:
امروزه دانش و اطلاعات شاه کلید دست یابی به بهره وری، رقابت، ثروت و رفاه است. به همین دلیل کشورها برای توسعه ی سرمایه انسانی بر روی راه برد هایی به منظور افزایش دسترسی به آموزش با کیفیت بهتر متمرکز شده اند. در این جا لازم است به آموزش و مدارس خود نگاهی کنیم و ببینیم که آیا آموزش و پرورش ما با دنیایی که شتابان در حال تغییر و پیشرفت است، همگام پیش می رود؟ مشکل آن است که اگر جهان امروز را با دنیای صد سال پیش مقایسه کنیم، با پیشرفت های خیره کننده ای در علوم، بازرگانی، خدمات پزشکی ارتباطات و زمینه های بی شمار دیگر رو به رو می شویم. اما چون به مدرسه، سر بزنیم با شگفتی بین کلاس درس صد سال پیش با امروز تفاوتی احساس نمی کنیم. دانش آموزان در ردیف های پشت سر هم نشسته، مداد و کاغذ در دست، هر چه معلم می گوید و می نویسد با شتاب یادداشت می کنند که ان ها را به حافظه سپرده و در زمان امتحان به سرعت پس دهند. در حالی که به واسطه ی پیشرفت علوم و فنون بسیاری از امور تغییر کرده است. اما کم یا بیش آموزش و پرورش و شیوه ی یادگیری دانش آموزان و تدریس معلمان همان طور دست نخورده باقی مانده است.
در دنیای کنونی می بینیم که دست یافتن به اطلاعات با وجود کامپیوتر و اینترنت بسیار ساده شده و هر فرد با داشتن دانش و مهارت های کافی می تواند در هر زمینه ای اطلاعات مورد نیاز خویش را به راحتی در یابد. در این میان نقش این مهارت ها برای دست یافتن به اطلاعات بسیار ضروری است چرا که ابزار دست یابی به دانش بیشتر و به تبع آن موفقیت های فردی و شغلی و اجتماعی افراد می باشند. در این پژوهش بر آنیم تا نیازهای اساسی دانش آموزان را برای استفاده از فناوری های امروزی بررسی نماییم.
نیاز سنجی به عنوان یکی از مولفه های مهم در بسیاری از حوزه هایی که به برنامه ریزی و تدارکات برای دست یابی به اهداف و مقاصد خاص مربوط می شود، مورد توجه بوده است. طراحی و بکار گیری هرگونه نظام اطلاعاتی در تعلیم و تربیت نیازمند نیازسنجی و بررسی نیازهاست. از این رو نیازسنجی یکی از مباحثی است مورد توجه محققان و صاحب نظران تعلیم و تربیت قرار گرفته است (خراسانی به نقل از عباس زادگان و ترک زاده، 1389)
در دنیای متحول کنونی، تربیت و آموزش مداوم نیروی انسانی در سازمان های مختلف از جمله آموزش و پرورش، دارای اهمیت و جایگاه خاصی است. پرداختن به آموزش مناسب، بویژه در سطح دبیرستان با برنامه ریزی های دقیق و حساب شده می تواند باعث بهبود کارائی و اثربخشی در امر آموزش شود (نصر اصفهانی و عزیزی، 1379 :79-80).
پیشرفت هر جامعه ای وابستگی مستقیم به تعلیم و تربیت در آن جامعه دارد. امروزه فرایند یاددهی یادگیری از اساسی ترین موضوعات تعلیم و تربیت است که توجه متخصصان علوم تربیتی را به خود جلب کرده است. تکنولوژی آموزشی شاخه ای از علوم تربیتی است که هدف نهایی اش تعمیق، تسهیل و تسریع یادگیری است. براون معتقد است که تکنولوژی آموزشی فراتر از کاربرد ابزار است و در واقع روشی نظام مند از طراحی، اجرا و ارزشیابی کل فرایند تدریس و یادگیری براساس اهداف معین، مبتنی بر پژوهش های در زمینه یادگیری انسانی و علوم ارتباطات با بهره گیری تلفیقی از منابع انسانی و غیر انسانی به منظور ایجاد یادگیری اثربخش تر است. تکنولوژیست آموزشی به دنبال پاسخ گویی به این سؤال است که ما چگونه می توانیم تعلیم و تربیت را اثر بخش تر و پربارتر کنیم؟ (ایزمیرلی و کوتر، 2009). بنابراین کلیه تصمیمات در خصوص تدارک اهداف خاص، محتوای آموزشی مناسب و استفاده از سایر منابع و امکانات محدود انسانی، مالی و مادی یکی از مطالعات نیازسنجی است (فتحی واجارگاه ،1377).
اولین و اساسی ترین گام در تدوین و اجرای برنامه های آموزشی، اجرای صحیح و مبتنی بر واقعیت فرایند نیاز سنجی است. همان طور که اشاره شد، نیازسنجی سنگ زیرین ساختمان آموزش است و هر قدر این سنگ، بنیانی تر و مستحکم تر باشد، بنای روی آن نیز محکم تر و آسیب ناپذیر تر خواهد بود. در قلمرو آموزش، نیازسنجی به عنوان یکی از مولفه های اساسی و ضروری فرایند برنامه ریزی در نظر گرفته می شود و هر کجا که مسئله ی تدوین طرح ها و اتخاذ مجموعه ای از تدابیر آموزشی مطرح باشد، از نیازسنجی به طور مکرر یاد می شود و مبنای منطقی هر برنامه وجود نیاز یا مجموعه ای از نیازهاست (فتحی و آجارگاه، 1381).
نیازسنجی در واقع فرایند جمع آوری و تحلیل اطلاعات است كه براساس آن نیازهای افراد، گروه ها، سازمانها و جوامع مورد شناسایی قرار می گیرد. معمولاً هر برنامه آموزشی و درسی برای ایجاد تحول و تغییر در وضعیت موجود، طراحی و اجرا گذاشته میشود. از این رو گام آغازین در فرایند برنامهریزی، شناسایی هدفها یا نقاط مطلوب است. هدفها عموماً ریشه در نیازها دارند. از این رو برای طراحی و اجرای برنامه های واقع بینانه و اثربخش، ضرورت دارد تا نیازها دقیقاً سنجیده و براساس نیازها، اهداف ویژه برنامه تدوین شوند و سپس مجموعه اقدامات و وسایلی كه به بهترین وجه نیازها را محقق می سازند، پیش بینی شوند. شناخت و تحلیل اثربخش نیازهای آموزشی، پیش نیاز یک سیستم آموزشی موفق است.
آنچه که امروزه موجب تسریع پیشرفت های علمی و تحصیلی می شود، در دسترس بودن اطلاعات از طریق تکنولوژی های مدرن و کارآمد می باشد. این در حالی است که برای بهره گیری از ظرفیت بسیار زیاد این تکنولوژی ها، دانش آموزان امروز که سازندگان فردای جامعه می باشند، باید از مهارت های فن آورانه برخوردار باشند. کاستی های موجود و عدم تناسب و تطابق دوره های آموزشی اجراشده با نیازهای افراد موجب طرح سوالاتی از این قبیل شده است:
دانش آموزان تا چه میزان از مهارت های فن آورانه برخوردار بوده و در کدام زمینه ها دچار ضعف و نیاز هستند؟ آیا برای رفع نیازها و نقایص موجود، برنامه آموزشی معینی نیاز است؟ برای یادگیری و بکارگیری تکنولوژی و مهارت های فن آورانه نیاز به چه امکانات و حمایت هایی می باشد؟ و سوالاتی از این قبیل.
دکتر محمد حسنزاده در کتابی با عنوان عصر اطلاعات و دولت دسترسپذیر، سعی کرده است تا به تبیین ویژگیهای عصر اطلاعات و تدوین معیارهایی برای دسترس پذیر کردن دولت در این عصر بپردازد. بر اساس مفاهیم بخش نظری، میزان استفاده جوامع از فنآوری اطلاعات یا همان ضریب نفوذ در جوامع فعلی به تشکیل یک طبقهبندی منجر شده که پیامد عمده آن شکاف دیجیتالی نام گرفته است که به معنای وجود نابرابری در دسترسی و استفاده از فنآوریهای ارتباطی و اطلاعاتی بین کشورهای توسعه یافته و عقب مانده است.
اما شکاف دیجیتالی، کشورهای جهان را از نظر استفاده از فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطی به «شمال- جنوب» یا «مرکز- پیرامون» تقسیم میکند و چالشهای مهمی را در روند توسعه و بهبود کیفیت دسترسی جوامع جنوب به ابزارها فنآوری اطلاعات و ارتباطات به وجود میآورد.
به علاوه جوامع شمال نیز در میزان بهرهمندی و بهرهوری از اطلاعات در دسته بندیهای مختلف قرار گرفتهاند، میزان توسعه پهنای باند و کاهش هزینههای دسترسی به اطلاعات، تلاشها پیرامون دیجیتالی کردن اطلاعات و اسناد و گسترش کتابخانههای دیجیتالی نیز بر جوامع جهانی موثر بوده است.
امتیازبندی جوامع از نظر ضریب نفوذ فنآوری، یکی از ملاکهای سنجش میزان توسعه جوامع در عصر اطلاعات به شمار میرود. در این زمینه میتوان از شاخصهای توسعه جهانی بانک جهانی نام برد.
اطلاعات و آمارهای منتشر شده در این گزارشها از جمله منابعی است که معیارهای توسعه یا عدم توسعهیافتگی کشورها را در فنآوریهای اطلاعات و ارتباطات مشخص میکند.
در فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطی، شاخصهای توسعه جهانی، میزان پیشرفت و بهبود را در مواردی از جمله روزنامهها، تلویزیونهای خانگی، رایانههای شخصی، کاربران اینترنتی، تعداد مدارس متصل به اینترنت، تعداد مشترکان پهنای باند اینترنت، میزان پهنای باند اینترنت در مقیاس جهانی، تعداد سرورهای اطلاعاتی اینترنت، سبد خرید اینترنت، هزینههای استفاده از فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطی مد نظر قرار میدهد.
طبق برخی تعاریف، به مهارتهایی که افراد برای ادامه حیات، زندگی و کسب و کار در جامعه اطلاعاتی نیاز دارند، سواد اطلاعاتی میگویند؛ سواد اطلاعاتی و سواد عملیاتی (توانایی خواندن و استفاده از اطلاعات در زندگی روزمره، تشخیص نیاز اطلاعاتی، جستوجوی اطلاعات برای تصمیمگیری آگاهانه) بسیار به یک دیگر نزدیکاند. سواد اطلاعاتی، توانایی کنترل اطلاعات تولید شده رایانهها و رسانههای ارتباط جمعی است. تحولات اجتماعی و فنآورانه نیازمند مهارت و دانش جدید است.
مروری بر تعاریف فوق و سایر تعاریف در منابع مختلف مشخص میکند که وجه تشابه همه آن ها در مهارتهای افراد جامعه برای استفاده از فنآوریهای اطلاعاتی در جنبههای مختلف زندگی است (حسن زاده و دیگران، 1388).
در این پژوهش تلاش برآن است که به سوال های مطرح شده در بالا پاسخ داده شود و ضمن بررسی وضع آموزشی و نیازهای دانش آموزان جهت دسترسی و به کار گیری مهارت های فن آورانه و تکنولوژی، یافته های حاصل از این پژوهش در قالب نتایج و موارد مشخص ارائه گردد.
فرایند تغییر و تحول مستمر و پر شتاب در عصر کنونی، از عمده ترین جریان های حاکم بر حیات بشری و مهم ترین مشخصه ی آن به شمار می رود. افراد، سازمان ها و جوامعی که نتوانند خود را با این تحولات پر شتاب همگام کنند دچار حالت ایستایی و توقف و سکون شده و بی شک در آینده حضور فعالی نخواهند داشت و سرانجام دچار اضمحلال می گردند (وثوقی به نقل از گی روشه، 1385). برنامه ریزان آموزشی در سراسر جهان و در تمامی سازمان هایی كه با آموزش سروكار دارند، ناگزیرند برای تدوین برنامه ها و طرحهای آموزشی خویش، دلایل قانع كننده ای داشته باشند.
