شهرها همواره تحت تأثیر نیروها و عوامل گوناگونی شکل گرفته و گسترش مییابند. شهر در اساس پدیدهای اقتصادی اجتماعی و جمعیتی است و انسانها برای کار و زندگی و ارتباطات، در پهنهای محدود و کما بیش متراکم گرد هم میآیند و کم کم شهر را پدید میآورند. شهرها با تحولات اجتماعی، تغییرات جمعیتی، تغییرات اقتصادی و نوآوریها، با افزایش جمعیت به شدت توسعه مییابد و نظام و سازمان کالبدی شهرها دستخوش تغییرات اساسی می شود که یکی از پیامدهای این تغییرات، ایجاد شهرهای جدید است. شهرهای جدید پس از جنگ جهانی دوم الگویی برای کمک به حل مشکلات اجتماعی، اقتصادی و محیطی شهرهای بزرگ بودند. این الگو، توزیع جمعیت و اشتغال را در کل فضا ارائه داد. ایده شهرهای جدید نه فقط در کشورهایی که به سرعت شهرنشین شدند، بلکه برای ایجاد سازماندهی فضایی، جذب سرریزهای جمعیتی، کنترل رشد مادرشهرها، عدم تخریب زمینهای کشاورزی و توسعه نواحی عقب افتاده، ایجاد فضای مناسب برای اسکان کارگران بخش صنعت و تمرکززدایی ایجاد شد. در کشور ایران نیز به دلیل رشد شتابان جمعیت، تراکم بیش از اندازه جمعیت در کلانشهرها، عدم تجهیز فضاهای شهری متناسب با رشد جمعیت و عدم رشد زیرساختها، احداث شهرهای جدید در دستور کار وزارت مسکن و شهرسازی قرار گرفت. برنامه ریزی شهرهای جدید در پاسخ به شرایط اجتماعی و اقتصادی بارها جرح و تعدیل شده است. در حال حاضر در مورد موفقیت یا عدم موفقیت این برنامه اظهارات متفاوتی وجود دارد. وزارت مسکن و شهرسازی و خصوصاً شرکت عمران شهرهای جدید بر موفقیت این برنامه تأکید دارند و از سوی دیگر منتقدان و متخصصان در مورد عدم کارایی و عدم موفقیت این سیاست، نظریات متعددی را ارائه دادهاند. این شهرها با توجه به ویژگیهای خاصی که دارند، از لحاظ کیفیّت محیطی دچار مشکلاتی ازجمله امنیت، دسترسی، سرزندگی، هویّت شهری و از همه مهمتر تعلّق مکان شده اند و عوامل سازنده کیفیّت محیط در این شهرها عملکرد مناسبی نداشته و در رضایتمندی مردم از محیط زندگیشان تأثیر منفی داشته است، به طوریکه همواره شاهد اسکان اقشار کم درآمد و مهاجرت معکوس در این شهرها هستیم. و سکونتگاههایی را به وجود آورده است که نیازهای روزانه شهروندان را برآورده نمیسازد و موجب نارضایتی آنها شده است. مفهوم کیفیّت زندگی که از دهه1960به ادبیات طراحی شهری کشورهای در حال توسعه وارد شده است؛ مفهومی است که برای شهروندان ارزش بیشتری قائل می شود. شهر را مکانی برای بودن و زیستن در نظر میگیرد. بنابراین، بازشناسی رضایت از کیفیّت زندگی شهری می تواند پیامد نامطلوب بیتوجهی به اصول و معیارهای کیفیّت محیط و نقشی که این معیارها در ارزیابی مثبت یا منفی نسبت به وضعیت سکونت خود دارند را ترمیم کند. در چنین شرایطی بررسی عملکرد شهرهای جدید و بازبینی نتایج حاصل از میزان رضایتمندی شهروندان از محیط زندگی ضروری به نظر میرسد. بنابراین، در این پژوهش تلاش شد، میزان رضایتمندی و عواملی که به طور مستقیم و غیر مستقیم رضایتمندی از کیفیّت زندگی را در ابعاد کالبدی، اقتصادی، اجتماعی، تحت تأثیر قرار میدهد، در دو شهر جدید صدرا و عالیشهر به طور تطبیقی مورد مطالعه قرار گیرد. به این منظور مجموع فرایند پژوهش در پنج فصل تنظیم گردید که عبارتند از: 1- فصل اول: بیان مسئله، ضرورت و اهمیت موضوع، کنکاشی بر شهرهای جدید و اهداف کلی و جزئی تحقیق. 2- پیشینه داخلی و خارجی مرتبط با رضایتمندی و شهرهای جدید، مبانی و چارچوب نظری تحقیق. 3- روشناسی تحقیق اعم از حجم نمونه، جامعه آماری، تعاریف عملیاتی و نظری متغیرها، روایی و پایای. 4- نتایج توصیفی در قالب فراوانی، درصد، میانگین و نمودار و جداول و نتایج استنباطی شامل استفاده از آزمونهای t دو نمونه مستقل برای سنجش تفاوت میانگینهای متغیرها در شهر جدید عالیشهر و صدرا، رگرسیون دو متغیره و تحلیل مسیر.5- نحوه فرایند انجام تحقیق، تحلیل از مجموع نتایج توصیفی و استنباطی، محدودیتهای پژوهشی و در نهایت ارائه راهکارها و پیشنهادات کاربردی در جهت بهبود وضعیت ساکنین و پیشنهادات پژوهشی برای انجام مطالعات بعدی صورت گرفته است.
1-2- بیان مسئله
رشد جمعیت در شهرها و به ویژه در کلان شهرها مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و کالبدی فراوانی برای ساکنین به دنبال داشته است. تراکم جمعیت در این کلان شهرها سرطانگونه و هزینه های گسترش عمودی و افقی و نیز هزینه های ناشی از حل مشکلات کلان شهرها نیز بسیار بود.
در پاسخ به این مسائل، ایجاد شهرهای جدید یکی از سیاستهای راهحلی برای تعادلبخشی و تمرکززدایی جمعیت کلان شهرها بود که توسط وزارت مسکن و شهرسازی در نیمه دوم سال 1360 در دست اقدام قرار گرفت. هدف این شهرها در طرح جامع شهرهای جدید جذب سرریز جمعیت تعریف شده است، هدفی که یکی از دغدغههای مهم مدیریت این شهرها است و از مؤلفههای مهمیکه میتواند به این هدف کمک کند، رضایتمندی ساکنین از کیفیّت خدمات ارائه شده است.
به عبارتی میزان جذب جمعیت در نوشهرها با باور مردم، نحوه استقبال متقاضیان و درجه مطلوبیّت خدمات شهری ارتباط دارد، از سوی دیگر پس از شروع اسکان، شهروندان شهر جدید متقاضی تمام خدمات، به صورت یکجا و همزمان و با کیفیّت شهر مادر هستند، یعنی متقاضیان زمین و مسکن در شهرهای جدید، مسکن به هر شکلی را نمیخواهند و وجود حداقلی از تجهیزات شهری، مسکن متناسب و خدمات عمومی و رفاهی را خواستارند. بربی و وایز معتقدند که یکی از عواملی که مردم از انتخاب شهرهای جدید احساس رضایت میکنند، ارضای هدفهای عمدهای است که خانوادهها با نقل مکان به شهر جدید درصدد دستیابی به آنها هستند (زبردست، جهانشاهلو،1386: 10-9).
اما شواهد حاکی است که در این شهرها سرزندگی حلقهای مفقوده است. فقدان ارتباطات یا حتی نبود این ارتباطات با شدت پایین در فضاهای شهری شهرهای جدید، نشان از زوال زندگی شهری و روزمرگی روزافزون دارد. فضاهای عمومی، نیاز ذاتی شهروندان به برقراری روابط اجتماعی و ایجاد روابط چهره به چهره را در درون اجتماع و کالبد شهر فراهم نمیآورد و وجود ساختمانهای خالی از سکنه سادهترین راه برای تشخیص عدم سرزندگی در شهرهای جدید است. بحران هویّت یا بیهویّتی در شهرهای جدید از سایر مشکلاتی است که کیفیّت زندگی ساکنین را با چالش روبرو کرده است. طراحی شهری صرفاً در جهت تاًمین نیازهای فعلی ساکنین است و سطوح بالاتر نیازهای آنها را در نظر نگرفته است تا محیط مسکونی بتواند بستر مناسب و با کیفیّتی مطلوب فراهم کند. مبانی شکل گیری شهر جدید به انسان و انگیزههای سلسه مراتبی آن توجهی نکرده است.
یکی از عوامل دیگری که بر رضایت از کیفیّت زندگی شهروندان شهر جدید تأثیر به سزایی دارد سرمایه اجتماعی آنها است. به دلیل تحرک زیاد جمعیت در این شهرها مناسبات همسایگی و اعتماد متقابلی بین افراد شکل نمیگیرد و افراد از میزان حمایت اجتماعی کمی برخوردارند. سطح همکاری و خودیاری و شرکت در شبکه های اجتماعی به شدت پایین است و در نتیجه چنین شرایطی افراد علاقهای به مشارکت در حل مسائل اجتماعی ندارند و در نتیجه چنین شرایطی کیفیّت زندگی افراد و به تبع آن رضایت از کیفیّت زندگی پایین میآید. احساس تعلّق به شهر در این شهرها کم است و فرد ارتباط مثبت با محیطی برقرار نمیکند. مجموعه عوامل مذکور کیفیّت زندگی و میزان رضایت شهرندان شهرهای جدید را پایین آورده است.
رضایت از محل سکونت مبتنی است بر تصور فرد درباره این قضیه که اجتماع محلی چقدر در جهت اهداف و نیازهای شخصی عمل می کند و فرد تا چه حد در مواجهه با محل سکونت خرسند میشوند و اینکه آیا نوعی احساس ارتباط اجتماعی وجود دارد یا نه (گلابی و همکاران،1392: 130).
شاخص رضایتمندی سکونتی را میتوان به عنوان یک پیشبینیکننده کلیدی در زمینه ادراکهای فردی از مفهوم «کیفیّت زندگی»، شاخص جابجایی سکونتی اولیه که نیازهای سکونتی را تغییر داده و بر تغییر محیط سکونت تأثیر میگذارد، معیار سنجش برای ارزیابی میزان موفقیت ساخت و سازهای انجام شده به وسیله بخشهای خصوصی و عمومی و نیز ابزار سنجش ادراکهای ساکنان نسبت به کفایت نداشتن وضعیت فعلی محیط سکونت خود به منظور بهبود شرایط سکونتی آنها به کار برد (عبدالمحیط و همکاران، 2010: 19).
در دهه های گذشته، رضایتمندی در پژوهشهای مرتبط با سنجش کیفیّت محیط در نواحی مسکونی مطرح شده است. در مطالعهای که لانسینگ ومارانز در سال 1969 انجام دادهاند، رضایتمندی از معیارهای کلیدی سنجش میزان کیفیّت محیطی مطرح شد و بدین ترتیب کیفیّت محیط را اینگونه تعریف کردهاند: یک محیط با کیفیّت بالا، احساس رفاه و رضایتمندی را به جمعیتش با ویژگیهایی که ممکن است فیزیکی، اجتماعی و یا سمبلیک باشد، منتقل میکند. بدین ترتیب از دیدگاه پژوهشگران مختلفی رضایتمندی به عنوان یک معیار عام برای سنجش کیفیّت محیط مطرح شده است، امّا اندازهگیری میزان رضایت از سکونتگاه پیچیده است و به عوامل بسیاری بستگی دارد (حاجینژاد و همکاران،1390: 134).
برخی از محققان بر رضایت از زندگی به عنوان مؤلفه اصلی کیفیّت زندگی تأکید میکنند و چهار نوع رضایت از زندگی را بر میشمارند:1-رضایت ناشی از داشتن که متأثر از میزان برخورداری افراد از امکانات است. 2- رضایت ناشی از ارتباط که معطوف به روابط اجتماعی است. 3- رضایت ناشی از بودن که پنداشت فرد نسبت به خویشتن و تعریف از کیستی خود بوده و دلالت بر معناداری و کنترل بر زندگی خود در مقابل از خود بیگانگی دارد.4- رضایت ناشی از اقدام و عمل که بیشتر معطوف به چگونگی گذراندن زمان در قالب اوقات فراغت میشود (شاه آبادی، براتی؛1390: 35).
میل به بهبود کیفیّت زندگی در یک مکان خاص یا برای یک شخص خاص یا گروه خاص تمرکز اصلی برنامهریزان است. بهبود کیفیّت امر سادهای نیست بلکه رضایت انسانی از ویژگیهای مختلف شهری از قبیل حمل و نقل، کیفیّت فضاهای عمومی، فرصتهای تفریحی، الگوهای استفاده از زمین، تراکم جمعیت و ساختمان، سهولت دسترسی برای کالاهای اساسی، و همچنین ویژگیهای اجتماعی مانند حفاظت از بهداشت عمومی، امنیت، آموزش و پرورش، انسجام اجتماعی، ترویج برابری و احترام به تنوع و هویّت فرهنگی، افزایش دسترسی برای افراد معلول، حفظ ساختمانهای تاریخی، هنری، معنوی، مذهبی و فرهنگی قابل توجه، ترویج تنوع فضایی، میباشد (سراج الدین و همکاران، 2013: 88).
در حالیکه توافق جمعی درباره کیفیّت زندگی وجود ندارد، چندین تعریف از کیفیّت زندگی معنای کلی این واژه را نشان میدهد:1.مرحله ای که در آن یک فرد از فرصتهای مهم زندگیاش لذت میبرد 2. محصول اثر متقابل میان شرایط اجتماعی و بهداشت، اقتصادی و زیستمحیطی که بر توسعه انسانی و اجتماعی مؤثر است 3. احساس سلامتی، رضایت ناشی از عومل محیط خارجی (محمد مصطفی، 2012: 256).
کیفیّت زندگی به وسیله سازمان جهانی بهداشت به عنوان ادراک فرد از موقعیت در زندگیاش در محیط فرهنگی و نظام ارزشی که زندگی میکند و در رابطه با اهداف، انتظارات، استانداردها و نگرانیها تعریف میشود. کیفیّت زندگی سازمان جهانی بهداشت مفهوم گستردهای است که شامل سلامت جسمانی، وضعیت روانی، سطح استقلال، روابط اجتماعی، اعتقادات شخصی و روابط آنها با ویژگیهای زیست محیطی برجسته میباشد (لی،2008: 1207).
لیو (1976) کیفیّت زندگی را « عنوانی جدید برای مفهوم قدیمی مادی و روانی مردم در محیط زندگی خود» توصیف کرده است و میگوید به تعداد همه انسانها میتوان کیفیّت زندگی را تعریف کرد. او سه رویکرد را در بررسی مفهوم کیفیّت زندگی ارائه میدهد:1- تعریف کیفیّت زندگی بر اساس عناصر تشکیل دهنده آن مانند شادکامی، رضایتمندی، ثروت، سبک زندگی و غیره 2-کیفیّت زندگی از راه بکارگیری شاخصهای عینی و ذهنی اجتماعی مانند تولید ناخالص داخلی، بهداشت، شاخص رفاه، شاخص آموزش و غیره 3- تعریف کیفیّت زندگی بر اساس تعیین متغیرها یا عوامل مؤثر بر کیفیّت زندگی و توجه به زمینهها و شرایطی که درآن، سطح کیفیّت زندگیتعیین میشود (نوابخش،1391: 68).
