گذشته از سابقه ی تاریخی مهاجرت انسان، موضوع مهاجرت پس از انقلاب صنعتی، در اثر تحولات شگرف اقتصادی ـ اجتماعی و رشد علم و تکنولوژی، به عنوان یک مسئله مهم اجتماعی در جوامع بشری، بیشتر مورد توجه دانشمندان و دولتمردان حوزه های مختلف قرار گرفت. جمعیت شناسان معمولاً مهاجرت را در دو نوع: (مهاجرت داخلی و خارجی یا بین المللی) دسته بندی نموده اند، که مهاجرت مردم افغانستان در ردیف مهاجرت بین المللی قرار گرفته است. علت اینکه مهاجرت بین المللی، کانون توجه بسیاری از دانشمندان و دولتمردان حوزه های اجتماعی، اقتصادی و… قرار گرفته است، عمدتاً ناشی از افزایش چشمگیر تعداد مهاجرین در سطح جهان در دوران معاصر است. بر اساس آمار سازمان ملل، «در سال 2010 مهاجران بین المللی 3.1 درصد جمعیت جهان را تشکیل داده اند»(زرقانی و موسوی 1392: 16) و نرخ تغییر سالیانه آنها به خصوص در کشورهای توسعه یافته در حال افزایش بوده است(مایگویت[1]،2008 : 637؛ زرقانی و موسوی 1392: 16). به همین سبب «برخی دانشمندان، مفاهیمی همچون: عصر مهاجرت (کاستلز و میلر، 1998) و شهر جهانی(ساسن،2001) را مطرح کرده اند»(به نقل از فروتن،1391: 74). علل مهاجرت نیز وابسته به ویژگی های مختلف شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی افراد جامعه، متفاوت است. اگرچه علل مهاجرت های بین المللی، از یک کشور، نسبت به کشور دیگر، متفاوت اند، ولی به صورت کلی صاحب نظران، مهاجرت را بیشتر متأثر از عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و طبیعی مناطق مبدأ و مقصد دانسته اند. چنانکه کوک و بلانگر، بر این عقیده اند که: «فقر یا عدم امنیت اقتصادی و سیاسی، عدم تساهل و مدارا، تحصیلات و اشتغال، فاجعه ها و حوادث طبیعی همواره از عوامل اصلی ایجاد موج های مهاجرتی بوده اند»(کوک و بلانگر، 2006: 145). یا به عبارت دیگر و به صورت عموم می توان چنین بیان نمود: «کشش تقاضا، فشار عرضه و عوامل شبکه ای، از جمله عواملی هستند که یک مهاجر را به حرکت واقعی تشویق می کنند»(مارتین،1386: 6).
علل مهاجرت مردم افغانستان به ایران و سایر کشورها نیز گوناگون بوده و نمی توان آن را تنها به سه دوره جنگ های خارجی و داخلی(اشغال افغانستان توسط شوروی، جنگهای داخلی، و دوره حکومت طالبان) که گرچه باعث مهاجرت دسته جمعی چندین میلیون نفر به خارج از کشور، بخصوص ایران و پاکستان گردید، منحصر ساخت. مردم افغانستان، بخصوص نیروی کار آن، قبل از دوران جنگ نیز بخاطر کارگری به ایران مهاجرت می کردند. جانسون، نویسنده ی کتاب “افغانستان کشوری در تاریکی”، نوشته است: «قبل از هجوم آوارگان به ایران، که در اثر جنگ شوروی آواره شده بودند، 600 هزار افغانی در آنجا کار میکردند که در اثر رونق ناشی از ترقی ناگهانی بهای نفت به ایران کشانده شده بودند»(جانسون 1381: 70). وی در خصوص عودت مهاجرین نیز بر این عقیده است: «بسیاری از مهاجرینی که به افغانستان عودت نموده اند، از روی رغبت نبوده، بلکه در اثر فشار حکومت ایران بازگشت نموده اند. زیرا زندگی در ایران به مراتب بهتر از افغانستان است، و آنان به روش زندگی شهری، خدمات بهداشتی، مدارس برای پسران و دختران و انتخاب مواد غذایی در فروشگاهها عادت کرده بودند. یک افغانستانی شاغل در ایران میتواند به آسانی یک خانواده به جا مانده در افغانستان را اداره کند و از اینرو، انگیزههای اقتصادی قوی برای اقامت در ایران داشته باشد»(جانسون 1381: 70). پس از ختم جنگ در افغانستان، از سال 2001 تا کنون نیز، روند مهاجرت های دوره ای جوانان و نیروی کار آن کشور به ایران به صورت گسترده جریان داشته است. مهاجرینی که هدف از مهاجرتشان تنها بخاطر فرار از جنگ و ناامنی بود، پس از چند مدتی که جنگ در کشور پایان می یافت، اکثراً دوباره به افغانستان بر می گشتند. نظر به برخی آمارها «از سال 2002 بدینسو، 6/5 میلیون مهاجر افغانی از پاکستان و ایران، به افغانستان بازگشت نموده اند»(سایتو، 1387: 5). اما آن عده مهاجرینی که دوباره به افغانستان بر نگشتند و حتی با وجود روی کار آمدن دولت جدید که زمینه عودت آنها نیز فراهم گردید، ولی هنوزهم حاضر به بازگشت نیستند، علت عدم بازگشت این افراد، برای فعلاً جنگ و فشارهای سیاسی نیست، بلکه عوامل اقتصادی ـ اجتماعی بیشتر تأثیرگذار اند. “مونسوتی” که در زمینه مهاجرت افغان ها در کشور پاکستان تحقیقات انجام داده است، بر این باور است: «ظاهراً، خانواده های افغان ساکن در ایران و پاکستان، در شرایطی که عوامل جاذبه فرصت های کاری و امکانات بهتر، از عوامل دافعه ی این کشورها قوی باشند، تصمیم به ماندن می گیرند. با وجود اعمال فشار از سوی دولتهای میزبان برای خارج شدن افغان ها از طریق وضع مقررات سخت و شدید، بسته شدن کمپ های پناهندگان، کاهش میزان خدمات رسانی و بوجود آمدن یک محیط شدیداً نامطلوب برای افغان ها، هنوز هم بیش از 2.15 میلیون افغان ثبت نام شده، از سال 2007 بدین سو در پاکستان و ایران باقی مانده اند»(سایتو و پامیلا، 1386، 17). بنابراین، علل عدم بازگشت مهاجرینی که ابتدا در اثر جنگ به ایران مهاجرت کرده بودند، ولی برای فعلاً ، عامل جنگ تبدیل به عوامل اجتماعی ـ اقتصادی گردیده است. عامل جنگ در مهاجرت افغان ها که در گذشته ها به عنوان محرک اصلی مهاجرت به شمار می رفت، امروزه در روند مهاجرت (چه داخلی و چه خارجی)، یا در روند بازگشت مهاجرین به کشور خود، دیگر به آنصورت موضوعیت و نقش ندارد. زیرا پس از سقوط طالبان، تا کنون بیش از سیزده سال از دوره حکومت جدید سپری شده، که ظاهراً در این دوره، یک امنیت نسبی در کشور برقرار بوده و جنگ یا عوامل سیاسی که باعث آواره شدن افراد جامعه و یا مانع بازگشت مهاجرین شده باشد، وجود نداشته است. آمار بازگشت مهاجرین به افغانستان نشان می دهد که روند مهاجرت مردم افغانستان، یک مرحله ای و وابسته به دوره ی خاص نبوده، بلکه یک نوع مهاجرت دورانی(زنجیره ای) و متحرک است؛ زیرا اکثر مهاجرینی که به افغانستان بازگشت می نمودند، پس از یک مدت زندگی، دوباره دست به مهاجرت می زدند؛ چون شرایط زندگی در افغانستان از لحاظ امکانات رفاهی و زمینه های کاری، نسبت به ایران، در حد خیلی پایین قرار دارد. مهاجرینی که سالها زندگی خود را به ایران در رفاه و آسایش گذرانده و با محیط و فرهنگ ایرانی عادت کرده اند، در کشوری مثل افغانستان که نه امکانات رفاهی وجود دارد و نه امنیت شغلی، زندگی برای آنها سخت می گذرد. از سوی دیگر، مهاجرت به ایران، برای برخی از مردان جوان و نیروی کار افغانستان، مثل یک نوع مسافرت، رسم و رواج پیدا کرده است. بسیاری از خانواده های فقیر افغانستان سعی می کنند همیشه یکی از پسران یا مردان شان که توانایی کار کردن را داشته باشد، منحیث یک وسیله جاری کمک مالی، به صورت دوره ای در ایران مصروف کار باشد، تا از این طریق، معیشت زندگی خود را تأمین نمایند. بسیاری از مهاجرین افغانی که امروزه در حاشیه شهرهای ایران به سر می برند، کسانی هستند که قبل از اقدام به مهاجرت، یا از شرایط زندگی مناسب بهره مند نبودند، و یا اینکه در اثر جنگ و ناامنی، ملک و دارایی و خانه های آنها از بین رفته بود. اگرچه در برخی نقاط کشور هنوز هم ناامنی از قبیل(انتحاری، ترور، انفجار ماین و…) وجود دارد، اما این ناامنی ها را نمی توان تنها عامل اصلی عدم بازگشت مهاجرین و یا مهاجرت های فردی جوانان و نیروی کار افغانستان به ایران که در یک دهه اخیر بیشتر به صورت دوره ای(زنجیره ای) رواج پیدا کرده است، دانست. در این تحقیق، علاوه بر مهاجرت های گروهی که در اثر سه دوره جنگ و ناامنی صورت گرفته بودند، علل مهاجرت های دوره ای جوانان و نیروی کار مردم افغانستان به ایران نیز مورد توجه قرار گرفته است.
