تفکر استراتژیک به عنوان یکی از دو قابلیت اصلی رهبران دارای عملکرد برجسته برشمرده شده است (کالینز،2000). از دیدگاه مینتزبرگ، تقویت تفکر استراتژیک، به تدوین استراتژیهای بهتر منجر میشود.
وی معتقد است مدیرانی که مجهز به قابلیت تفکر استراتژیک هستند قادرند، سایر کارکنان را به یافتن راهکارهای خلاقانه برای موفقیت سازمان ترغیب کنند(مینتزبرگ، 1994). این دست از مدیران، سازمان را آنگونه که باید باشد میبینند نه آنگونه که هست(ناصحی فر، 1387). به این ترتیب میتون تفکر استراتژیک را پیش درآمدی بر طراحی آینده سازمان دانست(پیلگرینو، 2001). این امر مستلزم فراتر رفتن اندیشه مدیران از عملیات روزمره با هدف تمرکز بر قصد و نیت استراتژیک بلند مدت مورد نظر برای کسب و کار است(مرلین، 2008). تفکر استراتژیک فعالیتهایی چون گردآوری اطلاعات، تحلیل و بحث و تبادل نظر در خصوص شرایط حاکم بر سازمان(ارلی، 2006) و در شرکتهای دارای فعالیتهای متنوع، پاسخگویی به سؤلات اساسی در مورد پورتفوی سازمان را شامل میشود(نادلر، 2004).
آبراهام، تفکر استراتژیک را شناسایی استراتژیهای قابل اطمینان و یا مدلهای کسب و کاری میداند که به خلق ارزش برای مشتری منجر شود. او معتقد است جستجو برای یافتن گزینههای استراتژیک مناسب، که معمولاً به عنوان بخشی از فرایند مدیریت استراتژیک انجام میگیرد، در واقع نتیجه عملی تفکر استراتژیک است(آبراهام، 2005). گرتس نیز نقش تفکر استراتژیک را تلاش برای نوآوری و تجسم آیندهای جدید و بسیار متفاوت برای سازمان میداند که ممکن است منجر به تعریف مجدد استراتژیهای اصلی و یا حتی صنعتی که شرکت در آن فعالیت میکند شود(گراتز، 2002). بنابراین میتوان گفت تفکر استراتژیک یک فرایند مداوم است که هدف آن رفع ابهام و معنا بخشیدن به یک محیط پیچیده است(بون، 2005). این فرایند تجزیه و تحلیل موقعیت و همچنین ترکیب خلاقانه نتایج تحلیل در قالب یک برنامه استراتژیک موفقیت آمیز را در بر میگیرد(واگفای، 1998).
تفکر استراتژیک مدیر را قادر میسازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف مورد نظر مؤثر است و کدامیک مؤثر نیست و چرا، و چگونه عوامل مؤثر برای مشتری ارزش میآفریند؟ این بصیرت نسبت به عوامل تأثیر گذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد میکند. بدون این تشخیص، صرف منابع(مادی و غیر مادی) سازمان برای دستیابی به موفقیت بیحاصل خواهد بود. از دیدگاه مینتزبرگ، تقویت تفکر استراتژیک به تدوین استراتژیهای بهتر منجر میشود. او معتقد است مدیرانی که مجهز به قابلیت تفکر استراتژیک هستند قادرند، سایر کارکنان را به یافتن راهکارهای خلاقانه برای موفقیت سازمان ترغیب کنند. آنها سازمان را به گونهای که باید باشد مینگرند و نه به گونهای که هست. به این ترتیب میتوان تفکر استراتژیک را پیش درآمدی بر طراحی آینده سازمان دانست(کریمی و فرحناک، 1391).