تعیین نیازهای آموزشی اولین گام برنامه ریزی آموزشی و در واقع نخستین عامل ایجاد و تضمین اثربخش كاركرد آموزش و بهسازی است كه اگر به درستی انجام شود، مبنای عینی تری برای برنامه ریزی به عنوان نقشه اثربخشی فراهم خواهد نمود. آموزش گران است و فقط باید موقعی ارائه شود كه اولاً پاسخی به یک نیاز شناخته شده باشد و ثانیاً بهترین راه حل برای مشكلاتی باشد كه از آن طریق قابل حلاند. فعالیتهای آموزشی كه بدون توجه به این شرایط طراحی و اجرا شوند در واقع نوعی اتلاف منابع ارزشمند خواهد بود.
در این که جهان امروز، به سرعت در حال پیشرفت است شکی نیست. اما برای همگام شدن با این پیشرفت، این نیاز احساس می شود که افراد توانایی بهره برداری از اطلاعات و استفاده از آنها را داشته باشند. در این راستا مهارت های فن آورانه، جزو ضروریات برای کسب اطلاعات و دانش روز و حتی ایجاد و خلق ایده های جدید و به ثمر رساندن آنها به شمار می روند؛ چراکه دانش آموزان با داشتن مهارت های فن آورانه به راحتی قادر خواهند بود که به منابع ارزشمند علمی و درسی و … دست یابند. برای اینکه دانش آموزان بتوانند به این مهارت ها دست یابند، نیاز به عوامل مختلفی دارند که میتوان برخی از آنها را به صورت زیر نام برد: زیرساخت مناسب، فرهنگ مدرسه، دسترسی به محتوی های مناسب و … .
در این پژوهش برآنیم تا آموزش مهارت های فن آورانه را نیاز سنجی کنیم تا بر طبق نتایج پژوهش قادر به اولویت بندی نیازها و استفاده از نتایج برای ارائه ی راهکارها و برنامه ریزی های مناسب در این زمینه باشیم.
1-4-1- هدف کلی:
تعیین نیازسنجی آموزش مهارت های فن آورانه دانش آموزان دوره ی دوم متوسطه استان کرمانشاه با بهره گرفتن از روش دلفی
1-4-2- اهداف فرعی:
با توجه به عنوان پژوهش{نیاز سنجی آموزش مهارت فن آورانه دانش آموزان دوره ی دوم متوسطه استان کرمانشاه با بهره گرفتن از روش دلفی} کلیه افرادی که در امر برنامه ریزی تحصیلی و تدوین محتوی های درسی فعالیت دارند و همچنین دانش آموزان و به طور کلی افرادی که به هر نحوی با محیطهای آموزشگاهی در ارتباط هستند به طور کاربردی میتوانند از نتایج این پایان نامه بهره گیرند. از طرفی با توجه به آنکه نیاز سنجی و برنامه ریزی تحصیلی در لایه های بالاتر آموزشی انجام می شود، نتایج این پژوهش برای کسانی که در تدوین برنامه های آموزشی فعالیت دارند و به نحوی باید نیازهای آموزشی دانش آموزان را برآورده کنند مفید خواهد بود.
1-5-1- سؤال اصلی:
برای نیازسنجی آموزش مهارت های فن آورانه دانش آموزان دبیرستان، چه عواملی را باید شناخت و درجه ی اهمیت این عوامل به چه صورت است؟
1-5-2- سؤال های فرعی:
تعریف نیاز: نیاز کمبودی است که توسط فرد احساس میشود و وجود نیاز موجب میشود فرد درصدد پیدا کردن راهی جهت رفع آن برآید (قاسمی، 1382). به طور كلی برداشتها و تعاریف ارائه شده از نیاز را می توان به چهار دسته زیر طبقه بندی كرد :
نیازسنجی: فرایند شناسایی نیازهای مهم و درجه بندی آنها به ترتیب اولویت و انتخاب نیازهای كه باید كاهش یافته و یا حذف شود (راجر
كافمن و جری هرمن، 1374)
تعریف آموزش: آموزش بهمعنی آموختن، یاددادن و تعلیم در برابر تربیت میباشد (معین، 1385).
تعریف نیازسنجی آموزشی: فرایندی نظام دار برای تعیین اهداف، شناسایی فاصله ی وضع موجود و هدفها و در نهایت تعیین اولویت ها برای عمل. بورتن و مریل بر این باورند که نیازسنجی به طور کلی عبارت است از: فرایندی نظامدار برای تعیین اهداف، شناسایی فاصله بین وضع موجود و هدفها و نهایتاً تعیین اولویتها برای عمل (به نقل از فتحی و اجارگاه، 1381).
تعریف نیاز آموزشی: منظور از نیاز آموزشی، آن دسته از نیازهایی است که از طریق آموزش قابل رفع هستند. این گونه نیازها تنها در حوزه ی دانشی، مهارتی و نگارشی مطرح می شوند. رفع نیازهای آموزشی در این حوزه ها به ترتیبی که گفته شد، به طور صعودی سخت تر و پیچیده تر می شود (عباس زادگان و ترک زاده به نقل از خراسانی، 1379).
تعریف مهارت: تعریف و معنی مهارت در فرهنگ لغت دهخدا به معنی زیرکی و رسایی در کار و استادی و زبردستی آمده است (معین، 1385) و در لغتنامه معین به معنی چیره دستی و توانایی در کار آمده .
تعریف فناوری یا تکنولوژی: شگردها و به کاربردن ابزارها، دستگاهها، مادهها و فرایندهای گره گشای دشواریهای انسان است. فناوری فعالیتی انسانی است و از همین رو، از دانش و از مهندسی دیرینهتر است. تکنولوژی ریشه یونانی دارد و از دو واژه Techne و Logic تشکیل شده است.Techne به معنای هنر، مهارت و آن چیزی است که آفریده ی دست انسان است و در مقابل Arche به معنای آفریده ی خدا است. Logie یا Logic در یونان قدیم به معنی دانش و خِرد به کار رفتهاست. به این ترتیب میتوان گفت که تکنولوژی به معنای آمیزه ی هنر و مهارت با دانش است. میتوان گفت که انسان خردمند در تعامل با طبیعت به قوانین عام آن دست مییابد و با بازآفرینی این قوانین توسط علم و دانش در محیط و شرایط دلخواه کاربردهای مورد نظر خود را ایجاد می کند (محمودنژاد، 1380).
تعریف مهارت فن آورانه: اصطلاح مهارت فن آورانه از دو بخش “مهارت” و “فن آوری” تشکیل می شود. فن آوری به معنای دانش نظری و عملی، مهارت ها و ابزاری است که می تواند در ایجاد و توسعه ی محصولات و خدمات بکار رود (پتی، 2009) . بر اساس این دو مفهوم، مهارت فن آورانه را می توان به عنوان مهارتی در نظر گرفت که شامل دانش یا توانایی است که می توان با آن نتایجی را با بهره گرفتن از ابزارها، ماشین ها، تکنیک ها، سیستم ها و روش های مبتنی بر فناوری بدست آورد.
در این پژوهش از واژه های فناوری و تکنولوژی به جای هم استفاده می شود. همچنین واژه های فن آورانه و تکنولوژیکی نیز هم معنا در نظر گرفته شده اند.
حمایت اجتماعی: مفهومی چند بعدی است که به اشکال و طرق مختلفی تعریف شده است. برای مثال می توان آن را به عنوان یک منبع فراهم شده توسط دیگران، به عنوان امکاناتی برای مقابله با استرس و یا یک مبادله ی منابع تعریف نمود (شولتز و شوارتزر، 2004). برخی از پژوهشگران حمایت اجتماعی را میزان برخورداری از محبت، همراهی، مراقبت، احترام، توجه و کمک دریافت شده توسط فرد از سوی افراد یا گروه های دیگر نظیر اعضای خانواده، دوستان و دیگران تعریف کرده اند (سارافینو، 1998). در مجموع شاید بتوان گفت که حمایت اجتماعی یعنی این احساس که شخص مورد توجه دیگران است و دیگران برای او ارزش قائلند و این که او به یک شبکه ی اجتماعی متعلق است (گاچل و دیگران، 1377).
فرهنگ مدرسه: الگوها، معنا، هنجارها، ارزش ها، باورها، روابط، آداب و رسوم، سنت ها، اسطوره ها و غیره مشترک درون مدرسه است. فرهنگ مانع رفتار غیر انسانی – اجتماعی در درون مدرسه میشود (بختیاری،۱۳۸۷).
برنامه ریزی تحصیلی: امروزه مفهوم برنامه ریزی درسی وسیعتر از تهیه و تدوین رئوس مطالب درسی است (الف لوی، 1381) و آن عبارت است از: «پیش بینی كلیه فعالیت هایی كه دانش آموز تحت رهبری وهدایت معلم در مدرسه وگاهی خارج از آن برای رسیدن به هدف های معین باید انجام دهد.» لذا، برنامهریزی تحصیلی شامل سازماندهی یک سلسله فعالیت های یاددهی و یادگیری به منظور ایجاد تغییرات مطلوب در رفتار یادگیرندهها و ارزشیابی میزان تحقق این تغییرات است. بنابراین فرایند برنامه ریزی تحصیلی شامل سازماندهی فعالیت ها و ارزشیابی میباشد و هدف آن ایجاد تغییرات مطلوب و محور آن یادگیرنده است (ادری وهاواردنیکلس، 1368). برنامهریزی تحصیلی نیز همچون برنامه ریزی آموزشی در سطح کلان (یعنی دورهها و پایههای تحصیلی) تا سطح خرد (یعنی یک ماده درسی خاص) نیز دارای چارچوبی است. به عبارتی برنامه ریزی تحصیلی در شرایط گوناگون می تواند صورت گیرد، چه بوسیله یک معلم یا بوسیله گروهی از معلمان که با هم کار می کنند (ادری و هاواردنیکلس، 1368). در تعریف ساده برنامه میتوان گفت: انجام دادن کارهایی که قبلاً نوشته شده است.
نیازسنجی آموزش و بکارگیری مهارت های فن آورانه از طریق پرسش نامه ی محقق ساخته و به روش دلفی فراهم می گردد. در این پرسش نامه، 33 سوال یا آیتم برای نیازسنجی مهارت های فن آورانه طراحی شد که به شش حوزه ی مختلف دسته بندی شدند که هر کدام جنبه های خاصی از نیاز سنجی را پوشش دادند:
منظور از دسترسی در این پژوهش، امکان استفاده از ابزارها و دستگاه های موردد نیاز و فراهم بودن زیرساخت های مناسب برای بهره گیری از تکنولوژی می باشد. برای مثال داشتن کامپیوتر به اندازه ی کافی و یا پهنای باند مناسب برای استفاده از اینترنت.
این آیتم با پژوهش هایی که در زمینه ی برنامه ریزی تحصیلی و آموزش صورت می گیرد و همچنین سیاست گذاری های مناسب برای برنامه ی درسی و نحوه ی آموزش و محتوی های درسی مرتبط می باشد.
برای توسعه ی حرفه ای مهارت های فن آورانه، برنامه های آموزشی هم برای مربیان و هم برای دانش آموزان باید فراهم شود تا بتوانند به طور پیوسته این مهارت ها را بیشتر و حرفه ای تر کنند و از ظرفیت آنها بهتر بهره بگیرند.
فرایند برنامه ریزی درسی شامل سازماندهی فعالیت ها و ارزشیابی می باشد و هدف آن ایجاد تغییرات مطلوب و محور آن یادگیرنده است.
در این قسمت تاکید می شود که هدف این پژوهش صرفا نیاز سنجی آموزشی است، به این معنا که در اینجا هدف شناسایی عوامل مورد استفاده از تکنولوژی در مدارس دبیرستانی و دسته بندی و اولویت بندی آنها است. بنابراین، با وجود این که در ادامه روش دلفی و مراحل آن توضیح داده می شود، اما ما فقط مرحله ی اول را که مربوط به نیازسنجی است بررسی می کنیم و مراحل بعدی را به کارهای آینده و پژوهش های دیگر موکول می نماییم.