در ایران برای نخستین بار موضوع کیفیّت زندگی در دومین سمینار ملی رفاه اجتماعی که از سوی دبیرخانه شورای عالی رفاه اجتماعی در سال 1355 برگزار شد مطرح گردیده است. در این سمینار 5 کمیته در زمینه های مختلفی فعالیت داشتند که کمیته سیاستهای رفاهی و کیفیّت زندگی یکی از آنها بوده است (فرخی،1386: 10).
مطالعات انجام شده در ایران در حوزه کیفیّت زندگی حاکی است که نارضایتی در حوزه امکانات تفریحی، احساس امنیت، خدمات بهداشتی و درمانی و خدمات ارتباطی و حمل و نقل به ترتیب؛ 70 درصد،34 درصد، 50 درصد و 52 درصد است (پوراحمد و همکاران،1390) وکمترین میزان رضایتمندی در متغیرهای دسترسی و هزینه های مجتمعهای سکونتی قابل مشاهده است (رفیعیان و همکاران،1389). میزان نارضایتی شهروندان در پرند از حمل و نقل عمومی، امنیت شهر، امکانات آموزشی، امکانات و فضاهای ورزشی به ترتیب 44 درصد، 42 درصد، 49 درصد و 51 درصد است ( عباسزاده،1390). آمارهای کشورهای خارجی نیز نشاندهنده قیمت بالای مسکن، ضعف توسعه مرکز خرید و سیستم حمل و نقل عمومی ناکافی و مقرون به صرفه، خدمات نامناسب آموزشی، بهداشتی، امکانات فرهنگی و تفریحی در شهرهای جدید است ( صدیق مصطفی، حجازی،2013: 13).
هماکنون با اینکه در ایران شهرهای جدید به منظور تمرکززدایی از مادرشهرها ایجاد شده اند، لیکن به نظر میرسد که بسیاری از آنها، از جمله شهر جدید صدرا و عالیشهر، نتوانسته اند در تحقق اهدافی که به آن منظور طراحی شده اند، موفقیت چشمگیری داشته باشند. از جمله مسائل و مشکلات موجود در این دو شهر، میتوان به نبود اشتغال، جذب و ماندگاری جمعیت، وابستگی به مادر شهر، نبود زیرساختها و تجهیزات شهری، کمبود خدمات درمانی، مشکلات کالبدی و آموزشی، حمل و نقل عمومی، عدم تعلّق شهروندان و احساس امنیت پایین، بیهویّتی اشاره کرد که در روند زندگی واقعی شهروندان اختلال ایجاد کرده است. بنابراین برای انجام پژوهش، دو شهر صدرا و عالیشهر برای انجام مطالعه ای تطبیقی انتخاب شد. صدرا در 25 کیلومتری شیراز با وسعتی 4000 هکتاری و آستانه جمعیتی 200 هزار نفر قرار دارد و عالیشهر در 24 کیلومتری بوشهر با وسعتی 4000 هکتاری و آستانه جمعیتی 100 هزار نفر واقع شده است (شاهآبادی،1357: 51). مبنای انتخاب این دو شهر برای انجام مطالعه ای تطبیقی شرایط خاص شکل گیری عالیشهر در زمان جنگ به دلیل محدودیت توسعه شهری عمودی و افقی در مقایسه با شرایط سرریز جمعیتی مادر شهر شیراز در زمان ایجاد شهر صدرا و سهولت دسترسی محقق به دو شهر صدرا و عالیشهر است. مسئله اصلی تحقیق بررسی عوامل جامعهشناختی مؤثر بر میزان رضایتمندی شهروندان از کیفیّت زندگی شهری میباشد که بطور تطبیقی بررسی خواهد شد تا شباهتها و تفاوتهای موجود استخراج و تجزیه و تحلیل گردد.
1-3- ضرورت و اهمیت
بیتوجهی در ابعاد مختلف برنامهریزی، سبب مشکلات متعددی درشهرهای جدید شده است که افت کیفیّت زندگی و کاهش میزان رضایت شهروندان از شرایط زندگی را به دنبال داشته است (عباس زاده، 1390: 1). بررسی و شناخت همهجانبه و دقیق مسائل اجتماعی و فرهنگی و اعمال نتایج آن در شهرهای جدید در حال برنامهریزی، یک ضرورت و یک رسالت بزرگ اجتماعی است (ارجمندنیا، 1369: 51).
نتایج مطالعات کیفیّت زندگی میتواند به ارزیابی سیاستها، رتبهبندی مکانها، تدوین استراتژیهای مدیریت و برنامهریزی شهری کمک کرده و درک و اولویتبندی مسائل اجتماعی برای برنامهریزان و مدیران شهری به منظور ارتقای کیفیّت زندگی شهروندان را تسهیل سازد. همچنین یافتههای کیفیّت زندگی میتواند برای بازشناسی استراتژیهای سیاسی قبلی و طراحی سیاستهای برنامهریزی آینده استفاده شود. علاوه براین، مطالعات کیفیّت زندگی میتواند به شناسایی نواحی مسئلهدار، علل نارضایتی مردم، اولویتهای شهروندان در زندگی، تأثیر فاکتورهای اجتماعی- جمعیتی بر کیفیّت زندگی و پایش و ارزیابی کارایی سیاستها و استراتژیها در زمینه کیفیّت زندگی، کمک کند (خادم الحسینی و همکاران،1389: 52-51).
همچنین سنجش میزان رضایت شهروندان از زندگی شهری، نیازی امروزی برای مدیریت شهری است. از طریق سنجش میزان رضایت شهروندان تقابل یا همسویی بین انتظارات شهروندان و سیستم شهری ارائه شده توسط مدیریت شهری را میتوان دریافت. میزان رضایت شهروندان نگرش آنها را نسبت به مدیریت شهری به طور جدی تحت الشعاع قرار میدهد و نوع نگرش به مدیریت شهری، مشارکت شهروندان در اداره امور شهری و سرمایه نهادی شرکت عمران شهرهای جدید به عنوان متولی این شهرها را افزایش یا کاهش میدهد و در صورت وجود نگرش منفی ناشی از نارضایتی به شهر و مدیریت شهری عدم مسئولیت پذیری و بی تفاوتی اجتماعی در شهروندان بروز خواهد کرد، و به دنبال آن شرایط نامطلوب شهری تداوم مییابد و در نهایت تمایل به اقامت دائم در شهر جدید با خطری جدی مواجه خواهد شد و شهر جدید به یکی از مهمترین اهداف خود که جذب سرریز جمعیت مادر شهر است، دست نخواهد یافت.
بنابراین، سنجش میزان رضایت از زندگی شهری و شناخت عواملی که رضایت شهروندان را متأثر خواهد ساخت می تواند علاوه بر اطلاعات با ارزشی که در اختیار مدیریت شهری قرار میدهد، آگاهی از میزان رضایت، نیازها و مشکلات شهروندان در شهرهای جدید زمینه حل مسائل و مشکلات موجود را فراهم آورده و به برقراری تعامل منطقی بین شرکت عمران شهرهای جدید و شهروندان ونیز اعتماد متقابل کمک می کند.
کیفیّت زندگی شهری در شهرهای جدید علیرغم تمامی موارد مذکور، می تواند نظام اجتماعی مبتنی بر نظم این شهرها را نیز با مشکل مواجه سازد و نظام ارزشی و هنجاری را نیز آسیبپذیر میسازد. فردی که از زندگی در شهر ناراضی است، نارضایتی او در سایر جنبه های زندگی نیز بروز خواهد کرد و در واقع رضایت یا عدم رضایت فرد از زندگی تأثیرات فردی و نیز اجتماعی بالفعل و بالقوهای به دنبال خواهد داشت، که این تأثیرات می تواند به از هم گسیختگی یا قوام اجتماع کمک کند.
بنابراین در خصوص ضرورت سنجش میزان رضایت شهروندان میتوان اظهار داشت، ارزیابی میزان رضایت از کیفیّت زندگی در راستای دستیابی به توسعه پایدار شهری اهمیتی دو چندان خواهد یافت. براساس مباحث توسعه پایدار شهری زمانی میتوان هم پاسخگوی نیازهای امروزین بود و هم سهم نسل آینده را در نظر گرفت که به شهروندان و به رضایت آنان به عنوان یکی از مهمترین فاکتورهای توسعه پایدار شهری توجه داشت. تا زمانی که رضایت شهروندان در دسترسی و کیفیّت خدمات شهری مد نظر قرار نگیرد و برای رسیدن به آن تلاش نشود، تمامی تلاش های در سطح کلان و خرد برای رسیدن به هدف لازم ولی ناکافی است.
بنابراین، با توجه به این نکته که تاکنون مطالعه و تحقیقی علمی و آکادمیک چندانی درباره عوامل اجتماعی که کیفیّت زندگی شهروندان و به تبع آن رضایت شهروندان در شهرهای جدید را متأثر میسازد، انجام نشده است نتایج حاصل از این تحقیق میتواند برای وزارت مسکن و شهرسازی، شرکت عمران عالیشهر و صدرا مورد استفاده قرار گیرد. درک اهمیت بررسی رضایتمندی از کیفیّت زندگی شهروندان شهرهای جدید عالیشهر و صدرا میتواند در حل مسئله مهاجرت معکوس این شهرها علیرغم هزینههای سنگینی که بر پیکرهی دولت تحمیل کرده است مفید فایده قرار گیرد.
در حوزه مسائل اجتماعی جرم و قربانی جایگاه ویژهای را به خود اختصاص دادهاست. مفهوم قربانی و قربانیشدن از تقابل کلماتی نظیر متخلف، جرم، حادثه و قربانی شکل میگیرد. نگاهی به پیشینۀ تحقیقات حوزه جرمشناسی و دادگستری نشان میدهد که قربانیشناسی تا دهه 1970 در حاشیه جریان اصلی جرمشناسی قرار داشته است. این موضوع را میتوان معلول آن دانست که در دورانی نظیر دهه 50 میزان جرایم ثبت شده در کشورهایی مانند انگلستان و ولز آنقدر اندک و ناچیز بود که رها کردن قربانیشناسی در حاشیۀ رشته جرمشناسی کار بسیار سادهای بود، بهطوری که جرم مشکل اجتماعی فرعی در نظر گرفته میشد که مدیریت آن به کارشناسان اعم از جرمشناسان که برای آموزش عموم فعالیت میکردند و سیاسیون محول شده بود. جرم شناسان اولیه به صورت بالینی به مطالعه جرم میپرداختند و مجرمین را به صورت قائم به ذات و مجزا و مستقل از بافت اجتماعی و تاریخی مورد مطالعه قرار میدادند(هویل و یانگ به نقل از پل راک 1393، 23). بر اساس این دیدگاه مجرمان به دلیل ویژگیهای ذاتی که دارند مستعد انجام جرم هستند و دست به جرم میزنند. به طوری که مجرمان را بیاختیار و ناگزیر به انجام جرم قلمداد کرده در واقع نظریه «مجرم مادرزاد» سرلوحه کار این محققان بوده است(رابینگتن و اینبرگ 1386).
در اواخر دهه 50 جرایم به یکباره افزایش یافت به طوری که برخی به تعاریف ارائه شده از جرم و قربانی و غیره شک کردند. بدین شکل نگرش جدیدی تحت عنوان شکاکیت در جرمشناسی ایجاد شد که میتوان آن را انقلاب شکاکیت در جرمشناسی نامید. این گروه به کل مفاهیم را زیر سؤال برده و به جای مجرم مفاهیم جدیدی نظیر کلمۀ منحرف را عنوان کردند و میپرسیدند منحرف نسبت به چه کسی، یا منحرف از چه چیزی و غیره. (هویل و یانگ به نقل از پل راک 1393، 25-29). نظریههایی نظیر انگزنی با این رویکرد مطرح شدند و تحقیقاتی نیز بر همین اساس انجام شد(رابینگتن و اینبرگ 1386).
جامعهشناسان ارتکاب جرم را ناشی از ویژگیهای ساختاری مثل نابرابری اقتصادی و تفاوتهای فرهنگی قلمداد میکردند و قربانیان جرایم به صورت کاملاً تحلیلی مورد مطالعه قرار میگرفتند(هویل و یانگ به نقل از پل راک 1393، 23). شاید بتوان گفت جامعهشناسان برای اولین بار مجرمان را نیز به عنوان قربانیانِ ساختار جامعه معرفی کردند.
در همین راستا مارکسیستها و رادیکالها مجرمان را جنبهای از اختلالات و بینظمی اجتماعی دنیای کاپیتالیسم میدانستند و معتقد بودند که اینها قربانی نیستند بلکه طبقه قلع و قمع شده کارگران صنعتی هستند که به هوشیاری رسیدهاند و به اشتباه دست به جرم زدهاند و در نهایت آن ها را قربانیان نالایق و محرومی قلمداد میکردند که در واکنشی گاه درستکارانه و در مواردی مالکانه و فردگرایانه ناشی از محرومیت و آسیبهای ناشی از نظام سرمایهداری دست به جرم زدهاند (همان، 23) و تعاملگرایان و پدیدارشناسان جرم را به عنوان ساختارهای سمبلیک ایجاد شده در تعامل جدلآمیز با افراد قدرتمند تلقی میکردند، که باز هم کنترل ملاک کار بود و جرم و قربانیان اصلاً به حساب نمیآمدند و اهمیت نداشتند(همان). عدم توجه به قربانیان به قدری بغرنج بود و اهمیت کمی داشت که از منظر تعاملگرایان تعابیر متفاوتی در مورد قربانیان وجود داشت، بهطوری که آن ها را با مشخصات متناقضی نظیر افراد آسیب دیده و همچنین غیر قابل اطمینان و اعتبار معرفی میکردند.
با نفوذ شکاکیون و بروز چند صدایی از جانب ایشان، در حوزۀ جرمشناسی، تعاریف و مفاهیم متعددی علاوه بر جرم و انحراف در خصوص قربانیان نیز شکل گرفت. بهطوریکه گارلند در نوشتههای خود از مفاهیمی نظیر منافع و احساسات قربانیان، قربانیان واقعی، خانوادههای قربانیان، قربانیان بالقوه به عنوان شاخصهای تفکیک در اغنای دعاوی جزایی مورد استفاده قرار میدهد(همان 28-29) که در اینجا قربانیان جرائم قانونی نیز مد نظر هستند.
اولین مقالات در خصوص مسئولیت قربانیان را میتوان در مطالعات ولفگنگ در مورد قتل و تحقیقات دانشجویش امیر در مورد تجاوز جستجو کرد. در این راستا جرمشناسان اولیهای نظیر هنتیگ، میندلسون، شافر و سایرین در خصوص محدودیتهای جرمشناسی در رابطه با مسئولیت اساسی قربانی، قربانیان مقصر و قربانیگرایی صحبت به میان آورده و مدت مدیدی حجم وسیعی از فهرست مطالبی که با کلمه قربانی اشتراکاتی داشتند را جمع آوری کرده و در یک دائرﮤ المعارفی در سال 1975 به چاپ رساندهاند(همان 24-25).