1-2- بیان مسئله
با توجه به اینکه به نظر می رسد در مورد مهاجرت مردم افغانستان به ایران، تا حدی تحقیقات انجام گرفته است، ولی مطالعات عمیق نظری و تجربی از جهت کمی و کیفی به صورت کافی انجام نشده است، بلکه بیشتری تحقیقات در این زمینه، بررسی های میدانی، اسنادی و گزارش های تحقیقی هستند که اکثراً به پیامدهای مهاجرین، سازگاری و انقطباق آنها با جامعه مقصد، مسئله ی بازگشت مهاجرین به کشور خود و… پرداخته اند. اما در مورد علل مهاجرت آنها به ایران با توجه به شرایط مبدأ و مقصد، به خصوص مهاجرت های دوره ای (زنجیره ای) نیروی کار، که با هدف تأمین معیشت زندگی خانواده های خود در افغانستان، که علاوه بر مهاجرت های گروهی، از گذشته ها تا به امروز ادامه داشته است، این یکی از نخستین تحقیقاتی است که در ایران، این مسئله را مورد بررسی قرار داده است. به هر اندازه که تا کنون این تحقیقات را بررسی نمودم، ویژگی این تحقیق بیشتر متمرکز بر نگرش خود مهاجرین نسبت به علل مهاجرتشان به ایران، با توجه به شرایط مبدأ و مقصد است. یعنی عواملی دافعه که در کشور مبدأ(افغانستان) باعث مهاجرت ساکنین آن گردیده و عواملی که باعث جذب مهاجرین به کشور مقصد( ایران) گردیده، مورد توجه این تحقیق قرار دارند. در مورد مهاجرت، نظریه پردازان دیدگاه ها و نظریات متفاوتی ارائه نموده اند، اما در این تحقیق به این نکات، اهمیت داده شده است. مهاجرت مردم افغانستان به کشورهای دور و نزدیک، به ویژه ایران، از آن نظر که زائیده عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، بخصوص مسئله فقر و بیکاری بوده، قابل توجه است. چنانکه برخی از صاحب نظران بر این باورند که «مهاجرت ها بیشتر بخاطر فرار از فقر و ناامنی صورت می گیرند»(اسکلدون، 2008: 12). در خصوص سرچشمه و علل اصلی این نوع مهاجرت، که محوریت این تحقیق را نیز تشکیل داده است، می توان به ساختار قدرت و شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کشور افغانستان اشاره نمود، که در طول تاریخ خود، شاهد جنگها و درگیری های عدیده ی داخلی و خارجی، ناامنی های اجتماعی و… بوده است، که در نتیجه آن، ستون فقرات اقتصاد کشور در هم شکسته شده و شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی، وضعیت زندگی افراد جامعه را با مشکلات مواجه ساخته که این مسئله باعث مهاجرت تعداد زیادی از افراد جامعه گردیده است. اولین مهاجرت و جابجایی دسته جمعی افغانستانی ها به ایران به دهه 1850 و دو دهه اخیر قرن 19میلادی باز می گردد. اما مهاجرت بی سابقه مردم افغانستان، ابتدا در دوران حمله ارتش سرخ شوری (1978 – 1985)؛ مرحله دوم، پس از شعله ورشدن نزاع های داخلی از 1989 تا 1995 و مرحله سوم، در زمان “حکومت طالبان” از 1995 تا 2001 رخ داده است. گذشته از آن، مردم افغانستان بخصوص شیعیان و نیروی کار آن کشور، در دوره های مختلف تاریخی به خاطر زیارت اتبات عالیه و کارگری، به ایران مهاجرت می کردند. دولت و مردم ایران علی رغم تمام مشکلات موجود طی سه دهه اخیر با پذیرایی از مهاجرین افغانستان، توانستند نمونه موفق یک کشور مهاجر پذیر را نشان دهند؛ در حالیکه ایران نیز خود از جمله کشورهای مهاجر فرست به حساب می آید، ولی بازهم مرزهای خود را به روی مهاجرین افغانستان باز گذاشتند، که در «طی این مدت، بیش از سه میلیون افغانی به ایران مهاجرت کردند»(باریکانی،1386: 182؛ صادقی، 1386: 7). اشتراکات زبانی و نزدیکی فرهنگی و مذهبی در کنار “سیاست درهای باز” باعث شد تا بسیاری از مهاجرین افغانی، ایران را برای اقامت انتخاب کنند(زاهدی ، 2007: 225). بر این اساس، سازمان ملل، ایران را بعد از پاکستان، دومین کشور پذیرای مهاجرین و پناهندگان افغانی دانسته است(کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ، 2007). طرح آمایش 1384 که برای مهاجرین افغانی در ایران انجام گرفته بود، بر این مدعا نیز صحت می گذارد، طبق بررسی این طرح آمایش، از مجموع 1021323 نفر مهاجر افغانی سرشماری شده، از نظر قومی، 39 درصد هزاره، 2/21 درصد تاجیک، 5/8 درصد پشتون و بقیه از قومیت های دیگر بودند. از لحاظ مذهبی نیز 4/58 درصد را شیعه و 4/41 درصد را سنی و 2/0 درصد را سایر ادیان تشکیل داده بودند(محمودیان،1386: 49). نظر به تحقیقات دیگری که با همکاری دانشگاه تهران و مرکز ارزیابی تحقیقات افغانستان، در سه شهر تهران، مشهد و زاهدان در سال 1384 انجام شده بود، 47 درصد افغانی های مقیم ایران را هزاره، 30 درصد را تاجیک، 13 درصد را پشتون و 10 درصد باقی را ازبک ها، ترکمن ها، بلوچ ها و… تشکیل داده بودند(عباسی و دیگران، 2005). در مورد اینکه کدام اقشار و طبقات مردم افغانستان بیشتر به ایران مهاجرت کرده اند، باید اذعان نمود که در ابتدای مهاجرت های گروهی، از همه اقشار و طبقات ساکن در مناطق مختلف شهری و روستایی آن کشور، بویژه مناطق مرکزی، شامل این مهاجرین بودند، ولی پس از چند مدتی، بسیاری از مهاجرینی که از نظر ثروت یا تخصص، موقعیت مناسبی داشتند، از اینجا دوباره به کشورهای که از لحاظ پیشرفت و توسعه یافتگی در جایگاه بالایی قرار داشتند رفتند، چون ایران را از لحاظ پیشرفت و توسعه یافتگی، برای سرمایه گذاری آنقدر مناسب نمی دیدند. بصورت عموم، بیشتر اقشار و طبقات متوسط و کم توان (غالباً فارسی زبانها، بخصوص شیعیان)، به دلیل نداشتن استطاعت مالی، تخصص کافی و عدم آشنایی به غیر از زبان فارسی، که توان رفتن به کشورهای مترقی تر را نداشتند و برای یافتن کار راحت و در دسترس، ایران را مقصد مهاجرت خود قرار داده و در همینجا باقی ماندند.
مسئله ی دیگری که باید به آن اشاره شود اینست که اگرچه مهاجرین افغانستان در ایران به عنوان طبقه کارگر شناخته شده اند، ولی در حقیقت اینطور نیست؛ بلکه در میان این مهاجرین، تعداد قابل توجهی از سرمایه داران، نخبگان و چهره های فرهنگی نیز حضور داشتند و هنوزهم دارند. وجود مراکز متعدد آموزشی، فرهنگی، ادبی، سیاسی و برگزاری گردهمایی ها و جشنواره ها در شهرهای مختلف ایران توسط مهاجرین، نشان دهنده ی حضور قابل توجه این افراد به ایران است. به طور مثال: «از سال 1357 به این سو، بیش از 200 عنوان نشریه و بیش از هزار عنوان کتاب، توسط مهاجرین افغانستان در ایران انتشار یافته است»(جعفری خانقا، 1382: 117). امروزه مهاجرین افغانی، چه به صورت قانونی و چه غیر قانونی، در جمهوری اسلامی ایران حضور گسترده داشته و با وجودی اینکه بیش از یک دهه از دوران حکومت جدید در افغانستان می گذرد، ولی هنوزهم مهاجرین ساکن در ایران علاقه ی برگشتن به کشور خود را ندارند. مهمتر از همه اینکه
مهاجرت های فردی جوانان و نیروی کار آن کشور به ایران به صورت دوره ای و اکثراً غیر قانونی، هنوزهم ادامه دارد و همچنان کسانی که با گذرنامه بخاطر زیارت و سیاحت وارد ایران می شوند نیز اکثراً دوباره بر نمی گردند. در این پژوهش، به بررسی علل مهاجرت مردم افغانستان به ایران پرداخته و در پی پاسخ به این سوال هستیم که: کدام عوامل بیشتر بر مهاجرت مردم افغانستان بخصوص مهاجرت های دوره ای به ایران نقش دارند؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
آنچه که در فرایند مهاجرت مردم افغانستان قابل تأمل بوده و بیشتر بر اهمیت بحث مهاجرت می افزاید، چرایی، علل و انگیزه های مهاجرت آنها است، که بستگی به عوامل طبیعی، شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع مبدأ و مقصد دارد. اگرچه تحقیقاتی گذشته در این زمینه، روند مهاجرت آنها به ایران را در سه دوره مهاجرتهای گروهی ناشی از جنگ، محدود ساخته اند؛ در حالیکه وجود عوامل مهم دیگر، از قبیل بروز مخاطرات محیطی (خشکسالی، سیل و…)، احساس ناامنی (حوادث انتحاری، انفجار ماین، ترور و تهدید توسط گروه های تروریستی و…) رفع نیازمندیهای زیستی ـ بیولوژیکی، دسترسی به امکانات و تسهیلات معیشتی، رفاهی، دستیابی به شغل بهتر و درآمد بیشتر، رفع فقر و بیکاری از لحاظ اقتصادی، برآوردن احتیاجات فرهنگی ـ اجتماعی، تحصیل و… نیز از مهم ترین انگیزه های مهاجرت مردم افغانستان محسوب می شوند، که این محرک های حرکتی می توانند، ریشه در هردو جامعه مبدأ و مقصد داشته باشند.