Need
Need Assessment
Training
Training needs assessment
Burrton and Merrill
Educational needs
Skill
Technology
Technological skills
فعالیتهای آموزشی در هر کشور را میتوان سرمایهگذاری یک نسل برای نسل دیگر دانست؛ که هدف اصلی آن، توسعه انسانی است. به عبارت دیگر، افزایش رشد و آگاهی و توانمندیهای انسان یعنی افزایش سرمایهای او. این سرمایه های انسانی در قالب برنامه درسی، تجمع مییابند و به نسلهای بعدی تقدیم میشوند. تغییر در برنامه های درسی به واقع تغییر در کیفیت سرمایه های انسانی است. هر کشوری به دلایل متفاوت و با توجه به نیازهای خود و چالشهایی که با آن مواجه است، اقدام به تغییر برنامه درسی خود میکند. کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست .چالشهای آموزشی، تحولات و تغییرات اجتماعی، نیازها و انتظارات جدید جامعه از جمله عواملی هستند که زمینه تدوین «برنامه درسی ملی» را فراهم کردند. در راستای این تغییرات، گروه ریاضی اقدام به تغییر برنامه درسی ریاضی و به تبع آن کتاب درسی ریاضی کرد. تغییر کتاب درسی در واقع تدارک ماده خام یک پدیده پویاست که آموزش ریاضی نامیده می شود و عامل پویایی آن «معلم» است. به همین علت، فهم معلمان از برنامه و کتاب درسی جدید و نوع مواجهه آنان با این تغییرات دارای نقش اساسی برای تحقق آموزشی پویاست. پس میتوان پرسید که معلمان ریاضی چگونه با تغییرات کتابهای درسی مواجه شده اند؟
1-2. بیان مسئله
در برنامه درسی هر نظام آموزشی، جایگاه خاصی برای معلم تعریف شده است. در واقع ، معلمان مهم ترین و محوری ترین نقش را در تدوین، اجرا و ارزشیابی برنامه درسی دارا هستند(ارنشتین و هاکینز،2004). برخی صاحبنظران و متخصصان، معلمان را رهبران برنامه درسی می دانند (بس هندلر، 2010). معلمان در بسیاری از کشورها نه تنها در نقش مجریان برنامه درسی، که حتی تدوین کننده و خالق آن نیز به شمار می آیند. معلم در خط مقدم برای اعمال تغییرات است؛ زیرا برنامه نهایی توسط او تنظیم می گردد (کانلی،1998). معلم از آن جهت کارگزار و عامل اصلی تعلیم و تربیت به شمار میآید که اهداف اجرایی و نیز متعالی نظام آموزشی، در نهایت توسط وی محقق می شود و به منصه ظهور می رسد. در نتیجه، معلم به واسطه نقش برتری که دارد، باید به بازنمای تمام و کمال خصوصیات و کیفیت های مطلوب هر نظام آموزشی تبدیل شود (پورشافعی،1385). برای مثال، بسیاری از متخصصان نشان داده اند که معلمان میتوانند در طرح ریزی برنامه درسی و فرصتهای یادگیری شاگردان، شرکت کنندگانی فعال باشند یا آن را نپذیرند و موجب عقیم شدن برنامه درسی شوند (لی، 2000؛ ریچاردسون، 1991؛ مورز و واف، 2000؛ فولن،2007، هارگریوز، 1996، زیمرمن، 2006، فلمینگ، 1992). اگر معلمان فرضیات اساسی طرح برنامه درسی جدید را نپذیرند یا درک نکنند، چه تضمینی برای موفقیت برنامه درسی وجود دارد؟
بنابراین محققانی که بر روی تغییر کار کرده اند، بر این تاکید کرده اند که مقاومت در برابر تغییر و بی میلی برای به اجرا در آوردن برنامه درسی از جانب معلمان به عنوان یكی از دلایل پایین آمدن استانداردها در آموزش و پرورش و شکست پروژههای اصلاحی است (فولن، 2007، گاتنگ، 1996؛ کارل، 2002، ، لی، 2000).
پترسون و دیل (1998) معتقدند فرهنگ معلمی جریانی از هنجارها، ارزش ها، باورها، سنتها و مناسکی است که در طول زمان ساخته میشود و معلمان از آن، جهت پیشبرد کار خود استفاده میکنند (پترسون و دیل، 1998 .(بدین ترتیب فرهنگ معلمی را می توان مجموعه باورها، اعتقادات، استعدادهای فکری و اخلاقی و آگاهی های یکپارچه و جمعی شده و آداب و عادات مختص شده برای کار معلمی و منتسب به گروه بزرگ دست اندرکاران آموزش و پرورش به شمار آورد (رئیس دانا، 1391).
در کشور ما، فرهنگ معلمان تا کنون مبهم، کشف نشده و نامعلوم بوده و برنامههای اصلاحات آموزشی در ایران معمولا به این بخش اهمیت کمی قائل شده اند. میرعرب (1391) اظهار می دارد: متأسفانه درباره عوامل موفقیت یا شکست اصلاحات در ایران تاکنون تحقیق و پروژه ای صورت نگرفته است. میتوان گفت، مسأله ای که برای محقق شدن تغییرات نادیده گرفته می شود پذیرش یا مقاومت نسبت به تغییر است. این موضوع در جامعه ما موضوعی دم دستی و غیر مهم تلقی می شود، به نحوی که مدیران تصور می کنند بدون شک تغییر مورد پذیرش معلمان قرار خواهد گرفت. در حالی که مرور ادبیات و پژوهش های حوزه تغییر آموزشی نشان میدهد معلمان میتوانند عکس العملهای متفاوتی در مواجهه با تغییرات داشته باشند. آن ها میتوانند برنامه جدید را بپذیرند، میتوانند موضع بی تفاوتی اتخاذ کنند و یا می توانند مخالف آن باشند و در برابر آن مقاومت کنند (لی: 2000، هام و سوینگ: 1987 و 1988، استونسن1987 و1993 و گاف3: 1997). دانایی فرد و همکاران (1389) معتقدند: نارضایتی عمیق و به مدت طولانی در سازمان ها منجر به بی تفاوتی سازمانی می شود. به نظر آن ها، گاهی ممکن است طرز فکر اولیه افراد آرام آرام تغییر کند و شور و انگیزه افراد به تدریج جای خود را به بی تفاوتی سازمانی بدهد، در این حالت کارکنان به تغییر بی توجه هستند و فقط برای حقوق کار می کنند و سطح کاری آن ها در اندازهای است که مانع اخراج شدن آن ها شود. برملان و مک لاین(به نقل از ساراسون4، 1996) پیامد تلاش های تغییرات آموزشی در طی چند سال را ارزیابی کردند، آن ها ذکر کردند که مقادیر زیادی از اصلاحات که از جانب دولت مرکزی تحمیل می شود به علت”رهبری و جو سازمانی مدرسه” و “خصوصیات مدارس و معلمان” با شکست مواجه میشود. درواقع عوامل زیادی وجود دارد که باعث شکست تغییر در مدارس می شوند (فولن، 1997 ).
اهمیت این موضوع در نظام آموزشی کشور ما طی دو سال گذشته، با اجرایی شدن سند تحول بنیادین آموزش و پرورش (1390) و تغییرات کتابهای درسی دوره اول و دوم ابتدایی و اضافه شدن کلاس ششم و هفتم، همسو با تحول بنیادین بیشتر شده است. از این زاویه میتوان به اهمیت نقش فرهنگ معلم در شرایط تغییر و تاثیر گذاری آن بر نحوه رویارویی معلمان با تغییر پی برد. به عبارت دیگر میتوان مساله را این گونه مورد بررسی قرار داد که باورهای معلمان نسبت به تغییر کتاب چه بوده است؟ و آن ها در مواجهه با این تغییر چه رفتاری از خود بروز می دهند؟ و توجیهات آن ها از رفتارشان چیست؟
1-3 . سؤالهای پژوهش:
باورهای معلمان ریاضی درباره تغییرات کتاب درسی ریاضیات پایه هفتم چیست؟
رفتار معلمان ریاضی در مواجهه با تغییرات کتاب درسی ریاضیات پایه هفتم چگونه است؟
توجیهات معلمان ریاضی از رفتار خود در مواجهه با تغییرات کتاب درسی ریاضیات پایه هفتم چیست؟
1-4. اهمیت و ضرورت مسئله
یکی از ارکان اصلی و اساسی جوامع امروزی آموزش و پرورش می باشد که نقش مهمی در بقاء و پیشرفت افراد این جوامع دارد. در این میان معلم نیز از پایه های اساسی آموزش و پرورش محسوب می شود و دیدگاه آنان نسبت به کاری که انجام میدهند تاثیر عمیقی بر نحو عملکرد و فعالیت های آموزشی و تربیتی آنان دارد و می تواند بر نظام آموزشی تاثیر گذاشته و آن را به سمت ترقی روز افزون هدایت کند و یا اینکه موانع بزرگی را در تعلیم و تربیت دانش آموزان ایجاد کند (فلاحی زاده،1383). شوآب(1983)، معلم را عضو اصلی گروه های تصمیم گیرنده برنامه درسی به حساب می آورد و می گوید: اولین پاسخ به این سوال که چه کسی عضو اصلی گروه های تصمیم گیرنده درباره برنامه درسی باشد، معلم است. دو دلیل اصلی برای چنین پاسخی وجود دارد، دلیل نخست آن که معلم در بهترین اوقات در کنار دانش آموزان است و دوم آن که معلم یگانه شخصیتی است که می تواند اطلاعات مناسب را برحسب نحوه یادگیری دانش آموزان ارائه دهد. از این رو نقش معلم، از آن جهت مورد تاکید است که کارگزار اصلی تعلیم و تربیت به شمار می رود و اهداف متعالی نظام های تعلیم و تربیت در ابعاد مختلف در نهایت باید به واسطه او محقق شود. تعامل مستمر و چهره به چهرهی معلم با دانش آموز، وی را در موقعیت ممتاز و منحصر به فردی قرار میدهد که هیچ عنصر انسانی دیگری در این سازمان از آن برخوردار نیست (مهرمحمدی، 1388). بنابراین، شناسایی فرهنگ معلمی به توسعه دانش نظری و گسترش افقهای نظری در حوزه فرهنگ آموزش و پرورش که امروزه محدود به فرهنگ مدرسه، یادگیری و یا آموزش است کمک میکند و این افق ها را به سوی توجه به ابعاد فرهنگی حرفه معلمی سوق میدهد. به علاوه این مطالعه موجب میشود سیاست گذاران آموزشی، مولفان محتوا، مصلحان آموزشی، مدیران و سایر دست اندرکاران برنامههای درسی در نظام آموزش و پرورش آگاهی بیشتری درباره فرهنگ معلمی کسب کنند و تصویر دقیق تری از فرهنگ معلمی به دست آورند (میرعرب،1392).
لذا با توجه به این که در چند سال اخیر شاهد تغییر نظام آموزشی از 5ـ3ـ4 به 6ـ3ـ3 بوده ایم و در سال تحصیلی 92-93 این تغییر اجرایی شده و تا اتمام این طرح نیز راه زیادی باقی است، بررسی فرهنگ معلمی ضرورت دارد. از این طریق نه تنها شناخت موضوع حاصل می شود، حتی آگاهی معلمان نیز افزایش مییابد. به عبارت دیگر، گفتگوی با معلمان از سویی اطلاعاتی از آنان کسب می شود و از سوی دیگر آنان را با جنبه های مهم موضوع آشنا می سازد. معلمان باید با اهمیت و ضرورت این طرح و مراحل و جزییات آن آشنایی پیدا کنند تا بتوانند امانت داران اجرای درست این طرح باشند. در نتیجه، دلبستن به تغییرات بدون در نظرگرفتن عوامل اصلی تغییر (یعنی معلمان) به عنوان آموزش دهندگان و تسهیل كنندگان فرایند رشد هم همه جانبه دانش آموزان، پیشرفتی درپی نخواهد داشت.
1-5. اهداف پژوهش:
1-6. تعریف اصطلاحات تحقیق
1-6-1. فرهنگ: فرهنگ وبستر، فرهنگ را مجموعه ای از رفتارهای پیچیده انسانی شامل افکار، گفتار، اعمال و آثار هنری تعریف می کند که از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می کند. فرهنگ اندیشه ی مشترک اعضای یک گروه است که آن ها را از دیگر گروه ها مجزا می کند و به صورت مجموعه ای از الگوهای رفتاری اجتماعی، هنرها، اعتقادات، آداب و رسوم، ارزش ها و باورها و سایر محصولات انسان و ویژگی های فکری یک جامعه یا گروه نیز تعریف می شود (آشوری، 1380). فرهنگ، معنایی است که مردم خلق می کنند و مردم را خلق می کند. افراد فرهنگ را می آموزند و نظام پیچیده ارزشها و رفتارها را درونی می کند (جوزف، 2000).