اکثر اندیشمندانی که در زمینه تفکر استراتژیک به مطالعه و پژوهش میپردازند، این نوع تفکر را به عنوان سبک جداگانهای از اندیشیدن، در برابر انواع دیگر تفکر از قبیل تفکر سیستمی، شهودی، تحلیلی مطرح میکنند. به عنوان مثال، کن ایچی اومای که از مشاوران برجسته در شرکت مک کینزی است، تفکر استراتژیک را در برابر تفکر سیستمی و شهودی مطرح کرده و به مقایسه آنها پرداخته است. او می گوید: یک متفکر استراتژیک، در زمان مواجه شدن با مشکلات، رویدادها یا موقعیتهایی که در ظاهر یک “کل” هماهنگ را تشکیل میدهند، آنها را به اجزای تشکیل دهنده اش تقسیم میکند. پس از شناخت اجزا و اهمیت آنها، با بهره گرفتن از توان فکری، مجدداً آنها را طوری ترکیب میکند که بیشترین مزیت را برایش داشته باشد(کریمی و فرحناک،1391).
از دید کیلروی و مکینلی یک استراتژیست باید قادر باشد از انواع تفکر خطی و غیر خطی به طور همزمان استفاده کرده و بتواند واگرایی حاصل از تفکر غیرخطی را با تفکر خطی همگرا کند. تفکر پیوندی که در آن یک متفکر، سبکهای فکر کردن خطی و غیرخطی را با هم ادغام میکند، نیرومندتر از یک رویکرد خطی برای تفکر است، که در حال حاضر در اکثر سازمانها رایج است. روشی که اکثر مدیران امروزی در تفکر از آن استفاده می کنند، عمدتاً بر مبنای یک سیستم خطی تفکر بوده و از استدلال منطقی منتج میشود. این نوع تفکر، در برگیرنده جمع آوری دادهها، تجزیه و تحلیل آنها، داوری، استدلال و نقد و بررسی است. در سالهای اخیر، در دسترس بودن کامپیوترهای شخصی و افزایش قدرت پردازش، باعث استفاده بیشتر از سبک تفکر خطی در دنیای کسب و کار شده است (کیلروی و مکینلی، 1997).
برای اینکه فردی بتواند در فرایند کسب و کار بطور مؤثر فکر کند، باید تا زمانی که ماهیت مشکل یا موضوعی که در مورد آن فکر میکند به خوبی درک نشده و یا راه حل های ممکن شناسایی نشدهاند، بکارگیری استدلالات منطقی را به تعویق بیاندازد. در عصر حاضر، تعداد زیادی از مدیران، قبل از اینکه به اندازه کافی به مسألهای که در جستجوی حل آن هستند فکر کنند، و یا حتی قبل از اینکه آن را به خوبی تعریف کنند، به کامپیوترهای شخصی خود روی آورده و شروع به ایجاد صفحات گسترده میکنند. در حالی که، برای حل مشکلات در عصر حاضر، یک فرایند تفکر پیوندی مورد نیاز است(کیلروی و مکینلی،1997).
دانشگاه، یکی از سازمانهایی است که با اهداف مختلف میتواند موجبات جذب دانشجویان خارجی را برای تحصیل در دانشگاههای کشور فراهم سازد. به عنوان مثال یکی از مهمترین اهداف وزارت علوم در این زمینه ترویج فرهنگ و زبان فارسی است و هنگامی که این دانشجویان برای تحصیل به ایران میآیند، باید زبان فارسی را فرا بگیرند و همین باعث آشنایی این دانشجویان با فرهنگ و رسوم ایران میشود. بنابراین این افراد با فرهنگ ما آشنا شده و توانمندی کشور ایران را میبینند، و هنگامی که به کشور خود بازمیگردند به صورت غیر مستقیم سفیر فرهنگی ایران در کشورهای خود میشوند.