در مجموع مفهوم قربانی تقریبا در تمامی ادبیات نظری از دیدگاه جرمشناسی مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاست. نظریهپردازان متعددی در خصوص قربانیان صحبت کردهاند. برخی آن ها را معلول شرایط دانسته و برخی نیز نظیر هنتیگ و میندلسون و شافر و غیره به قصور قربانی در راستای قربانیشدنشان پرداختهاند. مبحث قصور قربانی تا بدانجا مورد توجه واقع شد که برخی نظیر ولفگنگ بر این موضوع پافشاری کرده و اعتقاد راسخ دارند قربانی بعضا میتواند تحریک کنندۀ مجرم و جرم علیه خود باشد(ولفگنگ 1958). این نوع نظریهها تداعیگر دو موضوع است: اول برخی قربانیان دارای سبکزندگی تحریک کنندهای هستند که آنها را به قربانیان آماده تبدیل میکند. و دوم مفهوم قربانیشدن فرای مفهوم جرمشناسی است. هرچند در ابتدای این تحقیق قربانی شدن به مفهوم قربانی جنسی شدن دردر نظر گرفته شده بود اما پس از جمع آوری دادهها، مفهومی پهن دامنهای از قربانی شدن استخراج شد که قربانیجنسی شدن هم یکی از آنها بود. لذا در این تحقیق مفهوم قربانیشدن از بعد مسئلۀ اجتماعی بودن آن مد نظر قرارگرفته است. وقتی به مفهوم قربانیشدن با دید جامعه شناختی نگاه شود مفهوم آن از حالت جرم شناختی محض خارج شده و به عنوان یک مسئله در نظر گرفته میشود. به همین دلیل از منظر زنان تعریفی متکثر از این مفهوم ارائه میشود. مفهوم قربانیشدن بین زنان طیف وسیعی از احساسات را در بر میگیرد که آن را از مفهوم جرم شناختی آن خارج کرده و مفاهیمی نظیر حرمان زندگی، آسیبپذیری و سلب منابع و اختیارها را نیز پوشش میدهد. آنچه در این پژوهش از قربانیشدن و ارتباط آن با سبکزندگی میخوانید مفهوم قربانیشدن زنان از نگاه جامعهشناختی را در بر میگیرد و با نگاه تک بعدی جرمشناسی به آن فاصله دارد، بهطوری که ممکن است جرمی که به لحاظ قانونی جرم باشد اتفاق نیافتاده ولی مسائلی در زندگی زنان پیش آمده که فرد را دچار حرمان کردهاست و فرد خود را قربانی آن میداند. در واقع این تحقیق در پی آن است که نشان دهد چه نوع سبکزندگی باعث میشود که زنان قربانی شوند. در خصوص سبکزندگی نیز تعاریف بیشماری وجود دارد که هر یک ابعادی خاص را مورد توجه قرار دادهاند. در این پژوهش ابتدای امر سبکزندگی معادل طرز رفتار در حوزه عمومی مورد توجه قرار گرفت. هرچند در هنگام انجام تحقیق مباحثی از حوزه خصوصی افراد نظیر اعتقادات و وضعیت اعتقادی غیره اهمیت یافت و جزئی از مولفههای سبک زندگی قرار گرفت.
لازم به ذکر است عوامل متعدد ساختاری، فرهنگی، اقتصادی، محیطی و غیره میتواند بر قربانی شدن زنان تأثیرگذار باشد که سبکزندگی یکی از آنهاست و به طور صد درصدی نمیتوان قربانی شدن را فقط و فقط ناشی از سبکزندگی دانست. با علم به این واقعیت در تحقیق حاضر محقق در پی کشف ارتباط سبک زندگی زنان و قربانی شدن ایشان بوده و هیچ یکجانبهنگری مد نظر ایشان نبوده است.
گسترش حضور زنان در جامعه و تصرف پستهای مختلف و کسب پایگاههای اقتصادی-اجتماعی در کشور حرف نویی نیست. زنان هر روزه از منزل خارج میشوند، به کار و تحصیل و فعالیت میپردازند و تلاش میکنند دوشادوش مردان به پیش روند. امروزه زنان بیش از هر زمان دیگر در فضاهای عمومیظاهر میشوند. اگرچه حضور آن ها در فضاهای عمومینقطه مثبتی است که به یُمن مبارزات طولانی برای آن ها حاصل شدهاست اما از طرفی مانند هر امر دیگری مشکلات خاص خود را داشتهاست. تحقیقات مختلف(روباتام 1387، صادقی فسایی و حمیدی 1387، نهاوندی و آهنگرسلهبنی 1387، رجبلاریجانی 1389) و تجربه زیسته زنان نشان میدهد که ترس از آزارهای جنسی در فضاهای عمومیبرای زنان امری جدی است. اگرچه زنان در مقایسه با مردان کمتر قربانی جرائم مختلف میشوند ولی تحقیقات نشان میدهد(استانکو1992) که زنان بیشتر از مردان از قربانیشدن میهراسند و همانطور که ذکر شد بیشترین و جدی ترین ترسِ زنان، ترس از آزارهای جنسی است.
محقق در پژوهشی تحت عنوان«بررسی احساس امنیت جنسی بانوان تهرانی»(1387) به بررسی میزان در معرض بودن بانوان تهرانی به هر یک از جرائم جنسی در اماکن عمومیپرداخت. نتایج حاکی از آن بوده که اکثر بانوان دائم در معرض تعرضهای جنسی کلامیو غیرکلامی هستند و این منجر به کاهش احساس امنیت آن ها شده و میزان احساس امنیت پایینتر از حد انتظار است. بعلاوه بر حسب نتایج پایگاه اقتصادی- اجتماعی زنان بر میزان احساس امنیت آنان تأثیرگذار است در حالی که تفاوت معنیداری در بین سنین مختلف مشاهده نشد و زنان با تحصیلات مختلف نیز تفاوت چندانی در خصوص سوژۀ تعرض قرار گرفتن، نداشتند. (آهنگرسلابنی 1387). این یافتهها این سؤال را به ذهن محقق متبادر ساخت که چه چیزهای دیگری غیر از مطالب آزمون شده در تحقیق، زنان را بیشتر در معرض خطر تعرضها قرار میدهد؟ آیا سبکزندگی زنان تأثیری بر این موضوع دارد؟
تحقیقات زیادی در خصوص سبکزندگی قربانیان جرائم انجام شده، اما کمتر به مفهوم قربانیشدن به معنی یک مسئله اجتماعی پرداختهشد و بیشتر در حوزۀ جرمشناسی مورد مداقه قرار گرفتهاست. از طرفی در این رساله درپی کشف ارتباط مفهوم قربانیشدن (از بعد جامعه شناختی آن) و قربانیشدن زنان شهر تهران بودیم که کمتر در تحقیقات پیشین به آن توجه شدهاست. جرمشناسی کلاسیک بیش از آنکه بر قربانی تأکید کند، با یک نگاه مجرم محور به بررسی جرائم پرداخته است. نگاهی قربانی محور نگاه جدیدی است که در طی 30 سال اخیر رایج شده، اما در اکثر موارد به قربانیان جرایم پرداخته و به مسائلی که باعث میشود قربانی شدن فرد میشود و ولی جرمی (به معنی جرایمی که در قانون مشخص شده و برای آن کیفر در نظر گرفته شدهاست) اتفاق نیافتاده، کمتر پرداخته شدهاست. روزانه در جهان جنگ، بیماری، اعتیاد، تصادفهای جادهای و بسیاری موارد دیگر قربانیان زیادی میگیرند که زنان نیز از آن مستثنی نیستند. در جنگها زنان به اشکال مختلف قربانیان بیدفاع هستند، خواه خود در هنگام وقوع جنگ در محل حضور داشته باشند و آسیب جسمی، جنسی، روحی و روانی ببینند و خواه همسرانشان برای مبارزه رفته و آسیب ببینند و زن مجبور به گذران دوران بیوهگی و یا پرستاری از همسر معلولش شود(نظیرآنچه در زندگی همسران شهدا و جانبازان جنگ تحمیلی مشاهده میکنیم)، در نهایت زنان قربانی خواهند بود. نمونه بارز آن را در کشور خودمان میتوان یافت. در دوران جنگ تحمیلی 7000 زن به شهادت رسیدند. بیشتر این شهیدان در شهرها و در حملات موشکی عراق، جان خود را از دست دادهاند. اما کم هم نبودند زنانی که در جریان مقاومت مدنی از شهر به فیض شهادت رسیدهاند. بیشترین میزان شهیدانِ زن در دو استان خوزستان و کردستان به ثبت رسیده، یعنی استانهای مرزی که عراق حملۀ زمینی به آن ها داشته است. 500 نفر از این افراد، رزمنده بودند. آمارها نشان میدهد در کل کشور نزدیک به 5735 جانباز زن وجود دارد که بیش از نیمی از آنان، جانباز بالای 25 درصد هستند. درباره تعداد اسرای زن جنگ تحمیلی، آمار روشنی منتشر نشده، اما برخی منابع از رقم 171 اسیر زن در طول جنگ هشت ساله سخن میگویند. 550 هزار مادر و همسر شهید، جانباز و آزاده نیز داریم( جام جم، 1393) که زندگی همه این افراد دستخوش آسیبهای ناشی از جنگ شده و در واقع قربانیان جنگ هستند.
اعتیاد از جمله مسائل دیگری است که در کشور قربانی میگیرد و زنان در آن جایگاه خاصی دارند. وجۀ زن معتاد و میزان پذیرش وی در جامعه و خانواده به مراتب خدشه پذیرتر از مرد معتاد است. زن معتاد مایه آبروریزی خانواده بوده و انگهای دیگری نیز به راحتی به او چسبانده میشود. به راحتی طلاق داده میشود و از خانواده طرد میگردد. زن چه خودش درگیر اعتیاد باشد و چه همسرش در نهایت خود را قربانی آن میداند، زیرا مجبور است مشکلات ناشی از اعتیاد نظیر بیکاری، فقر و غیره را در زندگی تحمل کند.
تصادفهای جادهای از دیگر آسیبهایی است که در کشور به صورت عمومی وجود دارد. در طول 10 سال گذشته، 235050 (دویست و سی و پنج هزار و پنجاه)نفر بر اثر تصادفات رانندگی در کشور جان باختند و 2221000 (دو میلیون و دویست و بیست و یک هزار) نفر نیز مجروح شدند(رجانیوز1393). زنان به طور مضاعف از تصادفهای جادهای آسیب میبینند. در تصادفهای جادهای چه خود زن آسیب دیده باشد و چه همسر و فرزندش، زن قربانی تصادف است. وقتی زنها دچار نقص عضو و یا آسیبهای جسمیشدید میشوند کافی است که این مشکل ششماه طول بکشد، قوانین حمایت از خانواده به مرد به راحتی اجازه تعدد زوجات را میدهد. تازه این در مواردی است که مرد مسئولیت پذیری و وجدان بیشتری داشته باشد و به دلیل نقص عضو زن را طلاق ندهد و زن بیسرپناه و بیدرآمد به حال خود رها نشود! در مواردی که مرد آسیب میبیند در اکثر موارد زن تا پایان عمر از مرد آسیب دیده پرستاری میکند و اگر مرد خانواده فوت شود، باز هم این زن است که با آن اندیشه و احساس خاص زنانهاش میماند و از کیان خانواده دفاع میکند و بچهها را بزرگ میکند و وقتی پای گفتگویش مینشینی خود را قربانی تصادفهای جادهای میداند، و باز هم این فکر در ذهنتان خطور میکند آیا همه زنها در اینگونه موارد یکجور فکر میکنند؟
در بازجوییها، دادگاهها و زندانها کم نیستند قضات و بازجوها و کارکنان سازمان زندانها و قوۀ قضائیه که در کار خود با زنان مجرمی سر و کار دارند که در جواب تمام حرفها و نقدها یک جمله جواب میدهند«مادر نیستی که بفهمی، باید مادر باشی جگرگوشهات دچار مشکل باشد تا بفهمی»(ابراهیمیان 1393) وقتی زنان در رفت و آمدها و گفتگوهای خود چنین بیان میکنند که«باید زن باشی، چادری باشی، در این شهر زندگی کنی، رانندگی کنی، بچه داشته باشی، کار کنی، درس بخوانی و همسر باشی و بروی و بیایی تا یاد بگیری که زن بودن در این شهر چقدر سخت است و باید همه جوره زنانگیات را حفظ کنی تا بتوانی بین همۀ اینها توازن برقرار کنی و خودت و حیثیتت را هم حفظ کنی»(مصاحبه شماره45) در پای چنین زندگیای فقط و فقط یک اندیشۀ زنانه با امضای زنانه وجود دارد که سبکزندگی خود را میطلبد. سبکزندگیای که متفاوت از سبکزندگی و اندیشۀ مردانه است.
نظریههای متفاوتی حول محور سبکزندگی وجود دارد از ماکس وبر تا زیمل و وبلن و بوردیو و سایر نظریهپردازان که همگی به شیوههای مصرف و ذائقههای افراد و طبقات اجتماعی و غیره تأکید داشتند. سبکزندگی مستلزم مجموعهای از عادتها و جهتگیریها است. بنابراین برخوردار از نوعی وحدت است که علاوه بر اهمیت خاص خود از نظر تداوم امنیت وجودی، پیوند بین گزینشهای فرعی موجود در یک الگوی کم و بیش منظم را تأمین میکند (گیدنز، 1382، ص121). باسرمن سبکزندگی را الگویی از مصرف میداند که دربردارندۀ ترجیحها، ذائقه و ارزشهاست. همچنین«ارل»آن را الگویی فردی از گزینشها و فعالیتها تعریف کرده و مایک فدرستون اشاره میکند که واژهی سبکزندگی در درون فرهنگ معاصر، به نوعی فردیت، ابراز وجود و خودآگاهی سبکگرایانه اشاره دارد. به زعم فدرستون بدن، لباسها، طرز بیان، فراغت، ترجیحات خوردن و نوشیدن، خانه، اتومبیل، انتخاب محل برای تعطیلات و غیره به عنوان شاخصهای سبکزندگی به حساب میآید (ربانی، 1387:45). به باور گیدنز شیوۀ زندگی مجموعهای کم و بیش جامع از عملکردهاست که فرد آن ها را به کار میگیرد؛ چون نهتنها نیازهای جاری او را برآورده میسازند، بلکه روایت خاصی را هم که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران متجسم میسازد (گیدنز، 1377:120).
با توجه به آنچه گفته شد به نظر میرسد زنان سبکزندگی خاص خود را برمیگزینند که با توجه به وضعیت جسمی و بیولوژیکی، خاصیت مادر بودن و عادات و عرف در جامعه با مردها تفاوتهایی دارد. زن بودن و اندیشه زنانه به تنهایی کافی است که سبکزندگیای را برگزیند تا هم به او احساس امنیت دهد، هم نیازهای جاری او را برآورده کند و هم یک روایت خاص از هویت شخصی او ارائه دهد. به نظر میرسد در بسیاری موارد همان سبکزندگی خاص زنانه که یک اندیشه زنانه در پس آن است و نیازهای خاص زنان خود عاملی میشود برای قربانیشدن ایشان. و دوباره لازم است اینجا تأکید شود که قربانیشدن به مفهوم جامعه شناختی آن مد نظر است نه آنچه در قوانین جزایی تحت عنوان قربانی در مقابل مجرم قرار میگیرد. از طرفی زنان ایران شرایط خاص خود را دارند. کشور ما کشوری اسلامی است که پوشش زنان و قضاوتهای عوام در خصوص انواع پوشش و حجاب زنان احتمالاً ترجیح و سبکهای مختلفی را در زندگی زنان رقم میزند. از طرفی شهر تهران کلان شهری است که گمنامی مد نظر زیمل در آن به راحتی مشاهده میشود. افراد در آن زندگی میکنند هر روز با وسایل نقلیه عمومی رفت آمد میکنند بدون اینکه یکدیگر را بشناسند. آدمها در شهرهای بزرگ گمنامند و گمنام زندگی میکنند. زنان شهر تهران نیز از این قضیه مستثنی نیستند. با عنایت به آنچه گفته شد و با توجه به تمامی این شرایط آیا میتوان دستهبندیای برای سبکزندگی زنان شهر تهران ارائه کرد؟ چه نوع سبکزندگیای زنان را مساعد قربانیشدن میکند؟ اصلاً زنان پایتخت قربانیشدن را چگونه تعریف میکنند و اگر خود را قربانی میدانند قربانی چه چیزهایی معرفی میکنند؟ پاسخگویی به این سؤالات فقط با یک روش ژرفانگر و موشکافانه امکانپذیر است. روش تحقیقی که بتوان به واسطه آن در عمق مسئله غور کرد، همه جوانب را دید و ارتباطات آن را درک کرد روشی کیفی است. روشی که تک بعدی به موضوع ننگرد، به دنبال چگونگی پدیده باشد و محقق را محدود به یک نگاه سطحی نکند. به همین جهت روش انجام این پژوهش کیفی انتخاب شد، تا محقق به واسطه آن بتواند از تکنیکهای مختلف بهره برده و در اعماق نظرات و دیدگاههای زنان در خصوص سبکزندگیشان غوطهور شود. انواع سبکزندگی زنان را به اعتبار گفتههای خودشان دستهبندی کند و از چند و چون آن اطلاع یابد. یکی دیگر از دلایل انتخاب روش کیفی برای انجام این پژوهش، باز بینی مفهوم قربانیشدن به استناد تجربۀ زیستۀ زنان است. چرا که به نظر میرسید شناخت قربانیشدن با یک نگاه جامعهشناختی و متفاوت از جرمشناختی نیاز به یک تحقیق با روشی کیفی دارد، و فقط با این روش میشد رابطۀ سبکزندگی با قربانیشدن را جستجو کرد. لذا ماهیت موضوع و مسئلۀ تحقیق ایجاب میکرد که روش کیفی برای انجام این پژوهش به کار گرفته شود.