1-6-2. فرهنگ معلمی: فرهنگ معلمی را می توان مجموعه باورها، اعتقادات، استعدادهای فکری و اخلاقی و آگاهی های یکپارچه و جمعی شده و آداب و عادات مختص شده برای کار معلمی و منتسب به گروه بزرگ دست اندرکاران آموزش و پرورش به شمار آورد. بحث فرهنگ معلمی در پژوهش حاضر مجموعه ای از باورها، رفتارها و توجیهات معلمان ریاضی نسبت به تغییر کتاب درسی ریاضی پایه هفتم است(میرعرب، 1390).
1-6-3. برنامه درسی: برنامه درسی عبارت است از مجموعه ای از تصمیم های از پیش گرفته شده و مسیر شناخته شده ای که یادگیرندگان براساس تشخیص برنامه ریزان باید طی کنند، تکیه دارد. این مجموعه از تصمیم ها ، در سند برنامه درسی با چهارچوب و راهنمایی برنامه درسی منعکس می شود که برای یک درس خاص ، یک پایه تحصیلی یا یک دوره تحصیلی در نظر گرفته است (مهرمحمدی، 1381).
در این پژوهش منظور از برنامه درسی کتاب درسی ریاضی پایه هفتم است.
1-6-4. کتاب درسی: کتابی که موضوع معینی از دانش را بررسی می کند، به طور منظم تهیه شده، برای سطح خاصی از آموزش به کار می رود و مانند یک منبع اصلی درباره مطالعه یک موضوع در رشته معینی مورد استفاده قرار می گیرد (شعاری نژاد، 1364).
.Ornestein & Hunkins
.Beth Handler
konelli.[3]
. Lee
Richardson.[5]
. Moroz& Waugh
. Fullan
. Hargreaves
. Zimmerman
. Fleming
. Fullan
. Guateng
. Carl
12.Peterson & Deal
. Ham & Sewing
2.Stevenson
3.Gough
4.Sarason
5.Bermelan & macline
.Schwab
.Joseph
امروزه سالهای اولیه كودكی توجه بسیاری از روانشناسان و متخصصین تعلیم و تربیت را به خود جلب كرده است، چرا كه دورانی است كه پایه شخصیت فرد در آن شكل گرفته و تحول و پیشرفت كودك در جنبههای مختلف رشد یعنی شناختی، جسمانی، عاطفی و اجتماعی بسیار سریعتر از دورانهای بعدی زندگی اتفاق میافتد. مطالعات و پژوهشهای روزافزونی كه توسط متخصصان و روانشناسان درخصوص سالهای ابتدایی زندگی كودك انجام شده، نقش حیاتی و بااهمیت محیطی كه كودك در آن پرورش مییابد را به روشنی نشان میدهد.
بنجامین بلوم در كتابی تحت عنوان «پایداری و تغییر در خصوصیات انسان» به اهمیت سالهای اولیه كودكی توجه شایانی نموده است. بلوم دریافت كه حدود 50 درصد از رشد هوش بین زمان تولد تا 4 سالگی، حدود 30 درصد بین 4 تا 8 سالگی و 20 درصد باقیمانده در فاصله سنین 8 تا 17 سالگی شكل میگیرد، بنابراین تا سن 6 سالگی كه سن ورود به مدرسه و شروع آموزش رسمی است تقریبا دو سوم هوش نهایی فرد شكل میگیرد (مفیدی، 1383).
عامل اصلی پرورش استعدادهای كودك، كیفیت آموزش است نه محتوای مواد درسی، كیفیت آموزش خود را به این شكل نشان میدهد كه برنامهای مدون، با رویكردی كلنگر و مبانی نظری روشن كه دارای طرح كلی فراهمسازی فرصتهای یادگیری برای كودك است، در دسترس مربیان قرار گیرد تا به مدد آن مربیان بتوانند به دور از هرگونه افراط و تفریطی با در نظر گرفتن هدفهای آموزش و با توجه به ابعاد اصلی و محوری این كلیت زمینههای ضروری در پرورش كل شخصیت كودك را باز شناسایی كرده و شرایط تحقق آن را فراهم كنند.
بنابراین اولین دغدغه مدیران، مربیان و هر آن كس كه به نوعی دستاندركار آموزش در دورهی پیش از دبستان است، این است كه با چه نوع برنامه و روشی میتوان بهترین مطالب و مفاهیم را در غالب آسانترین و لذتبخشترین روش به كودكان آموزش داد. ژان شاتو در كتاب مربیان بزرگ به نقل از ژان ژاك روسو درخصوص انتخاب بهترین برنامه و روش برای آموزش کودکان مینویسد: هیچ نوع آموزش شفاهی (مستقیمی) به كودكان ندهید، بلكه بگذارید از طریق تجربه به آن دست یابند و یا آنها را آزاد بگذارید تا به دلخواه در بازیها شركت كنند و انرژی خود را در این راه مصرف نمایند. البته روسو معتقد بود این آزادی باید به نوعی از قبل سازمان یابد و به وسیله مربی تنظیم شود. همچنین فردریک ویلهلم فروبل در این خصوص معتقد بود ضمن احترام بر فردیت هر كودك باید برنامه درسی سازمان یافته و منظمی در سیستم آموزشی پیشبینی كرد تا پیشرفت گام به گام كودك از طریق موضوعاتی كه برای رشد وی لازم هستند، میسر شود (زندی، 1386).
با بررسی رویکردهای مختلف آموزشی و نظرات گوناگون مربیان بزرگ آموزش به نظر میرسد که رویکرد تلفیقی تنها رویکردی است که تمام جنبههای آموزش و ابعاد شخصیتی کودک را در امر برنامهریزی مورد توجه قرار میدهد چرا که تنها در رویكرد تلفیقی است که سازماندهی پویا و آزادی كودك یا به عبارت دیگر توجه به كنش فكری، عملی و رغبت كودك از یک سو و ضرورت یادگیری مهارتهای مختلف از سوی دیگر ایجاب میكند كه برنامه آموزشی ظرافتهایی از جمله: انعطافپذیری، توجه به توانایی عموم كودكان و نیازهای یادگیری آنها را در جهت فراهم كردن فرصتهای متنوع برای آموزش، مدنظر داشته باشد (زندی، 1386).
در این خصوص بخشی از نیازهای یادگیری کودکان كه امروزه در آموزش و پرورش پیش از دبستان بسیار به آن توجه شده است، آموزش عناصر زبانی و تقویت مهارتهای زبانی و ارتباطی كودك است. چرا كه ما زمانی میتوانیم زبان فارسی را در كلاس اول و سطوح بالاتر آموزش دهیم كه در درجه اول بتوانیم عناصر و ساختهای ابتدایی زبان و كاركردهای آن را برای كودكان عینی بسازیم تا آنها بتوانند مهارتهای شفاهی زبان را درك كرده و به كار بندند. در غیر این صورت (عدم موفقیت) هیچگاه نمیتوانیم انتظار داشته باشیم كه این كودكان به عنوان دانشآموزان مقطع ابتدایی در كلاسهای بالاتر عناصر پیچیده زبانی و مهارت نوشتن را فرا گیرند.
به منظور تحقق این هدف گنجاندن برنامه زبانآموزی با خصوصیاتی ویژه در قالب برنامه کلی آموزش در پیش از دبستان امری بدیهی است. برنامه زبانآموزی در قالب برنامه كلی پیش از دبستان برنامهای از پیش طراحی شدهای نمیباشد ك در ساعت درسی خاص و یا با كتابهای درسی ثابتی مهارتهای زبانی و ارتباطی را به كودكان آموزش دهد، بلكه این برنامه میبایست فرصت آموزش برای كودك را بر محور فعالیت او كه ناشی از رغبت و توانایی او در سطح كنش زبانی و ارتباطیاش است را به وجود آورد و در كنار آن هنر مربی پیش از دبستان نیز میبایست؛ استفاده مناسب از این رغبتها و تواناییها جهت ارتقا و تقویت توانش زبانی، توانش ارتباطی، مهارتهای شناختی و ارتباطی كودك باشد.
تنها مدل برنامهریزی که میتوان آن را به عنوان مدلی تاثیرگذار در آموزش پیش از دبستان به ویژه آموزش مهارتهای مختلف از جمله مهارتهای زبانی و ارتباطی به مربیان و مدیران مراکز آموزشی توصیه کرد، مدل برنامهریزی چندبعدی است. علت این ادعا آن است که مدل برنامهریزی چندبعدی تنها مدلی از برنامهریزی است که دارای رویكرد كلنگر میباشد و توانسته یک ارتباط چندجانبه میان هنر، علم و فناوری با زندگی روزمره كودك برقرار كند و همچنین در این راستا به كودك فرصت میدهد كه با قرار گرفتن در فرایند این ارتباط (در قالب فعالیتهای هنری و علمی) به بنیانهای دانشی، مهارتی و نگرشی مشترك در حوزههای هنر و علم دست یابد. مدل برنامهریزی چندبعدی بر بنیان نظر و عمل منطبق بر اهداف تعیین شده در تعلیم و تربیت بوده و میتواند شخصیت همهجانبه كودك را پرورش دهد. توانش زبانی و توانش ارتباطی كودك در قالب تعامل مهارتهای زبان با فعالیتهای مورد علاقه و بهرهگیری از محیط پیرامونش را میتوان در مدل برنامهریزی چندبعدی كه از درهمتنیدگی 3 بعد پروژهها، بعد مضامین و مهارتهای میان رشتهای و بعد فعالیتها، ایجاد شده تعریف كرد. بنابراین رسالت اصلی این نوع مدل برنامهریزی مراقبت از پرداختن به تمام ابعاد وجودی کودک است كه برای رشد همهجانبه وی ضروری شناخته شده است.
سالهای آغازین زندگی كودك یكی از مهمترین دورههای رشد او به شمار میآید و آنچه در این دوران رخ میدهد به طور اساسی بر رشد بعدی كودك اثرگذار است. از آنجا كه اساس شخصیت فرد در دوره پیش از دبستان شكل میگیرد محققان و صاحبنظران ارائه آموزشهای اثربخش در این دوران را برای رشد بعدی كودك بسیار مهم میدانند. اكثر مطالعات و پژوهشها نشان میدهد محیط خانواده پاسخگوی رشد همهجانبهی كودك بعد از چهار سالگی وی نیست و كودك در این سن، نیاز به شركت در فعالیتهای اجتماعی و قرار گرفتن در گروه همسالان خود را بیشتر از قبل دارد به همین دلیل حضور در محیطهای پیشدبستانی این امكان را به او میدهد تا با كودكان همسن و سال خود ارتباط برقرار كند. كودك در تعامل با همسن و سالان خود در طی فرایند شناخت نه تنها شیوه برقراری ارتباط با دیگران و با اشیا را یاد میگیرد و جهان اطراف خود را تغییر میدهد، بلكه خود را نیز میشناسد و تكامل میبخشد. در این محمل است كه گفتار نقش عمدهای را هم به عنوان ارتباط با دیگران و هم بهعنوان درك روابط و شناخت آنها بازی میکند.
اهمیت نقش ارتباطی زبان به عنوان یک پدیده جامعهشناختی و نقش روانشناختی آن در نظریه ویگوتسكی كاملا مشهود است. ویگوتسكی اذعان دارد كه كل ارتباط و مخصوصا ارتباط كلامی بین بزرگسالان رشدیافته و ورزیده و خردسال حائز اهمیتی استثنایی در رشد ذهنی كودك است، علاوه بر آن وی فرایند آموزش را در ارتباط تنگاتنگ با فرایند رشد مینگرد و برخلاف بسیاری از روانشناسان و مربیان نقش آموزش را صرفا شكوفا ساختن و پروراندن قابلیتهای كودك نمیداند بلكه آموزش را لازمهی رشد میشمارد (به نقل از قاسمزاده، 1387). نتایج تحقیقات و یافتههای روانشناسی نیز موید این مطلب است كه تجربیات آموزشهای پیش از دبستان برای كودكان میتواند حداكثر شرایط رشد و پیشرفت را در اختیار كودك قرار دهد (سعیدیزاده 1376 و نوروززاده 1372).
