانگیزی از حدود سه دهه گذشته تا کنون ظهور یافته و مطرح شده است. هم گام و هم زمان با این مقوله پیشرفتهای مشابهی نیز در زمینه آموزش کارآفرینی انجام شده است. مهمترین اهداف کارآفرینی به ترتیب اهمیت عبارتند از: تقویت روحیه کارآفرینی، شروع کسب و کار، خدمت به اجتماع و برانگیختن مهارتهای کارآفرینی (ماسالویبا، 2008).
یکی از چالشهای پیش روی جوامع مختلف این است که دانش آموختگان فاقد تواناییهای فردی و مهارتهای لازم برای راه اندازی کسب و کار مناسب میباشند. این امر، آماده سازی فارغالتحصیلان دانشگاهی را به وسیله توسعه فرهنگ کارآفرینی در آنان مسلم میسازد. آماده سازی در مورد کارآفرینی نبایستی بعد از فارغالتحصیلی باشد. بلکه این امر بایستی در حین تحصیل انجام شود و لازم است روح کارآفرینی در دانشگاهها پرورش داده شود (ملکی، 1386).
ایجاد روحیهی کارآفرینی مورد دغدغه و سؤال بسیاری از متخصصان حیطههای روان شناسی و تعلیم و تربیت بوده، برخی بر عدم امکان آموزش کارآفرینی به خاطر خصیصهای بودن آن اشاره مینمایند. این در حالی است که پژوهشهایی بر اثربخشی آموزش کارآفرینی و تأثیر پذیری برخی جنبههای فردی مؤثر بر کارآفرینی اشاره مینمایند. برای مثال هنری، هیل و لیچ(2005 ) نقل از مهرام و فرخ زاده( 1387) بر این عقیده هستند که برنامههای درسی میتوانند بر ایجاد و تحول روحیه کارآفرینی اثرگذار باشند
اینکه آموزش چگونه و یا با چه ابزاری صورت پذیرد؟ مسألهای است که (گیب، 2002) بدان نظر داشته است. چالش اساسی در آموزش کارآفرینی تسهیلات و ابزارهای یادگیری به منظور حمایت از فرایند کارآفرینی است و آموزش کارآفرینی میتواند از طرق و ابزارهای گوناگون صورت پذیرد. اما عنصر اساسی و اصلی آموزش کارآفرینی، برنامه درسی است (گیب، 2002). برنامه درسی از مهمترین عناصر نظام آموزش عالی و دانشگاهها است که نقش تعیین کننده و انکار ناپذیری در تحقق اهداف و رسالتهای آموزش عالی از نظر کمی و کیفی دارد(نوروززاده و کوثری، 1388). از تعاریف کارآفرینی چنین برمیآید که تعبیرهای متفاوتی از این موضوع به عمل آمده و چشم اندازهای مفهومی گوناگونی در این زمینه وجود دارد. اما در همهی این تعبیرها وجوه مشترکی مثل خطرپذیری، خلاقیت، استقلال و پشتکار وجود دارد. از جمله این اشتراکات موضوع خود کارآمدی است(چن،گرین و کریک، 1998). بند ورا به عنوان پایه گذار مفهوم خود کارآمدی، ادراک فرد از اعتماد به نفس خود در انجام وظایف و نیز باور او در مورد توانایی انجام کار را خود کارآمدی میداند. بندورا چنین فرض میکند که ادراک فرد از اعتماد به نفس خود در انجام وظایف(احساس خود کارآمدی) بین آنچه که آن ها میدانند و آنچه که انجام میدهند به صورت واسطه عمل میکند و به تصمیم گیریهای آینده او نیز کمک میکند(جعفری مقدم، 1388). خود کارآمدی را برآورد فرد از تواناییهای خود میدانند که از آن برای جمع بین انگیزه، منابع شناختی و فرایند عمل خود استفاده میکنند تا بر حوادث زندگی تسلط بیشتری داشته باشد (بندورا، 1372). عقاید خود کارآمدی مشخص میکند که افراد چگونه احساس میکنند، چگونه میاندیشند، چگونه خود را برمی انگیزند و چطور با او رفتار میکنند. در واقع خود کارآمدی یکی از مؤلفههای مهم کارآفرینی و پیش شرط آزاد سازی استعدادهای پنهان و کارآفرینانه افراد است(همان منبع). دیدگاه خود کارآمدی برای مطالعه کارآفرینان بسیار مناسب است خود کارآمدی بر توانایی فرد از باورهایش اشاره دارد که او را برای عملکرد موفقیت آمیز در نقشها و وظایف خود به عنوان یک کارآفرین قادر میسازد (چن و همکاران، 1998). افرادی که خود کارآمدی بالاتری دارند در سطح بالاتری از تصورات کارآفرینانه برخوردارند و در حقیقت زمان بیشتری را صرف تدارک یک عمل کارآفرینانه میکنند (دنوبل،یونگ و ارلیش، 1999).