روند مهاجرت مردم افغانستان به ایران، با توجه به ترکیب قومی و منطقه ای مهاجرین در حرکت از جامعه مبدأ (مناطق مختلف شهری ـ روستایی، گوناگونی قومی، سطح تحصیلات و…) و انتخاب محل سکونت در جامعه مقصد، نشان می دهد که تنها یک عامل خاص بر مهاجرت آنها دخالت نداشته، بلکه عوامل مختلف در این روند نقش داشته اند. مهاجرت افغانستانی ها به ایران، از جمله مهاجرت های است که علل آن خیلی پیچیده و مختلف بوده و بر این اساس، تحقیق در مورد آن، نیازمند مطالعات دقیق و داشتن معلومات کافی از هردو جامعه مبدأ و مقصد مهاجرت می باشد.
یکی از ویژگی های این تحقیق که بر اهمیت آن بیشتر می افزاید، این است که علاوه بر عوامل سیاسی مؤثر بر مهاجرت های گروهی افغانستانی ها، سایر عواملی را که به آنها اشاره گردید، نیز مورد بررسی قرار داده است. به خصوص مهاجرت های دوره ای (زنجیره ای) نیروی کار افغانستان به ایران، که در طی یک دهه اخیر، به صورت فردی و خانوادگی، در میان خانواده های فقیر و متوسط کشور بیشتر رواج یافته است، از جمله مسائل مهم و جدید هستند که مورد توجه این تحقیق قرار گرفته اند.
نکته ی مهمی که اشاره به آن ضروری به نظر می رسد، اینست که امروزه در افغانستان، علاوه بر مهاجرت نیروی کار، روند مهاجرت نخبگان، تحصیل کرده ها و حتی مقامات ارشد دولتی نیز رو به افزایش است. همچنین در این اواخر، در اثر حوادث طبیعی و ناامنی ها، مهاجرت داخلی مردم افغانستان نیز افزایش یافته است؛ که این مهاجرت داخلی، بر میزان مهاجرت به خارج از کشور، بخصوص به کشورهای همسایه( ایران و پاکستان) نیز تأثیرگذار بوده است.
یکی از مسایلی قابل توجه که در مورد مهاجرت مردم افغانستان به ایران وجود دارد این است که دولت ایران ، با بیش از بیست سال پذیرایی از مهاجرین افغانستان که بعد از پاکستان، دومین کشور مهاجرپذیر در منطقه به شمار رفته است؛ در قسمت مدیریت مهاجرین، در طی این دوره و همچنین در پروسه ی بازگشت آنها به افغانستان، با وجودی امضای قرارداد سه جانبه با کمیساریای عالی ملل متحد در امور پناهندگان و دولت افغانستان، و همچنین با وجودی استفاده از سیاست های سخت گیرانه(ایجاد محدودیت های شغلی، آموزشی و…)، به منظور بازگشت مهاجرین به کشور خودشان، به آن صورت موفق نبوده است. بنابراین، در مورد برنامه ریزی جهت کنترل و مدیریت روند مهاجرت مردم افغانستان به ایران، به خصوص مهاجرت های غیر قانونی و پروسه بازگشت مهاجرین به کشور خود، هردو دولت ایران و افغانستان، در قدم نخست، با بهره گرفتن از تحقیقات انجام شده در این مورد، باید علل اصلی این مهاجرت را با توجه به عوامل و ویژگی های مختلف مبدأ و مقصد، ریشه یابی نموده و سپس از این طریق به راه حل های مناسب جهت کنترل و مدیریت آن اقدام نمایند. در غیر این صورت، مدیریت و یا کنترل روند مهاجرت افغانستانی ها به ایران و دست یافتن به یک نتیجه مطلوب، دشوار به نظر می رسد.
علی رغم مشکلات موجود، بازهم مسئله ی شناخت “علل مهاجرت مردم افغانستان به ایران” از نظر جامعه شناختی، یک ضرورت علمی محسوب می گردد، تا که از این طریق بتوانیم به چگونگی ابعاد گوناگون مهاجرت دسترسی یابیم. بنابراین، امید می رود که این تحقیق، به عنوان یک راهنما و منبع تحقیقی برای پژوهشگران این حوزه در آینده مورد استفاده قرار گرفته و با ارائه پیشنهادات و راه حل های مناسب، جهت کنترل و مدیریت مهاجرت و نیز فراهم ساختن زمینه بازگشت مهاجرین افغانستان به کشور خود، بتواند مشکلات مهاجرین را به درستی و واقع بینانه تبیین نماید. بصورت کلی چند مورد از ضرورت های نظری و عملی این تحقیق را قرار زیر خلاصه می نماییم:
1-3-1- ضرورت نظری:
1-3-2- ضرورت عملی:
1-4- اهداف تحقیق:
هدف هر تحقیق، پاسخ به پرسش آغازین است. بدین منظور، محقق فرضیه هایی را تدوین می کند و به مشاهداتی که فرضیه ها ایجاب می کنند مبادرت می ورزد. سپس باید ببیند از اطلاعات گردآوری شده، نتایجی که فرضیه ها انتظار داشتند به دست آمده است یا نه (کیوی،1391،223). در این پژوهش، برای یافتن پاسخ درست در جواب سوال آغازین، اهداف زیر را دنبال خواهیم نمود.
1-4-1- هدف اصلی: بررسی علل مهاجرت افغانستانی ها به ایران.
1-4-2- اهداف فرعی:
– Miguet
– Castles S. and Miller M.
-Sassen
– skeldon
zahedi
UNHCR
Abbasi
– در مورد سرچشمه مهاجرت مردم افغانستان از مناطق مختلف کشور به ایران، نگاه کنید به صفحه 233، نقشه.
– Quivy. Raymond
توسعه اقتصادی نیازمند سرمایه گذاری در بخشها و فعالیتهای مختلف اقتصادی است. بدون سرمایه گذاری در طرحهای زیربنایی و روبنایی نمی توان انتظار گسترش اشتغال، تولید و رفاه اقتصادی را داشت. امروزه بسیاری از کشورهای جهان، تمایل شدیدی به جذب سرمایه های خارجی پیدا کرده اند. یکی از راه های مفید و مناسب بدین منظور ایجاد « مناطق پردازش صادرات » یا مناطق آزاد تجاری صنعتی است. مناطق پردازش صادرات به عنوان برداشتی جدیدتر از مناطق آزاد, یک مکان جغرافیایی برون بوم, برای بنگاه ها شرایط مناسب وآزاد کسب وکار فراهم شده است.از دهه 1950EPZ ها بطور فزاینده ای , هم در کشورهای توسعه یافته و هم در کشورهای در حال توسعه , به مثابه ابزاری برای بهبود سرمایه گذاری مستقیم خارجی صادرات گرا ایجاد شده اند ; در حقیقت , اغلب برندگان جذب FDI , حداقل یک EPZ (اغلب بیش از یک منطقه ) برای ایجاد صنایع صادراتی ایجاد کرده اند که در بین کشورهای در حال توسعه , بیشتر این مناطق در آسیا واقع شده اند. اهداف اولیه از ایجاد منطقه آزاد بدین شرح است : 1_ ایجاد در آمد ارزی به وسیله بهبود صادرات کالاهای غیر سنتی ; 2_ اشتغال زایی برای کم نمودن بیکاری یا مشکلات ناشی از بیکاری یا مشکلات ناشی از بیکاری در کشور و درآمد زایی 3_ جذب FDI و انتقال تکنولوژی , انتشار دانش و اثراتتظاهری که این موارد به مانند کاتالیزوری برای بنگاه های داخلی در گیر در تولید کالاهای غیر سنتی عمل می کند.در مناطق آزاد , به طور نامحدود واردات مواد خام , داده های واسطه ای و کالاهای سرمایه ای به صورت معاف از حقوق گمرکی برای تولیدات صادراتی مهیا بوده و تشریفات زائد دولتی کمتر و انعطاف پذیری قوانین کار برای بنگاه ها در مناطق , نسبت به بازار داخلی بیشتر است.از سوی کشور میزبان , به بنگاه های EPZ ها, بخشودگی و معافیت مالیاتی و امتیاز اعطا می شود و در این مناطق , خدمات ارتباطی و سایر زیر ساختها, مطلوبتر از حد متوسط مابقی اقتصاد میزبان , موجود است . از نظر مالکیت , بنگاه های این مناطق , می توانند داخلی, بین المللی یا به صورت سرمایه گذاری مشترک باشند.
