ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول میکنیم. به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی، نقطه عطفی در رشد و پیشرفت شخصی تلقی می شود. در واقع مهمترین تصمیمی که ما در طول زندگی خود میگیریم انتخاب شریک زندگی است(برنشتاین، 1989).
مسیر زندگی یک فرد، به علت هزاران حادثه و رویداد با توجه به اهمیت، طول مدت و معنایی که برای فرد دارد، تعیین می شود. بعضی از حوادث مانند مرگ یکی از افراد فامیل یا طلاق والدین حادثه بزرگی است و سطوح غمانگیزی از تغییر وتحول را دارا میباشد(کامپاز،1987به نقل از اهالیآباده،1381).
امروزه شاهد عده قابل توجهی از زنانی هستیم که همسران خود را به دلایل متعدد فوت، شهادت و طلاق از دست میدهند. شرایط افراد بعد از دست دادن همسر متفاوت است، بعضی با از دست دادن همسر برای همیشه ناتوان میشوند و ممکن است که نتوانند به زندگی خود ادامه دهند. و عدهای دیگر تن به ازدواج مجدد میدهند(احمدی،1383 .(خانواده دارای ناپدری یا نامادریدارای ویژگیهای خاص خود هستند چون تعداد افراد بیشتری با هم در تعامل قرار میگیرند، خانواده دارای مشکلات بیشتری است(هترینگتون، 1989رشک، 1987نقل از بهاری،1382). همچنین ازدواجهای دوم باانگیزههای مبهم و بیان نشده انجام می شود، این عدم وضوح ممکن است طرفین را به نارضایتی سوق دهد(نیکلز،2000) .
از سوی دیگر احساس تنهایی در بزرگسالانی که جدا شده، طلاق گرفته، یا بیوه شده اند، بیشتر از کسانی که متاهل و یا مجردند و یا بدون ازدواج با هم زندگی می کنند، میباشد. بدین معنی که تنهایی به دنبال از دست دادن پیوندی صمیمی، شدیدتر است(روبنشتاین و شیور،1982؛ استروب و همکاران، 1996). عواطف و حالاتی که فرزندان و والدین در خانوادههای تک والدینی ابرازمی کنند عبارتند از: درماندگی، ناکامی، احساس گناه، افسردگی وتبعیض(موداک،1980؛ گلداسمیت، 9198، بورگرافل وباروت،1991،به نقل از بهاری و همکاران،1382). در نتیجه میزان شادمانی وکیفیت زندگی در این افراد ممکن است که متفاوت باشد. شادمانی ذهنی به اینکه مردم زندگی خود راچگونه ارزیابی می کنند، اشاره دارد و متغیرهایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی، اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت را در برمیگیرد. ارزیابی شخص از خود ممکن است به دو شکل، شناختی و یا عاطفی باشد. عامل مهم تعیین کننده احساس سعادت، به زندگی خانوادگی فرد بر میگردد. کونو و ارلی(1999)در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که احساس سعادت و خوشحالی با ارزیابی که فرد نسبت به همسر و زندگی زناشوییاش دارد، همبستگی بالایی دارد.
با توجه به نقش و اهمیتی که ازدواج در رضایت از زندگی دارد، در پژوهشهای قبلی مورد بررسی قرار گرفته است. اماپژوهشی که تاثیر ازدواج مجدد برکیفیت زندگی را بسنجد، مشاهده نشد. لذا این پژوهش سعی خواهد کرد که تاثیر ازدواج مجدد بر کیفیت زندگی را بررسی کند .
بیان مسأله
وجود یک جامعه سالم از نظر بهداشت روانی، منوط به سلامت اجزاء کوچکترآن جامعه مانند اجتماعات کوچک و خانوادههای موجود در آن جامعه است. خانواده هسته مرکزی هر جامعه و یکی از پایه های اساسی آن محسوب می شود. وجود خانوادههای سالم می تواند تاثیر بسزایی در سلامت روانی جامعه داشته باشد(اوتادی،1380).
خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی-فرهنگی تلقی می شود که در کنار همهی خصوصیات دیگرش، دارای مجموعه قواعدی است و هر یک از اعضایش نیز نقش خاصی دارند. اعضای این سیستم با هم رابطهای عمیق و چند لایه دارند. در داخل این سیستم، حلقههای عاطفی قدرتمند، پایدار و متقابلی را به هم گره زده است .اغلب اوقات اعضاء از طریق تولد یا ازدواج در این سیستم وارد میشوند(نظری، 1386).