خود کارآمدی کارآفرینی مؤلفه اصلی در تعیین این مسأله است که افراد چگونه و چقدر در توسعهی کارآفرینانه تلاش میکنند، چه مدت ادامه میدهند و چقدر نسبت به موانع روشن بین هستند. بنابراین میتوان گفت خود کارآمدی متغیر شناختی اصلی در عملکرد هر کارآفرین است( لوتانز و همکاران ،2000). لذا به نظر میرسد افرادی که دارای خود کارآمدی بالایی هستند از برنامههای آموزش کارآفرینی بیشتر بهره خواهند برد. به عبارت دیگر خود کارآمدی میتواند نقش متغیر واسطه را در این فرایند ایفا نماید.(تاج آبادی، 1387). عامل انسانی مهمترین جنبه کارآفرینی بوده و آموزش عامل انسانی در روند پیشرفت کارآفرینی تأثیر بسزایی داشته و دارد(همان). به طور کلی آموزش کارآفرینی در رابطه با افراد تنها دو گزینه در پیش رو دارد یا اینکه آموزش کارآفرینی میتواند موجب تقویت روحیه، ویژگیها و مهارتهای کارآفرینی در فراگیران شود یا اینکه برای پرورش ویژگیها و مهارتهای کارآفرینی در فراگیران سمت و سو یابد تا فرد به کمک آن ها بتواند به راه اندازی یک کسب و کار کارآفرینانه اقدام کند. (همان منبع). تحقیقات متعددی اثر برنامههای آموزشی کارآفرینی را در ایجاد شناخت، روحیه و مهارت کارآفرینی نشان داده است. اما در این تحقیقات به اثر متغیرهای واسطه ای پرداخته نشده است همان گونه که اشاره شد یکی از متغیرهای اثرگذار بر کسب نتیجه از آموزشهای کارآفرینی «خود کارآمدی» است. لذا این پژوهش به دنبال مطالعه تأثیر برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر روحیه کارآفرینی دانشجویان است.
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
رشد جمعیت عوارض مثبت و منفی خود را امروزه به رخ سیاستمداران و تصمیم گیرندگان کشور نمایان نموده، اگرچه رشد جمعیت بالا ایجاد کننده فرصت و تهدید برای هر جامعهای میباشد اما به دلیل عدم بهره برداری از این فرصتها و فراهم نبودن زیر ساختها، بیشتر، تهدیدهای افزایش جمعیت گریبان گیر کشور ما شده، و ضرورت کارآفرینی بیشتر از گذشته نمایان شده است(زمانی،1391). در شرایط کنونی که اقتصاد کشورمان با مسائل و نارساییهای مهمی نظیر فرار مغزها، بیکاری(به ویژه در فارغالتحصیلان دانشگاهها) کمبود نیروی انسانی متخصص، کاهش سرمایه گذاری دولت، عدم تحرک و رشد اقتصادی کافی روبه روست، پرورش و آموزش کارآفرینان ارزش آفرین از اهمیت مضاعفی برخوردار است (ملکی، 1386).آموزش کارآفرینی میتواند یکی از مؤثرترین شیوهها برای تسهیل انتقال جمعیت فارغالتحصیلان به بازار کار باشد(دیوید، آپونت و تلدانو، 2008 ). مطالعات در اروپا در این باره نشان داده است که چنین آموزشهایی توانسته است افراد را مسئولیت پذیر تر به بار آورد و آن ها را تبدیل به کارآفرین یا متفکران حوزهی کارآفرینی کند (همان).