سؤال اصلی:
چه رابطه ای بین سبکزندگی و قربانیشدن زنان وجود دارد؟
سؤالات فرعی:
اهمیت موضوع
مردم و اندیشمندان به بینش جامعه شناختی نیاز دارند؛ زیرا این بینش، افراد را قادر میسازد كه در ورای مسائل شخصی به ریشههای اجتماعی مسائل پی ببرند. آن ها هنگامی قادرند مفهوم زندگی را درك و سرنوشت خود را دریابند كه خویش را در متن عصر خود قرار دهند و از وضع مردم دیگر- كه در شرایط مشابه قرار دارند – آگاهی داشته باشند. این بینش به ما یاری میدهد تا بتوانیم تاریخ جامعه و سرگذشت فردی و روابط میان آن ها را درك كنیم(سی رایت میلز 1381). یقیناً نرخ قربانیشدن برای همۀ افراد یکسان نیست، بهسخن دیگر، همانطور که ارتکاب جرائم به صورت نرمال توزیع نمیشود، قربانیشدن نیز چنین است. احتمالاً بعضی از افراد بیشتر از بعضی دیگر قربانی جرائم و یا عوامل خطر ساز میشوند و آنچه در قربانیشدن، اهمیت مییابد قبل از نگاه به مجرم، انگیزۀ وی و شرایط آسیبزا، نگاه به قربانی و سبکزندگی او است. مطالعۀ سبکزندگی و رابطه آن با احتمال قربانیشدن میتواند دلالتهای مهمیبرای پیشگیری از وقوع جرم و برنامهریزی اجتماعی داشته باشد و همین امر، اهمیت انجام این پژوهش را دوچندان میکند. از طرفی حفظ احساس امنیت زنان میتواند جهت حضور هرچه بهتر و مفیدتر و مناسبتر زنان در عرصههای اجتماعی لازم باشد. لازم است که زنان بدانند چه نوع سبکزندگیای آن ها را در معرض خطر قربانیشدن قرار میدهد و برای پیشگیری از آن سبکهای ایمنتری را برگزینند. سبکزندگی امنتر را به فرزندان خود آموزش دهند و نسل آینده زنان با سبکزندگی کمخطر آشنا شوند. این تحقیق بدین جهت اهمیت دارد که به مفهوم قربانیشدن از نظر زنان پرداخته و از تعریف این مفهوم در حوزۀ جرمشناسی فراتر رفته و مفهوم جامعه شناختی قربانیشدن را مد نظر قرار داده است، و از طرفی استراتژیهایی که زنان با سبکهای زندگی مختلف جهت پیشگیری از آن برمیگزینند را مورد واکاوی قرار داده و به شکل منسجمتری بازنمایی میکند. استراتژیهای پیشگیری طی روند جامعهپذیری زنان آموخته میشود و همراه با سبکهای مختلف زندگی از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. انجام این پژوهش علاوه بر شناخت مفاهیم و مصادیق قربانیشدن زنان و شناخت سبکهای زندگی پرخطر، راهکارهایی را جهت پیشگیری از قربانیشدن ایشان ارائه میدهد.
نتایج حاصل از این تحقیق بیش از همه مورد استفاده سیاستگذاران قوۀ قضائیه و سازمان زندانهاست. همچنین نتایج به دست آمده در حوزۀ آموزش و تجربیات دوران كودكی این افراد میتواند مورد استفادة سیاستگذاران حوزۀ آموزش و پرورش در كشور باشد.
در سطح میانه مهمترین حوزهای كه نتایج این تحقیق میتواند برای آن ها كاربرد داشته باشد خانوادهها هستند تا نكات بدست آمده در خصوص نحوۀ تربیت دختران که نسل آینده زنان جامعه را تشکیل میدهند را مد نظر داشته و در تربیت صحیح فرزندان دقت لازم مبذول دارند. به امید اینكه در نسلهای آینده كمتر با این مشكل روبرو شویم.
در اهداف تحقیق دو سطح نظری و عملی بیان شده که در ذیل به آن ها اشاره میشود.
هدف نظری تحقیق
از آنجا که حوزۀ قربانیشناسی، حوزۀ جوانی است، انجام اینگونه تحقیقها آنهم با یک نگاه جنسیتی میتواند بر بسط و توسعه نظریههای مربوطه مؤثر واقع شود؛ از طرفی تأکید بر مطالعۀ کیفی در این پژوهش میتواند بر نظریهپردازیهای بومی و روشنگریِ وقایع اجتماعی آنهم از دید کنشگران اجتماعی و بنابر روایت خودشان مؤثر باشد. شناخت مفهوم قربانیشدن با نگاهی جامعهشناختی میتواند این مفهوم را فراتر از حوزه جرمشناسی دانسته و مفاهیمی که منشعب از حوزۀ اجتماعی و ادراک زنان است را نشان دهد.
مطالعه سبکزندگی و ارتباط آن با قربانیشدن میتواند دلالتهای مهمیرا برای عاملان اجتماعی و حوزه کنترل غیر رسمی از سویی و نهادهای اجتماعی و خانواده از سوی دیگر به ارمغان آورد. بهسخن دیگر کنشگران اجتماعی با درک این مسئله که چگونه سبکزندگی آن ها میتواند آن ها را در ورطه قربانیشدن قرار دهد، احتمالاً کنترل زندگی را نیز در دست خواهند گرفت و یا نهادهای اجتماعی با آگاهی از این موضوع، دخالتهای همه جانبهای را به کار خواهند بست تا از وقوع قربانیشدن جلوگیری نمایند. در آخر ذکر این نکته مهم است که حضور کنترل رسمی در همۀ صحنههای اجتماعی که در برگیرنده شرایط مختلف قربانیشدن زنان است، به هیچ وجه امکانپذیر نیست، اما وقوف عاملان اجتماعی به سبکزندگی و جنبههای مخاطره آن چیزی است که همیشه همراه آن هاست و میتواند حسی از کنترل اجتماعی و اجتناب از قربانیشدن را برایشان در بر داشته باشد. در پایان باید گفت:
– هدف از انجام هر تحقیقی دست یافتن به سؤالات اصلی تحقیق است. این تحقیق نیز از این قاعده مستثنی نیست و هدف از انجام این تحقیق رسیدن به پاسخ این سؤال است که«رابطه بین سبکزندگی و قربانیشدن بانوان شهر تهران چگونه است؟».
– هدف دیگر از انجام این تحقیق دست یافتن به نكتهای در تربیت كودكان است تا بتوان از طریق ارائه به سیاستگذاران آموزشی كشور احتمال قربانیشدن و ترس از قربانیشدن را در نسلهای بعدی كاهش داد.
– در جنگ هشت ساله هنگام ورود دشمن به شهرهایی نظیر خرمشهر زنان دوشادوش مردان به دفاع میپرداختند. به این نوع دفاع که توسط مردم محلی که جزو ارتش نیستند و آموزش نظامی ندیده اند، صورت میگیرد در ادبیات جنگ مقاومت مدنی گویند.
سبک زندگی (Life Style) برای توصیف شرایط زندگی انسان استفاده میشود. سبكهای زندگی مجموعهای از طرز تلقیها، ارزشها، شیوههای رفتار، حالتها و سلیقهها در هر چیزی را در برمیگیرد. موسیقی عامه، تلویزیون، آگهیها همه و همه تصورها و تصویرهایی بالقوه از سبک زندگی فراهم میکنند. بوردیو با مفهوم «فضای اجتماعی» سبك های زندگی مختلف را نشان می دهد. فضای اجتماعی به این ترتیب ساخته می شود که عاملان و گروه های اجتماعی براساس حجم و میزان سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی با برخی افراد اشتراكاتی می یابند و با برخی دیگر فاصله پیدا میكنند. شبكه های اجتماعی مجازی به عنوان رسانه های نوین در ایران تاثیر بسزایی در سبك زندگی ایرانیان داشته است. انقلاب ارتباطات، نوع جدیدی از ارتباطات مجازی را که خالی از روح حاکم بر روابط واقعی اجتماعی است به وجود آورده است. شبكه های اجتماعی مجازی با توجه به خاصیت نمادی بودن، روایت كننده نوعی از سبك زندگی كاربران خود هستند. در این پژوهش، نویسندگان به دنبال تبیین و ارائه روایتی توصیفی از نوع پوشش زنان ایرانی در شبكه اجتماعی فیس بوك هستند. براساس نظریه دو فضایی شدن سعیدرضاعاملی به نظر میرسد شبكه های اجتماعی مجازی بستر ایجاد حوزه عمومی شكل نگرفته در فضای واقعی شده است. بوردیو شاخص مهم بررسی سبك زندگی در شبكه های اجتماعی، بازنمایی پوشاك، گفت و گو و مصرف فرهنگی شامل موسیقی، کتاب آن لاین و موارد دیگر می داند. در این پژوهش براساس فرمول کوکران 384 اکنت کاربران شبکه های اجتماعی فیس بوک و با تکنیک تحلیل محتوا مورد تحقیق قرار گرفت. در این پژوهش بعد از ارائه توصیفی پوشش زنان ایرانی در فیس بوك میزان تاثیرگزاری سرمایه فرهنگی و مصرف فرهنگی بر پوشش و مدیرت بدن بررسی شده است.
کلمات کلیدی: شبکه های اجتماعی، سبک زندگی مجازی، مصرف فرهنگی، دو فضایی شدن، حوزه عمومی
1-1- بیان مسئله
انقلاب ارتباطات، نوع جدیدی از ارتباطات مجازی را که خالی از روح حاکم بر روابط واقعی اجتماعی است به وجود آورده است. از طریق ماهواره، اینترنت و… جهان جدیدی به موازات جهان واقعی به وجود می آید. رسانه های الکترونیکی مخاطبان وسیع و متکثری دارند که مجموعههایی از حیث محتوای نمادین را به این مخاطبان عرضه میکنند. در چنین شرایطی فضای مجازی شکل میگیرد و فرهنگها همه از طریق واسطـههای الکتـرونیکی منتقـل می شوند و مفاهیـم زمان و مکـان معانی تازهای پیدا میکنند.(عاملی، 1387:48) فواصل زمانی و مکانی عملاً از میان برداشته میشوند و انتقال اطلاعات، دادهها و سرمایهها و امکان ارتباط همزمان میان افراد در نقاط مختلف بهوجود میآید. شبكه های اجتماعی مجازی با توجه به خاصیت نمادی بودن، روایت كننده نوعی از سبك زندگی كاربران خود هستند.
سبک زندگی برای توصیف شرایط زندگی انسان استفاده میشود. سبكهای زندگی مجموعهای از طرز تلقیها، ارزشها، شیوههای رفتار، حالتها و سلیقهها در هر چیزی را در برمیگیرد. موسیقی عامه، تلویزیون، آگهیها همه و همه تصورها و تصویرهایی بالقوه از سبک زندگی فراهم میکنند. سبک زندگی فرد، اجزای رفتار شخصی او نیست، لذا غیر معمول نیستند. بیشتر مردم معتقدند که باید سبک زندگیشان را آزادانه انتخاب کنند.(خادمیان، 1390: 20) در بیشتر مواقع مجموعه عناصر سبک زندگی در یکجا جمع میشوند و افراد در یک سبک زندگی مشترک میشوند. به نوعی گروههای اجتماعی اغلب مالک یک نوع سبک زندگی شده و یک سبک خاص را تشکیل می دهند.
براساس نظر عاملی(1387) در مقاله دو فضایی شدن به نظر میرسد شبكه های اجتماعی مجازی بستر ایجاد حوزه عمومی شكل نگرفته در فضای واقعی شده است.در این تحقیق به دنبال آن هستیم. شاخص مهم بررسی سبك زندگی در شبكه های اجتماعی در این تحقیق بازنمایی پوشاك است. در این تحقیق به دنبال مطالعه و پاسخ به این سوال هستیم که کاربران زن شبکه اجتماعی فیس بوک در ایران چه حجابی را از خود به نمایش در می آورند؟
1-2- ضرورت و اهمیت تحقیق
امروزه با گسترش کاربردهای فناوری اطلاعات و ارتباطات در زندگی روزمره شاهد شکلگیری نسل جدیدی از ابزارهای اینترنتی هستیم که امکانات بیشتری را برای روابط متقابل، مذاکره، گفتوگو و به طور کلی ارتباط دوسویه فراهم آورده است. وب 2 ناظر به شکلگیری اینترنت محاورهای است که امکان برقراری ارتباطات چندسویه میان کاربران شبکه جهانی اینترنت را فراهم ساخته است. شبکههای اجتماعی اینترنتی به عنوان مهمترین مصادیق این امر، به محلی برای حضور اقشار مختلف جامعه به ویژه جوانان و زنان و مکان تبادل آرا و افکار ایشان و تامین نیازهای متناسب با زندگی اجتماعی زنان علی الخصوص زنان خانه دار تبدیل شدهاند. شبکههای اجتماعی اینترنتی علاوه بر اینکه مرجع تامین بسیاری از نیازهای فرهنگی و اجتماعی اعضای خود هستند، این امکان را برای اعضا فراهم میکنند که همزمان با انجام سایر فعالیتهای اجتماعی از طریق رایانه یا تلفن همراه فعالیت خود را در این جوامع مجازی نیز پیگیری کنند. جذابیت شبکههای اجتماعی اینترنتی از یک سو و سهولت فعالیت در این دسته از جوامع از سوی دیگر سبب میشود تا تفاوت میان عضویت و حضور در شبکههای اجتماعی اینترنتی و تغییرات مربوطه به سبک و حضور در شبکههای اجتماعی اینترنتی و تغییرات مربوط به سبک زندگی جوانان عضو به عنوان یک پرسش جدی برای پژوهشگران عرصه فرهنگ و ارتباطات مطرح شود.مفهوم سبک زندگی که امروزه به یکی از مفاهیم بنیادین در تحلیلهای اجتماعی تبدیل شده (ربانی و شیری،1388:210-11)، یکی از حوزههای جدید و مهم مطالعاتی محسوب میشود که در سالهای اخیر توجه عده قابل ملاحظهای از محققان اجتماعی را به خود جلب کرده است. (شکوری،1385: 28) براساس تعریف لسلی و دیگران «رفتارهایی که با قشربندی حیثیتی و اعتباری مرتبط است، سبک زندگی نامیده میشوند. سبک زندگی فقط آنچه یک فرد دارد نیست؛ بلکه چگونگی نمایش آنها توسط فرد است. سبک زندگی هم الگوهای مصرف را شامل میشود و هم قدرتی که از این ناحیه کسب میشود. سلیقه، آداب معاشرت و مد نشانههای داشتن جایگاهی در نردبان اجتماعی و نمادهای مرتبط با سبک زندگی هستند» (لسلی و همکاران، 1994: 368). براساس تعاریف گفته شده، مفهوم سبک زندگی، امنیت اجتماعی ناظر به شیوه زندگی افراد بوده و در ارتباط با موضوع
شبکههای اجتماعی اینترنتی از دو نظر حائز اهمیت است:
1- تغییر جایگاه استفاده از اینترنت و شبکههای اجتماعی اینترنتی در سرانه مصرف اعضای شبکههای اجتماعی اینترنتی به خصوص زنان
2- تغییر نمادهای فرهنگی ناظر به شیوه زندگی در نتیجه عضویت و حضور در شبکههای اجتماعی اینترنتی که مواردی نظیر سبک پوشش زنان، ادبیات زنان افراد و شیوه برقراری ارتباط با دیگران را شامل میشود.