با توجه به اهمیت خانواده باید بدانیم عواملی وجود دارند که در روند طبیعی خانواده اختلال ایجاد می کنند. خانواده در هنگام رویارویی با موقعیتهای فشارزا و دشوار، استرس را تجربه می کند و این استرس موجب ناراحتی، تنش یا ناامیدی اعضا ی خانواده می شود. موقعیتهای فشارزا سیستم خانواده را مختل می کند، مگر اینکه خانواده بتواند با وضعیت تازه سازگار شود. خانواده برای بازگشت به عملکرد عادی خود نیازمند تلاش برای حل مشکل است(بالارد، 1979نقل از آهالیآّباده،1381).
خانواده با دو نوع استرس مواجه است:
1-استرس عادی مانند: استرس ناشی از فرایند رشد و انتقال به دوران والد بودن، ازدواج فرزندان و دوره بازنشستگی.
2-استرسهای غیرعادی مانند جنگ، مهاجرت و از دست دادن یکی از اعضای خانواده و …(موسوی، 1379).
به طور طبیعی از دست دادن فرد یا افرادی در خانواده و در نتیجه ایجاد خلاء درآن، که یکی از ارکان بسیار مهم جامعه محسوب می شود، اختلالاتی را در وضعیت افراد ایجاد خواهد کرد که در صورت عدم توجه به آن خطرات و ضررهای جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت.
امروزه شاهد عده قابل توجهی از زنانی هستیم که شوهران خود را از دست دادهاند و فاقد شوهر میباشند این میزان بر اساس آمار سال 1379 بالغ بر یک میلیون و پانصد هزار نفر است (مرکز آمار ایران، 1379).
بیوهگی در طول زندگی به عنوان یکی از حوادث بااحتمال بالا برای زنان75 ساله و بالاترمیباشد. برای مثال 65% زنان در این گروه سنی بیوه هستند(OPCS,1990).
فقدان شوهر به دلایل متعدد بروز می کند فوت، شهادت و طلاق معمولترین آنها میباشد. شرایط افراد متعاقب از دست دادن شوهر متفاوت است. بعضی امورات خود را انجام میدهند، ولی نه به خوشی آن ایامی که شوهر در خانه حضور داشته، و برخی دیگر به ازدواج مجدد تن می دهند (هرلاک، 1986).
به نظر محققین مرگ پدر در خانواده بیش از آنکه فرزندان را تحت تاثیر قرار دهد، مادر را دچار مشکل می کند .از آنجا که مرگ پدر، مادر را با تغییر موقعیت قبلی خود در خانواده مواجه میسازد و او را به اتخاذ نقشهای جدیدی وامیدارد، احتمال به ظهور رسیدن مشکلات و یا بیماریهای روانی در زندگی مادر افزایش مییابد.
زنان سرپرست خانواده و فاقد همسر با مشکل احساس تنهایی، انزوا، طردشدگی و عدم درک از سوی دیگران مواجهند. فقدان حمایتهای اجتماعی مهمترین عامل جهت پیش بینی پیامدهای منفی وضعیت این زنان میباشد(خسروی،1374،به نقل از بلداجی،1387).
وضعیت زنانی که شوهران خود را از دست داده و ازدواج مجدد کرده اند و آنهایی که ازدواج مجدد نمی کنند از نظر روانی-اجتماعی متفاوت است. مطابق پژوهشهای انجام گرفته، بیشترین مشکلات روانشناختی همسران شاهد ازدواج مجدد نکرده، اختلالات بدنی شکل، اضطراب و تفکر پارانوییدی و در بین همسران شهدا که ازدواج مجدد کرده اند اختلالات وسواس، افسردگی و ترسهای مرضی است(احمدی، 1383).
به طور کلی افرادی که ازدواج کرده اند با خطر بسیار کمتری در زمینه ابتلاء به بیماریهای روانی روبرو هستند؛ در حالی که مطلقهها و زنان بیوه در معرض خطر جدی ابتلاء به بیماریهای روانی قرار دارند(کوکرین، به نقل از طهماسبی،1376).
مروری بر پژوهشهای انجام شده در ایران و جهان پیرامون وضعیت اجتماعی-اقتصادی، روحی و روانی زنان سرپرست خانواده نشان داده است که در خانوادههای زن سرپرست، مادر استرس بیشتر و رضایت کمتری را احساس می کند که می تواند به دلیل تحمل بار اضافی نقشها و روابط اجتماعی منفی باشد به گونه ای که بیشتر دچار انزوا و سرخوردگی اجتماعی میشوند و همین شرایط باعث سرریز شدن احساسات و عواطف منفی در آنان شده که در نهایت سطح کیفیت زندگی آنان را کاهش داده است(بلداجی، 1387).
