71
آمار توصیفی 71
4-1 – توصیف روابط تک متغیره 71
4-2 توصیف روابط دو متغیره 92
4-3 آزمون فرضیه های تحقیق 105
فصل پنجم: نتیجهگیری و پیشنهادات
5-1 نتیجهگیری 113
5-2 جمعبندی نتایج توصیفی تحقیق 114
5-3 جمعبندی نتایج استنباطی تحقیق 114
5-4 یافتههای نظری تحقیق 115
5-5 پیشنهادهای کاربردی تحقیق 117
5-6 پیشنهادهای پژوهشی تحقیق 117
5-7 محدویتهای تحقیق 118
منابع 119
– بیان مسله
دموکراسی مسئله توازان اجتماعی(عالم، 298: 1388). و متضمن رضایت مردم و اجرای اراده عمومی است(راش، 90:1383). وجه مشخص دموکراسی این است که در آن همه تصمیمات بطور مستقیم و غیرمستقیم مبتنی به آرای مردم است(لاکومب،22:1382). گوهر دموکراسی همانا مشارکت اعضای اجتماع در حکومت است(کوهن، 391:1373). دموکراسی از انواع حکومت است و وجه مشخص آن اعلام رسمی تبعیت اقلیت از اکثریت و به رسمیت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد جامعه است. رژیم حکومتی که درآن قدرت ناشی از ملت است(آقا بخشی و افشاری راد،76:1377). از هنگام یونان باستان اجماع گستردهای وجود داشته است، که دموکراسی نمایانگر حکومت به وسیله مردم و یا بطور دقیقتر، حکومت به وسیله اکثریت است(مکفرسون،9:1376). مکتب دموکراسی مبتنی بر فلسفهای اخلاقی است که میخواهد زندگی اجتماعی افراد را تا آنجا که ممکن است به هماهنگی ارادههای افراد مبتنی سازد و بدین طریق ارادههای افراد را در جامعه بارور می کند(لاکومب،25:1382). دموکراسی الگویی نوین است که سازمان ملل متحد، دولتها و ملتها در دهه پایانی قرن بیستم و آغاز سده جدید برای پرهیز از جنگ و خونریزی و استقرار صلح و امنیت بین المللی مورد توجه قرار دادهاند(احتشامی،17:1388). و همچنین بارینگتن مور پیدایش و رشد دموکراسی را کشاکشی طولانی و ناتمام برای دستیابی به سه هدف میداند: 1- محدود کردن قدرت خودکامه 2- نهادن قوانین و مقررات عقلایی و عادلانه به جای مقررات خودسرانه 3- سهیم شدن طبقات پایین جامعه در تصمیمگیریها(مور، 1375: 9).
دموکراسی واژهای است یونانی که از قرن شانزدهم وارد زبان انگلیسی شد(هلد،14:1378). دموکراسی اصطلاحی است مشتق از واژه یونانی Demokratia که در آن پیشوند دموس به معنا و مفهوم اداره داخلی کشوری در برابر پولیس اداره امور خارجی کشور به کار میرود. دموس بعدها به معنای تهیدستان و روستائیان و سرانجام به معنای مردم استعمال شده است. کراسیا از ریشه کراتوس مشتق شده و به معنای اقتدار و اختیار و نیز حکومت و فرمانروایی میباشد(علی بابائی،1365: 113).
تحقیقات تاریخی و باستانشناسانه اخیر محققان نشان داده است که ریشه مفهومی و نهادی بعضی از ابداعات سیاسی که منجر به ایجاد نظامهای مردمسالار گردیده است. در تمدنهای قدیمیتر از یونان باستان و در میان تمدنهای شرقی وجود داشته است. این محققان سابقه اولین نظامهای مردم سالار را به تاریخ کهن سومر، در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد باز میگردانند(کمالی اردکانی،1384 : 23).