به عبارت دیگر محیط و آموزشهای دوره پیش از دبستان باعث رشد بهتر و بیشتر كودكان میشود. درخصوص زبان كه یكی از مسائل رشدی مهم در كودكان است تحقیقات فراوانی در مورد رشد طبیعی گفتار و زبان (پورقریب 1363) زبانآموزی كودك (سیدی نوقایی،1377) رابطه رشد زبان با درآمد خانواده (بارنت 2001) و غیره انجام گرفته است. نتایج این تحقیقات همگی نشانگر این مطلب بوده كه آموزش زبان و فراهم آوردن فرصتهایی برای تسلط بر زبان در دورهی پیش از دبستان ضرورت دارد.
«معنای تسلط به یک زبان، به طور ساده فرایند تسلط یک شخص به نظام آوایی، واژگانی، نحوی، معنایی، كلامی و منظور شناختی آن زبان است» (زندی، 1385، ص7).
نتیجهی كاربردی كه از یافتههای تحقیقات استخراج شده توانسته زبانآموزی را به عنوان بخشی مهم و اساسی در برنامهی آموزشی مهدكودكها یا مدارسی با مقطع پیش از دبستان بگنجاند. اما آنچه در حال حاضر واقعیت موجود در زبانآموزی برای كودكان پیش دبستانی است؛ آموزشهای پراكندهای است كه تابع مبنای نظری ناروشنی بوده و بهكارگیری ابزارهای كارشناسی نشدهای است كه استفاده از كتابهایی ترجمه شده از زبان گفتاری كشورهای دیگر، از آن جمله است. همچنین مسئلهی دیگر تداخلهای یادگیری در زبان است كه ناشی از آموزشهای مستقیم رسمالخط فارسی در دوره پیش از دبستان توسط مربیان با روشهای آموزشی مستقیم معلمان در مدرسه است. همگی این موارد نشانگر چالشها و مسائلی است كه از دید كارشناسان و كسانی كه در امر آموزش پیش از دبستان فعالیت میكنند دور مانده است.
از آنجا كه روشها و سبكهای تدریس به طور مدام تغییر پیدا میكند، آموزشگاهها و مربیان شاغل در آن نیز میبایست همگام با تغییراتی كه در جهت نیازهای جامعه روی میدهد، روش كار خود را اصلاح كرده یا تغییر دهند و روش بهروزتر و موثرتری را در پیش گیرند. حال سوال اساسی و مهم این است كه با چه روش جدید و برنامهی موثری میتوان تسلط كودك بر زبان را ایجاد كرد؟ آیا جای یک «برنامهی مدون با رویكردی كلنگر كه روح و محور اصلی هدفهای آرمانی و كلی آموزش و پرورش پیش از دبستان را برانگیختن شوق كودك به آموختن مهارت، دانش و نگرشها میداند و آن را مبنای تعیین ابعاد اصلی در طراحی، تولید، اجرا و ارزیابی و بازخوردها قرار میدهد» (بازرگان، 1384، ص 14) خالی نیست؟
«برنامهریزی چندبعدی برنامهریزی كلنگری است كه كلیت موردنظر در پرورش شخصیت كودك را حداقل در سه قلمرو مورد توجه قرار میدهد. قلمرو فعالیتها، قلمرو پروژههایی از زندگی كودك و قلمرو مضامین میان رشتهای» (بازرگان، 1384، ص 37).
آموزش پیش از دبستان براساس برنامهریزی چندبعدی كه برنامهای با رویكرد كلنگر است، زبان را یكی از رویكردهای رفتاری انسان در كاربرد صوت در الگویی معنادار میداند. اركان زبان شامل گوش كردن، گفتن، خواندن و نوشتن است كه با عنصر تفكر در زمینههای معنادار به كار گرفته میشوند. یكی از اركان زبان كه كودك میتواند از آن برای برقراری ارتباط استفاده كند نوشتن است كه مهارت نوشتن، مهارتی است پیچیده كه حداقل از سه مرحلهی مشاهدهی یک متن یا شنیدن آن، به خاطر سپردن آن و نوشتن آن روی كاغذ تشكیل شده است. در برنامهریزی چندبعدی قبل از آن كه كودك بخواهد نوشتن را با كدهای الفبایی یا زیرنویسها در مدرسه آغاز كند سه مرحلهی مذكور را تمرین میكند. ایجاد شرایط مناسب برای سخنگویی كودكان یكی از موارد مورد توجه در برنامهریزی چندبعدی است. مولفههای طراحی شده در مدل برنامهریزی چندبعدی مانند: عكسهای مستند، كارت قصهگویی، نوارهای صوتی و تصویری، قصه و شعر كاربرد واژهها را در موقعیتهای متفاوت و در حوزهی مهارتهای مختلف زبانی از جمله سخنگویی امكانپذیر میکند. توانایی برقراری ارتباط مهارتی اساسی و بسیار مهم در زندگی است. در برنامهریزی چندبعدی، بعد فعالیتها تمامی ابزارهای برقراری ارتباط در حوزهی هنر و علم برای كودك پیش دبستانی را به كار میگیرد. این بعد در تعامل با مضامین بین رشتهای و بعد پروژهها زمینههای مناسبی را در دو بعد دیگر برای یاری كودك در برقراری ارتباط ایجاد میكند (بازرگان، 1384).
با بهبود ادراك و شناخت در دورهی نوباوگی زمینه برای دستاورد خارقالعادهی انسان یعنی زبان، آماده میشود. كودكان به طور متوسط اولین كلمه را در 12 ماهگی بر زبان میآورند كه بعد از آن زبان به سرعت رشد میكند (برك، ترجمه سیدمحمدی، 1386). علاوه بر اینكه كودكان زبان را در محیط فرا میگیرند، والدین و اطرافیان نیز در تسهیل یادگیری آنها دخیل هستند. به ویژه نقش مربیان در دوره پیش از دبستان و دبستان پررنگتر میباشد.
بنابراین برای آموختن زبان به كودكان نیاز به برنامهای است تا در آن كودكان بتوانند از زبان خود به صورت «كنش گفتاری» (شنیدن و گفتن) یا به صورت «كنش نوشتاری» (خواندن و نوشتن) در امر ارتباط یا دریافت پیام سود ببرند (زندی، 1385).
این امر با آموزش و پرورش پیش از دبستان براساس برنامهریزی چندبعدی تحقق پیدا كرده و كودك را برای فراگیری سایر اركان زبانی و نظامهای نحوی و معناشناسی پیچیدهتر با آغاز آموزش رسمی در دوران ابتدایی آماده میكند. البته برنامهریزی چندبعدی را نه تنها در آموزش مهارت میان رشتهای زبان بلكه در سایر مهارتها و مضامین در مراكز پیش از دبستان به كار گرفته میشود.
بنابراین از آنجا كه اثرات آموزشی دوران پیش از دبستان در سالهای ابتدایی قابل مشاهده است و سنگ زیربنایی زبان و سایر مهارتهای دیگر كودك در دوران قبل از دبستان گذاشته میشود توجه به یادگیری زبان در دورهی پیش از دبستان برای پژوهشگران و متخصصان آموزش و پرورش ابتدایی امری بدیهی و لازم است زیرا با در نظر گرفتن زیرساختهای زبانی كودك در دوران قبل از دبستان است كه میتوان برنامهای مناسب برای تدریس زبان در مقطع آموزش و پرورش ابتدایی تدارك دید.
به همین دلیل شاید به ظاهر در گرایش تحصیلی پژوهشگر با موضوع مورد پژوهش مغایرتی وجود داشته باشد اما درهمتنیدگی امر آموزش و پرورش غیررسمی و رسمی این عدم تناسب را توجیه میکند و میتواند دلیلی محكم برای پژوهشهایی باشد كه مبنای یادگیری و شكلگیری آن نهتنها در دوران پیش از دبستان نیست بلكه ریشهی آن به دوران نوباوگی برمیگردد. بنابراین در این پژوهش میزان تاثیری كه آموزش و پرورش پیش از دبستان براساس برنامهریزی چندبعدی بر رشد زبان گفتاری كودكان دوره آمادگی دارد بررسی می شود و تحقیق در این خصوص كه این نوع برنامهریزی سبب افزایش رشد زبان گفتاری یا در جهت خلاف آن مانع رشد زبان گفتاری میشود انجام میگردد.
ضرورت و اهمیت تحقیق
آموزش و پرورش در دوره پیش از دبستان بسیار حائز اهمیت است. یک برنامه آموزش و پرورش مناسب در این دوره تجاربی محرك برای رشد ذهنی، زبانی، جسمی، اجتماعی و عاطفی كودكان فراهم میآورد. اگر این نوع برنامهها به گونهای موثر سازمان داده شوند، میتوانند محرومیت ناشی از كمبودهای محیط خانه را جبران کرده، كودك را در ساختن مبنایی قوی برای سهولت رشد بعدی و بارور كردن استعدادهای كاملش یاری كنند.
یادگیری زبان برای كودكان سنین پیش از دبستان امری حیاتی است. «با آغاز ورود كودكان به مراكز پیش از دبستان، استفاده از زبان و سخنگویی كه از طریق خانه حاصل شده است با دادن تجربههای محیطی صحیح، واژگان گفتاری و گنجینه لغات آنها به طور مستمر به سرعت افزایش پیدا میكند كه این خود پایه و مبنایی برای یادگیریهای بعدی زبان فارسی معیار در دوران ابتدایی است» (مفیدی، 1374، ص 131). از سوی دیگر زبان دارای دو جنبه گفتاری و نوشتاری است كه جنبه گفتاری همان جنبهای است كه کودکان در ابتدا آن را فرا میگیرند و سپس با آموزش آگاهانه به اصول حاكم بر نظام الفبایی زبان و جنبه نوشتاری آن پی میبرند. به همین دلیل تمركز برنامههای موجود در زبان آموزی برای سنین پیش از دبستان بر جنبه گفتاری زبان است و تقویت این جنبه شانس فراگیری قواعد رسمالخط و اصول نشانهگذاری در نظام نوشتاری فارسی را در كودكانی كه برنامههای زبان آموزی دورهی پیش از دبستان را گذراندهاند بیشتر میكند. فرصتهای متنوع یادگیری زبان گفتاری (گوش دادن، صحبت كردن و خواندن) به همراه آموزشهای غیرمستقیم زبان نوشتاری مانند: روش به دست گرفتن قلم، روش نشستن در هنگام نوشتن همگی تجربیاتی است كه یک مربی برای كودكان پیش از دبستان فراهم میكند. نتایج پژوهشهای انجام شده در این خصوص نشان داده است كه كودكان متعلق به خانوادههای محروم یا خانوادههایی كه والدینشان فرصت كافی برای واكنش نسبت به كودكان را ندارند، اغلب اوقات نمیتوانند منافع غنی همه این تجربهها را كسب كنند. این نوع محرومیتها را تا حدود زیادی تنها از طریق برنامههای غنی و مفید آموزش و پرورش پیش از دبستان میتوان جبران كرد (مفیدی، 1374). وجود برنامهای مدون در مراكز پیش از دبستان كه مبنای نظری روشن و علمی داشته باشد این امر حیاتی را تحقق میبخشد و این زمانی اتفاق میافتد كه با آموزش مربیان، آنها را در ایجاد فرصتهایی برای تسلط کودکان به زبان یاری داد.درهمتنیدگی نگرشها، مهارتها و محتوا در قالب فعالیتها (پروژههایی برگرفته از زندگی كودك) با برنامهریزی چندبعدی كه آن را با نام ماتریس زندگی نیز میخوانند، سازگار است. برنامهریزی چندبعدی در جهت تحقق هدف ایجاد محیطی غنی در بهكارگیری حداكثر مولفههای زندگی برای پرورش و حضور فعال كودك بنیانهای هنری، علمی و فناورانه را مورد توجه قرار داده است. بنیانها در این برنامهریزی در قالب مضامین و نگرشها و مهارتهای پایهای، پروژهها و فعالیتهایی در تلفیق انعطافپذیر و فرایندمدار برای كسب سواد هنری، علمی و فناورانه به كار گرفته شدهاند (بازرگان، 1384).
در این نوع برنامهریزی «زبان به این لحاظ ارزش و اهمیت دارد كه بنیانهای زبان از دورهی كودكی شكل میگیرد و گسترش واژگان كودك و كاربرد آنها در محیطی غنی و پویا امكانپذیر است. گسترهی پروژههای برگرفته از زندگی كودك و مهارتهای مرتبط با این گسترده بر بستر فعالیتهای مورد علاقهی كودك، زمینهای معنادار برای یادگیری زبان و كاربرد آن را فراهم میكند» (بازرگان، 1384، ص55).