1_2_ بیان مسئله
نکته اساسی که از بعد نظری و تجربیات کشورها می توان دریافت , نقش برجسته FDI در فعالیتهای EPZ ها ست; به عبارتی , تمام اهداف مورد انتظار از مناطق ,شامل ایجاد درآمد ارزی وبهبود صادرات _ که منجر به نام گذاری مناطق آزاد به عنوان مناطق پردازش صادرات شده _ در گروی جذب FDI است و بدون جذب آن یا جذب کم آن , این اهداف به نحو شایسته تحقق نمی پذیرند. نرخ تورم بالا و جذب کم سرمایه گذاری داخلی به مناطق آزاد , نشانگر زنگ خطری برای کشور است که این موضوع از یک سو باعث کاهش سرمایه گذاری خارجی به مناطق و از سوی دیگرجذب کم سرمایه گذاری داخلی نیز به دلیل اثر مکملی آن بر جذب مستقیم خارجی , جذب مستقیم سرمایه گذاری خارجی به مناطق را کاهش می دهد.
1_3_ضرورت تحقیق
ضرورت تحقیق از آن جهت است که با تو جه به رکود اقتصادی که کشور با آن مواجه است جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی می تواند مرهمی قوی برای بهبود وضعیت بیمار اقتصادی کشور باشد و موجبات رشد و شکوفایی اقتصادی را فراهم سازد.
1_4_اهمیت تحقیق
اهمیت تحقیق از آن جهت است که جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی باعث تقویت بخش تولید و بخش صادرات شده وبه دنبال آن موجب کاهش بیکاری و بالا بردن در آمد ارزی کشور ورونق اقتصادی می شود.
1_5_ اهداف تحقیق
1_5_1_ شرایط و محیطی که با عث ایجاد انگیزه در سرمایه گذار کشور مبدا برای FDI در کشور مقصد می شود .
1_5_2_ شناسایی محدودیتهای ایران در جذب FDI .
1_5_3_ علل عدم موفقیت ایران در جذب FDI .
1_5_4_ تعیین کننده های مکان FDI در کشور میزبان .
1_6_سوالات پژوهش
1_6_1_ عوامل موثر بر جذب سرمایه گذاری خارجی چیست؟
1_6_2_ چرا شرکتها تمایل دا رند به جای صدورکالاها و خدمات و فروش داراییهای خلق شده خود که به صورت داراییهای تکنولوژیکی و مهارتهای مدیریت و باز اریابی است ، در خارج سرمایه گذاری کنند؟
1_6_3_ عوارض ناشی از FDI در چه بخشهایی از کشور میتواند نمایان شود ؟
1_6_4_نقش EPZ ها در جذب FDI چیست؟
1_6_5_FDI به چه اشکالی در کشور میزبان شکل میگیرد؟
1_7_فرضیههای تحقیق
1_7_1_ ارتباط بین تورم و جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی در مناطق آزاد تجاری کشور منفی است.
1_7_2_ ارتباط بین سرمایه گذاری داخلی و جذب سرمایه گذاری خارجی در مناطق آزاد تجاری کشور مثبت است.
1_7_3_ افزایش نرخ بهره خارجی باعث کاهش سرمایه گذاری مستقیم خارجی در کشور می گردد.
1_8_ روش تحقیق
1_8_1_ نوع روش تحقیق
برای تخمین مدل، از مطالعه وینا دی آنچارز در مورد تحلیل جذب FDI به EPZ ها استفاده شده است . با توجه به مطالعه مذکور،تخمین مدل برای این رساله به شکل عبارت زیر نمایان می شود.
t=1380 -1391
= i کیش، قشم، چابهار، انزلی، ارس
ضمن در نظر گرفتن صرفه جویی در لحاظ کردن تعداد متغیرها، تنها متغیرهای در دسترس از مناطق آزاد ایران را در این رساله لحاظ کرده ، و بیش از این نیز نیاز نبوده است. متغیر های مستقل در این مطالعه عبارتند از ، نرخ بهره واقعی سوئیس، نرخ تورم ایران بر اساس شاخص تعدیل کننده GDP، سرمایه گذاری داخلی در هر یک از مناطق که با CPI ایران تورم زدایی شده است و متغیر که سرمایه گذاری خارجی جذب شده به این مناطق می باشد که با CPI آمریکا تورم زدایی شده است و به عنوان متغیر وابسته وارد مدل می شود. برای تجزیه وتحلیل مدل از داده های پانل دیتا استفاده شده است.
1_8_2_ ا بزار گرد آوری
جامعه آماری تحقیق شامل اطلاعات مربوط به سرمایه گذاری داخلی و سرمایه گذاری خارجی جذب شده در پنج منطقه آزاد تجاری در کشور می باشد. به منظور تجزیه و تحلیل اطلاعات در این پژوهش از آمار توصیفی و استنباطی استفاده خواهد شد.
1_8_3_منابع جمع آوری اطلاعات
کتابخانه ای ، سازمان هماهنگی مناطق آزاد،
1_9_تعریف واژه ها و اصطلاحات
1_9_1_سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI)
فرایندی است که به وسیله آن , یک کشور (کشور مبدا), مالکیت داراییها را در یک کشور دیگر (کشور میزبان) با هدف کنترل تولید , توزیع و دیگر فعالیتها بدست می آورد .به عبارتی دیگر (FDI) زمانی است که یک سرمایه گذار مقیم در یک کشور , سرمایه گذاری در کشور دیگر انجام دهد که بر روی آن کنترل و مدیریت داشته باشد.
1_9_2_ مناطق آزاد (EPZ)
یک مکان جغرافیایی برون بوم به نسبت کوچک در داخل کشور است که هدف از ایجاد آن , جذب صنایع صادرات گرا با ارائه شرایط مطلوب برای تجارت و سرمایه گذاری است.منظور از برون بوم ناحیه ای از کشور در حال توسعه است که از نظر شرایط ، نظیر قوانین و مقررات صادرات و واردات ، پولی و مالی ، زیر بناها و… ، از مابقی اقتصاد کشور متمایز است.
1_9_3_شرکتهای فراملیتی
شرکتهای فراملیتی یا TNC شرکتهایی هستند که فرایند تولید کالا یا خدماتشان در بیش از یک کشور اتفاق می افتد وحتی در آمد این شرکتها ممکن است ازGDP بعضی از کشور ها بیشتر باشد.
1.Foreign Dirdct Investment
2 Export Processing Zones (EPZ)
3.Enclave
شناخت ورزش در یک چهارچوب جامعه شناختی نیاز به توصیف آن به عنوان یک پدیده اجتماعی را مطرح میسازد.بین جامعه شناسایی که به بررسی و مطالعه ورزش پرداخته اند توافق نظر درباره ارائه تعریفی از ورزش وجود ندارد،وحتی بعضی با این استدلال که مفهوم ورزش نشان از برساخته ای اجتماعی دارد که در فرهنگ های مختلف و زمان های گوناگون تعریف متفاوت دارد ارائه تعریف از ورزش را غیر ممکن دانسته اند.بعضی جامعه شناسان،ورزش را نهادی اجتماعی می دانند که هسته اصلی آن را رقابت مبتنی بر مهارت و استراتژی تشکیل می دهد(صدیق سروستانی،1372 :50)
نیکسون و فری ورزش را رقابت فیزیکی نهادی شده ای می دانند که در یک ساختار رسمی سازمان یافته یا جمعی انجام پذیرد.
در مجموع می توان گفت ورزش نهادی اجتماعی است که می تواند شیوه زندگی اکثر قریب به اتفاق مردم را تحت تأثیر قرار دهد(همان،1372 :47 )بنابراین فعالیت های ورزشی فعالیت های رسمی و نهادی شده هستند به این معنا که جزئی منظم و هدفمند از زندگی اجتماعی به شمار میآیند.
جامعه شناسی ورزش رشته ای جدید است که مانند سایر رشته های جامعه شناسی به تفسیر و پیش بینی واقعیت های اجتماعی و چگونگی دگرگونی آنها میپردازد.علاوه بر این ،در این رشته فراگردهای اجتماعی نیز مورد بررسی قرار می گیرد،فراگردهای اجتماعی نیروهای پویایی هستند که در کنش متقابل با یکدیگر می توانند عناصر موجود در ساختار و فرهنگ اجتماعی را تقویت کرده و یا اینکه آنها را به شکل تازه ای درمیآورند.از جمله فراگردهای اجتماعی که در نهاد ورزش صورت می گیرد می توان به رقابت،مبادله اجتماعی،تخصیص منابع،روابط منزلتی،قدرت کجروی،کنترل،ستیز،همکاری،سازگاری،جامعه پذیری،عملکرد گروهی و خشونت و پرخاشگری اشاره کرد(نیکسون و فری،1996 :7)
به این ترتیب باید گفت جامعه شناسی ورزش به ارتباط بین ورزش و جامعه می پردازد و نه به افراد، بلکه به محیط های اجتماعی توجه دارد.
در بین فعالیت های گوناگون ورزشی بی تردید ورزش فوتبال پرطرفدارترین و پربیننده ترین رشته ورزشی است. فوتبال بیش از اینکه یک ورزش ساده باشد پدیده ای پیچیده است که باید مانند سایر پدیده های اجتماعی به آن نگاه کرد(فتحی،1363).