جاکوبسن در مقاله “دموکراسی اولیه در مزوپوتامیای باستان”، ریشههای اولیه و کهن دموکراسی را در مزوپوتامیا، یعنی میان رودان جستجو میکند. او استدلال میکند که دموکراسیها در بینالنهرین(سومریها) تکوین و سپس به دیگر مناطق از جمله یونان گسترش یافته است(Jacobsen, 1943). او میگوید: «در دموکراسی بدوی سومر قدرت نهایی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشت که از تمام مردان بالغ آزاد تشکیل میگشت. به طور متعارف امور روزمره جامعه را شورای معمرین شهر اداره میکرد …. تمام کارهای بزرگ و تمام تصمیمهای مهم از مجمع عمومی همه اتباع سرچشمه میگرفت». اسپیزر ( Speiser) مینویسد: «مقام مجمع شهر، سرمومری بر پایه مشورت استوار بود و دلالت آن محدود کردن قدرت سیاسی حکمران بود». ساموئل کرامر مینویسد: «دموکراسی و مهمترین بنیاد آن یعنی «مجمع سیاسی» محصول تمدن غرب نیست و در انحصار آن نبوده، نخستین مجمع سیاسی تاریخ مدون بشر، در شهرهای مستقل سومر پدید آمده» (هانتینتگتون،26،1373). رابرت دال میگوید: «دموکراسی نیز شبیه آتش، نقاشی و یا نوشتن، بیش از یکبار و در چند جا اختراع شده و علاوه بر یونان باستان در هر کجا که شرایط زمانی و مکانی مطلوب وجود داشته، دموکراسی از نو اختراع شده است» (کمالی اردکانی،24:1384). ریشههای دموکراسی مدرن ابتدا در انگلستان و در محتوای فرمان بزرگ در سال 1215 از سوی پادشاه وقت صادر شد جستجو نمود که در آن پادشاه اختیارات خود را به نفع زمینداران محدود میسازد و هسته پارلمان را بنا می کند(Hoit.1992). مفهوم دموکراسی به معنی شکل حکومت، سابقهاش به فیلسوفان یونانی میرسد، اما معنی جدید آن مربوط می شود به قیامهای انقلابی جامعه غربی اواخر سده هیجدهم(هانتینگتون،8:1373). امروزه در سده بیست و یکم میلادی، دموکراسی رایجترین نظام سیاسی است. دموکراسی مدرن در آغاز پدیدهی بود که در کشورهای غربی گسترش یافت و جانشین نظامهای سیاسی تکحزبی، توتالیتر و فاشیستی گردید(بشیریه،15:1380). تا آنجا که برنده نوبل جایزه اقتصاد در سال1988، آمارتیا سن ظهور دموکراسی را بزرگترین رویداد قرن میداند(سن،100:1383).
حکومتهای امروزی برای مشروعیت خویش در سطح جهان تلاش میکنند با بکارگیری دموکراسی و اصول آن، حکومت خود را حکومت مردم و بنا به خواست و اجماع و رضایت مردم بدانند و قدرت خود را عملا ناشی از خواست مردم بدانند(فلاحی،17:1389). تا آنجا که در واقع، رهبران و صاحب نظران سیاسی پیوسته «پیروزی دموکراسی» را گوشزد میکنند و میگویند به «پایان تاریخ» رسیدهایم(دال،1995). با فروپاشی کمونیسم اروپایی و تجزیه ابرقدرت آن اتحادجماهیرشوروی، فوکویاما، در مقاله پایان تاریخ(ایدئولوژی) میگوید: دموکراسی توتالیتاریسم را شکست داده است، گیدنز میگوید بیگمان این جریان جهانی شدن و دگردیسیهای ملازم آن در زندگی روزانه است که زمینه فشار به سوی استقرار دموکراسی را در جهان امروز فراهم