زنان در جامعه ایرانی از آسیب پذیرترین اقشار جامعه هستند، زنان ایرانی به دلیل محدویت ها در سبک زندگی گرایش خاصی به شبکه های اجتماعی پیدا کرده اند. به نظر می رسد دلیل گرایش زنان در ایران به شبکه های اجتماعی کمی متفاوت تر باشد به همین دلیل ضروری است برای توصیفی از چگونگی بازنمایی پوشش زنان کاربر شبکه های اجتماعی فیس بوک با بهره گرفتن از شاخص های سبک زندگی و پوشاک به تحقیق در این خصوص پرداخته شود.
1-3- اهداف تحقیق
1-3-1- هدف اصلی
هدف اصلی این تحقیق مطالعه نوع پوشش ارائه شده ازخود کاربران زن شبکه اجتماعی فیس بوک است.
1-3-2- اهداف فرعی
شناسایی نحوه پوشش كاربران زن ایرانی در فضای مجازی
شناسایی نحوه سرگرمی كاربران زن ایرانی در فضای مجازی
شناسایی نحوه زندگی كاربران زن ایرانی در فضای مجازی
1-3-3-اهداف کاربردی:
مقایسه موارد و مسائل و مشکلات حریم خصوصی در فضای مجازی با حریم خصوصی معیار و ارائه واقعیت ها
ارائه راهکارهای بهبود حریم خصوصی در شبکه های اجتماعی
1-4- سؤالات تحقیق
1-5– تعریف مفاهیم تحقیق
سرمایه فرهنگی: سرمایه فرهنگی به معنای انباشتی از تجربههای فرهنگی است که در پیشینه خانوادگی و فعالیتهای فرهنگی افراد به دست میآید. بوردیو سرمایه فرهنگی را در یک سیستم مبادلهای شامل دانش فرهنگی انباشتهای میداند که سبب اعتبار، قدرت و مقام می شود.سرمایه فرهنگی، مجموعه ای از ثروتهای نمادین است که از یکسو به معلومات کسبشدهای باز میگردد که حالت درونی شده به خود میگیرند؛ از سوی دیگر به شکل مالکیت میراث فرهنگی (تابلوها، کتابها، واژهنامهها،ابزارها، ماشینها، …) جلوه میکند (شویره و فونتن، 1385: 98).
شبکه های اجتماعی: فضای مجازی مجال شکلگیری اجتماعات جدید از کاربران را فراهم میکند. از زمان تونیس و تلاش او برای تعریف دو گونه تجمع انسانی یعنی «اجتماع» در مقابل «جامعه» (گزلشافت و گمنشافت) به بعد همه متفکران علوم اجتماعی و فرهنگی «رو در رو بودن»، «محدودیت تعداد»، و «ابتناء بر روابط عاطفی و نه روابط عقلانی را از خصائص بنیانی» اجتماع عنوان کردهاند. هر چند روابط کاربران فضای مجازی تفاوتای با واسطهاست و نه رو در رو، بسیاری از مطالعه کنندگان اینترنت تمایل دارند از اصطلاح «اجتماع» برای اشاره به جمع کاربران استفاده کنند. در این میان تلاشهای متعددی در حال انجام است تا حوزه و دامنه معنایی کاربردهای جدید این اصطلاح را برای اشاره به تجمعات کاربران فضای مجازی، روشن سازد. ازجمله میتوان به تلاشهای خانم شلینی ونچرلی اشاره کرد.(کاستلز، 2007 الف360)
تعاریف عملیاتی:
کاربرشبکه اجتماعی: چهار گروه اعضای این سایت ها، کاربران ماهر کاربران فراغتی کاربران به دنبال سرگرمی و کاربران تجاری نامگذاری شده اند. اما در اینترنت کاربرانی هم وجود دارند که در استفاده از امکان های جدید اینترنتی پیشگام هستند ولی نسبت به عضویت در شبکه های اجتماعی اشتیاقی نشان نمی دهند و در فعالیت های آنلاینشان آنها را به کار نمی گیرند.
فیسبوک: شرکت ایجاد کننده وبگاه فیسبوک است که در ۴ فوریه ۲۰۰۴ به وجود آمد.از شبکههای اجتماعی مجازی است که به واسطه آن میتوان با دوستانی که دارای حساب کاربری در فیسبوک هستند عکس، فیلم یا پیغام به اشتراک گذاشت. فیسبوک هم اکنون به طور رایگان در اختیار مردم جهان قرار دارد.
لایک: ” راهی برای ارائه بازخورد مثبت یا ارتباط با مسائلی است که به آنها اهمیت میدهیم. شما میتوانید نوشته یک دوست را لایک بزنید تا به او بازخوردی داده باشید یا صفحهای را لایک بزنید تا با آن در ارتباط باشید. در عین حال امکان لایکِ یک آگهی هم در فیسبوک وجود دارد.
طبق این تعریف، کلیک روی لایکِ زیر نوشته یک دوست، راه سادهای برای نشان دادن این است که از آن لذت بردهاید، بدون آن که نظری زیرش نوشته باشید. اما اگر نظر کسی را لایک میزنید به معنای آن است که به آن توجه کردهاید.
فیسبوک میگوید وقتی ویدئوی دوستتان را لایک میزنید:
نشاندهنده این است که آن ویدئو را پسندیدهاید.
نوشتهای روی تایملاین شما مبتنی بر پسندیدن این ویدئو منتشر میشود.
دوستتان آگاه میشود که ویدئوی او را پسندیدهاید.
شخصیتها، نشانهای تجاری، صاحبان کسب و کار، سازمانها و رسانهها میتوانند صفحهای اختصاصی در سایتی چون فیسبوک برپا کنند. اما لایک یک “صفحه” به چه معناست؟
فیسبوک میگوید وقتی صفحه، آگهی یا نوشتهای خارج از فیسبوک را لایک میکنید، یک ارتباط ایجاد کردهاید. روی دیوارتان این لایک اطلاعرسانی میشود و اسمتان ممکن است روی صفحه مورد نظر یا در کنار آگهی یا در اپلیکیشنهای ویژه فیسبوک ظاهر شود. به علاوه، بهروزرسانیهای صفحهای که لایک زدهاید در خبرمایه (News Feed) شما پدیدار خواهد شد.
صفحه رسمی كشوری به فارسی در فیسبوک آگهیهایی را برای جذب لایک منتشر میکند
پیش از ایجاد دکمه “لایک” توسط فیسبوک، کاربران روی عبارتی کلیک میکردند که از آنها میخواست یک”طرفدار”باشند اما این سایت پس از بررسی واکنشها و بازخوردهای به دست آمده از کاربرانش، به این نتیجه رسید که بهتر است واژه Fan یا طرفدار را با Like جایگزین کند که مفهوم “پسندیدن” را همراه خود دارد. از نظر فیسبوک “لایک” مفهومی سبکتر از واژه پیشین دارد و راه استانداردی برای ارتباط با افراد، چیزها و موضوعاتی است که کاربران به آنها علاقمندند.
لباس غیر رسمی: در این تحقیق به لباس هایی ورزشی، محلی، پوشش خانگی، لباس مهمانی برای خانم ها و… لباس غیر رسمی گفته می شود.
لباس رسمی: در این تحقیق به لباس هایی پوشش مناسب عرفی را دارد گفته می شد.
پوشش مو: پوشش مو در عکس های کاربران زن به معنی پوشاندن قسمتی از مو جزءِ پوشش دادن به حساب می آید.
زیورات زن شامل: ساعت، النگو ،گوشواره، دست بند و… آرایش در میان زنان بررسی شود.
می تواند چند مورد انتخاب شود.
اصطلاح زنان سرپرست خانوار به زنانی اطلاق می شود كه مسئولیت تأمین معاش زندگی یا اداره امور خود و یا خانواده خود را بطور دائم یا موقت عهدهدار هستند. واقعیات موجود در جامعه نشان از آن دارد كه زندگی این قشر از زنان غالباً با ابهامات و مخاطراتی روبروست از جمله طرد شدن از سوی اجتماع، نگرشهای سوء از سمت جامعه، فقدان امنیت اجتماعی، فقدان حامی مادی و معنوی، فقراقتصادی و در این راستا نداشتن مسكن مناسب، عدم دسترسی به فرصتهای شغلی – تحصیلی و تعدد نقشها که آنها را در روابط اجتماعی و حضور در اجتماع با مشكلات عدیدهای روبرو کرده و به سمت انواع بیماریهای روحی و روانی كه برجستهترین آن افسردگی است سوق میدهد. در واقع این شرایط و عوامل نه تنها زمینۀ طرد اجتماعی این قشر آسیبپذیر را فراهم کرده، بلکه بر احساس شادمانی آنان نیز تأثیر منفی گذاشته است. شادمانی به عنوان یکی از احساسات ریشهای مثبت و بسیار تأثیرگذار بر رفتار و حالات دیگر فرد، نقش تعیین کننده ای در تأمین سلامت فرد و جامعه دارد. از آن جهت که شادمانی با خرسندی، خوش بینی، امید و اعتماد همراه است، می تواند به عنوان یک کاتالیزور، نقش شتاب دهندهای در فرایند توسعه یک جامعه داشته باشد. همچنین در نقطهی مقابل، نبود شادمانی در یک جامعه منجر به ایجاد فضای سرد و بستهای خواهد شد که قادر به تأمین حداقل انرژی عاطفی لازم برای نوآوری و پیشرفت نخواهد بود (موسوی، 1392: 16-17). شادمانی اشاره به احساسی مثبت دارد كه با كلماتی چون رضایتمندی و بهروزی بیان می شود. در منابع مختلف با واژه هایی چون خوشحالی، رضایت از زندگی، احساسات مثبت، زندگی معنادار، رفاه و واژه هایی اینچنین بیان شده است (صادق و نصرآبادی، 1388 : 2). طرد اجتماعی نیز، به عنوان آسیبی که متوجه زنان سرپرست خانوار میباشد، عبارت است از محرومیتی طولانی مدت که به جدایی از جریان اصلی جامعه میانجامد. در واقع طرد محرومیتی چندوجهی است که برای فهمیدن و سنجیدن رابطه افراد در حوزه های متفاوت جامعه به کار میرود. طرد به عنوان یک صورتبندی جامعتر، اشاره دارد، به فرایند پویای ممانعت از ورود کامل و جزئی، به هر گونه نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی که انسجام اجتماعی اشخاص در جامعه را تعیین می کند( فلوتین، 2006: 58 ). اما تعریف طرد بدون در نظر گرفتن زمینهها و شرایطی که در آن طرد رخ میدهد از دقت و جامعیت کافی برخوردار نیست زیرا عوامل تأثیرگذار بر طرد اجتماعی بر حسب شرایط افراد مطرود متفاوت است. بنابراین شناسایی زمینههایی که باعث طردشدگی زنان سرپرست می شود از جمله مسائل مهمی است که باید مورد بررسی قرار گیرد در این زمینه باید اذعان داشت، مسائلی نظیر تضعیف و گسیختگی پیوندهای اجتماعی، ضعف شبکه های حمایتی، انزوا، مشارکت ناکافی، حاشیهای شدن و عدم تعلق است که بستر طردشدگی این زنان را فراهم کرده است. در حالی که اتصالات شبكه اجتماعی، مشاركت اجتماعی، فعالیت اجتماعی تحت عنوان فعالیتهای گروهی، سطح شادی و دیگر عواطف مثبت را افزایش میدهد (کوپر،2011، خوش فر،1392: 285). از آنجا که این گروه از زنان تقریباً از تمام این موارد محرومند بنابراین به نظر میرسد با کاهش احساس شادمانی مواجه هستند. با توجه به اهمیت ارتباط میان طرد اجتماعی و عوامل ایجاد کنندۀ آن با احساس شادمانی در میان زنان سرپرست خانوار و همچنین با توجه به روند روبه رشد میزان این زنان، در این نوشتار به مسأله شادمانی با توجه به شرایط و زمینه های طردشدگی جمعیت هدف پرداخته شده است.