با توجه به تاثیر غیرقابل انكار آموزش و پرورش پیش از دبستان بر بروز یا جلوگیری از پرورش تواناییها و استعدادهای كودكان و نیز با توجه به نوین بودن برنامهریزی چندبعدی و اینكه اولین بستهی آموزشی براساس این نوع مدل برنامهریزی در حال حاضر مورد استفاده قرار گرفته است (كمالوند، 1389). در این پژوهش تاثیری كه برنامهریزی چندبعدی و بهكارگیری مولفههای آن بر رشد زبان گفتاری كودكان دورهی پیش از دبستان دارد بررسی میشود.
اهداف پژوهش
هدف اصلی
در این پژوهش تاثیر برنامهریزی چندبعدی بر میزان رشد زبان گفتاری كودكان دوره آمادگی در منطقه 2 شهر تهران بررسی میشود تا اثر برنامهای مدون با مبانی نظری روشن آشكار شده و بتوان از این نوع برنامهریزی در زبانآموزی كودكان سنین مختلف نیز سود جست.
اهداف فرعی
فرضیههای پژوهش
فرضیه اصلی
برنامهریزی چندبعدی بر رشد زبان گفتاری كودكان دوره آمادگی تاثیر دارد.
فرضیات فرعی
تعریف مفاهیم و واژگان اختصاصی طرح
تعاریف نظری
برنامهریزی چندبعدی
«برنامهریزی چندبعدی برنامهریزی كلنگری است كه كلیت موردنظر در پرورش شخصیت كودك را حداقل در سه قلمرو مورد توجه قرار میدهد.
آموزش و پرورش پیش از دبستان
آموزش پیش از دبستان به عنوان یک مقطع تحصیلی پایه كه برنامهای برای كودكان 3 تا 6ساله را دربرمیگیرد و برای آموزش در این دوره اصلهایی حاكم است كه از جمله آنها اصل كودك محوری، اصل محوریت رویكرد كلنگر، اصل انعطافپذیری برنامهها، اصل محوریت بازی، اصل محوریت رویكرد ارتباطی در گزینش محتوا، رعایت تفاوتهای فردی، اولویت دادن به بازی و فعالیتهای نشاطآور و همسویی با برنامههای ابتدایی را میتوان نام برد (مفیدی، 1374).
زبان گفتاری
زبان گفتاری مهارتهای شفاهی زبان را دربرمیگیرد و با زبان نوشتاری كه زبان مكتوب است تفاوت چشمگیری دارد. هرچند كه هر دو دارای جنبههای دریافتی و تولیدی هستند اما زبان گفتاری را براساس نظامهایی كه گوشكردن (دریافتی)، سازماندهی (تركیبی- واسطهای) و صحبت كردن (تولیدی) نامیده میشوند، معرفی میكنند. از طرفی اجزای زبان نیز تحت عنوان مختصات زبانشناختی واجشناسی، نحو و معناشناسی در زبان گفتاری مطرح هستند كه به طور كلی این نظامها و مختصات زبانشناختی نشاندهندهی چگونگی كاربرد و درك زبان میباشد (نیوكامر وهامیل، ترجمه مینایی و حسنزاده، 1381).
تعریف مفاهیم و واژگان اختصاصی طرح
تعاریف عملیاتی
برنامهریزی چندبعدی
مولفههای برنامهریزی چندبعدی از قبیل جدول سخنگویی، پازل خلاق، كارت قصهگویی، عكسهای مستند، نوار موسیقی و مراكز یادگیری كه در آموزش گروه آزمایشی در مدت زمان معین به كار گرفته میشود.
آموزش و پرورش پیش از دبستان
آموزش و پرورش پیش از دبستان در این پژوهش به تجارب كودكان در مهدكودك، كودكستانها و دورههای آمادگی اشاره میكند كه براساس برنامهریزی چندبعدی یا غیر از آن صورت میگیرد
زبان گفتاری
منظور از زبان گفتاری در این پژوهش مهارتهای زبان گفتاری كودكان است كه در 2 مختصات و 3 نظام زبانشناختی خلاصه میشود. مختصات معناشناسی و نحوی هر كدام به وسیله سه خرده آزمون و 3 نظام زبانشناختی گوش كردن، سازماندهی، صحبت كردن نیز هر كدام توسط دو خرده آزمون سنجیده میشوند كه در مجموع نمرات حاصله از این 6 خردهآزمون (واژگان تصویری، واژگان ربطی، واژگان شفاهی، درك دستوری، تقلید جمله و تكمیل دستوری) بیانگر میزان رشد زبان گفتاری آزمودنیهاست.
–Bloom
– Shatuo
– Vygotski
– Barnet
– Multi-Dimensional Curriculum(MDC)
–Matrix Of Life
هر جامعه ای دارای یکسری از ارزش ها برای افراد است. افراد برای انجام تکالیف باید ارزش های جامعه خود را شناخته و در بروز رفتار خویش آنها را مورد توجه قرار دهند. مسئولیت پذیری هم یکی از ارزشهای مهم وغالب اجتماعی است که باید قبول آن در افراد پذیرش و درونی شود. کلمزوبین(2006) مسئولیت را از لحاظ لغوی، توانایی پاسخ دادن ودر عرف عام به مفهوم تصمیم گیری مناسب ومؤثر دانسته اند. منظورآن ها از تصمیم گیری مناسب این است که فرد در چهارچوب هنجار های اجتماعی وانتظاراتی که از او می رود، دست انتخاب بزندکه سبب ایجاد روابط انسانی مثبت، موفقیت وافزایش ایمنی خاطر می شود و منظور از پاسخ مؤثر پاسخی است که فرد را قادر می سازد تا به هدف هایی که باعث تقویت عزت نفسش می شوند، دست یابد(کلمزو بین،2006،به نقل از حسینی قمی، 1391).
یکی از متغیرهای که می تواند مرتبط با مسئولیت پذیری باشد فرهنگ سازمانی است .
در جهان امروز بسیاری از فعالیت های اساسی و حیاتی مورد نیاز جامعه را سازمان های گوناگون انجام می دهند یعنی پیشرفت و بقای جامعه تابع عملکرد موثر سازمان هاست. در این گسترده سازمان های آموزشی از اولویت برخوردارند. فرهنگ سازمانی به عنوان جزء مهم و بنیادی در پیکره سازمان محسوب می شود.و به مثابه واقعیتی اجتماعی است.که بر مبنای تعاملات بی همتای اعضای سازمان شکل می گیرد.(بوئلمز،2007).
فرهنگ سازمانی مجموع های از باورها و ارزش های مشترك پذیرفته شده میان اعضای سازمان با رویکرد عملی و بخصوص مبتنی بر ویژگی های خاص سازمان است.( طالبی، 1393) به عبارتی دیگر فرهنگ سازمانی را می توان ترکیبی از باورها ، ارزش ها و پیش فرض هایی دانست که در سازمان وجود دارد و همه اعضای سازمان کم و بیش بطور یکسان در معرض آن قرار می گیرند و تا حدی نسبت به آن توافق و هم رایی وجود دارد.
یکی دیگر از عواملی که می تواند در مسئولیت پذیری موثر باشد، جو سازمانی می باشد.
ویژگی های درونی یک سازمان، که یک سازمان را از سازمان های دیگر جدا می کند و روی رفتار افراد تأثیر می گذارد جوسازمانی نام دارد (حیدری ، 1388). از مشخصات جوسازمانی سالم آن است که سلامت جسمانی و روانی افراد و کارکنان آن سازمان به همان اندازه مورد توجه و علاقه مدیریت سازمان قرار می گیرد که تولید مورد تاکید وی قرار می گیرد. جوسازمانی به وسیله ادراکات کارکنان از ویژگی های درونی سازمان سنجیده می شود. امروزه گسترش فعالیت های بازرگانی، جهانی شدن و تغییرات سریع تكنولوژی در محیط سازمانها عاملی است كه منجر گردیده تا سازمانها برای حفظ بقاء و مزایای رقابتی خود از انعطاف پذیری لازم برخوردار باشند. لازمه انعطاف پذیری تغییرات سریع است و این تغییرات بدون داشتن اطلاعات از جو سازمان امكانپذیر نیست(آقاجانی و همکاران,1391). جو سازمانی از سازه های گوناگونی تشکیل شده که بدلیل گستردگی طیف آن ,تعاریف متفاوت و بی شماری را بخود اختصاص داده است.( ناظم و محسن شیخی,1388). امروزه جوّ سازمانی یكی از مفاهیم بسیار مهم در زمینه مدیریت است كه به عناوین و طرق مختلف در منابع مربوط به رفتار سازمانی به آن اشاره می شود (طالب پور،1380). جو سازمانی از سطح فرد آغاز می شود و به سوی جمع تسری پیدا می کند. سازمانها به جذب انسانهایی تمایل دارند که متناسب جو خود میدانند تا در نتیجه آن ارزشهای آنها تا حدودی استوار و پایدار بماند و از طرفی دیگر انسانها به همان شیوهای که محل زندگی خود را بر میگزینند به گزینش سازمان دارای جو بهتر دست میزنند. فورهند و گلیمر جو را مجموعه ویژگیهای سازمان یا موقعیتی تعریف می کنند که اعضا سازمان درک کرده اند. استیرز معتقد است جو سازمانی تصور افراد درباره محیط سازمان است. جو سازمانی چیزی است که به اعتقاد کارکنان هست، نه ضرورتا آن چیزی که “واقعا” وجود دارد به نقل از(شکروی, حسینیان, سماواتیان, صمصام شریعت, 1389) بنابراین پژوهش حاضر به تبیین رابطه بین فرهنگ سازمانی جو سازمانی با رفتار مسئولیت پذیری کارکنان مراکز آموزش فنی و حرفه ای شیراز پرداخته است.
با پیشرفت صنعت و تکنولوژی و به طبع آن تغییرات محیط واجتماع، تاثیرات سازمانها بر جامعه بیشتر از پیش مورد توجه قرار گرفته است. به خصوص اینکه سازمانها به عنوان لایه های میانی و حلقه های ارتباطی میان افراد و جامعه تلقی می شوند. سازمانها ضمن آنکه به حفظ و بقای خود می اندیشند، باید گامی فراتر از این نگاه برداشته و به پیامدها و آثار خود بر جامعه نیز توجه داشته باشند. مسئولیت اجتماعی به عنوان موضوعی مهم برای هرسازمان ها از جمله سازمان فنی و حرفه ای عامل بقا یا انحطاط آن بشمار می رود، در این میان توجه به و مسئولیت پذیری مدیران و کارکنان در قبال سازمان خود امری مهم و حیاتی تلقی می شود.
مسئولیت یک ویژگی شخصیتی است که معمولا به صورت یک نگرش در ساختار روانی و رفتاری فرد شکل می گیرد و یک متغییر عمده و اساسی در رفتارهای اجتماعی فرد محسوب می شود و لذا در آموزش رفتارهای اجتماعی جایگاه ویژه ای را دارد (بهرامی و همکاران،1383، به نقل از خدابخشی، عابدی،1388).
اصل مسئولیت عبارت است ازافزایش مقاومت فرد در برابر شرایط ،تا به جای پیروی از فشارهای بیرونی از الزام های درونی تبعیت کند که احساس مسئولیت یا احساس تکلیف نامیده می شود (باقری،1374، به نقل از حسینی قمی، 1391)
بنابراین باتوجه به تعاریف مسئولیت پذیری می توان گفت که؛ انسان نسبت به رفتار خود مسئول است.مسئولیت پذیری امری ذاتی نیست بلکه عملکردی آگاهانه، آموختنی و اکتسابی است باید حس وظیفه شناسی، قانونمندی، خود نظم دهی در افراد درونی شودفرد بداند در برابر کارهایش مسئول و در عین حال آزادی انتخاب و اراده را هم دارد. یکی از عواملی که می تواند مسئولیت پذیری را در کارکنان تقویت کند و در آن نقش داشته باشد فرهنگ سازمانی می باشد.