میسازد. ضعف دولتهای قدرتمند که فوکومایا از آن سخن میگوید. از همان آغاز در جوامع کمونیستی وجود نداشت، بلکه محصول دگرگونی شرایط در محیط گستردهتر جامعه جهانی بود. گسترش بازاندیشی اجتماعی و سنتزدایی است که فراگردهای استقرار دموکراسی را در جهان امروز بر میانگیزاند(گیدنز169:1382). و آنتونی آربلاستر در کتاب دموکراسی میگوید: دموکراسی یکی از پایدارترین ایدهها در سیاست است و در قرن بیستم به موضوعی بنیادی تبدیل شده است. احتمالاً دموکراسی همیشه موضوعی اصلی خواهد بود و از نیاز به خلق دموکراسی و نه دفاع از آن سخن میگوید(آربلاستر، 19:1385). کارلز بوآ میگوید: بی شک، اکثر آدمیان ممکن است بخواهند تحت نهادهای آزاد زندگی کنند. بر طبق نظر سنجیهای اخیر، دو سوم مردم در هر پنج قاره ادعا دارند که دموکراسی را به هر رژیم دیگر ترجیح میدهند(سی ایچ داد،25:1386). و در نظر گروگل دموکراسی تنها شکل مشروع حکومت در دنیای امروز است(فاضلی، 1389: 86). بنیاد دموکراسی ایمان به استعدادهای طبیعت آدمی است یعنی ایمان به هوشمندی آدمی و به قدرت تجربه یک کاسه شده و از تعاون بر آمده است. باور این نیست که این چیزها در حد کمالاند، بلکه عقیده بر این است که اگر فرصت تجلی داشته باشند رشد خواهند کرد و خواهند توانست به نحوی پیشرونده دانش و خرد لازم را برای راهبرد کنش جمعی فراهم آورند(جونز،1491:1380).
در بحثهای مربوط به معنای دموکراسی، سه برداشت عام جا باز کرده است.
1- به معنی شکل خاصی از حکومت برحسب منابع قدرت برای حکومت، دراین معنا دموکراسی حکومتی است که تمامی نهادهای آن برخاسته از اراده مردم باشد.
2- بر حسب مقاصدیکه حکومت در پیش میگیرد. در این معنا، هدف دموکراسی تأمین منافع مردم ذکر میشود.
3- بر مبنای شیوه و روالکاری که در شکل حکومت به کار گرفته میشود(هانتینگتون،8:1373).
از لحاظ فلسفه اجتماعی دموکراسی دارای سه جنبه است: اجتماعی، اقتصادی و سیاسی
منظور از جنبه اجتماعی دموکراسی آن است که تبعیضات براساس طبقه، کاست کیش و آیین، رنگ پوست و جنسیت نباید وجود داشته باشد. در جنبهی اقتصادی دموکراسی چنین معنی میدهد که باید توزیع متناسب ثروت در جامعه وجود داشته باشد و تفاوتهای خیلی زیاد بر اساس ثروت از بین برود، دموکراسی اقتصادی حقکار و دستمزد عادلانه و حق نامحدود بهرهمندی از زندگی را به رسمیت میشناسد. جنبهی سیاسی دموکراسی دلالت میکند بر وجود حقوق سیاسی یعنی حق دادن رای، حق اعتراض به انتخابات و حق رسیدن به مقامات عمومی. برای اعمال موثر این حقوق، فرد باید از آزادی بیان، آزادی مطبوعات و اجتماعات و همه دیگر آزادیهای سیاسی و مدنی بهره مند باشد(عالم،299:1388). در یک نظام دموکراتیک چهار عنصر یا رکن اصلی وجود دارد: برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، وجود دولت شفاف و پاسخگو، رعایت حقوق مدنی و سیاسی و وجود جامعه دموکراتیک یا مدنی(بیتهام 1389: 5-53).