1-2. طرح مسأله:
شادمانی به عنوان، یک هیجان خوشایند و مثبت، همچنین به دلیل قابلیت بسترسازی گستردهای که در فرایند رشد فرد و توسعه جامعه فراهم میآورد، بسیاری از جوامع را به شناخت و ایجاد شرایط مناسب زمینه ساز خود ترغیب مینماید. زیرا شادمانی به عنوان نتیجه شرایط مطلوب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه، فعالیتهای مفید انسانی را برمیانگیزد، خلاقیت را تقویت می کند؛ روابط اجتماعی را تسهیل مینماید؛ مشارکت سیاسی – اجتماعی را رونق میبخشد؛ موجبات حفظ سلامتی عاطفی، روانی، جسمی و امیدواری را فراهم می آورد(آل یاسین،1380: 8)؛ احساس امنیت، رضایت، آرامش و قدرت تصمیم گیری را در افراد تقویت می کند (مایرز،2002: 80 و پترسون،2000: 45). از آنجا که شادمانی از یک سو متأثر از ساختارهای جامعه بوده و از دیگر سوی تأثیر گذار بر فرایند توسعه و تعالی جامعه است، در نیمهی قرن 20 به عنوان یک موضوع میانرشتهای مطرح شد و هر رشتهای، دیدگاه خاصی از شادمانی را گسترش داده است. همچنین در این راستا برخی مطالعات فراملیتی نیز به انجام رسیده است. نتایج آمار و ارقام پژوهشهای مربوط به شادمانی در سطح بین المللی نشان میدهد که میزان شادمانی افراد در وضعیت کنونی ایران پایین میباشد. برای مثال نتیجۀ موج چهارم پیمایش ارزشهای جهانیان اینگلهارت نشان داده که میانگین سطح شادمانی نمونۀ ایران از میان 69 کشور در رتبۀ 61 قرارد دارد(اینگلهارت، 1373). همچنین میتوان به پژوهشی که مینكو در سطح بین المللی به انجام رسانده نیز اشاره كرد كه در آن، شاخص شادی كشورها، محاسبه و نشان داده شده در این پژوهش میزان شادی ایرانیان در طول سالهای 1997 ـ 2007، در بین 97 كشور دارای رتبه 56 است که از متوسط پایینتر میباشد(مینکو، 2009: 163). بر اساس نتایج گزارش، شادی جهانی در سال 2013 ایران با نمره 604/4 در مقیاس 0 تا 100 در بین 156 کشور مقام 115 را به دست آورده است. همچنین نتایج همین گزارش نشان داد که شادمانی ایرانیان نسبت به دوره سالهای 2005 تا 2007، 677/0 کاهش داشته است(هلیول، 2013). در آخرین گزارش منتشر شده از سوی مؤسسه تحقیقات گالوپ در ژوئن 2014 وضعیت شادمانی 138 کشور دنیا بررسی شد. نتایج این گزارش با نرخ پایین شادمانی در ایران نشان داد که وضعیت شادمانی در ایران از میان 138 کشور رتبه ماقبل آخر، و بعد از عراق قرار میگیرد و در این زمینه یکی از آسیب پذیرترین کشورهای دنیاست (پایگاه رسمی مؤسسه گالوپ، 2014). همانطور که مشاهده می شود وضعیت شادمانی بین ایرانیان چندان مطلوب نبوده و این نقضان می تواند مانعی جدی در راه شکوفایی استعدادهای فردی و توسعه و پیشرفت کشور قلمداد شود. از آنجا که جامعهشناسان شادمانی را به عنوان یک وضعیت اجتماعی بازمیشناسند بنابراین میتوان این پدیده را یک مسأله اجتماعی بشمار آورد، به طور معمول، شادمانی به عنوان یک پدیدۀ ناب روانشناختی و فردی تعریف می شود؛ در حالی که جامعهشناسان، حالات فردیای همچون شادمانی را دارای مبنایی اجتماعی میدانند(گالاتزر،2000: 52-53). سی رایت میلز مسأله اجتماعی را مشکلی میداند كه بسیار شایع باشد و جمعیت كثیری از افراد یک جامعه با آن مواجه باشند. وی میگوید: اگر در یک شهر 100 هزار نفری تعداد كمی از افراد بیكار باشند، این یک گرفتاری خصوصی است، اما بدیهی است در جامعهای با 50 میلیون نفر شاغل، اگر 15 میلیون نفر بیكار باشند ما با مسأله اجتماعی مواجه هستیم (میلز، 1360، 24). همانطور که مشاهده شد آمارها و ارقامی مذکور حاكی از کاهش شادمانی و پیامدهای گسترده این مشكل و شایع بودن آن در جامعه امروز ما به عنوان یک مسأله اجتماعی است که فراتر از یک گرفتاری خصوصی میباشد. به اعتقاد برخی از کارشناسان، جامعه ما از کمبود یا حتی در مواردی از نبود این احساس در رنج است و هماکنون نشانه های صریحی از کمبود شادی و طراوت در افراد جامعه به چشم میخورد(طاهریان، 1381: 4). بنابراین لزوم توجه به این پدیده و مطالعه بافتهای اجتماعی ـ فرهنگی مؤثر بر آن درمیان گروههای مختلف ایران، ضرورت مییابد. از آنجا که مطالعه گروهها و قشرهای مختلف بیانگر آن است که سهم زنان از این احساس و پیامدهای مثبت آن بسیار اندک است. در نتیجه مطالعه این قشر ضرورتی ویژه مییابد. چرا که شادمانی زنان یکی از اساسیترین بحثهای حوزه توسعه در کشورهای پیشرفته جهان است، زنان علاوه بر این که حدود نیمی از جمعیت كشور و بخش مهمی از جمعیت فعال اقتصادی هستند كه میتوانند سهم به سزایی در توسعه اقتصادی – اجتماعی ایفا كنند، خود ستون ایجاد مهر و شادی و محبت در خانواده بوده و از اینرو در صورت ارتقاء سطح شادمانی زنان میتوان این انتظار را داشت که سطح شادمانی خانواده و بویژه نسل جدید نیز با تعدیل مثبت روبرو گردد. اما متأسفانه زنان به دلیل حساسیتهای روحی و عاطفی بیشتر از مردان در معرض آسیبهای روانی قرار دارند. زنان اگر چه نسبت به مردان طول عمر بیشتری دارند اما در مقایسه با مردان بیشتر در معرض خطر اختلالات روانی از جمله افسردگی، اضطراب، نگرانی و اختلالات اشتها … هستند(دیوکی،2007). طبق مطالعات انجام شده، شیوع بیماریهای روانی بخصوص افسردگی و اضطراب در زنان ایرانی 5/2 برابر مردان ایرانی است(احمدی و همکاران، 2006). در تحقیقی که توسط سلطانی نسب با هدف« بررسی احساس شادمانی زنان 25 تا 35 ساله تهران» انجام گرفت، شادمانی زنان تهرانی، با میانگین نمره 5/35 از سطح متوسط نیز کمتر بوده، بدین معنی که در سطح پایینی قرار دارد(سلطانینسب،1393). همچنین صاحبنظران داخلی بر پایین بودن سطح شادمانی در میان زنان ایرانی تأکید میورزند و نسبت به پیامدهای ناگوار این امر هشدار میدهند(شکربیگی، 1393: در گفتگو با ایسنا). کما اینکه، از جمله گروههای به شدت آسیبپذیر زنان که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد، زنان سرپرست خانوار میباشد، که عواملی چون طلاق، فوت، اعتیاد همسر و یا از کارافتادگی وی، رها شدن توسط مردان مهاجر و یا بیمسئولیت، موجب آسیبپذیر شدن این طیف وسیع از جامعه می شود( غفاری،2003 ). این گروه از زنان از همان زمانی كه همسر خود را به هر دلیلی از دست می دهند مجبور به ایفای نقشهای چندگانهای میشوند كه در تعارض با یكدیگر قرار دارند. گروه عمدهای از این زنان با فقر، ناتوانی، بیقدرتی به ویژه در ادارة امور اقتصادی خانوار روبه رو هستند به طوری كه عزتنفس و سلامت روانی آنان را مختل و زمینة ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات را فراهم میسازد(لانگ لی و فورتین 1994). این در حالی است که داده های آماری در ایران از روند افزایش یابنده تعداد و نسبت زنان سرپرست خانوار در دهه اخیر خبر میدهد بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال1390 تعداد خانوارهای با سرپرستی زن، بیش از دو میلیون و 563 هزار خانوار میباشد. در واقع میزان سهم زنان در سرپرستی خانوارها در سال1390 (1/12) درصد بوده است که از رشد قابل ملاحظهای نسبت به سایر دوره های سرشماری برخوردار بوده است(گزیده سرشماری عمومی نفوس و مسکن1390، مرکز آمار ایران). امروزه با گسترش روز افزون این شکل از خانواده در همه کشورهای جهان، چه صنعتی و چه جهان سوم و نیز مشکلات اساسی آنها، راهکارهای مناسب و علمی در جهت بهبود وضعیت این گروه از زنان، ضرورت بررسی و تحقیق علمی از شرایط زندگی این قشر را ایجاد نموده است به طوری که این زنان به عنوان گروهی آسیبپذیر در میان جامعهشناسان معرفی شده و وضعیت زندگی زنان سرپرست خانوار و فرزندان آنها مورد توجه و بررسی بسیاری از جامعهشناسان قرار گرفته است (آجورلو و همکاران،1391: 71). براساس گزارش بانک جهانی در سال 2003، فقر زنان به ویژه زنان سرپرست خانوار در کشورها در مقایسه با مردان از شدت بیشتری برخوردار میباشد (پاک دامن و دیگران،2:1390). ). همچنین بر اساس برخی از مطالعات انجام شده، زنان سرپرست خانوار جزء فقیرترین اقشار اجتماعی هستند و همۀ پژوهشها حکایت از نارضایتی این گروه از زنان نسبت به درآمد اندکشان می باشد(دغاقله وکلهر،1389: 265). برای مثال در پژوهش فروغی تنها 6 درصد، نورمحمدی تنها 13 درصد و همچنین پژوهش شکاری آلایق تنها 1 درصد از این زنان از درآمدهایشان رضایت داشته اند و بقیه معتقد بودند که درآمدهای شغلیشان جوابگوی نیازهای خود و خانوادهشان نیست(فروغی،1380؛ نورمحمدی،1383؛ شکاریآلایق، 1384). در واقع بیكاری و فشارهای اقتصادی، میزان پایین سلامت جسمانی، نبود حمایت اجتماعی و عملكرد ضعیف نقشی كه به دنبال تعارض نقش در این زنان ایجاد می شود و همچنین غرق شدن در فعالیتهای روزانه و روزمره، رضایت از زندگی را در این قشر از زنان كاهش میدهد و سبب مشکلات روانی بخصوص افسردگی در آنان می شود (صدر الساداتی،1391: 13-14). برای مثال پژوهشهای؛ شفیعآبادی و قشقایی،1390؛ اندرسون،2002؛ حسینی، فروزان و امیرفریار، 1388؛ اکینسولا و پاپوچ، 2002 نشان داده است این گروه از زنان نسبت به سایر زنان مشکلات روانشناختی، عاطفی و میزان استرس بیشتری را تجربه کرده و از کیفیت زندگی پایینتری برخوردار بوده و با مشکلاتی از قبیل بیماریهای جسمانی، بیخوابی و افسردگی مواجه هستند (طهماسیان و اناری،2:1390؛ شعبان و همکاران:1392). علاوه بر مشكلات فوق این زنان در جامعه نیز دچار نوعی محدودیت هستند كه آزادی و اراده آنها را تحت شعاع قرار میدهد و این حاكی از فرهنگ و زمینه ذهنی متفاوتی است كه در جامعه و عرف ما علیه این زنان شكل گرفته است. در واقع بدبینی و عدم اعتماد جامعه به این زنان، باعث كنارهگیری آنها از جامعه و حوزه فعالیت اجتماعی آنان می شود. در واقع این زنان از یک طرف به دلیل ایفای نقشهای متعددی همچون اشتغال و انجام كارهای خانه و مراقبتهای جسمی و عاطفی از اعضای خانواده، غالباً وقت اضافی برای برقراری روابط اجتماعی ندارند و از طرفی دیگر در جوامع و فرهنگهای مختلف بسته به باورها، نگرشها و هنجارهای جامعه، با زنان بیوه و مطلقه به شیوه های متفاوت و دیده ناشایست برخورد می شود مجموعهی این عوامل به مرور موجب طرد آنها از جامعه شده و از بسیاری از خدمات اجتماعی آنها را محروم میسازند(خسروی، 1378). در این زمینه وحیدیگانه در پژوهشی(1392) نشان داده است؛ برخی عوامل زمینهای به واسطه تعدادی عوامل میانجی زمینۀ طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار را فراهم کرده و فشارهای مالی و اجتماعی و تبعات روحی آن امکان هر گونه تغییر در وضع زنان سرپرست خانوار را ناممکن نموده است. در کل طبق نتایج این پژوهش،4/53 درصد زنان سرپرست خانوار احساس ناخشنودی و افسردگی را همیشه و 6/13 درصد اغلب مواقع داشته اند و میانگین شاخص های طرد اجتماعی در این زنان نشان داده است که 52/58 درصد طرد عینی و 64/70 درصد طرد ذهنی را تجربه می کنند(وحیدیگانه، 1392: 143). باید توجه داشت طرد واژهی پیچیده است که شامل ابعاد و معانی ضمنی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعدد میباشد(سیلور، 1994). در واقع دیدگاه های قابلیتی و طرد اجتماعی، زنان سرپرست خانوار را صرفاً به لحاظ درآمدی فقیر نمیبینند بلکه ابعاد وسیعتری از زندگی زنان من جمله حق انتخاب و کنترل بر زندگی، برابری فرصتها،
مشارکت در بازار کار و فعالیتهای اجتماعی و دریافت حمایت از شبکه های اجتماعی را مورد توجه قرار میدهد (فیروزآبادی، صادقی، 1392: 228). این در حالیست که داشتن فاکتورهای مطرودساز چندگانه، ممکن است احتمال طرد شدن آنان را قوت ببخشد. در این زمینه میتوان به پژوهشی که توسط فیروزآبادی و صادقی در سال 1389 با هدف بررسی” وضعیت طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار فقیر روستایی” انجام گرفت، اشاره کرد که طبق این تحقیق سواد ناکافی(بیش از نیمی از زنان سرپرست خانوار6/55 هیچگونه سوادی ندارند)، نداشتن مهارت و توانمندی شغلی، فقر مزمن و گسیختگی پیوندهای خانوادگی از عوامل یا منابع کلیدی تأثیرگذار بر انزوا و طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار میباشد که در نهایت، مجموعه این عوامل باعث شده اند که این گروه از زنان از مشارکت فعال در حوزه های عمومی به ویژه مشارکت های رسمی و انجمنی و نیز اشتغال در بازار کار طرد شوند(همان). گیدنز نابرابری در توزیع فرصتها را از منابع و عوامل اصلی طرد اجتماعی میداند و طرد اجتماعی را حالتی از راه و روشهای میداند که طی آنها افراد از مشارکت کامل در جامعه بزرگتر محروم میشوند (گیدنز،1386: 461). از طرفی هم نتایج پژوهشهای دریکوندی(1381)، علیزاده قوی فکر(1388)، دولان و همکاران(2008) و لونگ و همکاران(2010) نشان داد مشارکت و فعالیت اجتماعی می تواند بر شادی و رضایت از زندگی افراد تأثیرگذار باشد(پناهی و دهقانی، 1391: 2). با توجه به این که طرد در بعد ذهنی مقولاتی مربوط به سلامت روانی – ذهنی یعنی، میزان احساس رضایت از زندگی، شاد بودن و یا منزوی بودن فرد را بیان می کند(پیس، 2000) و افسردگی و اضطراب از شایعترین مشکلات مطرودین اجتماعی است(قاضینژاد، 1389: 152) و این گروه از زنان به اذعان بسیاری از تحقیقات با طرد و محرومیت بیشتری نسبت به سایر اقشار، مواجه هستند. به نظر می رسد طرد اجتماعی و هر یک از عوامل تأثیرگذار بر آن به تنهایی و یا به صورت ترکیبی از مجموعه عوامل، که نظریه های طرداجتماعی مدعی آن هستند، می تواند بر احساس شادمانی این قشر از زنان تأثیرگذار باشد. بنابراین مسأله اصلی که در این پژوهش بررسی می شود شناسایی آن دسته از عوامل تأثیرگذار بر طرد اجتماعی است، که بیشترین اثر را بر روی احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار میگذارد و از آنجا که تا به حال تحقیقی هم در زمینۀ و هم پیرامون بررسی احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار شکل نگرفته است و در تحقیقات قبلی فقط اشارهای جزئی به این مسأله شده است لذا پژوهش حاضر قصد دارد ابتدا طی یک مرحله ای اکتشافی از جمعیت هدف معنا، زمینه و دلایل شکل گیری این احساس را دریافت کند و سپس در بین جمعیت آماری مذکور به بررسی کمی این مقولات بپردازد. بنابراین با توجه به وضعیت و شرایط زنان سرپرست خانوار و اهمیت توجه به آنان، پرسشهای اصلی در این تحقیق به صورت زیر قابل طرح میباشد:
1-3. سوألات تحقیق
1-4. ضرورت و اهمیت
احساس شادمانی یکی از ضروریترین خواسته های فطری و نیازهای روانی انسان به شمار میرود و به دلیل تأثیرات عمده بر سالمسازی و بهسازی جامعه، مدت مدیدی است ذهن محققان اجتماعی را به خود مشغول کرده است. به طوری که امروزه بسیاری جامعهشناسان به نوعی در صدد ایجاد یک جامعه سالم و با نشاط هستند، زیرا به نظر میرسد احساس شادمانی از یکسو انسانها را برای زندگی بهتر و بازدهی بیشتر آماده می کند و از سوی دیگر به دلیل ویژگی مسری بودن آن، بستگیهای فرد را با محیط گسترده می کند. از اینرو تا مادامی که شهروندان احساس شادمانی کنند، همواره در خدمت به شهر و افراد جامعه اهتمام بیشتری میورزند. اهمیت توجه به شادمانی درحدی است که از سال 2000 به بعد در نگاه سازمان ملل برای تعیین سطح توسعهیافتگی کشورها متغیرهای شادکامی و امید به آینده و خشنودی و رضایتمندی افراد جامعه نیز به عنوان یک متغیر کلیدی وارد محاسبات شده است به این صورت که اگر مردم یک جامعه احساس نشاط، خشنودی و رضایتمندی نکنند نمیتوان آن جامعه را توسعه یافته (علیالخصوص در حوزه توسعه اجتماعی) قلمداد نمود(صفریشالی،1390: 125). همچنین سطح پایین رضایت از زندگی و احساس خوشبختی، منجر به گرایشهای منفی نسبت به کل جامعه و دوره های طولانی برآورده نشدن آرزوها و انتظارات شده و نگرشهای بدبینانهای پدید میآورد که این بدبینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود(اینگلهارت،1372). بنابراین پرداختن به این مسأله مهم به نظر میرسد؛ در نتیجه با توجه به اهمیت و ضرورت احساس شادمانی در زمینه توسعة انسانی و اجتماعی، پژوهش حاضر در صدد بررسی این پدیده است و از آنجا آمارها نشان میدهد كه زنان در سطح جهانی و ملّی از محرومیتهای مضاعف رنج میبرند و از طرفی شادکامی زنان تأثیر مهمی بر سلامت کودکان، خانواده، جامعه و محیط زیست دارد. همچنین این قشر فعال و سرنوشت ساز، اولین مراقبین سلامت خانواده و جامعه هستند بر این اساس آموزش و فرهنگ از طریق سلامت زنان توسعه مییابد زنان دریافتکنندگان و هم ارائه دهندگان اصلی مراقبتها در نظام سلامت هستند(احمدی و همکاران، 1386). بنابراین نمود احساس شادی زن در خانواده بر احساسات تمامی اعضای خانواده مؤثر است. بدین منظور این پژوهش قصد دارد که پدیده شادمانی را با توجه به اهمیت ارتباطی که با جمعیت هدف دارد در بین زنان و به صورت اخصتر زنان سرپرست خانوار که بصورت جدیتر با این موضوع درگیر هستند، بررسی کند. ضرورت توجه به زنان سرپرست خانوار از میان گروه زنان از این جهت است كه در خانوارهای که زن سرپرست است، تصمیم گیری برای مقابله با مسائل و مشكلات شخصی، روانی، اجتماعی، عاطفی، اقتصادی خانوادگی، تحصیلی و رفتاری فرزندان در آینده بر عهده سرپرست خانوار(مادر) است و برعهده اوست كه نظام روابط عاطفی موجود در خانواده حفظ شود و ایجاد تنش در خانواده را به حداقل برساند و از لحاظ مادی و معنوی فرزندان را حمایت كند. از اینرو توجه و مشخص نمودن سلامت روان زنان سرپرست خانوار(مادر) برای جلوگیری و حل بسیاری از معضلات و مشكلات خانواده ضروریست(حسینی و همکاران، 1388: 4). با توجه به اینکه امروزه پدیدة خانوارهای زن سرپرست به دلایل مختلف در دنیا رو به افزایش است و اغلب این خانوادهها دارای مشكلات فراوان هستند، در نتیجه فزونی این گروه از زنان به صورت یک مشكل اجتماعی مطرح می شود(خسروی، 1387). در واقع میزان وقوع آسیبهای روانی نظیر افسردگی، اضطراب و استرس در این گروه از زنان به گونه ای بالا است(معیدفر و حمیدی،1386) که نسبت به سایر زنان شادی کمتری را حس می کنند. به طوری که فقدان همسر و حامی موجب می شود که اکثر این زنان به ناراحتیهای روحی و جسمی دچار شوند. همچنین، کمبود معاشرت و تفریح به علت مسائل شهرنشینی در کلانشهر، مشکلات عاطفی آنها را میافزاید. اکثریت این قشر از زنان به علت عدم استقلال اقتصادی فاقد پایگاه اجتماعی مناسبی بوده اند تنهایی آنها نیز، شرایطی را ایجاد می کند که منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده پدری، کاهش نفوذ اجتماعی و حتی گاه تضعیف موقعیتها و فرصتهای اجتماعی فرد می شود(قنبری و همکاران،1390: 116). به طوری که بنا بر نتایج بسیاری از تحقیقات، رفتارهای مشارکتی بسیاری از زنان سرپرست در مقایسه با زنان دیگر بسیار پایین است و این مسأله علاوه بر دلایل فرهنگی، ناشی از مسایل مربوط به تعدد نقشها و مسئولیت مدیریت خانواده میباشد. آنان خود را تأمینکننده نیازهای روحی و عاطفی فرزندان و سالمندان خانواده خود میدانند و براین باورند که برای فرزندان خود به عنوان تکیهگاه و پشتوانه به حساب میآیند(شادیطلب و همکاران، 1384). در نتیجه وضعیت طردشدگی مسأله مهمی است که این زنان بنا بر نتایج بسیاری از تحقیقات با آن مواجه هستند. در واقع عواملی مثل نداشتن منابع مادی، نگرش منفی افراد جامعه و دور شدن از روابط اجتماعی و فعالیتهای مدنی شرایطی را برای آنها ایجاد می کند که در وضعیتی نابرابر نسبت به دیگر اقشار جامعه قرار میگیرند در نتیجه دچار طرد اجتماعی خواهند گردید. ضرورت توجه به طرد اجتماعی و عوامل ایجاد کنندۀ آن در زندگی زنان سرپرست خانوار از آنجا ناشی می شود که در آن متغیرهایی مانند مسکن، بهداشت و سلامت و آموزش را میتوان ملاحظه کرد. مسائل و مفاهیمی همچون مشکلات مالی، نیازهای اساسی، تماسهای اجتماعی و ناخشنودیِ اجتماعی نیز در تعاریف آن به چشم میخورند(ابراهیمی،1391). در کل این پژوهش از دو جنبه نظری و کاربردی حائز اهمیت است: در بعد نظری مؤلفه های پژوهش حاضر همچون سایر مؤلفه های اساسی در حوزه اجتماعی، آزمون پارهای از نظریه های اجتماعی است که به طور صریح و یا تلویحی به تبیین نشاط، خوشبختی و سعادت مردم می پردازد و موجب بسط شناخت منظم رشته جامعه شناسی می شود. و در بعد کاربردی هم مطالعۀ علمی دقیق و مداوم موضوع این پژوهش، به ویژه در سطح ملی می تواند توجه اهل اندیشه را به میزان شادمانی در میان زنان سرپرست خانوار و عوامل مرتبط با آن یعنی عوامل ایجاد کنندۀ طردشدگی، جلب و به مدیران و برنامه ریزان اجتماعی و فرهنگی در انتخاب سیاستهای مناسب در زمینۀ شادمانی زنان سرپرست خانوار کمک کند. در مجموع، از نتایج این پژوهش می شود در عمل(سیاستگذاری و برنامه ریزی) هم سود جست. از اینرو با توجه به اهمیت پژوهشی موضوع مورد مطالعه، تحقیق حاضر در صدد بررسی و تحلیل احساس شادمانی و رابطه آن با عوامل ایجاد کنندۀ طرد اجتماعی در بین زنان سرپرست خانوار تهران است زیرا به نظر میرسد شناسایی آن دسته از عواملی که منجر به طرد اجتماعی این گروه از زنان می شود با احساس شادمانی آنها در ارتباط است. بدین منظور اهداف اصلی در این تحقیق به شرح زیر قابل تعریف می باشد:
1-5. اهداف تحقیق
شناسایی منابع طرد و محرومیت اجتماعی این جمعیت و مکانیزم اثرگذاری آن بر شادمانی این زنان
طی دوهزار پانصد سال گذشته ، سه نظم سیاسی را پشت سرگذاشته ایم:
درمطالعات روابط بین الملل صرفاً بخشی مطلوب است که به نحوی بر موازنه قدرت بین بازیگران تاثیرگذار است.
درسیاست بین الملل حوزه مطالعاتی معطوف به قانونمندی رفتار(همان اصول) است.دراصول روابط موضوع بازی قدرت است ( یعنی هست ها ) چه طبق قانون باشد یا نباشد.اولین کرسی روابط بین الملل در 1919 در دانشگاه ویلز بریتانیا تاسیس شد.مهمترین واقعه اثرگذار بر روابط بین الملل درقرن بیستم ، پیدایش سلاح های هسته ای بود.( شلینگ).
هرکشوری درعرصه بین الملل درقالب مقدورات ومحذورات عمل می کنند . قدرتهای بزرگ مقدورات بیشتر و ریز قدرت ها محذورات بیشتر.
تحول درماهیت قدرت به پیچیده شدن آن انجامید. قدرت نظامی غالب است اما رایج نیست . قدرت اقتصادی رایج است اما غالب نیست. قدرت فرهنگی نافذ و رایج است اما غالب نیست.
کلمه بین الملل نشان دهنده آن است که نوع مبادله درروابط بین الملل اصالتاً سیاسی است ودراینجا ملی به معنای سیاسی است.
بنظرمارتین وایت به دلیل وابستگی رشته روابط بین الملل به حقوق بین الملل ، رشته روابط بین الملل توسعه پیدا نکرده است .
هانریدرموفقیت سیاست خارجی را در اجماع داخلی وسازگاری بین المللی میداند. البته هانریدر ازدید یک آمریکایی بررسی می کند و آمریکا دارای مقدورات بسیار زیاد درخارج است ومحذورات آن کم است ، تنها مشکل اساسی رسیدن اجماع درداخل است ومفهوم سازگار کردن یا سازگاری برای قدرت های بزرگ مانند آمریکا تفاوتی نمی کند ، اما برای قدرت های کوچک بسیارمتفاوت است. موارد اندکی وجود دارد که کشورجهان سوم بتواند اهداف خود را با چانه زنی سازگار نماید.
در دهه های اخیربا تحولات و پیچیده شدن روابط ، به تدریج دیدگاه جدیدی شکل می گیرد ومانند دیدگاه باستان کلی نگر است و به همه جلوه های زندگی توجه دارد اما دارای ساختار است.
بنظرلئواشتراوس: غرب با ماکیاول تصمیم گرفت معیارهای خود را تنزل دهد تا نظم اجتماعی درست را ممکن سازد. ماکیاول پرچمدار تبدیل ارزش های پیشینی به پسینی می باشد.
اصول روابط بین الملل مرهون دست آوردهای ماکیاول وهابز است. اینان به جای تاکید برکمال برتوان تاکید داشتند.
مورگانتا : سیاست بین الملل مانند سایرعرصه های سیاست ، مبارزه ای است برای کسب وحفظ قدرت ، برهمین اساس قدرت های بزرگ خواهان حفظ وضع موجود وقدرت های کوچک خواهان تغییر وضع موجود هستند. سه الگو را می توان طبقه بندی کرد :
هالستی هم سیاست را عرصه تامین امنیت ازطریق کسب قدرت می داند.
ژاک هونتزینگر : هدف سیاست ملی حفظ وحراست ازکشوراست. حفظ موجودیت وتامین بقا وتضمین تسلط برسرنوشت خویش.
جوزف فرانکل : دولت نهاد تامین کننده ارزش ها ازطریق قدرت است .
ارزش ها را می توان به دو دسته پیشنی وپسینی تقسیم کرد ، برای مسلمانان نوگرا پیشینی اصل است وپسینی ضرورت نباید پسینی با پیشینی درتضاد باشد.
ازلحاظ مصداقی ، ارزش های مطلوب درسیاست به دوعرصه مصلحت عمومی در داخل ، ومنافع ملی درخارج تقسیم می شود. درداخل امنیت وآزادی بالاترین هدف است. استقلال جهت حرکت را مشخص می کند و وابستگی متقابل به آن معنا می بخشد . رهایی از وابستگی یکی ازاهداف تاسیس دولت است. برای دستیابی به این اهداف باید استراتژی وتاکتیک داشت.
استراتژی بلند دامنه هرکشور این است که به طور مداوم موازنه قدرت را به نفع خود تغییر دهد. گاه ممکن است درظاهر تاکتیک با استراتژی همسو نباشد. به ظاهر نباید استناد کرد به هدف باید اندیشید.
دردیدگاه سکولاری هگل “قدرت حق است” در دیدگاه رهبانی دنیا محل گذر است ومحل اعتنا نیست. دید اصول گرای اسلامی خلیفه الهی اصلی دارد وضرورتی ، توان وقدرت ضرورت است اما نه به قیمت ازدست رفتن ارزش اصیل کمال.
رهبانی می گوید باید با نفس مبازره کرد ، اصولگرای دینی نفس را سه قسمت می کند ، اماره (غریزه) که باید با کمک لوامه(عقل) تربیت شود تا زمینه دستیابی به مطمئنه(عشق) شود. سکولار (مانند لئو اشتراوس) می گوید: کل ارزش به معنویت مادی تقلیل می باید.
در پی انقلاب تکنولوژیک که به صورت پیدایش تلفن همراه، ماهواره ها، رسانه ها، کامپیوترهای پیشرفته، اینترنت و علوم و فنون جدید اطلاعاتی نمایان شد. روابط انسانی دستخوش تغییرات بنیادی قرار گرفتبه اعتقاد فرانک وبستر” جهان امروز به لحاظ تجربه کردن اطلاعات بی سابقه است و ما در دوره انتقالی به سر می بریم که در آینده به تغییرات عمیقی در زندگی مان ختم خواهد شد” ( 2001.1webster- ). روند تکاملی کمی و کیفی تلویزیون، ماهواره، اینترنت و… باعث شده است به عصر اعداد و ارقام کامپیوتری قدم بگذاریم که از عصر صنعت گرایی و سرمایه گذاری دولتمحور متمایز است ( کاستلز 1380: 298: ج2). در این تکامل جهشی که انقلاب اطلاعات نام دارد، شاهد مهندسی خرد و کلان تحولات به وسیله سیستم های الکترونیک و اطلاعات هستیم.
ترکیبی از کامپیوترها، ماهواره ها، تلفن، رادیو، تلویزیون و سایر وسایل الکترونیکی که ابزار ارتباطات و اطلاعات هستند، تکنولوژی اطلاعات را تشکیل می دهند که موجب عمل و عکس العمل مناسب تر و کاراتر امور می شوند. تکنولوژی اطلاعات باعث بروز مشاغل جدید، صنایع نوین و خلاقیت های پی در پی در کشور های توسعه یافته شده و نیز تغییراتی در روش زندگی انسان ها به وجود می آورد(همان).
تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات به یکدیگر وابسته اند. بدون تکنولوژی اطلاعات ارتباط در سطح بین المللی و بین افراد غیر ممکن خواهد بود. در سطح جهانی، اطلاعات از طریق رادیو، تلویزیون، روزنامه، ماهواره، کامپیوتر، اینترنت و … قابل مبادله است و با بهره گرفتن از این وسایل برقراری اطلاعات آسان تر می شود.