فرهنگ سازمانی در هر سازمان هویت و شخصیت آن سازمان به شمار میرود (صالحی و دیگران، 1387) به اعتقاد رابرت کویین برای شناخت سازمان و رفتارها و عملکرد کارکنان شناخت فرهنگ نیز گامی اساسی و بنیادی است زیرا با اهرم فرهنگ به سادگی میتواند انسجام تغییرات را تسهیل و جهتگیریهای جدید را در سازمان پایدار کرد. از این رو فرهنگ سازمانی به سادگی یک عامل اساسی در موفقیت سازمان و تحقق اهداف بلندمدت سازمان است. متأسفانه در بسیاری از سازمانها پرورش فرهنگ سازمانی به عنوان مهمترین وظیفه مدیران مورد توجه نیست. درحالی که فرهنگ سازمانی روی تمامی جنبه های سازمان تأثیر میگذارد و در هر سازمانی پدیدهای به دور از تأثیر فرهنگ نیست (اسدی،1383). ماهیت یادگیری و شیوهای که بر اساس آن یادگیری در سازمان رخ میدهد به شدت به فرهنگسازمانی وابسته است (مارکورات، 1385). فرهنگ سازمان را قادر میسازد تا بهترین بهره برداری را از دانش و تجربیات خود برای ایجاد و دستیابی به اهداف مطلوب انجام دهد. فرهنگ بسیاری از سازمان ها گرچه فرهنگ ضد یادگیری نیست اما غیر یادگیرنده است. در چنین فرهنگی خطرپذیری تلاش برای ارائه رویکردهای نوین به اشتراک گذاشتن اطلاعات و … تشویق نمیشود. درحالیکه ممکن است به نام نزدن وضع موجود پاداش در پی داشته باشد (مارکورات، 1385).
یکی دیگر از عوامل که می تواند روی مسئولیت پذیری کارکنان نقش داشته باشد جو سازمانی می باشد یكی از مسائلی كه سال های اخیر توجه دانشجویان علوم انسانی را به خود معطوف نموده جو سازمانی است. (قاسمی نژاد، سیاوت و نوری، 1384).
جوسازمانی منعکس کننده نگرش افراد از سازمانی است که نسبت به آن احساس دلبستگی میکنند و مجموعهای از ویژگیهایی است که توسط کارکنان سازمان وجود دارد و به عنوان نیروی اصلی در تعیین رفتار کارکنان مؤثر است (علاقمند، 1376).
مسائل مذکور درمحیط های سازمانی نیز بالطبع قابل توجه است، زیرا هرمحیط سازمانی همراه با جوی است که ممکن است آن را غیرقابل اعتماد و سرد و یا گرم و صمیمی و قابل اعتماد سازد. هرچه جو مثبت تر باشد، برقراری روابط انسانی آن آسان تر است و بالعکس جو بسته افراد را ازهم دور خواهد ساخت و منجر به استرس می گردد . نیز علاوه برآسیب های جسمانی و روانی تلاش های سازمان را عقیم می سازد(الوانی، 1368).
جو سازمان ها را می توان در نموداری ازجوباز، خودمختار، کنترل شده، خودی، پدرانه یا بسته نشان داد. مشخصه ممتاز جوباز میزان بالای برانگیختگی و سرزندگی و لاقیدی پایین است. جوبسته عملاً درمقابل جوباز قرار می گیرد، رهبری غیرمؤثر مدیر همچنین درسرپرستی او از نزدیک (تأکید بر تولید) و نیز در فقدان رفتار ملاحظه گری در رابطه با کارکنان و همچنین درعدم توانایی او به فراهم آوردن یک الگوی مشخص پویا ملاحظه می گردد این حالات روی هم باعث یأس و بی تفاوتی کارکنان می شود (به نقل از شیرکوند،1389).
عدم مسئولیت پذیری برای هر سازمان هزینه دارد. باید اعتراف کرد که نحوه کار کردن در بسیاری از سازمان ها درست نیست. امروزه افراد به تفکر مستقل همراه با تحول اساسی در روش کار کردن نیاز دارند هزینه عدم مسئولیت پذیری بر حسب زمان، انرژی و پول برای بیشتر سازمان ها بسیار زیاد است. مسئولیت پذیری در کارکنان موجب شناخت فرد از توانمندی های خود، حیطه وظایف مربوطه می شود. افراد مسئول در کارهای خویش دچار سر درگمی نمی شودو به راحتی می تواند مشکلات خود را حل کند و برای پیشرفت و کسب موفقیت تلاش کند، بنابراین لازم است تا باروش های مناسب مسئولیت پذیری را در نوجوانان بهبود بخشید.با توجه به مستندات فوق سوال اصلی این پژوهش عبارت است از: آیا بین فرهنگ سازمانی و جو سازمانی با مسئولیت پذیری رابطه معناداری وجود دارد؟
سئوال از مسئولیت پذیری در ابتدا چنان ساده به نظر می رسد که گویا بشر از بدو تولد خلقت، مسئول بودن خود را پذیرفته و ضرورتی برای طرح آن وجود ندارد. اما هر انسانی با تعمق در وجود خود به پیچیده بودن موضوع مسئولیت انسان و ضرورت طرح آن پی می برد، زیرا هر انسانی به عنوان موجودی آزاد و مسئول در ارتباط با خود، طبیعت و انسان های دیگر قرار گرفته است و مسئولیت نقش اساسی در تعادل ارتباط میان این مجموعه دارد.
اهمیت مسئولیت پذیری نیز کاملاً روشن است زیرا مسئولیت پذیری از مهم ترین جنبه های رشد جوانان و نوجوانان است و آنها در سایه ی پذیرش مسئولیت و مهارت های اجتماعی قادر به ارتباط با دیگران و سازگاری با اطرافیان و اجتماع خود می شوند. مسئولیت، حالتی که طی آن شخص نقش و اثر خود را در عوارض و نتایج یک فعالیت یا رفتار می پذیرد (اخلاقی بناری،پاک سرشت، صفایی مقدم،1378).
اهمیت مسئولیت پذیری بر هیچ کس پوشیده نیست. امروزه کسانی که به هر نحو درگیر کارهای اقتصادی هستند به خوبی آگاهی دارند که اعمال مسئولانه و منصفانه و اقدماتی که موجب بهبودی کیفیت زندگی افراد ذینفع مجموعه می شود منجر به توسعه اقتصادی یعنی سود آوری برای هر دو طرف معامله خواهد شد، با بهره گرفتن از راهکارهای لازم در زمینه مسئولیت پذیری سازمان ها روش تأثیر برکارمندان و در سطح بالاتر حتی جامعه ومحیطی را که درآن مشغول فعالیت هستند را تغییر داده اند. سازمان با افزایش روابط کاری واحترام به حقوق اساسی کارمندان مانند ایجاد موقعیت های یکسان برای آنها، عدم تبعیض و مدرنیزه کردن کارها سعی می کنند تا کیفیت زندگی نیروی کار، خانواده و موقعیت زندگی آنها را بهبود بخشند (باکر،2004).سازمان آموزش و فنی حرفه هم مستثنی از این سازما ها نیست
با توجه به این نکته که یکی از عواملی که می تواند در مسئولیت پذیری موثر باشد، فرهنگ سازمانی است در مورد این متغیر باید گفت که فرهنگ سازمانی شیوه زندگی یک سازمان می باشد و با توجه به اینکه منبع اصلی هرسازمان منبع انسانی آن است، عملکرد افراد در سازمان متاثر از فرهنگ سازمان می باشد (ضیائی، روشندل اربطانی، نرگسیان،1390). فرهنگ یک سازمان، باورها، نگرش ها، فرضیات و انتظارات مشترکی را در بر می گیرد که در نبود یک قانون یا دستورالعمل صریح، رفتارها را هدایت می کند و در اکثر سازمانها، غالب موقعیتهای مدیریتی این چنین است . فرهنگ می تواند منبع نیرومندی از هویت، هدف مشترک و رهنمود انعطاف پذیر باشد تاثیر فرهنگ سازمانی بر اعضای سازمان به حدی است که می توان با بررسی زوایای آن، نسبت به چگونگی رفتار، احساسات، دیدگاه ها و نگرش اعضای سازمان پی برد و واکنش احتمالی آنان را در قبال تحولات مورد نظر ارزیابی، پیش بینی و هدایت کرد. با اهرم فرهنگ سازمانی، به سادگی می توان انجام تغییرات را تسهیل کرد و جهت گیری های جدید را در سازمان پایدار کرد فرهنگ سازمانی برچسب اجتماعی است که از راه ارزش های مشترک، تدبیرهای نمادین و آرمانهای اجتماعی، اعضای سازمانها را به هم می پیوندد. مطالب یاد شده و بسیاری از تحقیق هایی که در زمینه فرهنگ سازمانی انجام شده است، نشان می دهد شناخت فرهنگ سازمانی به عنوان یک ضرورت مهم، در اولویت فعالیت های مدیران سازمانها قرار دارد، چون با شناخت درست و دقیق این فرهنگ و آشنایی با ویژگی های آن، مدیریت می تواند برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت خود را سامان داده و خود را برای رویارویی با بازار سرشار از تحول و رقابت آماده کرده و احتمال موفقیت و ضریب ماندگاری در بازار را افزایش دهد (فیض،1394).
یکی از متغیرهای با ارزش جهت مطالعه و تشخیص رفتار درسازمان، جو سازمانی است (پریتچار و کاراسیک، 1973، اشنایدر، 1972، کیمپل و همکارانش،1970).
به نظر میرسد که نبود جو سازمانی مناسب و نبود هماهنگی بین عوامل همچون جو سازمانی نبود فضای دوستانه وگرم درمحیط کارمی تواند تعادل روانی افراد را بر هم زده و بر نحوه رفتار و عملکرد آنها تأثیر داشته باشد و فرد را دچار مشکلات زیادی ازجمله فرسودگی شغلی، ترک شغل و غیبتهای مکرر نماید و نهایتا” موجب عدم کارایی و بهرهوری میگردد. جو سازمانی نامناسب میتواند بخش عظیمی از سرمایه سازمان وتلاشهای کارکنان شایسته را جهت دستیابی به سطح بهرهوری سازمان ضایع کند(ساعتچی،1385).
جو سازمانی تأثیر عمدهای در رفتار سازمانی دارد و مدیران میتوانند تأثیر مهم و مثبتی در توسعه و بهبود جو سازمانی داشته باشند. در یک سازمان ممکن نیست به حداکثر عملکرد دست یافت مگر اینکه جو مناسبی در سازمان وجود داشته باشد. با افراد برانگیخته شده و با رغبت کار کنند (علاقمند، 1376). همانگونه که هر فرد دارای خصوصیات مخصوص به خود است که آن را درمجموع شخصیت مینامیم، جو سازمانی، به عنوان مجموعه از خصوصیات داخلی از جهتی مشابه تعریف شخصیت است. جو هر سازمانی تقریباً شخصیت آن سازمان است. یعنی نسبت جو به سازمان، مثل شخصیت به فرد است(هوی و سیکل،1385).
نقش فراگیری آموزش های فنی و حرفه ای در ایجاد اشتغال پایدار را مورد توجه قرار داد و این آموزش ها را کلید اشتغال برای افراد جویای کار و جوانان دانست. با توجه به اهمیت آموزش های فنی و حرفه ای، وظیفه سنگینی بر دوش یکایک اعضای خانواده آموزش فنی و حرفه ای است و تمامی کارکنان در هر جایگاهی باید مسئولیت پذیری را سرلوحه کار خویش قرار دهند . توجه به شرایط و اقتضائات و ضروریات مسئولیت پذیری باعث می شود که کارمندان در سازمان فنی حرفه ای مهارت های لازم را در تطبیق خود با مسائل مربوط کار و جامعه بیاموزند. لزوم توجه به موقع مدیران رده بالا به قابلیت های اجتماعی از جمله مقوله مسئولیت پذیری امری ضروری به نظر می رسد با نوجه به اهمیت متغیر های مورد بحث و اینکه در اداره سازمان آموزش و فنی حرفه ای پژوهش های مشابه اجرا نشده است، لذا پژوهشگر به تبیین رابطه بین فرهنگ سازمانی و جو سازمانی با مسئولیت پذیری کارکنان مراکز آموزش فنی و حرفه ای شیراز می پردازد.