ژرژ سورن سن در کتاب «دموکراسی و دموکراتیزهکردن»، پیششرطهای زیر را برای تحقق دموکراسی لازم دانسته است: 1- نوگرایی و ثروت: در این زمینه، تحلیلهای تجربی فراوانی وجود دارند که موید این نظریه هستند 2- فرهنگ سیاسی: در پارهای از فرهنگها، سلسلهمراتب اقتدار و عدم تساهل از اهمیت بیشتری برخوردارند. روشن است این فرهنگها به میزان کمتری مشوق مردمسالاری خواهند بود. 3- ساختارهای اجتماعی جامعه و نقش گروهها و طبقات مشخص: برینگتون مور در جستجوی ریشههای تاریخی مردمسالاری، نتیجه میگیرد که لازمه رشد دموکراسی پارلمانی، وجود طبقه مستقل و فعال شهری(بورژوا) است. البته برخی نظریهپردازان معتقدند همیشه و همهجا دستیابی به مردمسالاری مستلزم مبارزه همگانی علیه گروه پیشگام بورژوازی بوده است 4- عوامل خارجی: نظریهپردازان نوگرایی از نفوذ عامل خارجی بهعنوان عامل مثبت در راستای رشد مردمسالاری یاد میکنند، اما نظریهپردازان وابستگی، برعکس بر این باورند که نابرابری و مشکلات اقتصادی و اجتماعی جهان سوم، در واقع برخاسته از وابستگی آنها به نظام اقتصاد جهانی هستند و این امر امکان رشد مردمسالاری را بسیار مشکل میکند(سورن سن،35:1381).
متغیرهایی که به دموکراسی مدد میرسانند عبارتند از: 1- سطح بالای همگانی ثروت اقتصادی 2- توزیع به نسبت مساوی درآمد و ثروت 3- اقتصاد بازار 4- وجود طبقه متوسط نیرومند 5- سطح بالای سواد و آموزش 6- وجود روحیه اعتراض و حق طلبی (پروتستانتیسم) 7- پیشرفت و تکامل بحث و مناظره سیاسی قبل از مشارکت سیاسی 8- علاقه و تسلیم بودن رهبران سیاسی به دموکراسی 9- وجود سنتهای احترام به قانون و حقوق فردی(هانتینگتون، 1373: 5-44).
طبقه اجتماعی
از مفاهیم اساسی در جامعه شناسی، واژه طبقه است که قدمت آن طول تاریخ تفکر اجتماعی بشر بوده است. اما در نخستین تقسیمبندی افلاطون شهروندان را به سه طبقه زمامداران، طبقه نگهبانان و طبقه کارگران تقسیمبندی کرد. همچنین ارسطو میگفت در هر کشور مردم سه گروهاند: اول توانگرانند، دوم فقیران و سوم آنان که در میان این دو گروهاند(تامین،2:1379). این واژه در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی باب شد، ابتدا توسط آدام اسمیت در کتاب «ثروت ملل» و سپس به وسیله سن سیمون و ریکاردو و در انقلاب 1789 فرانسه به مفهومی نو عرضه شد. و مارکس برای اولین بار واژه طبقه را در کتاب «سهمی در نقد فلسفه حق هگل» به کار برد(رایت میلز،1385: 94).
در ادبیات جامعه شناسی سیاسی به طور کلی منظور از طبقات اجتماعی گروه بندیهایی است که بر اساس رابطهای که با وسایل تولید و مالکیت و یا کنترل منابع اقتصادی دارند، تعریف میشوند(بشیریه،1387: 59).