در طی مطالعاتیکه تحلیلگران اجتماعی درباره ارزش ها و الگو های رایج در ورزش فوتبال داشته اند، یکی از مسائل مهمی که توجه آنها را جلب کرده ،حوادث و رویدادهای خشونت بار مربوط به این ورزش است که هر از چندگاهی جلوه هایی از آن را میتوان در بازی های داخلی و بین المللی مشاهده کرد. با توجه به حساسیتی که روی این ورزش وجود دارد،متأسفانه در موارد زیادی مشاهده شده است که عده ای از تماشاگران فوتبال پس از بازی و در حین آن به دلایلی اقدام به اعمال خشونت آمیز از قبیل دشنام،پرتاب اشیاء و مواد آتش زا به داخل زمین و درگیر شدن با هواداران تیم مقابل،تخریب اموال دولتی و خصوصی می کنند که این حرکات صدمات و پیامدهای مختلفی را برای یک تیم،تماشاگران و یا حتی کشور به همراه دارد.
ورزش فوتبال نه تنها دارای بعد تفریحی و ورزشی است بلکه دارای ابعاد فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی و حتی سیاسی نیز می باشد.بنابراین خشونت در آن توسط بازیکنان و یا تماشاگران علاوه بر محدودیت هایی که برای یک تیم یا یک کشور از طرف مجامع ملی و بین المللی بوجود می آورد،تبعات منفی اقتصادی،سیاسی و اجتماعی را نیز به همراه دارد.از نظر فرهنگی این گونه برخوردهای ناشایست می تواند وجهه فرهنگی مردم یک جامعه را نزد دیگر جوامع تغییر داده و سبب ارائه تصویر نامناسب از ارزش های یک جامعه گردد.علاوه بر آن ممکن است ضررهای مالی و جانی را به همراه داشته باشد،که نمونه آن در موارد زیادی در کشور ایران قابل مشاهده است. تجاری شدن هرچه بیشتر ورزش در جهان نشان دهنده ی این امر است که آرمان های اولیه ی ورزش در حال از میان رفتن است و جنبه ی ضد ورزشی آن پدیدار شده است. در واقع سالهاست که رشته های ورزشی مخصوصا فوتبال از آن حالت ورزشی به عنوان سلامت جسم و جان و گذران اوقات فراغت خارج شده و رفته رفته جریان ورزش آماتوری به ورزش حرفه ای تبدیل شده است (کشمیری،28:1381).
اوباشگری به عنوان آشکارترین جلوه اجتماعی خشونت در ورزش فوتبال به شکل امروزین خود ابتدا در دهه ی 1960 و در عرصه رقابت های فوتبال بریتانیا مورد توجه قرار گرفت و به عنوان معضل مطرح گردید.در دهه ی 1980 اوباشگری به صورت پدیده ای رایج در اکثر کشورهای اروپایی درآمد و در این دهه برنامه ریزی تاکتیکی و ساختار نظامی بدیل به ویژگی رفتاری اوباشگری شد.اوج فاجعه اوباشگری اروپایی به سال 1981 مربوط می شود.زمانی که برخورد مصیبت بار طرفداران دو تیم باشگاهی لیورپول از انگلیس و یوونتوس از ایتالیا در جریان برگزاری رقابت برای فتح جام قهرمانی باشگاه های اروپا در ورزشگاه شهر بروکسل رخ داد و طی آن 38 نفر کشته و 200 نفر زخمی شدند . در حال حاضر تقریباً هر هفته در ورزشگاهها یا محیط های پیرامون آن در بسیاری از کشورها رفتار خشونت آمیزی رخ میدهند(رحمتی،57:1382)
سابقه برگزاری دیدارهای باشگاهی فوتبال ایران به اوایل دهه 1350 شمسی باز میگردد، که مسابقات قهرمانی باشگاههای کشور تحت عنوان جام تخت جمشید آغاز گردید.آغاز خشونت و پرخاشگری در فوتبال کشورمان به سال 52 برمیگردد، که در جریان بازیهای باشگاهی بین برخی از ورزشکاران-نه تماشاگران-درگیری هایی رخ داد.پس از آن گاه و بیگاه در جریان برخی از بازیها بین تیم رقیب،یا بین بازیکنان تیم رقیب،یا بین بازیکنان و مربیان با داوران برخوردهای خشونت آمیز رخ داد.اما این برخوردها هیچگاه به تماشاگران سرایت نکرد و تماشاگران و طرفداران تیمها جز در چارچوب هنجارهای مربوط به خود در داخل ورزشگاهها که در نهایت به شعارهای توهین آمیز ختم میشد با یکدیگر به شکل فیزیکی درگیر نمیشدند.افزون بر این،موارد مربوط به خرابکاری و آشوب گری به میزانی تقریباً طبیعی و در حد قابل اغماض رخ می داد.
نخستین درگیری جدی بین تماشگران مسابقات فوتبال به آبان ماه 1358 مربوط میگردد.در این تاریخ در جریان بازی دوستانه بین دو تیم استقلال و پرسپولیس در استادیوم آزادی تهران در اواخر بازی در حالی که نتیجه به سود تیم استقلال بود،طرفداران تیم پرسپولیس به درون بازی هجوم آوردند و بازی نیمه تمام قطع گردید.پس از آن در سال 61 آشوبها و اغتشاشات طرفداران فوتبال مجدداً نمودار شد.در تاریخ 26 شهریور و در جریان بازی دو تیم استقلال و تهران جوان در حالی که نتیجه مساوی بود با هجوم تماشاگران به درون زمین بازی نیمه تمام ماند.از این تاریخ به بعد عرصه رقابت های باشگاهی فوتبال در شهر تهران شاهد افزایش شعارهای توهین آمیز از جانب طرفداران دو تیم استقلال و پرسپولیس علیه همدیگر و بازیکنان تیم حریف و داوران مسابقات بود.اولین حادثه اوباشگری فوتبال که به اغتشاش اجتماعی انجامید به بازی بین دو تیم پرسپولیس با پاس مربوط می شود که قرار بود در تاریخ 17 مهر 1363 در ورزشگاه شهید شیرودی انجام شود.ازدحام بیش از حد تماشاگران در ورزشگاه شیرودی باعث شد که مسئولان هیأت فوتبال تهران بازی را لغو و به تأخیر انداختند.در پی این تصمیم تماشاگران حاضر در ورزشگاه که تعداد آنها بیش از 30 هزار نفر برآورد می شد به داخل زمین هجوم آوردند.دیرک های دروازه را از جا کندند و زمین چمن را به آتش کشیدند .به دنبال دخالت مأموران پلیس،تماشاگران به بیرون ورزشگاه رفتند و به اموال عمومی آسیب رساندند.در پی این حادثه بازی های باشگاهی فوتبال شهر تهران تعطیل اعلام شد.از اوایل دهه 1370 و همزمان با آغاز مسابقات قهرمانی باشگاه های کشور در برخی از مسابقات تماشاگران و طرفداران تیمها مبادرت به انجام حرکات و رفتارهای خشونت آمیز و پرخاشگرانه کرده اند که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
بنا بر اظهارات شرکت واحد تهران،در جریان رقابت های باشگاهی فوتبال در تهران در سال 1379 از مجموع 5175 دستگاه اتوبوس تجهیز شده به حمل و نقل 1152 دستگاه اتوبوس متحمل خسارتهای شدید شدند(تبریزی، 1383: 226-229 ). این آمار مربوط به قبل از بازی پرسپولیس و استقلال بود که پس از این بازی به تعداد 715 دستگاه اتوبوس خسارت وارد شد و پس از این سال هم بارها شاهد خشونت و آشوبگری تماشاگران در ورزشگاه های کشورمان بوده ایم ،که از آخرین موارد آن می توان به سنگ پراکنی و فحاشی های تماشاگران دیدار دو تیم پرسپولیس و استقلال در نیم فصل اول لیگ برتر فوتبال در سال 1391 اشاره کرد. با توجه به وجود این معضل در فضای ورزشی، بویژه فوتبال، بررسی عوامل مرتبط با بروز خشونت در میان تماشاگران از اهمیت اساسی برخوردار است. این پژوهش در پی بررسی یکی از فراگرد های اجتماعی ورزش فوتبال است و آن هم خشونت و پرخاشگری تماشاگران است و سعی خواهد شد با نگاهی جامعه شناختانه مورد بررسی قرار گیرد.
امروزه ورزش از ضروریترین نیازها و اساسیترین نهادهای جوامع بشری است به طوری که کمتر کشوری را می توان یافت که فاقد سازمان ورزشی باشد. گسترش روزافزون ورزش به گونه ای است که میلیون ها نفر انسان در سراسر جهان از ورزشکاران، مربیان، داوران و مدیران باشگاه ها گرفته تا عکاسان، خبرنگاران، دست اندرکاران مطبوعات ورزشی و دیگر رسانه های گروهی همه در فعالیتهای ورزشی مشغول بهکارند(وثوقی،126:1388).بنابراین بخش عمده ای از زندگی اجتماعی افراد جامعه ها را فعالیت های ورزشی تشکیل می دهد.با نگاهی به روزنامه ها و برنامه های تلویزیونی و رادیویی میتوان این ادعا را که بخش عظیمی از زمان و اطلاعات افراد به این فعالیت اختصاص دارد را مورد تأیید قرار داد.
ورزش به عنوان نهادی اجتماعی نظیر دیگر نهادها تشکیلات خاص خود را دارد و بر حیات اجتماعی افراد تاثیر می گذارد. این نهاد عامل گسترش شبکه ی تعاملات اجتماعی جدید میان افراد جامعه است. وجود دسته های مختلف ورزشی در جامعه و رقابت میان آن ها به پیوند و اتحاد افراد در قالب هواداران ورزش ها و تیم ها می انجامد (عنبری،18:1381).