در حال حاضر یکی از نگرانیهای عمده سیاستمداران و متخصصین بهداشت عمومی مفهوم کیفیت زندگی است. خالدیان از قول شارن و شوماکر(1988) مینویسد: کیفیت زندگی به عنوان مفهومی چند بعدی که در برگیرنده سلامت کلی فرد شامل وضعیت روحی-روانی، اجتماعی و جسمانی وی است(خالدیان،1380؛ نقل ازرنجبر،1386).
میلر(2000)معتقد است که کیفیت زندگی به معنای احساس رضایت از موفقیتها و ارتباطات، تعلق خاطر، داشتن انرژی و لذت بردن از
خوشیهای زندگی، احساس ارزنده بودن و استقلال و انطباق موثر داشتن، امید، احساس رفاه و ایفای نقشهایی است که برای فرد مهماند .لهمن و پوسترادو(199) معتقدند که در بررسی کیفیت زندگی باید دو جنبه عینی و ذهنی را مدنظر قرار داد. ابعاد ذهنی شامل سلامت، امنیت، وضعیت مالی، ارتباطات اجتماعی، ارتباطات خانوادگی، فعالیتهای روزمره و تفریح و همچنین رضایت کلی از زندگی میباشد. ابعاد عینی شامل تماسهای اجتماعی، ارتباطات خانوادگی، فعالیتهای روزمره و کفایت مالی است(مک داناد، به نقل از مقدم طالمی؛ 1383)
زیلر در سال(1974)در بررسی خود احساس سعادت را مستقیما با نیاز به احترام به خود در ارتباط میداند و معتقد است که احساس سعادت تا حد زیادی با ارزیابی فرد نسبت به برآورده شدن این نیاز تعیین می شود. عامل دیگر تعیین کننده احساس سعادت، به زندگی خانوادگی فرد بر میگردد. یعنی جنبهای از شادمانی و کیفیت زندگی افراد به ارزیابی که آنها از ارتباط با همسر دارند، برمیگردد. همچنین در مطالعه گلن و ویورد (1979)مشخص شد که ازدواج موفقیتآمیز میزان احساس سعادت و خوشحالی فرد را تاحدودی افزایش میدهد(ربانی خوراسگانی، 1385). به نظر میرسد که ارتباطات درون خانواده با کیفیت زندگی افراد در ارتباط باشد. از سوی دیگر به دلیل آنکه درهردو شکل ازخانوادههابه دلیل داشتن سبک زندگی متفاوت و چالش برانگیز،و بالتبع مشکلاتی که به همراه دارد، به نظر می رسدتفاوت در کیفیت زندگی این افراد امری طبیعی باشد. در نتیجه در این پژوهش در پی آن هستیم که دریابیم آیا کیفیت زندگی در بین زنان خانواده های شاهد که ازدواج مجدد داشته اند با آن دسته از زنان این خانواده ها که ازدواج مجدد نداشته اند متفاوت میباشد؟ به عبارت دیگرآیا ازدواج مجدد در کیفیت زندگی زنان بیوه شاهد تاثیرگذار میباشد یاخیر؟
ضرورت تحقیق
به طور طبیعی از دست دادن فرد یا افرادی در خانواده و در نتیجه ایجاد خلاء در آن، که یکی از ارکان کوچک و بسیار مهم جامعه محسوب می شود، اختلالاتی در وضعیت روانی افراد ایجاد خواهدکرد(اهالیآباده، 1381). مهمترین قشری که از این بابت دچار آسیب میگردند، زنان میباشند. این زنان به دلایل مختلف و گاهی علی رغم میل خود به ناچار سرپرستی خانواده را بر عهده میگیرند. یکی از این موارد شهادت همسر میباشد.
زنان سرپرست خانواده به علت تعدد و تعارضات نقش، آرامش روانی خود را از دست میدهند(گوهری، 1377). تجارب این گروه از زنان نشان میدهد که آنها خود را متفاوت ازدیگران میبینند و احساس حقارت و درماندگی، تنهایی و دلتنگی دارند(منک و واگنر، 1997).