در این تحقیق بدنبال آن هستیم که هر یک از طبقات اجتماعی در شهر گیلانغرب چه گرایشی به دموکراسی دارند. عموما رهیافتهای گذار طبقات اجتماعی به دموکراسی به دو دسته تقسیم میشوند، عدهای از اندیشمندان طبقه متوسط را خواهان و عامل دموکراسی میدانند و عدهای دیگر دموکراسی را حاصل مبارزات طبقه کارگر میداند. با توجه به یافتههای نظری موجود میتوان گفت: طبقه بالا بدلیل محافظهکاری و همچنین تمایل به حفظ وضع موجود و اقتصاد بازار آزاد که در آن آزادی سرمایه وجود دارد گرایش مثبتی به دموکراسی
دارد بطوری که این گرایش طبقه بالا، به دموکراسی بیشتر از گرایش طبقات دیگر میباشد. طبقه متوسط سنتی بدلیل اقتصاد بازار آزاد و ناتوانی در رقابت با آن گرایشی مثبتی به دموکراسی ندارد. طبقه متوسط جدید بدلیل کسب پایگاه اکتسابی و همچنین روشنفکری و دگراندیشی گرایشی مثبت به دموکراسی دارد. طبقات کارگر بدلیل تشکلها و سندیکهای کارگری و همچنین برخورداری از حق اعتصاب و کسب قدرت چانهزنی از خواهانان دموکراسی میباشند. طبقات پایین نیز بدلیل برخوداری از کمکهای مالی دولتی و تمایل به حفظ وضع موجود دیدگاهی مشابه با دیدگاه طبقات بالا دارند و گرایش این طبقه نیز به دموکراسی مثبت میباشد. دموکراسی سبب تعدیل وضع طبقات مختلف میشود که طبقات بالا به حقوق سیاسی طبقات پایین، به ویژه سهیم کردن آنها در توزیع قدرت، توجه بیشتری مبذول دارند. آنچه که بصورت کلی میتوان استنباط کرد این است که شیوههای زندگی بازرگانی و بورژوازی و روشنفکری و کارگری هماوایی بیشتری با دموکراسی دارد.
دموکراسی برای طبقات مختلف جامعه معانی گوناگونی دارد، برای طبقه مرفه جامعه، دموکراسی به معنای آزادی سرمایه و در نتیجه منافع ناشی از نابرابری است، ولی برای طبقات فرودست به معنای مساوات، آن هم در بین گروه هاست(لفت ویچ، 1378: 185). توسعه و رشد دموکراسی به مناسبت توسعه تاسیسات عمومی، امکان روز افزون حصول به مقامات بالاتر سلسله مراتب اجتماعی برای عناصر جدید، خواه از طریق انتخابات و خواه از طریق صعود در سلسله مراتب حزبی و اتحادیهها و سازمانهای گروهی دیگر فراهم میآورد، خلاصه کلام امکانات تازهای برای ارتقاء افراد وجود دارد. تحت فشار عقاید و نظرات مختلف نیز ممکن است نقل و انتقالات اجتماعی و حتی هم سطحی اجتماعی بوجود آید(لاروک،38:1385).
1-2- سوالات تحقیق
سوال کلی
میزان گرایش طبقات اجتماعی به دموکراسی در بین شهروندان بالای 18 سال شهر گیلانغرب چقدر است؟
سوالات جزئی
1- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای 18 سال شهر گیلانغرب بر حسب اشتغال متفاوت است؟
2- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای 18 سال شهر گیلانغرب بر حسب تحصیلات متفاوت است؟
3- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای 18 سال شهر گیلانغرب بر حسب درآمد متفاوت است؟
4- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای 18 سال شهر گیلانغرب بر حسب مالکیت متفاوت است؟
5- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای 18 سال شهر گیلانغرب بر حسب محل سکونت متفاوت است؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
در آغاز قرن بیست و یکم، دموکراسی چنان به یک ارزش سیاسی برتر و جهانگیر تبدیل شده است که گویی بدون آن جهان قادر به ادامه حیات خود نیست. برای بسیاری از مردم، تصور جهان بدون دموکراسی به معنای بازگشت استبداد و انواع خشونتهای هراسانگیز است که کل تاریخ بشریت را در تسخیر خود داشتهاند. اما گسترش اندیشه و پراکسیس دموکراتیک فقط به دلیل وجود چنین رقبا و یا ترس مردم از آنها نیست. پوپر دموکراسی را برای گسترش آزادی، برابری و حرکت گام به گام جهت زدودن درد و رنج بشری شایستهترین نظام حکومتی میداند.