در میان ورزش های گوناگون فوتبال ویژگی های خاصی دارد که آن را به جذاب ترین و پرطرفدار ترین ورزش دنیا تبدیل کرده است. درکشور ما فوتبال از محبوبیت بسیار بالایی برخودار می باشد و پویایی خاصی را در مملکت ما باعث می شود. با توجه به کمبودهایی که در زمینه ی شادی و تفریحات سرگرم کننده در کشورمان وجود دارد، پدیده ای مانند فوتبال که گروه کثیری از جوانان را به خود مشغول کند و اسباب شادی مردم (اتفاقی مانند رفتن به جام جهانی در سال 1998 و شادی ناشی از آن در جامعه که طبیعتاً دیگر زمینه ای زندگی اجتماعی افراد را تحت تأثیر قرار داد) را فراهم کند موهبت بزرگی است.
اما در ورای این ویژگی های مثبت باید به یک پدیده ناخوشایند در این نهاد اجتماعی اشاره کرد و آن هم خشونت در مسابقات بین تماشاگران و تبدیل شدن آن به عنوان یک آسیب اجتماعی است. امروزه تماشاگران در فوتبال جایگاهی ویژه یافته اند که اهمیت آن، لزوم توجه به ابعاد مختلف حضور آنان را در ورزش فوتبال بیش از پیش نشان می دهد. یکی از این ابعاد، رفتار تماشاگران فوتبال در ورزشگاه ها در زمان برگزاری بازی های مهم و حساس و نیز بعد از این بازی هاست ،که همواره بیشترین توجه را در این زمینه به خود اختصاص داده است. زیرا این رفتارها به دلیل پیروی از هنجارهای خاص رفتارهای جمعی گاهی منجر به آسیب هایی شده اند. در واقع فضای حاکم بر ورزشگاه ها در مسابقات حساس فوتبال بازیکنان و تماشاگران را در وضعیتی قرار می دهد که ممکن است به دلیل نقض قواعد و هنجارهای رایج به رویارویی های پرخاشگرانه و خشونت آمیز منتهی شود.خشونت و پرخاشگری در رفتارهای اجتماعی به شکل های گوناگون متجلی می شود. بسیاری از افراد برای حل مشکلشان به راه های خشونت آمیز متوسل می شوند.زمانیکه فشارهای زندگی افزایش مییابد خشونت به عنوان یک روش و شیوه عمل ظاهر می شود. بنابراین از آنجا که خشونت و پرخاشگری در چهارچوب روابط متقابل اجتماعی نیاز به تعریف دارند می توان آنها را به عنوان پدیده اجتماعی تلقی نمود.این پدیدهها از نظر زمانی و مکانی و همچنین با توجه به متغیرهای اجتماعی مانند(سن،جنس،نژاد،قومیت،طبقه اجتماعی و خرده فرهنگ های گوناگون ) در هر جامعه شکل های متفاوتی به خود می گیرد.خشونت در فعالیت های ورزشی به سه شکل قابل ملاحظه است:خشونت تماشاگران بر علیه همدیگر و دارایی های عمومی2-خشونت تماشاگران بر علیه ورزشکاران و3-خشونت خود ورزشکاران در عرصه رقابت ها.
از نظر جامعه شناختی خشونت در شکل اول آن که ناظر بر خشونت تماشاگران بر علیه همدیگر و دارایی های عمومی است اهمیت بیشتری دارد. (کاظمی و دوستان،1386 :102)
امروزه رفتار خشونت آمیز به عنصری از فرهنگ حاکم بر عرصه فعالیت های ورزشی بدل شده است که تجلی آن در میان تماشگران،طرفداران و گاه ورزشکاران رشته فوتبال می توان مشاهده کرد.با توجه به گستردگی و رواج فوتبال و عرصه گسترده تر آن نسبت به سایر فعالیت های ورزشی که حضور انبوه تماشاگران را در حین برگزاری مسابقات به همراه دارد این رشته در بین فعالیت های مختلف ورزشی بیشتر با رفتار خشونت آمیز طرفداران و تماشاگران مواجه بوده است به گونه ای که در حال حاضر در کشور های غربی صاحب فوتبال نوع خاص و تقریباٌ سازمان یافته ای از خشونت موسوم به اوباشگری شکل گرفته و در سایر کشور ها نیز گاه و بی گاه می توان تجلی خشونت های رفتاری در مسابقات فوتبال را شاهد بود. بنابراین فوتبال و ورزش حرفه ای که می تواند صحنه ای باشد برای تبدیل رقابت های سازمان یافته ی اجتماعی به مبارزات بدون خشونت ، خود گاه و بی گاه دست خوش خشونت و درگیری های پردامنه می شود. بنابراین با اینکه خشونت در بین تماشاگران فوتبال خاص جامعه ما نیست و یک پدیده جهانی است و در کشورهای صاحب نام فوتبال مثل انگلیس،اسپانیا،آرژانتین و… نیز مشاهده می شود، باید گفت ورزش فوتبال به دلیل محبوبیت بین افراد جامعه و بخصوص جوانان، خیل عظیم تماشاگران را به ورزشگاه روانه می کند و در این جماعت هر از چند گاهی حوادثی خشونت بار و ناخوشایند را بین تماشاگران ملاحضه می کنیم(فحاشی هایی که به داوران،بازیکنان و مربیان می شود،درگیری ها و زدوخورد های بین تماشاگران) از جمله آنهاست.آشوب و خشونت در محیط های ورزشی تنها در قالب رفتار خشونت آمیز تجلی نمی یابد بلکه ویرانی ها و خرابی های قابل ملاحضه ای نیز در این گونه مواقع بوجود می آید که از جمله می توان به وارد شدن خسارت و آسیب به امکانات و تاسیسات ورزشگاه ها ،اتوبوس های حمل و نقل و دیگر اماکن و تأسیسات عمومی اشاره کرد. دیدن صحنه های خشونت آمیز در ورزشگاه ها و بیرون از آن در بین بازیکنان و تماشاگران فوتبال، چهره ی این پدیده را مخدوش و حس تنفر را بر می انگیزد.
امروزه دامنه رفتار اوباشگرانه در عرصه رقابت های فوتبال توسط هواداران و تماشاگران این رقابت ها به قدری گسترش یافته که برخی از صاحب نظران جامعه شناسی ورزش آن را در حد یک معضل جهانی تلقی می کنند.از اواخر دهه ی 1960 میلادی پژوهشگران و نظریه پردازان دلایل را مطرح و تعبیرهای متفاوتی را در مورد رفتار اوباشگرانه و خشونت آمیز تماشاگران مسابقات فوتبال ارائه می دهند که گستره ی آن ها از دگرگونی های کلان اجتماعی تا عامل های خود را در بر می گیرد .آثار تجربی که در خلال نیمه دوم قرن بیستم درباره رفتار پرخاشجویانه و خشن انجام شده اند در دو گروه جای می گیرند.نخست،برخی که منبع پرخاشگری را ملهم از سایق های درونی و غرایز در نظر می گیرند(مانند روان شناسان،رفتارشناسان و روان پزشکان)و دوم گروهی که پرخاشگری و خشونت را واکنش به رویداد های محیطی در نظر می گیرند که از طریق آموزش فرهنگی و فردی تعدیل می شود(مانند اکثر جامعه شناسان و انسان شناسان).بنابراین این تحقیق در پی بررسی عوامل موثر بر انواع خشونت در میان تماشاگران مسابقات فوتبال در کشورمان می باشد و در ابعاد اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی به این بررسی پرداخته به این دلیل که مطالعه پیرامون ورزش و دیگر مسائل اجتماعی و رفتاری مربوط به آن و ورزشکاران، بدون در نظر گرفتن فرهنگ جامعه و آداب و رسوم حاکم بر روابط افراد و خانواده ها کار دشواری است. اصول و فلسفه ی حاکم بر فرهنگ عمومی جامعه بر فعالیت های ورزشی تاثیر می گذارد. گستردگی فعالیت های ورزشی در جامعه به گونه ای است که در تحلیل آن باید به سایر نهادهای اجتماعی مثل اقتصاد، فرهنگ، آموزش و پرورش، سیاست و هنر و سایر پدیده های اجتماعی اثرگذار نیز توجه شود. بنابراین سوال اساسی این تحقیق این است که آیا بین عوامل گوناگون( اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی) و خشونت تماشاگران رابطه وجود دارد؟
در این تحقیق متغیرهای انتخاب شده به عنوان فرضیه های تحقیق با الهام گرفتن از دیدگاه کارکردگرایی ساختی و مدل علی-توصیفی کلارک برای تبیین خشونت و پرخاشگری تماشاگران مورد استفاده قرار گرفته است.متغیرهای مستقل انتخاب شده در فرضیه ها در دو گروه خرد و کلان قرار می گیرند.ازجمله فرضیات کلان می توان به وضعیت اجتماعی-اقتصادی تماشاگران و همچنین عوامل فرهنگی مرتبط با خشونت تماشاگران اشاره کرد.فرضیه های خرد این پژوهش با استناد به الگوی نظری و در چهارچوب فرضیه های کلان مطرح می شوند.در یک دسته بندی از متغیرهای انتخاب شده،چهارگروه را می توان مشخص کرد.دسته ای از این متغیرها به عوامل و شرایط وضعیتی مربوط می شوند که شامل امکانات رفاهی ورزشگاه(آبخوری،سرویس های بهداشتی،کیفیت صندلی های ورزشگاه و نشیمن ها،بلیط فروشی و…).در گروه دیگر از متغیرها به متغیر های جمعیتی توجه شده که شامل:سن،وضعیت تأهل افراد می باشد.در گروه سوم متغیرها به متغیرهای فرهنگی مربوط می شود که شامل(اعتقادات مذهبی،میزان سرمایه فرهنگی تماشاگران).بخش چهارم از متغیرها به متغیرهای اجتماعی مربوط می شود که شامل(شغل،حضور زنان در ورزشگاه،عملکرد( بازیکنان،داوران ونیم) میزان تعلق اجتماعی، و ناکامی های پیشین تماشاگران).