از سوی دیگر، جذب دانشجویان خارجی، یکی از سیاستهای اصلی دانشگاههای معتبر جهان است و این دانشگاهها بیشترین درآمد شهریهای خود را از دانشجویان غیر بومی دریافت میکنند. در واقع با اینکه دانشجویان غیر بومی سهم کمتری از تعداد دانشجویان دانشگاهها را تشکیل میدهند، اما عمده درآمدهای دانشجویی این دانشگاهها از این طریق به دست میآید. به همین دلیل، این دانشگاهها تلاش میکنند با فراهم کردن امکانات رفاهی خوب و افزایش اعتبار دانشگاه، به جذب دانشجویان خارجی بپردازند. بنابراین تأمین هزینههای مالی دانشگاه نیز میتواند یکی دیگر از دلایل جذب دانشجویان خارجی باشد. لذا با توجه به این گفتهها، ضرروت شناسایی و رتبهبندی استراتژیهای تفکر مشخص میشود. رساله حاضر با توجه به اهمیت این موضوع در پی شناسایی و رتبهبندی عناصر تفکر استراتژیک در دانشگاه با بهره گرفتن از معادلات ساختاری می باشد که نتایج مربوطه در فصلهای آتی ارائه گردیده است.
1-2 بیان مسأله
موضوع “تفکر استراتژیک” در بیش از یک دهه گذشته در حوزه مدیریت استراتژیک بسیار مورد توجه بوده و در تحقیقات بسیاری به اهمیت دار بودن قابلیت تفکر استراتژیک برای مدیران اشاره شده است (کالینز، 2000). اگر یک مدیر یا رهبر، بخواهد مؤثر واقع شود، باید مهارتهای مربوط به تفکر استراتژیک خود را بهبود بخشد. تفکر استراتژیک، فرایندی است که طی آن مدیر یا رهبر میآموزد که چگونه آرمان تجاری خود را به وسیله کار گروهی و تفکر انتقادی تعریف نماید. تفکر استراتژیک، ابزاری است که به مدیران کمک میکند تا با تغییرات روبرو شده و برای ایجاد تحول، برنامهریزی نموده و فرصتهای جدید را تجسم نماید. لازمه تفکر استراتژیک، داشتن تفکر استراتژیک است (سلطانی، 1384). یک بنگاه یا شرکت میتواند بدون تفکر استراتژیک رسمی به حیات خود ادامه دهد ولی بقای آن، بدون داشتن تفکر استراتژیک، امکان پذیر نخواهد بود. مینتزبرگ معتقد است تفکر استراتژیک عبارت است از فرایند تجزیه و تحلیل و تقسیم یک هدف در قالب مراحلی قابل پیش بینی و اجراء، و تفکر استراتژیک فرایند ترکیب، شم و خلاقیت است که با ایجاد چارچوبی یکپارچه از دیدگاه آرمانها، سازمان را جلوتر از رقبا قرار میدهد (طبیبی و ملکی، 1386). تفکر استراتژیک به سازمانها کمک میکند تا برنامهریزی استراتژیک خود را به صورت مؤثری تدوین نمایند. ترکیب فرایندهای تفکر استراتژیک، برنامهریزی استراتژیک و اجرای برنامه، در ایجاد مزیتهای رقابتی پایدار به سازمانها کمک میکند. تفکر استراتژیک پیش نیاز اساسی برنامهریزی و مدیریت استراتژیک بوده و وجود آن، هدف گذاری و شناسایی نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدات و استراتژیهای منتج از آنها را تسهیل می کند (فروزنده، 1387). تفکر استراتژیک در اقدام استراتژیک نیز مؤثر بوده و اثربخشی و کارایی مدیریت در تخصیص منابع، تغییر ساختار، تغییر فرهنگ، مدیریت مقاومت در برابر تغییر و مدیریت تعارضات، تحت تأثیر آن قرار دارد.