آنچه سبب میشود که راجع به دموکراسی به تحقیق پرداخت این است که امروزه دموکراسی دیگر مسله حکومتها نیست، بلکه دموکراسی مسله مردم و ملتهاست که در پی کسب حقوق برابر سیاسی و مدنی، مشارکت در امور و تعیین سرنوشت خود و محدود کردن قدرت حاکمان و جلوگیری از فضای اختناق و استبداد و برخورداری از مواهب آزادی بیان و عقیده و اندیشه است. دموکراسی فی نفسه دارای ارزشهای است که انسانها در طول تاریخ به دنبال تحقق آنها بودهاند. اصل خودمختاری، مشارکت، آزادی، برابری … از ارزشهای هستند که امکان تحقق آنها در روابط و مناسبات دموکراتیک امکان پذیر است. دموکراسی تنها شیوه زیستی است که با اصل ” انسان بودن ” آدمیان جور در میآید و میتواند به تحقق ارزشها و کرامتهای وجودی انسانها کمک کند. همچنین دموکراسی موقعیتهای را ایجاد میکند که جدالها و نزاعها به خشونت نینجامد و در واقع حل مسالمتآمیز اختلافات را تشویق میکند. و ما نیز در این تحقیق برآنیم که دموکراسی را از نگاه طبقات مختلف اجتماع بررسی کنیم.
اما در یک تقسیمبندی کلی اهمیت و ضرورت تحقیق در مورد دموکراسی را بیان میکنیم:
1- نقش بازدارنده دموکراسی از بروز انقلابات و بحرانهای سیاسی و همچنین تثبیت و مشروعیت بخشیدن به نظام موجود:
سیر تحول فرهنگ و تمدن بشر همواره ایجاب مینمود که برای حفظ نظم و استقرار آرامش در جامعه پیوسته قوانین و مقرراتی تدوین گردد. اما قوانین و مقرراتی که در ادوار مختلف تمدن انسانی تدوین گردیده است، همواره حافظ منافع کلیه آحاد و طبقات جامعه نبوده بلکه منافع اقلیت محدودی را تامین میکرد و اکثریت مردم در جوامع مختلف در حالیکه خود از حقوق انسانی محروم بودهاند، برای حفظ منافع اقلیتها کوشیدهاند، نهضتها و قیامهای گوناگون ملتها و جوامع مختلف در ازمنه تاریخ، نتیجه و بازتاب همین نابرابریها و اختناق افکار و عدم مساوات و تبعیضات گوناگون است که میتوان بهترین نمونه آن را در انقلابات قرن هیجدهم اروپا دید(امیر اقدسی،8:2536). تمامی انقلابات تاریخ بشری برای تحقق دموکراسی صورت گرفته است(شجاعی زند،57:1380) دموکراسیهای سیاسی در مقابله از بروز انقلابات سیاسی و تغییرات قهری حاکمیت، نقش بازدارنده ایفا می کند(امیرکواسمی،39:1389). تغییرات در حکومت مدرن بدون بکارگیری شیوههای قهرآمیز نیز صورتپذیر است و با توسل به دموکراسی نیاز به انقلاب درباره تغییر حکام وجود ندارد(Aptheker,1967:12). بروز انقلابها از عدم نهادینه شدن دموکراسی منبعث میشوند که با تکامل آن گمان میرود این نوع چالشهای سیاسی نیز پایان یابند(امیرکواسمی،49:1389). حکومتها برای دور کردن بحرانهای سیاسی یا باید با تقویت دموکراسی حکومت را بیمه کند و یا با اتخاذ نگاه امنیتی همچنان به جامعه همچنان نگران رخدادهای غیر منتظره سیاسی_ اجتماعی باشد(جلایی پور،73:1385). همچنین بحرانهای بزرگ سیاسی جهان معاصر ناشی از آناند که هدفهای دموکراتیک کاملا تامین نشدهاند. درمان این درد آن نیست که مسامحه روا داریم و میان آرمان دموکراسی و گرایشهای دیگر مصالحهای صورت دهیم، بلکه بر عکس باید تا آنجا که میتوانیم اصول دموکراسی را گسترش دهیم(لاکومب،13:1382). نیروهای که در عرصه سیاسی مطالبات اقشار ناراضی را نمایندگی میکنند پس از هر شکست انتخاباتی به راههای مدنی برای اصلاح امور جامعه فکر میکنند یا نه. اگر این نیروها برای تغییر ابعاد نامطلوب جامعه همچنان پایبند به دموکراسی باشند خطری جدی نظام سیاسی را تهدید نمیکند. در غیر این صورت رخدادهای غیر قابل پیش بینی نظام سیاسی را تهدید میکند و نمایش دموکراسی کنترل شده کفایت نمیکند. حتی اگر رفتار غیر قابل پیش بینی جمعیت ناراضی برای حکومت تهدید کننده نباشد، با ادامه چنین وضعیتی حکومت همچنان شاهد روندهای نامطلوبی چون افزایش مهاجرت نیروهای متخصص و یا صاحب سرمایه به کشورهای صنعتی، رشد اعتیاد و رشد فزاینده انواع آسیبهای اجتماعی خواهد بود(جلایی پور،72:1385).