علیا(1380) نشان داد زنان سرپرست خانواده نسبت به زنان غیرسرپرست خانواده میزان استرس زیادی در مسائل اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، جسمی، روحی و خانوادگی متحمل میشوند که مهمترین عوامل، مسائل جسمی-روحی آنان است. که در نتیجه زنان سرپرست خانواده از کیفیت زندگی پایینی برخوردارند. از طرف دیگر ممکن است که عدهای دیگردر برابر ناملایمات زندگی توان مقاومت نداشته و به ازدواج مجدد روی آورند. در هر دو صورت خانوادهها ی بازسازی شده(خانوادههای تک والدی و ازدواج مجددکرده) دارای مشکلات و پیامدهایی است، که بر اعضای خانواده از جمله مادران تأثیر میگذارد.
پژوهشها نشان میدهد که یک ازدواج رضایت بخش برای سلامت جسمی هر دو همسر بسیار مفید است(بورمن و مارگولین، 1992). در مقایسه با افرادی که طلاق گرفته یا هرگز ازدواج نکرده اند، افراد متاهل و بالاخص افرادی که دارای ازدواج رضایت بخش دو جانبهای هستند، عمر طولانیتری داشته و نسبت بیماریها و امراض در آنها کمتر است(هو و گلدمن، 1990).
همچنین ازدواجهای ناموفق اثرات زیانبار جسمی و مستقیمی دارند که سلامتی را به خطر میاندازد، برای مثال اختلافات خانوادگی رابطه نزدیکی با ضعف سیستم ایمنی بدن دارد، که خطر ابتلاء به بیماری را افزایش میدهد(هالفورد، 2000(
با توجه به اهمیت ازدواج، و تأثیر آن بر سلامت روانی-جسمانی که یکی از ابعاد مهم کیفیت زندگی میباشد، به نظر میرسد که کیفیت ازدواج و رابطه با همسر با کیفیت زندگی در ارتباط متقابل میباشد. زیرا کیفیت زندگی دارای ابعاد مختلفی از جمله ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی، ارتباط با دیگران که شامل همسر، فرزندان، همسایگان و… میباشد. یک ازدواج موفق با تأثیر گذاشتن بر بعد ارتباط با دیگران می تواند کیفیت زندگی را تحت تاثیر قرار دهد.
در این تحقیق برآن هستیم که دریابیم ازدواج مجدد می تواند بر کیفیت زندگی همسران تاثیر بگذارد؟ نتایج چنین تحقیقی می تواند به عنوان رهنمودهایی در جهت تصحیح نگرشهای منفی در مورد ازدواج مجدد باشد.
اهداف پژوهش
اهداف کلی
مقایسه کیفیت زندگی زنان ازدواج مجدد کرده و ازدواج نکرده شاهد
اهداف جزئی
مقایسه عملکرد جسمانی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد
مقایسه کارکردنقشجسمی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد
مقایسه دردبدنی زنان ازدواج مجدد کرده و ازدواج نکرده شاهد
مقایسه سلامت عمومی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد
مقایسه سرزندگی زنان ازدواج مجدد کرده و ازدواج نکرده شاهد
مقایسه عملکرد اجتماعی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد
مقایسه کارکرد نقشهیجانی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد
مقایسه سلامت روانی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد
فرضیات پژوهش
فرضیه اصلی
کیفیت زندگی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
فرضیه های فرعی
عملکرد جسمانی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
کارکرد نقشجسمی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
درد بدنی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
سلامت عمومی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
سرزندگی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
عملکرد اجتماعی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
کارکردد نقشهیجانی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
سلامت روانی زنان ازدواج مجددکرده و ازدواج نکرده شاهد متفاوت است.
تعریف نظری و عملیاتی متغیرها
تعریف نظری کیفیت زندگی
احساس رفاه فردی که از رضایت یا عدم رضایت وی از ابعاد مهم زندگی فرد منشأ میگیرد و این ابعاد شامل سلامت، عملکرد اقتصادی، اجتماعی، روانی، مذهبی، خانوادگی و رفاهی است( مقدم طالمی به نقل از فرانز، 1383).
زنان ازدواج مجددکرده: منظور زنانی که همسران خود را در جنگ از دست دادهاند و با وجود داشتن فرزند ازدواج کرده اند .
زنان ازدواج نکرده: منظور زنانی که همسران خود را در جنگ از دست دادهاند و با وجود داشتن فرزند ازدواج نکرده اند .
تعریف عملیاتی کیفیت زندگی
کیفیت زندگی: منظور نمرهای است که هر آزمودنی ازپرسشنامه کیفیت زندگی36 SF- به دست میآورد.
فرم در حال بارگذاری ...