1- عوامل اجتماعی بر خشونت تماشاگران تأثیر دارد.
2- عوامل فرهنگی بر خشونت تماشاگران تأثیر دارد.
3- عوامل اقتصادی بر خشونت تماشاگران تأثیر دارد.
4- عوامل فردی بر خشونت تماشاگران تأثیر دارد.
1-3-2- فرضیات فرعی
1-2- وضعیت تأهل تماشاگران بر خشونت آنها تأثیر دارد.
1-3- پایگاه اجتماعی تماشاگران بر خشونت آنها تأثیر دارد.
1-4- میزان تعلق اجتماعی تماشاگران بر خشونت آنها تأثیر دارد.
1-5- میزان رضایتمندی از امکانات رفاهی ورزشگاه بر خشونت تماشاگران تأثیر دارد.
1-6- عملکرد(بازیکنان،داوری و تیم مورد علاقه)بر خشونت تماشاگران تأثیر دارد.
2-1- میزان اعتقادات مذهبی تماشاگران بر خشونت آنها تأثیر دارد.
2-2- سرمایه فرهنگی تماشاگران بر خشونت آنها تأثیر دارد.
3-1- میزان درآمد تماشاگران بر خشونت آنها تأثیر دارد.
4-1- ناکامیهای تماشاگران بر خشونت آنان تأثیر دارد.
Nixon and fery
ای فراهم نشود ،هیچ نهادی پایدار نمی ماند.پدیده ی تفکر شورا ونظام شورایی کشور درچندین سال قبل وتجربه ی عملی آن درسال های اخیر،از این ضرورت حکایت می کند وبیانگر خواست پنهان وآشکار جامعه ومردم در جهان نوین امروزی برای برخورداری از نهادهای مدنی مناسب بااقتصاد این عصر تلقی می شود.نکته ی مهم آن است که تفکر شورا ونظام شورایی،همانند دیگر مفاهیم جوامع نوین ومدنی،نه یک فرصت وانتخاب بلکه یک مرحله ازرشد فکری وفرهنگی هرجامعه به شمار می آید.مشارکت واقعی مردم در برنامه ریزی،تصمیم سازی،اجرا وارزشیابی پیامدهای یک برنامه از مفاهیم مهم وبا ارزشی است که تحقق تفکر ونظام شورایی رابیشتر می سازد.براین اساس،قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در راستای بستر سازی برای تحقق به مشارکت واقعی مردم در سرنوشت خود واجرای دموکراسی به معنا ومفهوم واقعی آن،ابزارهایی را تدارک دیده است(پاپزن وعلی بیگی،38:1385).
با توجه به اینکه انتخابات شوراهای روستایی یکی از راه های مشارکت (سیاسی) روستاییان است ودرواقع یک زمینه ای فراهم میکند که روستاییان می توانند ابراز وجود کنند ویا عقیده خود را بیان کنند ویا این احساس را داشته باشند که نظرشان مهم است مسئله ی اساسی شناسایی عوامل موثر برمشارکت مردم روستایی در انتخابات شوراهای روستایی است که این عوامل می تواند برگرفته از عوامل اجتماعی،سیاسی ویا فرهنگی واقتصادی باشد.و مهمتر ازآن توجه به این مسئله که نگرش به شورو مشورت در قانون اساسی ما با نگاه مدرن به شورا به عنوان یکی از نمودهای دموکراسی به معنای غربی تفاوت وجود دارد.درقانون مشورت با اعضای جامعه را تاکید کرده است اما مسئولیت و تصمیم گیری را بر عهده حاکم جامعه گذاشته است،یعنی حاکم جامعه تصمیم نهایی را می گیرد و می تواند نظرش بسیار تاثیر گذار باشد، اما در دموکراسی غربی اصل تصمیم گیری را بر عهده مردم و اکثریت آنها گذاشته است.
-ضرورت واهمیت مسئله:
در باب اهمیت موضوع باید گفت که جامعه ی ایران به خصوص در صدسال اخیر دچار تحولات اساسی شده است که به تعبیری ناشی از قدم نهادن به مرحله ی مدرنیسم است.همزمان با درگیر شدن هرچه بیشتر جامعه با پیامد مدرنیسم ،برخی مفاهیم ودستاوردهای آن مانند انتخابات آزاد،قانون اساسی وحکومت قانون نیز وارد عرصه های زندگی اجتماعی وسیاسی ایرانیان شده است.این ارزشها در تقابل جدی با ارزشهای پدر سالارانه واقتدار گرایانه ای قرار گرفته است که ناشی از سنت دیرینه ی حکومت های مطلقه از نوع استبداد شرقی است.در چند دهه ی اخیر نیز موضوع مشارکت سیاسی در روستاها به دلیل پدید آمدن گروه های جدید روستایی که دارای تحصیلات بالاتر وبرخوردار از وسایل ارتباط جمعی (که خود منجر به آگاهی روستاییان از مسائل مختلف می شود که ممکن است تاثیر مثبت یا منفی در توجه به مسائل مختلف داشته باشد)،امکانات اقتصادی بیشتری هستند ابعاد تازه تری پیدا کرده است.
از طرف دیگر ما می توانیم اهمیت موضوع را در دو قالب کلی مورد بررسی قرار دهیم:
1.مشارکت سیاسی ونقش آن در توسعه ی سیاسی کشور،که خود نشان دهنده ی میزان اهمیت مردم به اتفاقات سیاسی ومیزان دخالت وشرکت آنها در این اتفاقات است ودر بعضی از مواقع نشان دهنده ی میزان رضایت مردم از دولت یاآن حکومت است وهمچنین می تواند نشان دهنده ی میزان ابراز وجود مردم در مسائل واتفاقات سیاسی ومیزان اهمیت شرکت مردم در این اتفاقات از طرف حکومت یا دولت باشد.
2.شوراها به طور عام وشوراهای روستایی به طورخاص:شوراها یکی از راه های مداخله یا مشارکت مردم در تصمیماتی است که در جامعه صورت میگیرد ودرروستاها نیز برای اینکه مردم روستایی احساس کنند دارای اهمیت هستند یانظرشان مهم است شوراهای روستایی یکی از راه های جلب رضایت و اهمیت دادن به روستاییان است.
از طرف دیگر نیز این موضوع مورد اهمیت است که به نظر می رسد در روستاها به عنوان اجتماعاتی مبتنی بر روابط شخصی وخویشاوندی (نزدیک به تعریف تونیس از اجتماع)وباتفکیک اجتماعی کم(در معنای موردنظر دورکیم)وخلاصه به علت اجتماعی-فرهنگی وجغرافیایی خاص اش،سیاست ومشارکت سیاسی معنای ویژه ای داشته باشد متفاوت ازشهرهاست.به این ترتیب که سیاست ومشارکت سیاسی در روستاها بیشتر اعمال روزمره ی زندگی وروابط مستقیم قدرت است.در این حالت دلالت سیاست بیشتر ناظر برملزومات عینی زندگی خواهدبود.یعنی زندگی درروستامنظومه ای همگون ونامتمایزUndifferentiated)) یاکمتر تمایز یافته از شئون مختلف زندگی است وروابط شخصی وچهره به چهره محل انعکاس این زندگی است که طبعا تنیدگی شئون اجتماعی،فرهنگی واقتصادی وسیاسی را در هم ایجاب می کند(یعنی همان جنبه هایی که دراین پایان نامه ازآنها به عنوان عوامل موثر بر مشارکت میخواهیم استفاده کنیم)،به این ترتیب سیاست نیز معنایی معادل اعمال روزمره وچهره به چهره خواهد داشت واین بابرداشت از مشارکت سیاسی یا بهتر بگوییم امر سیاسی در شهرها تفاوت دارد.بدین گونه می توان انتظار داشت که امر سیاسی در شهرها در نقطه ی مقابل آن چه ذکر شد قرارگیرد.در شهرامرسیاسی بیشتر در معنای خاص آن حضور دارد.یعنی به عنوان حوزه ای منفک ومشخص از حیات اجتماعی به همراه روابط ومعنای خاص خودش(فکوهی،34:1383).همانگونه که بالاندیه درکتاب«انسان شناسی سیاسی»بیان می کند یکی ازآثار استعمار به عنوان نیروی
تجددبخش،بربافت سیاسی جوامع سنتی،فروکاستن سیاست یا سیاست زدایی بوده است.یعنی تغییرهر امر سیاسی به صورت یک مساله فنی در حوزه ی صلاحیت بوروکراتیک وخروج آن از زندگی روزمره ی مردم.به عبارت دیگر در طی فرایند مدرنیزاسیون شان سیاسی حیات اجتماعی جوامع سنتی وجهه ای متمایز ومشخص به خود می گیرد وازحالت سنتی که در زندگی روزمره وروابط چهره به چهره متجلی می شد،خارج می شود.شوراهای(روستایی)نیز میتواند یکی از این نمادهای مدرنیزاسیون یا مشارکت جدید باشد که وارد زندگی روستاییان شده است (همان:35).