تفکر استراتژیک به عنوان یکی از دو قابلیت اصلی رهبران دارای عملکرد برجسته برشمرده شده است (کالینز، 2000). از دیدگاه مینتزبرگ، تقویت تفکر استراتژیک، به تدوین استراتژیهای بهتر منجر می شود. وی معتقد است مدیرانی که مجهز به قابلیت تفکر استراتژیک هستند قادرند، سایر کارکنان را به یافتن راهکارهای خلاقانه برای موفقیت سازمان ترغیب کنند (مینتزبرگ، 1994). این دست از مدیران، سازمان را آن گونه که باید باشد میبینند نه آن گونه که هست (ناصحیفر، 1387). به این ترتیب میتوان تفکر استراتژیک را
پیش درآمدی بر طراحی آینده سازمان دانست (پیلگرینو، 2001). این امر مستلزم فراتر رفتن اندیشه مدیران از عملیات روزمره با هدف تمرکز بر قصد و نیت استراتژیک بلند مدت مورد نظر برای کسب و کار است (مرلین، 2008). تفکر استراتژیک فعالیتهایی چون گردآوری اطلاعات، تحلیل و بحث و تبادل نظر در خصوص شرایط حاکم بر سازمان (ارلی، 2006) و در شرکتهای دارای فعالیت متنوع، پاسخگویی به سؤالات اساسی در مورد پورتفوی سازمان را شامل میشود (نادلر، 2004). بر اساس نتایج تحقیقی که با هدف شناسایی مهارتهای مدیریتی مورد نیاز برای مدیران کشورهای آسیایی انجام شده است، تفکر استراتژیک از سوی تمامی پاسخ دهندگان به عنوان اولین و یا دومین مهارت مورد نیاز برای بهبود عملکرد مدیران شناسایی شده است (واکابایشی، 2001).
بنابراین میتوان گفت، شرایطی که امروزه در بسیاری از سازمانهای دنیا و ایران حاکم است، تفاوت شگرفی با گذشته پیدا کرده است. مدیران روز به روز بیشتر متوجه این حقیقت شدهاند که کوششهای پراکندهی جزئی برای حل مسائل پیچیدهی سازمانی کافی نیست و امروزه تفكر جامعتری لازم است تا بتوان راهبردهای هماهنگ شدهای را برای بهبود سازمان تدوین نمود که با شرایط و الزامات قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی سالهای آینده منطبق و سازگار باشند. ازآنجا که مدیریت، مهمترین عامل در بهبود و توسعهی سازمانها محسوب میشود (بهرامی، 1389)، مدیران و مسئولین در چنین شرایطی برای حفظ موقعیت خود در درون محیط رقابت و اداره فعالیتهای چند بعدی و پیچیده به ابزارها و تكنیكهای جدیدی نیازمندند. ابزارهایی که امكان عكس العمل مناسب را برای آنان در برخورد با رویدادهای غیرقابل انتظار و ناگهانی فراهم سازد (قاسمپور، 1378). و تفكراستراتژیک از جمله مفاهیم و ابزارهایی است که برای این منظور در کشورهای مختلف مورد عنایت جدی مدیران ارشد و عالی و صاحبنظران قرار گرفته است. و از آنجا که نهادهای آموزشی، خصوصاً مراکز آموزش عالی و دانشگاهها از جمله سازمانهای بزرگ و پیچیدهای هستند که بیشتر از سایر سازمانها با نیروی انسانی در ارتباطند و عهده دار تربیت و تأمین نیروی انسانی متخصص و کارآمد در جامعه هستند، بنابراین از حساسیت ویژهای برخوردار میباشند، لذا مدیریت مؤثر در آنها مهم، و نیازمند روش مناسبی است. بدین منظور با توجه به اهمیت و حساسیت نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران، ضرورت شناسایی و رتبهبندی استراتژیهای تفکر مشخص میشود. پژوهش حاضر با توجه به اهمیت این موضوع در پی شناسایی و رتبهبندی عناصر تفکر استراتژیک در دانشگاه با بهره گرفتن از سیستم معادلات ساختاری میباشد.