هدف اصلی:
اهداف فرعی:
فرضیه های تحقیق
فرضیه اصلی:
فرضیه های فرعی
1) تعریف مفهومی
فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی الگویی اساسی از مفروضات ارزش ها و باورهای اساسی است که روش صحیح تفکر و اقدام در خصوص مسائل و فرصت هایی که سازمان با آن مواجه می شود را مورد توجه قرار می دهد (مقیمی 1390)
جوسازمانی
آیرز جوسازمانی را به عنوان مجموعه ای از خصوصیاتی که یک سازمان را توصیف می کند ، تعریف می کند.و آن را دارای سه ویژگی 1- در طی زمان نسبتاً با دوام است 2- رفتار افراد را در سازمان تحت تاثیر قرار می دهد.3- آن را از سازمان های دیگر متمایز می کند،می داند (آیرز،2005)
جو سازمانی، دارای شش بعد به شرح زیر می باشد: (به نقل از مبین ، 1388)
1- حمایتی: رفتار حمایتی مدیر به وسیله علاقه خالص وحمایت معلمان منعکس شده است وتوجه اساسی به معلمان را انعکاس می دهد مدیر از پیشنهاد های آموزشی معلمان استقبال کرده و به آنها گوش می دهد. مدیران حمایتی به شایستگی حرفه ای معلمان آموزشی احترام قائل شده و علاقه شخصی وحرفه ای به آنان دارند.
2- دستوری:منظوراز این بعد سرپرستی خشک مدیر بوده که تا حدودی وظیفه مدار می باشدونیازهای شخصی معلمان را کمتر رعایت می کند. مدیران حتی جزئیات فعالیت های مدرسه ومعلمان را به طور مداوم از نزدیک کنترل می کنند.
3- تحدیدی: به جای تسهیل کردن کار معلم درمقابل آن مانع ایجاد می کند.مدیر کاغذ بازی ، شرایط کمیته ای ،وظایف خشک ودیگر درخواست هایی که درمسئولیت های معلمان مداخله می کند به آنها تحمیل می کند.
4- همکارانه :ازعمل وعکس العمل بازوحرفه ای دربین معلمان حمایت می کندمعلمان به مدرسه خود افتخارکرده و ازکارکردن با همکاران خود لذت می برند، بیشتر همدردی کننده و پذیرنده بوده وبه احترام متقابل دو جانبه به شایستگی حرفه ای همکاران خود قائل هستند.
5- صمیمی:شامل روابط نزدیک مابین معلمان نه تنها درمدرسه بلکه خارج از آن می باشدو ا نعکاس دهنده ی یک شبکه ی قوی وبه هم پیوسته حمایت اجتماعی مابین گروه آموزشی مدرسه است. معلمان همدیگر راخوب شناخته دوستان شخصی یکدیگر بوده، به طورمرتب باهم ارتباط اجتماعی داشته و از همدیگر قویاً حمایت می کنند.
6- تظاهر به کار:معنی دار نبودن وتوجه نکردن به فعلیت های حرفه ای را انعکاس می دهد.معلمان فقط در کارهای گروهی ویا ایجاد گروه غیرسودمند وقت کشی کرده ودارای اهداف وتمایلات مشترک نیستند.رفتارآنان نسبت به همکاران خود وسازمان غالباً منفی وانتقاد آمیز است.
مسئولیت پذیری
مسئولیت پذیری یک الزام و تعهد درونی از سوی فرد برای انجام مطلوب همه فعالیت هایی که به عهده اوگذاشته شده است می باشد و از همان فرد سرچشمه می گیرد (اسدی،1389). مفهوم کلی مسئولیت آن است که هر فرد و نه هیچ شخص دیگری جوهر،ذات یا ماهیت وجود خود را تعیین می کند. قبول مسئولیت برای زندگی خود یکی از ویژگی های افرادی است که شخصیت سالمی دارند.شیوه ی دیگر پرداختن به مفهوم مسئولیت پذیری، توانایی پاسخگویی است (ساعتچی،1385).
تعاریف عملیاتی
فرهنگ سازمانی
در این پژوهش منظور از فرهنگ سازمانی نمره ای است که فرد از پرسشنامه فرهنگ سازمانی الگوی رابینز(1991) بدست می آورد.
جو سازمانی
در این پژوهش عبارت است از نمرهای كه آزمودنی از پرسشنامه جو سازمانی سوسمون و سام دیپ (1989) به دست میآورد.
مسئولیت پذیری
میزان نمره ای است که هر آزمودنی از مقیاس سنجش مسئولیت پذیری پرسشنامه کالیفرنیا(۱۹۸۷) به دست میآورد.
.Clemes and been
پژوهش در هر زمینه ای بدون برنامه ریزی و آماده سازی زمینه های نظری و ابزاری آن غیر ممکن است یا سرانجام مناسبی نخواهد داشت. قبل از آغاز فرایند اصلی پژوهش، محقق باید بداند به دنبال پاسخ به چه سوال هایی است و در واقع بر اساس سوال هایی که در ذهن خود دارد نقشه راه را مشخص کرده و خود را به ابزارهای لازم برای یافتن پاسخ سوال ها مجهز نماید. شناخت مسئله تحقیق، دانستن اهمیت پرداختن به آن، آشنایی با حوزه های مختلف موضوع مورد بررسی به محقق کمک می کند موضوع و حوزه تحقیق خود را مشخص کرده و متناسب با آن برنامه ریزی لازم را برای استفاده از ابزارها و روش های بهینه جهت جمع آوری و تحلیل اطلاعات انجام دهد و در نهایت به نتایج معتبر و قابل استناد دست یابد. تحقیق حاضر با هدف بررسی رابطه بین سبک های تفکر و رضایتمندی کارکنان در گروه های آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد مرکز پرداخته شده است. در راستای این تحقیق به بررسی رابطه بین سبک های تفکر با رضایتمندی کارکنان پرداخته می شود و در انتها به پیش بینی رضایتمندی کارکنان از طریق سبک های تفکر پرداخته می شود.
انسان ها در ابعاد مختلف، دارای تفاوت هایی هستند که در توانایی ها، استعداد و رغبت ها و سرانجام در سبک تفکر آنها نمود پیدا می کند. توجه به این تفاوت ها، باعث می شود که افراد در سیر های موفقیت مناسب هدایت شوند. شاید مهم ترین مسأله ای که باید نسبت به آن آگاه و هوشیار بود، وجود سبک های تفکر افراد است. استرنبرگ (1997) سبک تفکر را به عنوان طریقی که فرد می اندیشد، تعریف کرده است. او در این باره گفته است: «سبک تفکر یک توانایی نیست، بلکه به چگونگی استفاده ما از توانایی هایمان اشاره می کند» افراد ممکن است عملاً در توانایی ها مشابه هم اما در سبک های تفکر، متفاوت باشند (استرنبرگ ، 1380).
استرنبرگ در چهارچوب نظریه خودگردانی ذهنی، سیزده سبک تفکر اصلی یعنی قانون گذار، مجری، قضایی، کلی نگر، جزئی نگر، آزادی خواه محافظه کار، مونارشی، آنارشی، الیگارشی، سلسله مراتبی، درونی و بیرونی را شناسایی کرده است که هر یک ویژگی و تعریف خاص خود را دارد (استرنبرگ، 1997؛ کاستلز، 1380).
نگرش فرد نسبت به شغل خود، برآورده ساختن نیازهای شغلی وی مطابق با توانایی ها و تمایلاتش را در بر می گیرد و رابطه مستقیمی با رضایت شغلی وی دارد. رضایت شغلی به گفته بسیاری از کارشناسان، یکی از چالش برانگیزترین مفاهیم سازمانی و پایه بسیاری از سیاست ها و خط مشی های مدیریت برای افزایش بهره وری و کارایی سازمان می باشد (هومن، 1381: پیشگفتار)، و از موضوعاتی است که از دهه 1920 به بعد بارها در سازمان های مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است. برخی از پژوهشگران بیان کرده اند که مطالعه و شناخت سبک های تفکر برای پیش بینی موفقیت های تحصیلی و فعالیت های آموزشی و برای پیش بینی انتخاب های شغلی، بسیار مفید و ضروری است. می توان گفت که در صورتی که شخصی بتواند به درستی شغل مناسب خود را انتخاب کند و به شغلش علاقمند باشد، ممکن است که در آینده رضایت شغلی هم داشته باشد. عدم توجه به سبک تفکر کارکنان در کارکنان گروه های آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد مرکز و سوق دادن تفکر صحیح آنها به سمت عملکرد بهتر و اثربخشی بالاتر یکی از مشکلات این سازمانها است. مدیران باید در مورد سبک تفکر کارکنان در سازمان تحقیق نمایند و سبکی در سازمان مورد تایید قرار گیرد که بیشترین نتیجه را در بر داشته باشد. عدم توجه سازمان به رضایت شغلی نیز بزرگترین نقطه شکست سازمانهاست. سازمانی که به رضایتمندی کارکنان توجه نکند، مسلما درایجاد تعهد بین کارکنان نیز دچار مشکل می شود.
با توجه به اینکه در زمینه ارتباط بین انواع سبک تفکر و رضایتمندی کارکنان تاکنون هیچ پژوهش مستقل و جداگانه ای ضروت نگرفته است، لذا این مطالعه به بررسی ارتباط بین سبک تفکر و رضایت مندی کارکنان در بین گروه های آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد مرکز، می پردازد. لذا سؤال اصلی این پژوهش به این صورت بیان می شود که آیا بین انواع سبک تفکر و رضایتمندی کارکنان گروه های آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی تهران، واحد مرکز، ارتباط معناداری وجود دارد یا خیر؟
هدف اصلی:
اهداف فرعی:
رابطه وجود دارد.
رابطه وجود دارد.
تحقیق حاضر به بررسی رابطه بین سبک های تفکر و رضایتمنید کارکنان می پردازد.
قلمرو مکانی تحقیق مشتمل بر گروه های آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد مرکز می باشد.
قلمرو زمانی تحقیق نیمه اول 1394 می باشد.
سبک تفکر:
سبکهای تفكر ترجیحهای شناختی هستند كه بر روی نحوه رفتار و احساسات تأثیر میگذارند (ژانگ، 2000: 55-37). افراد تنها دارای یک سبك تفكر خاص نیستند، بلكه دارای نیمرخی از سبكهای تفكر متفاوت هستند و فردی موفق است كه سبكهای ترجیحی وی بتواند بین محیط، نیازها و تواناییهای وی تطابق ایجاد كند. زمانی بین سبکها، تواناییها و تقاضاهای محیط ارتباط صحیحی برقرار میشود كه افراد بتوانند وظایف خود را به گونهای انجام دهند كه از سبك ترجیحی خود استفاده كنند یا سبك ترجیحی خود را تغییر دهند. به عبارت دیگر، سبکها میتوانند تغییر كنند یا در موقعیتهای خاص، سبكی كه دارای كارآمدی بیشتری است، انتخاب شود. استرنبرگ شیوههای متفاوت افراد در پردازش اطلاعات را به عنوان سبکهای تفكر نامگذاری كرده است. وی در نظریه خود حکومتی ذهنی استرنبرگ سیزده سبك تفكر را در قالب پنج بعد كاركردها، فرم ها، سطوح، حیطهها و گرایشها مطرح میکند (ژانگ، 2006: 107-95).
رضایت کارمند:
رضایت شغلی عبارت است از حدی از احساسات و نگرشهای مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند. وقتی که شخص میگوید دارای رضایت شغلی بالایی است، این بدان مفهوم است که او واقعاً شغلش را دوست دارد، احساسات خوبی دربارة کارش دارد و برای شغلش ارزش زیادی قائل است. نتایج تحقیقات نشان میدهد که کارکنان با رضایت شغلی بالاتر، از نظر فیزیک بدنی و توان ذهنی در وضعیت خوبی قرار دارند (جواهری و همکاران، 1388).
سبک تفکر:
برای اندازه گیری سبک تفکر از در پژوهش حاضر جهت سنجش متغیر سبک تفکر از بخشی از پرسشنامه استاندارد سبک های تفکر استرنبرگ-واگنر (TSI) (1979) که سه سبک قانون گذار، قضاوتگر و اجرایی را مورد سنجش قرار می دهد، استفاده شده است، این پرسشنامه دارای 23 سؤال میباشد. سبک قانونگذار دارای 8 سوال، سبک اجرایی نیز دارای 8 سوال و سبک قضایی شامل 7 سوال می باشد. رضایت کارمند:
جهت سنجش متغیر رضایت شغلی از پرسشنامه استاندارد راهنمای توصیف شغل (JD) اسمیت کندال و هیولین (1969) با 70 سوال استفاده شده است.
Sternberg
mental self- government