رفع معضل بیکاری، ایجاد و تقویت راهکارهای اشتغال زایی و خود اشتغالی و حرکت به سمت توسعه جامعه، نیاز به تربیت و آموزش افراد کارآفرین کارآمد و خلاق را دو چندان کرده است (پور آتشی، 1387). از آنجایی که بخش عمدهای از نیروهای متخصص مورد نیاز جامعه از برون دادهای آموزش عالی میباشند، نقش آموزش عالی در توسعه کارآفرینی بسیار حیاتی و تعیین کننده خواهد بود. اگر نظام آموزش عالی نتواند خود را با این دگرگونیها وفق دهد و پا به پای این تحولات حرکت نکند کارایی و بازدهی مفید خود را از دست خواهد داد(اسکندری، 1385). درحقیقت امروزه برنامههای درسی کارآفرینی در کشورهای توسعه یافته به یکی از مهمترین و گستردهترین فعالیتهای دانشگاهی تبدیل شده است (همان منبع). ما کس وبر جامعه شناس مشهور آلمانی روحیه کارآفرینی را عاملی مهم در تشریح و تبیین چگونگی شکل گیری تمدن صنعتی و سرمایه داری در مغرب زمین میداند. باید پذیرفت که عصر تسلط روحیه کارآفرینی فرا رسیده است. در بازارهای پر رقابت جهانی، سرمایه داری بزرگ کلاسیک به مرور قدرت خود را از دست خواهند داد و صرفاً کسانی در عرصههای بینالمللی به حیات اقتصادی اجتماعی ادامه خواهند داد که روحیه کارآفرینی داشته باشند )هزار جریبی،1382). شومپیتر نیز به علت نقش کارآفرینی در ایجاد نوآوری آن را محور کلیدی توسعهی اقتصادی تلقی میکند و امروزه صاحب نظران بر نقش کارآفرینی در توسعهی اقتصادی و اجتماعی اتفاق نظر دارند مهمترین این نقشها از این قراراند:
– کارآفرینی موجب گردآوری پس انداز های عمومی بی هدف و سرگردان میشود و تشکیل سرمایه را بهبود میبخشد.
– کارآفرینی منجر به ایجاد اشتغال در مقیاس وسیع میشود. بنابراین، کارآفرینی مشکلات بیکاری را که ریشه ی بسیاری از مشکلات اقتصادی اجتماعی است کاهش میدهد.
– کارآفرینی به توسعهی متوازن منطقهای منجر میشود.
– کارآفرینی باعث کاهش تمرکز اقتصادی در جامعه میشود.
– کارآفرینی منجر به توزیع مجدد ثروت و درآمد و حتی قدرت سیاسی به صورت عادلانه در جامعه میشود.
– کارآفرینی منابع و سرمایه و مهارتها را که ممکن است بی استفاده و سرگردان باقی مانده باشد به طور موثر به تحرک وامی دارد.
– کارآفرینی کیفیت زندگی را بهبود میبخشد. کارآفرینان پیوسته در حال ابداع و توسعهی کالاها و خدمات جدیدند. این گونه تلاشهای بدیع موجب تولید تکنولوژی و ماشین آلات بهتر و سیستمهای تولیدی مؤثرتر میشود و از این طریق محصولات و خدمات ارتقا مییابد و کیفیت زندگی را بهبود میبخشد و زندگی را راحتتر و سادهتر میکند.
– کارآفرینی، تجارت خارجی را که جزء مهمی از توسعهی اقتصادی کشورهاست ارتقاء میدهد.
– کارآفرینی موجب افزایش منابع و سرمایه اجتماعی از طریق دولت میشود. با اشتغال افراد به کار، زمینهی بروز جرم و ناهنجاریهای اجتماعی کم شده و هزینههای دولت در برخورد با چنین مواردی به شدت کاهش مییابد.
– زمینهی ازدواج و تشکیل خانواده با کسب درآمد فراهم میشود و جامعه شادابی لازم را به دست میآورد(به نقل از احمد پور داریانی و مقیمی، 1388).