2- جهانی شدن و فشارهای بین المللی:
امروزه همه نظامهای سیاسی دنیا برای کسب مشروعیت و تداوم حیات خود از بر چسب دموکراسی سود میجویند و با ایجاد نهادهای سیاسی دموکراتیک مدعی چنین حقانیتی هستند. چرا که فشارهای داخلی و بین المللی تا حدود زیادی حکومتها را ملزم به پذیرش قوانین دموکراتیک میکند. و حکومتها برای خدشهدار نشدن ماهیت و هویت خویش از لفظ دموکراتیک بودن سود میجویند، تا آنجا که حتی در محافل بین المللی انتقادات و نارضایتهای خود را از دشمنان و منتقدینشان به شکلی کاملا دموکراتیک بیان میکنند. امروزه دموکراسی به صورت یکی از دغدغهها و اهداف مهم در سطح ملی و بین المللی در آمده است. دموکراسی به دلیل اعمال فشارهای سازمان های بین المللی مانند سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، بانک جهانی و صندوق بین الملل پول، جنبه تحمیلی به خود گرفته است.
در شرایطی که استقرار حکومتهای دموکراتیک با منافع و مصالح جامعه جهانی گره خورده است. حکومتهای که به دنبال تقویت ساز و کارهای دموکراتیک و اخلاق مدنی و قانونی و انجام دادن اصلاحات از درون نیستند، بیش از پیش در معرض فشار بین المللی برای انجام دادن تغییرات سیاسی قرار میگیرند(جلایی پور،70:1385). و جامعه جهانی امکانات بیشتری برای فشار آوردن بر حکومتهای غیر دموکراتیک دارد، مانند تقویت رسانههای ماهوارهای که در خارج از کشور تولید میشود، ایجاد محدویت در روابط و سفرهای دیپلماتیک، ایجاد محدویتهای صنعتی، تجاری و مالی(همان،73). که این اعمال فشار از خارج و همسویی نیروهای داخلی با آن میتواند رژیمهای استبدادی را ملزم به آزاد سازی کند، کنترل آنها را بر جامعه مدنی و نهادهای سیاسی سست کند(Pevehouse,2005:16). از سوی دیگر جهانی شدن از سویی به تقویت شبکههای تولید و رشد اقتصادی می انجامد و با بالا بردن سطح زندگی به ایجاد جامعهای پیچیده و متراکم کمک میکند. از طرفی با ادغام در بازارهای جهانی معمولا کشورها مجبور به گزینش راههایی میشوند که خشم قدرتهای بزرگ و خواهان دموکراسی را در بر نداشته باشد(فاضلی، 1389: 87). جهانی شدن نیز با خلق و توسعه کانالهای ارتباطی در سطح دنیا، به ویژه اینترنت و ماهواره، با عیان کردن مسائل مشترک جهانی و گسترش ارزشهایی همانند حقوق بشر، حقوق شهروندی و دموکراسی، زمینهای جهانی برای گسترش گرایش مثبت افراد نسبت به دموکراسی فراهم کرده است(عبداللهی،10:1385).
فرم در حال بارگذاری ...