1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
اهمیت برنامه ریزی استراتژیک فقط در پیش بینی دقیق آینده نبوده، بلکه در پاسخگویی به آینده نیز میباشد و این موضوع نیز از طریق تفکر استراتژیک مستمر، امکان پذیر است. تفکر استراتژیک به سازمانها کمک می کند تا برنامهریزی استراتژیک خود را به صورت مؤثری تدوین نمایند. ترکیب فرایندهای تفکر استراتژیک، برنامه ریزی استراتژیک و اجرای برنامه، در ایجاد مزیتهای رقابتی پایدار به سازمانها کمک می کند(گلکار و ناصحیفر، 1381).
در یک چارچوب کلی، تفکر استراتژیک، برنامه ریزی استراتژیک و اقدام استراتژیک، مانند مغز، قلب و دستها فرض می شوند. بدین ترتیب، دستها وظیفه اجرای استراتژی(اقدام استراتژیک) را برعهده داشته، قلب به دنبال جمع آوری و تخصیص منابع( برنامهریزی استراتژیک) بوده و مغز(تفکر استراتژیک) وظیفه عملی ساختن برنامهریزی استراتژیک با توجه به متغیرهای داخل و خارج سازمان را بر عهده دارد. در حقیقت تفکر استراتژیک بر برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک تأثیر حیاتی دارد، چرا که شناخت متغیرهای فرصتها و تهدیدات، نقاط قوت و ضعف و استراتژی های منتج از آنها تحت تأثیر قدرت فکر استراتژیستهای یک سازمان بوده و از طرفی اجرای استراتژی نیز بدون تفکر استراتژیک انجام نخواهد شد(گلکار و ناصحیفر، 1381).
بنابراین میتوان گفت برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک، استراتژیهای لازم برای رسیدن به هدفهایی که در راستای مأموریت سازمان میباشند را تعیین میکنند ولی در اجرای این استراتژیها وجود تفکر استراتژیک ضروری است. بدون تفکر استراتژیک، تغییر ساختار، تغییر فرهنگ، حذف مقاومت کارکنان، تخصیص بهینهی منابع، حل تعارضات و انگیزش کارکنان، بدرستی انجام نخواهد شد. در حقیقت لازمه تفکر استراتژیک، برخورداری از توانایی لازم برای تحلیل کلی سازمان و صنعت است و یکی از روشهای توسعه تفکر استراتژیک، بکارگیری مدیران توانمندی است که بر روی چشم اندازهای مختلف سازمان، فکر میکنند.
بررسی ادبیات موضوع در زمینه شناسایی و رتبه بندی عناصر تفکر استراتژیک، حاکی از آن است که اگرچه تحقیقات پیشین در این زمینه دارای شباهتهایی هستند اما تا کنون نتایج این مطالعات به صورت یکپارچه مورد بررسی قرار نگرفته و عناصر تفکر استراتژیک در قالب یک مدل منسجم که بیانگر روابط میان اجزاء باشد ارائه نشده است.
1-4 هدف اصلی پژوهش
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با ابعاد فردی آن.
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با ابعاد گروهی آن.
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با ابعاد سازمانی آن.
1-5 اهداف ویژه
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با دیدگاه سیستمی(بعد فردی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با تمرکز بر قصد و نیت استراتژیک(بعد فردی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با خلاقیت(بعد فردی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با استفاده هوشمندانه از فرصتها(بعد فردی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با تفکر فرضیه محور(بعد فردی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با تنوع مرتبط با شغل(بعد گروهی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با تعارض مرتبط با وظیفه(بعد گروهی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با تعارض رابطهای(بعد گروهی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با فرهنگ سازمانی(بعد سازمانی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با مشارکت مدیریت میانی(بعد سازمانی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با ساختار سازمانی(بعد سازمانی).
- بررسی رابطه تفکر استراتژیک با فرایندها و سیستمها(بعد سازمانی).
Collins
Mintzberg
Pellegrino
MERLIN
Early
Nadler
Abraham
Graetz
Bonn
Vaghefi
Kenichi ohmae
Denis Kilrod & Michael Mckinley
Kilroy & Mckinley
Wakabayeshi
فرم در حال بارگذاری ...