پیشرفتهای اینترنتی و الکترونیکی نیز فرصتهای جدیدی را فراهم نموده، که با تربیت دانش آموختگان کارآمد و شناسایی زمینههای شغلی جدید، کارآفرینان زمینه کاری بیشتری پیدا نموده، و در کشورهایی مانند ایران نقش آفرینی مؤثری خواهد داشت. تولید محصول با کیفیت نسبتاً مناسب و قیمت ارزان در کشورهای آسیای شرقی از جمله کشور چین، بسیاری از موقعیتهای شغلی داخل کشور را به خطر انداخته و تعطیلی کارخانجات و بیکاری نیروی انسانی را به دنبال داشته، و این موقعیت مناسبی برای کارآفرینان میباشد تا با مطالعه و تحقیق در خصوص نحوه تولید در کشورهای دیگر الگوی مناسب با ویژگیهای کشور طراحی و زمینه اشتغال جوانان را فراهم نمایند(زمانی،1391). از آنجایی که کارآفرینی فرایند ایجاد کسب و کارهای جدید یا نوآوری در کسب و کارهای موجود در شرایط ریسک پذیر و پر ابهام و از طریق کشف فرصتها و بهره گیری از منابع کمیاب است، این فرایند منجر به افزایش ظرفیتهای اقتصادی میگردد
بنابراین حل معضل اشتغال، گسترش روحیه کارآفرینی و جذب نیروهای کارآفرین را الزامی میکند(جزنی، 1386). امروزه به علت افزایش گرایش افراد به فعالیتهای کارآفرینانه، آموزش کارآفرینی به موضوع مهمی تبدیل شده است. پژوهشها نشان میدهد که مهمترین عامل مؤثر در حرکت کارآفرینی از قوه به فعل، بروز روحیه کارآفرینی در افراد از طریق آموزش میباشد. بنابراین عامل انسانی، مهمترین جنبه کارآفرینی بوده و آموزش عامل انسانی در روند پیشرفت کارآفرینی تأثیر بسزایی خواهد داشت(پور آتشی، 1387).
نتایج این پژوهش اطلاعات مفیدی را به تصمیم گیرندگان برنامههای درسی در خصوص آموزش کارآفرینی ارائه خواهد داد. ضمن اینکه از نظر مفهومی میتواند نقش خصیصه خود کارآمدی را در بهرهمندی افراد از آموزش کارآفرینی مشخص کند.
1-4- هدفهای کلی و جزئی تحقیق:
هدف کلی تحقیق:
شناسایی تأثیر برنامه درسی کارآفرینی بر ایجاد روحیه کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی دانشجویان
هدفهای جزئی:
1- تعیین تأثیر آموزش برنامه درسی کارآفرینی بر روحیه کارآفرینی و مؤلفههای آن در دانشجویان
2- تعیین تأثیر برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر توفیق طلبی دانشجویان
3- تعیین تأثیر برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر ریسک پذیری دانشجویان
4- تعیین تأثیر برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر استقلال طلبی دانشجویان
5- تعیین تأثیر برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر خلاقیت دانشجویان
6- تعیین تأثیر برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر اراده یا کنترل درونی دانشجویان
7- تعیین روحیه کارآفرینی دانشجویان در تعامل با خود کارآمدی با توجه به جنسیت و رشته تحصیلی دانشجویان
1-5- فرضیههای تحقیق:
1- آموزش برنامه درسی کارآفرینی بر ایجاد روحیه کارآفرینی و مؤلفههای آن در دانشجویان تأثیر مثبت دارد.
2- آموزش برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر توفیق طلبی دانشجویان تأثیر متفاوت دارد.
3- آموزش برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر ریسک پذیری دانشجویان تأثیر متفاوت دارد.
4- آموزش برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر استقلال طلبی دانشجویان تأثیر متفاوت دارد.
5- آموزش برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر خلاقیت دانشجویان تأثیر متفاوت دارد.
6- آموزش برنامه درسی کارآفرینی در تعامل با خود کارآمدی بر اراده یا کنترل درونی دانشجویان تأثیر متفاوت دارد.
7- روحیه کارآفرینی دانشجویان در تعامل با خود کارآمدی با توجه به جنسیت و رشته تحصیلی متفاوت است .
1-6- متغیرهای تحقیق :
در این پژوهش متغیرهای اساسی که مورد بررسی قرار گرفتهاند به شرح ذیل است که ابتدا تعاریف مفهومی متغیرها آورده میشود و سپس به تعاریف عملیاتی هر یک پرداخته خواهد شد.
متغیر مستقل: برنامه درسی کارآفرینی
متغیر وابسته: روحیه کارآفرینی
متغیر واسطه ای: خود کارآمدی
1-7- تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها :
تعریف مفهومی آموزش کارآفرینی: آموزش کارآفرینی فرایندی نظاممند، آگاهانه و هدف گر است که طی آن افراد غیر کارآفرین ولی دارای توان بالقوه به صورتی خلاق تربیت میشوند. در واقع این نوع آموزش فعالیتی به حساب میآید که از آن برای انتقال دانش و اطلاعات مورد نیاز برای راه اندازی و اداره کسب و کار استفاده میشود (ذبیحی و مقدسی، 1385).
تعریف عملیاتی آموزش کارآفرینی: این آموزش توسط اساتید مجرب در قالب دو واحد درسی به دانشجویانی که به صورت اختیاری این درس را انتخاب کردهاند ارائه میشود.