تحول در ارتباطات و رسانه های نوین و افزایش اطلاعات موجب ظهور بازیگران جدیدی در جهان معاصر گردیده است، از طرفی کارکرد ابزارهای ارتباطی که در گذشته ابزاری ساده برای انتقال معانی و پیام بود، پیچیده گردیده و کل حیات انسان را متاثر ساخته است. ارتباطات منشأ تحولات عظیم در عرصه قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی در جهان گردیده اند.
ارتباطات در روابط بین الملل نیز جزء لاینفک می باشد. زمانی ارتباطات بین الملی موثر است که ارتباطات بین المللی به مذاکرات بین المللی، مذاکرات بین المللی به همکاری بین المللی و همکاری بین المللی به همگرایی بین المللی منجر شود. از آن جا که همگرایی مرحله نهایی فرایند همکاری است، فرایند ارتباطی باید ذاتاً متضمن رابطه متقابل یا بازخوران بین واحدهای تشکیل دهنده یک نظام بین المللی باشد. رویکرد ارتباطات با وام گرفتن از ایده های لیبرالیسم و بهره گیری از مفهوم ارتباطات، سه اثر مهم بر روابط بین الملل دارد: اول آنکه رویکرد ارتباطات دیگر به قدرت به عنوان متغیر اساسی در تبیین پدیده های سیاسی نمی نگرد. بلکه از این منظر، جوهره سیاست به وجود هماهنگی مطمئنی بین تلاش ها و انتظارات انسان ها برای دست یابی به اهداف جامعه می پردازد.
ثانیا روی ماهیت تجربی مفاهیم تأکید زیادی می شود و سعی بر این است تا تمام مفاهیم از طریق سنجش و نگاشت، عملیاتی شوند. نظریه پردازان ارتباطات همه انواع ارتباطات را به طور برابر برجسته می کنند و هر آنچه را که آمار اجازه اندازه گیری بدهد اندازه می گیرند. در همین زمینه، یکی از مزیت های کار «کارل دویچ» به عنوان نظریه پرداز اصلی رویکرد ارتباطات در روابط بین الملل، شاخص سازی برای همکاری بین المللی است. وی در کتاب «فرانسه، آلمان و اتحاد غرب» (1967) برای تعیین گستره و سطح همکاری به بررسی پنج دسته شواهد می پردازد: مصاحبه های نخبگان، نظرسنجی های عمومی، تحلیل محتوای مطبوعات، بررسی پیشنهادات مربوط به کنترل تسلیحات، و «آمار انبوهه» رفتارهای بالفعل.
دیگر آنکه رویکرد ارتباطات به هیچ یک از سطوح تحلیل محدود نمی شود. به عنوان مثال، «کاب» و «الدر» بر اساس رویکرد ارتباطات، مدلی را برای مطالعه همکاری بین المللی ارائه می کنند. این مدل میان «عوامل زمینه ای» مختلف از یک سو، و ایجاد مناسبت های رفتاری متقابل بین دو ملت (از طریق مبادلات و تعاملات آن ها) و آن گاه سطوح همکاری بین المللی از سوی دیگر پیوند برقرار می کند. این مدل در هر دو بافت جهانی و منطقه ای مورد آزمون تجربی قرار گرفته است.
تلاشهای نظری بسیاری برای توضیح منظم و قانون مند همکاری در روابط بینالملل صورت گرفته است. اما هیچ نظریه عمومی واحدی در زمینه همکاری بین المللی وجود ندارد که مورد پذیرش همه اندیشمندان و سیاست گذاران باشد. هر کسی به فراخور چارچوب نظری، جهانبینی، ارزشها، گفتمان و تلقی و تصور متفاوتی که از واقعیت جامعه و روابط بینالملل دارد، به این موضوع می نگرد. هر یک از نظریهها بر اساس اصول و مفروضههای خاص خود، که نشأت گرفته از هستی شناسی، معرفتشناسی و روششناسی متفاوتی است، تصویر متمایزی از همکاری ترسیم می کند.
یکی از مباحث اصلی پست مدرنیسم در روابط بین الملل که با مبحث همکاری ارتباط می یابد، رابطه بین هویت و دیگربودگی است. پست مدرنیسم هویت را امری برساخته می داند که با شکل دادن به مرزهای مصنوعی قوام می یابد. در ورای این مرزها، دیگربودگی سرکوب می شود. پست مدرنیست ها تلاش دارند تا نشان دهند که هویت خودی از طریق اعمال دیگران شکل می گیرد. در رویکرد پستمدرن بر نقش زبان در شکلگیری هویت تأکید می شود. بازنمایی و آن چه می توان «عرصه سیاست بازنمایی» نامید نیز موردتوجه پست مدرنیست ها در روابط بین الملل است. در جهانی که تعدادی از انسان ها روابط بین الملل را مستقیماً تجربه می کنند و اکثراً از طریق رسانه ها با آن ارتباط برقرار می نمایند، ساخته شدن معنا از طریق دست کاری کلمات و نشانه ها باید مدنظر قرار گیرد. بر همین اساس تلاش پست مدرنیست ها در بررسی نقش نمادها، متون و تصویرسازی ها می تواند در مبحث همکاری مورد استفاده قرار گیرد.
روابط بین الملل آن قدر پیچیده است که نمی توان با اکتفا به یک نظریه و یک مکتب فکری آن را فهمید و برای حل مسائل و چاره اندیشی ها به آن بسنده کرد. دنیای پیچیده نیازمند تفکر پیچیده و جامع نگری است و این به معنای ضرورت بهره گیری از همه نظریه ها برای فهم روابط بین الملل و موضوع همکاری بین المللی است. بنابراین، بهتر است كه ما به جای اتخاذ یک رهیافت واحد برای تفسیر سیاست جهانی، آرایش متفاوتی به ایدههای رقیب در تفسیر سیاست جهانی بدهیم. رقابت میان نظریه ها، به آشكار شدن نقاط قوت و ضعف آن ها كمك می كند و محركی برای اصلاح و تكامل آن ها خواهد شد. اما باید در انتخاب و تركیب نظریه ها خلاقیت داشته باشیم و از طرد یكی و انتخاب دیگری اجتناب كنیم. هدف و سعی ما باید این باشد كه تنوع تحقیقاتی معاصر را تشویق كنیم و تنوع را مزیت بدانیم نه عیب و نقص.
تاثیر رسانه ها یا و سایل ارتباط جمعی بر کلیه شئون زندگی فردی و اجتماعی انسان ها در سطح جهان مساله ای نیست که بر کسی پوشیده باشد. تاثیر این ابزارها بر ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی جوامع از جمله مسایل مهمی است که همواره مورد توجه اندیشمندان، محققین، دولتمردان و مردم بوده است.
ارتباط نه فقط از طریق رسانه ها، بلکه مبادله و گردش انسان ها، کالا و انواع پیام ها به نوعی سازمان جهانی بدل شده است. غالبا واژه انگلیسی Globalization ( جهانی شدن) برای توصیف این مرحله از بین النللی شدن مبادله ها از رهگذر توسعه ارتباطات، به کار می رود.
عطف به مباحث فوق و اهمیت تکنولوژی های ارتباطی، می توان گفت که عرصه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی در نتیجه تحولات فوق دستخوش تحولات بنیادینی شده اند. آنچه در این پژوهش بیشتر از همه مورد تاکید است اثرات تحولات تکنولوژی فوق بر قلمرو روابط بین الملل است. بدیهی است که تاثیر گذاری تکنولوژی های جدید ارتباطی بر قلمرو بین المللی بسیار گسترده می باشد. در علوم ارتباطات، مطالعه و بررسی نقش تکنولوژی های جدید ارتباطات در روابط بین الملل امری حایز اهمیت است. به نظر می رسد در نتیجه تنوع و تعدد تکنولوژی های ارتباطی – اطلاعاتی جدید قلمرو بین المللی دستخوش تغییر شده اند. این تحول در مناسبات مربوط به قدرت و حاکمیت از یک طرف و جامعه و مردم از طرف دیگر تاثیرات شگرف بر عرصه عمومی داشته است. پژوهش حاضر نیز در پاسخ به این سوال شکل خواهد گرفت که چه نسبتی را می توان میان تکنولوژی های نوین ارتباطات و حوزه روابط بین الملل برقرار نمود؟ تکنولوژی های جدید ارتباطاتیی چه تاثیری بر حوزه روابط بین الملل دارد؟ در این پژوهش، تلاش می شود تا چگونگی و نقش تکنولوژی های نوین ارتباطات و همراه سازی از
طریق مدیریت فن آوری ارتباطات و رسانه های نوین را در روابط بین الملل با رویکرد پست مدرنیسم مورد بررسی قرار گیرد.
در روند پرشتاب توسعه جهانی، تکنولوژی ارتباطی با سرعتی غیر قابل تصور پیشرفت نموده و چهره جهان را دگرگون کرده است. گستره و ژرفای این دگرگونی به حدی است که جامعه نوینی در حال پیدایش و شکل گیری و دوره جدیدی در حیات بشر آغاز کرده است. عنصر شاخص و تاثیرگذار بر این روند تحول و دگرگونیف تکنولوژی است که در عرصه رسانه ها هر روز جلوه تازه تر و بدیع تری پیدا می کنند. رسانه ها وسیله انتقال پیام و اطلاعاتند و به کمک تکنولوژی، تمام سطح اجتماعی را در همه سرزمین ها، تحت سیطره قرار می دخند. بر خلاف گذشته، تکنولوژی های ارتباطات صرفا در اختیار متخصصین نیست و در زندگی روزمره مردم معمولی، در زمره نیازهای ضروری در آمده است و بر تمام ابعاد زندگی جوامع تاثیرگذار بوده است و مرزها را درنوردیده.
اگر چه هنوز دهکده جهانی مارشال مک لوهان کاملا جایگزین دولت – ملت نشده است، اما دهکده های امروزی چنان به هم مرتبط شده اند که دنیای وستفالیا به عنوان مبنای روابط بین الملل، کمتر و کمتر قابل شناسایی است. فضایی که در آن، پیشبرد سیاست خارجی بیش از پیش به میزان تاثیرگذاری تاکتیکهای خبری و رسانه ای وابسته شده است. چنان که هر قدر این تاکتیکها و پوشش خبری پر قدرت تر و تاثیر گذارتر طراحی و منتشر شوند، چرخ های سیاست خارجی و روندهای دیپلماتیک روان تر می چرخند.
چرا که در سایه ارتباطات جهانی نوین، از یک سو بازی نرم افزاری به عنوان بخشی از دگرگونی های جدید ارتباطات بین الملل موجب شده است تا گفتمان، تصویرسازی و اقناع دیگران، در تعاملات مربوط به روابط خارجی جایگاهی نوین یابند و از سوی دیگر رسانه های نوین، گستره سیاست خارجی را به تحریریه روزنامه ها، شبکه های اینترنتی، تلویزیونها و رادیوهای جهانی کشانده اند.
از این دیدگاه، تحقیق حاضر بر آن است تا دریابد « نقش تاثیرات رسانه های نوین ارتباطاتی نسبت به روابط بین الملل با رویکرد پست مدرنیسم » چگونه است.
در طول تحقیق، فرضیه هایی جانبی نیز به محک تخصص متخصصان گذاشته خواهد شد. در این پژوهش همچنین به بررسی تاثیرات تکنولوژی های نوین ارتباطات و اطلاعات بر فرایندهای روابط بین الملل، تاثیرات رسانه های نوین بر اهداف و مقاصد روابط خارجی و نیز بررسی ظرفیتهای رسانه های نوین و فناوریهای نوین ارتباطات و اطلاعات در خدمت فرایندهای بین المللی و نتایج و پیامدهای حاصل از بهره برداری از فن آوریهای نوین در سازمان های بین المللی؛ در قالب پرسشهای اصلی تحقیق پرداخته است.
محقق در این پژوهش در صدد است که با تكیه بر مبانی ارتباطاتی و مدیریتی روش بدیع و جدیدی را ارائه نماید لذا راهكارهای حاصله از انجام این پژوهش، می تواند به عنوان نوآوری مطرح گردد.با توجه به این مطلب كه تاكنون پیرامون این موضوع در دانشگاه ادبیات لازم تولید نگردیده لذا این پژوهش می تواند از این حیث نیز دارای نوآوری باشد
در این تحقیق ضمن مطالعه مبانی نظری تکنولوژی های جدید ارتباطاتی، هدف بررسی نقش تکنولوژی های نوین ارتباطات در روابط بین الملل با رویکرد پست مدرنیسم است. اینکه این تکنولوژیها چه تاثیری بر روابط بین الملل از حیث اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و …. با رویکرد صاحب نظران می گذارد از ارکان این تحقیق می باشد.بنابراین اهداف دیگر تحقیق عبارتند از:
نقش تکنولوژی های نوین ارتباطات درروابط بین الملل بارویکرد صاحب نظران.
3-بررسی وضعیت تحولات ارتباطات جهانی بر تغییرات،نحوه تبادل و انعطاف پذیری رفتار بین المللی
4- تاثیر تکنولوژی های جدید ارتباطات بر روابط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ….منطقه ای و بین الملل
یافته های تحقیق در جوامع علمی،مراکز آموزش عالی، سازمان فناوری اطلاعات وارتباطات ،دفاتر عمومی و بین المللی سازمان های داخلی ودفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه قابل بهره برداری می باشد.
نقش تکنولوژی های نوین ارتباطات در ارتباطات بین الملل چگونه است؟
تکنولوژی های نوین ارتباطات در جهت نفوذ و تاثیر بر روابط بین الملل اقدام می کنند.
تکنولوژی های نوین ارتباطات در جهت دنبال رو کردن کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه با اهداف کشورهای توسعه یافته و صاحب تکنولوژی در ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی اقدام می کنند.
تکنولوژی های نوین ارتباطات سعی در یکسان سازی فرهنگ جهانی از طریق تاثیر بر روابط بین الملل با رویکرد پسا مدرنیسم دارند.
پست مدرنیسم ها در ظهور روابط بین الملل نقش بالائی برای رسانه های نوین قائل شده اند.
وضعیت ارتباطات جهانی؛موجب تغییراتی در موضوعات و نحوه تبادل و انعطاف پذیری بین المللی شده است.
با توجه به موضوع پژوهش و اهداف مورد نظر روش تحقیق مورد استفاده در این مطالعه ،توصیفی – پیمایشی از شاخه تحقیقات میدانی می باشد.
متغیرهای مورد بررسی در قالب یک مدل مفهومی و شرح چگونگی بررسی و اندازه گیری متغیرها:
متغیر مستقل:در این پژوهش تکنولوژی نوین ارتباطات به عنوان متغیر مستقل در نظر گرفته شده است .
متغیر وابسته:در این پژوهش روابط بین الملل از دیدگاه صاحب نظران به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده است .
استفاده از روش جمع آوری اطلاعات اسنادی کتابخانه ای است با بهره گیری منابع موجود نظیر کتب، نشریات، مقالات فارسی، انگلیسی و شبکه های اینترنت و … می باشد. و پرسشنامه محقق ساخته و مصاحبه بکار گرفته شده است.
جامعه آماری مورد مطالعه در این پژوهش را متخصصان روابط بین الملل و متخصصان رسانه ها تشكیل می دهندو نمونه ها از بین کارشناسان دو سازمان روابط بین الملل وسازمان ارتباطات به صورت تصادفی بدون رعایت جنسیت به تعداد(50) در دو گروه 25نفری از دو سازمان(سازمان فناوری اطلاعات وارتباطات ودفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه)تعیین گردیدند.
پردازش آماری داده ها در محیط نرم افزاری SPSS انجام می شود.