تعریف مفهومی روحیه کارآفرینی: روحیه کارآفرینی فرایند بهره گیری از فرصتها و ایجاد کسب و کار به نحوی که محصول تلاش زیاد، پذیرش ریسکهای مالی، اجتماعی، روانی و نوآوری است و با انگیزه کسب سود مالی، استقلال یا به خاطر اضطرار شروع میشود( فیاض بخش و دهقان پور، 1382).
تعریف عملیاتی روحیه کارآفرینی: توجه به این که منظور از روحیه کارآفرینی در این پژوهش، ویژگیهای استقلال طلبی، ریسک پذیری، خلاقیت، توفیق طلبی، و کنترل درونی است، متغیر روحیه کارآفرینی عبارت از نمرهای است که دانشجویان در پرسشنامه روحیه کارآفرینی کسب میکنند.
تعریف مفهومی و عملیاتی مؤلفههای روحیه کارآفرینی
تعریف مفهومی نیاز به موفقیت یا توفیق طلبی: انگیزه موفقیت به عنوان تمایل فرد به کسب هدف بر اساس مجموعهای از استانداردها است. توفیق طلبی، بیانگر گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با توجه به عالیترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکرد همراه است(ماسن،1370).
تعریف عملیاتی نیاز به موفقیت یا توفیق طلبی: عبارت از نمرهای است که دانشجویان در مؤلفه توفیق طلبی پرسشنامه روحیه کارآفرینی کسب میکنند.
تعریف مفهومی ریسک پذیری: خطر پذیری به حالتی گفته میشود که فرد برای انجام کاری یا پذیرش مسئولیتی که احتمال شکست در آن وجود دارد، اعلام آمادگی میکند. خطر کردن ممکن است به آگاهی فرد از موضوع بستگی نداشته باشد و حتی فرد از نتایج و پیامدهای احتمالی آن نیز بیاطلاع باشد(هیسریچ، 1383).
تعریف عملیاتی ریسک پذیری : عبارت از نمرهای است که دانشجویان در مؤلفه ریسک پذیری پرسشنامه روحیه کارآفرینی کسب میکنند.
تعریف مفهومی استقلال طلبی: استقلال طلبی به این نکته اشاره دارد که کارآفرینان علاقه دارند کارها را مطابق تصمیم خود و به شیوه خودشان انجام دهند، و رئیس خود باشند(ادوارد، 2008). تعریف عملیاتی استقلال طلبی: عبارت از نمرهای است که دانشجویان در مؤلفه استقلال طلبی پرسشنامه روحیه کارآفرینی کسب میکنند.
تعریف مفهومی خلاقیت: خلاقیت خلق ایدههای جدیدی است که ممکن است به محصولات یا خدمات جدید منجر شود(اکبری، 1385).
تعریف عملیاتی خلاقیت: عبارت از نمرهای است که دانشجویان در مؤلفه خلاقیت پرسشنامه روحیه کارآفرینی کسب میکنند.
تعریف مفهومی اراده یا کنترل درونی: در برگیرنده اعتقاد فرد نسبت به این موضوع است که وی تحت کنترل وقایع داخلی یا خارجی میباشد. کارآفرینان دارای کنترل درونی، عقیده دارند رویدادهای زندگی نتیجه برنامهریزیها و اقدامات خودشان است و نتیجه اقدامات خود را به اقبال، سرنوشت و امثال اینها نسبت نمیدهند(کورل،2010).
تعریف عملیاتی اراده یا کنترل درونی : عبارت از نمرهای است که دانشجویان در مؤلفهاراده یا کنترل درونی پرسشنامه روحیه کارآفرینی کسب میکنند.
خود کارآمدی:
تعریف مفهومی خود کارآمدی: خود کارآمدی قضاوتی است که فرد از تواناییاش برای انجام موفقیت آمیز یک عمل در موقعیتی یا احساس انجام یک وظیفه دارد(بندورا، 1372). به عبارت دیگر، خود کارآمدی به این معنی است که فرد تصورش از خودش این باشد که میتواند حتماً از عهده کار مورد نظر برآید و در موقعیتهای مختلف دست به عمل موفقیت آمیز بزند(سوانسون ،1381).
تعریف عملیاتی خود کارآمدی: مجموعه نمراتی که دانشجویان در پرسشنامه خود کارآمدی شرر و همکاران به دست میآورند، بیانگر میزان خود کارآمدی میباشد.