-اهداف (یاسوالات تحقیق):
اهدافی که نگارنده دارد در قالب سوالات زیر مطرح شده است وآنرا می توان به دو دسته ی اهداف اصلی واهداف فرعی تقسیم کرد.
الف)اهداف اصلی(یا سوالات اصلی):
-مهم ترین عوامل تاثیر گذار برمشارکت سیاسی روستاییان از سال 1378(یعنی سالی که قانون تشکیل شوراها وانتخابات آن اجرا شد)چه بوده است؟که ما این عوامل را در ابعاد اقتصادی،سیاسی،فرهنگی واجتماعی بررسی خواهیم کرد وآن را در زمینه ی شرکت مردم در انتخابات شوراهای روستایی نشان می دهیم.
-کدامیک از عوامل از همه تاثیر گذارتر بوده است؟برای مثال آیا انگیزه ی مادی یا سیاسی (اندیشه ی حفظ نظام ومقابله با دشمن خارجی از طرف مردم)،فرهنگی(ساخت سنتی جامعه ی روستایی)یا اجتماعی(نگرش همگانی مردم روستا نسبت به تبعیت از یک قدرت بالاتر یا ولی نعمت بالادست که درواقع ناشی از همان ساخت پدرسالاری درجامعه سنتی است.)تاثیرگذاربوده است؟
-درکدام یک از دوره های سه گانه اجرای انتخابات شوراهای(روستایی)مشارکت مردم روستایی اهمیت بیشتری پیدا کرده است؟واین اهمیت به چه دلیل بوده است؟(مثلا آیا به دلیل تبلیغات وسیع برای نشان دادن محبوبیت دولت ونظام بوده است ویا ناشی از روندطبیعی بها دادن به افراد در حاشیه ی (روستاییان)بوده است؟چون اعتقاد نگارنده براین است که در گذرزمان چون روح انسان بزرگتر،خواسته هاوآگاهی های انسان بیشتر می شودوشرایط نیز متحول ترمیشود.به طور طبیعی انسان میل به تاثیرگذاری وباارزش قلمدادشدن دارد ودوست دارد در روندامورمداخله کند(چه در سطح خردوچه کلان)که البته باید شرایط ساختاری وزمینه ای (مثل رای دادن،قانون عوض شدن، ابرازوجودکردن)فراهم شدوگرنه انسان بزرگ ازهرنظر خودش را نمی توانددر محیط تنگ وکوچک وبسته نگه دارد ودرنتیجه در یک شرایط خاص منجر به انقلاب می شود.
ب)اهداف فرعی(یاسوالات فرعی):
-چه گروه هایی از افراد روستایی مشارکت سیاسی بیشتری داشته اند؟
-آیا می توان گفت در دوره ای که صحبت از توسعه ی سیاسی میشده است (دوره ی اصلاحات)مشارکت سیاسی روستاییان بیشتر بوده است؟
-میزان مشارکت روستاییان در آخرین انتخابات شوراها (سال86)نسبت به دوره های گذشته چگونه بوده است؟
-مروری برتحقیقات پیشین:
درزمینه ی مشارکت سیاسی تحقیقات فراوانی صورت گرفته است که بیشتر محققان آن ازحوزه ی علوم سیاسی بوده اند.همچنین درزمینه ی شوراها (ی روستایی)می توان تحقیقات فراوانی رامشاهده کرد که اغلب محققان آن ازحوزه ی جغرافیا وتوسعه ی کشاورزی بوده اند.درزمینه ی رابطه بین روستاییان ومشارکت نیز می توان مطالعاتی رامشاهده کرد اماآنکه به طور مستقیم به رابطه بین مشارکت سیاسی وشرکت درانتخابات شوراها ی روستایی پرداخته شود محدود است.در اینجا مانمونه ای از مطالعاتی که به طور مستقیم یاغیر مستقیم با موضوع مارابطه دارند رامطرح می کنیم.
1)روستاییان ومشارکت سیاسی درایران،مطالعه ی موردی:روستاهای حومه شهرستان بوشهر(چاه کوتاه،آبطویل،تل اشکی): منصور وثوقی،عبدالرسول هاشمیهدف اصلی این مطالعه بررسی وشناخت عوامل اجتماعی موثر برمشارکت سیاسی روستاییان بوده است تا از این طریق برخی از نظریاتی را که تحت عنوان نوسازی مطرح شده است،بتوانند در جامعه ی مورد مطالعه آزمون کنند.(چارچوب نظری این تحقیق برپایه ی نظریه ی نوسازی بوده است.)برخی از این عوامل که در نظریات دانیل لرنر ،اینکلس واسمیت،رابرت دال،لیپست وهانتینگتون به عنوان عوامل نوسازی کننده ی جامعه ورواج دهنده ی اشکال جدید رفتارهای اجتماعی بیان شده انددر این تحقیق عبارتند از:وضعیت اقتصادی،شغل،تحصیلات،ارتباط باشهر،استفاده از وسائل ارتباط جمعی.علاوه براین برخی عوامل روان شناختی مثل احساس بی قدرتی واعتماد به دولت در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته اند.
نتایج تحقیق حاکی ازآن است که بین دونوع مشارکت سیاسی رسمی وغیر رسمی درخصوص متغیر های مورد مطالعه تفاوت قابل ملاحظه ای وجود دارد.به این صورت که مشارکت سیاسی غیر رسمی همراه باافزایش سطح تحصیلات، ارتباط باشهر واستفاده از رسانه های گروهی و تحصیلات ابتدایی افزایش یافته است،و بعد از آن رو به کاهش گذاشته است. ازطرف دیگر مشارکت رسمی همبستگی بسیاری بااعتماد به دولت داشته وهرچه اعتماد به دولت بیشتر بوده،مشارکت سیاسی رسمی بیشتر شده است.در حالیکه رابطه ی معناداری بین این عامل ومشارکت سیاسی غیر رسمی به دست نیامد.این موضوع نشان می دهد که مشارکت سیاسی غیر رسمی بیش از جنبه ی رسمی مشارکت مرتبط باشاخص های توسعه وتاکید کننده ی نظریات نوسازی است.در صورتی که ساختار سیاسی وعوامل محیطی در مشارکت سیاسی رسمی نقش زیادی دارند.
2)نگرشی انسان شناختی برپنداشت روستاییان از مشارکت سیاسی وچندعامل موثر برآن دردوروستای (روستای چشمه نادی وشورقاضی)نمونه ی گرمسار،ناصرفکوهی،
هدف مطالعه بررسی پنداشت و رفتار روستاییان در زمینه مشارکت سیاسی است.و تاکید اساسی بر پنج حوزه ی جنسیت،خویشاوندی،رسانه ها،شهر و ارتباط ملی و محلی است.نتایج حاکی از آن است که بین جنسیت و مشارکت سیاسی رابطه معناداری وجود دارد به طوریکه رای دادن زنان تحت تاثیر مردانشان است.و این رابطه معنادار نیز در رابطه بین خویشاوندی و مشارکت سیاسی وجود دارد به طوریکه انتخاب افراد تحت تاثیر والدین و ریش سفیدان محل است.رسانه ها چندان تاثیری بر مشارکت سیاسی افراد نداشته است،چون مردم بیشتر برای گذراندن وقت خود و تفریح از رسانه ها استفاده می کنند.تصور افراد از شهر متناقض بوده:از یک طرف شهر محل مناسبی برای ارتقای موقعیت اقتصادی جلوه گر شده و از طرف دیگر نوعی وحشت در افراد به خاطر بی ریشگی و از دست دادن هویت در شهر،ایجاد کرده است.در رابطه بین مشارکت سیاسی و رابطه ملی-محلی :بیشتر افراد تحت تاثیر موقعیت محلی خود قرار گرفته اند وبهبود وضعیت اقتصادی عامل ارتباط با خارج از روستا است و نیز دولت باید در راس همه امور باشد.
3)شوراها ومشارکت سیاسی در ایران(1377-1386):محمد علی طالبی
تبیین رابطه تشکیل شوراهای اسلامی با توسعه ی مشارکت سیاسی در ایران طی دهه ی اخیر به عنوان هدف اصلی این تحقیق مدنظر قرار گرفته است.علاوه بر این،تحقیق یاد شده درپی تبیین جایگاه سیاسی شورا ها وبررسی رابطه آن با مفاهیمی چون حکومت های محلی وجامعه ی مدنی است واز این منظر،ظرفیت ها وموانع شوراها در فرایند توسعه ومشارکت سیاسی موردبحث قرار گرفته است. در بررسی نقش شوراها در افزایش مشارکت سیاسی طی ده سال گذشته مشخص گردید که مردم در مجموع نسبت به سایر انتخابات،از انتخابات شوراهای اسلامی استقبال بیشتری نموده اند.اما این وضعیت برای همه ی کشور یکسان نبوده است.استقبال از انتخابات شوراها در مناطق روستایی نسبت به مناطق شهری،در شهر های کوچک نسبت به شهر های بزرگ ودر مناطق کمتر توسعه یافته نسبت به مناطق توسعه یافته،بیشتر بوده است.همچنین بررسی ها نشان می دهد،تشکیل شوراها موجب افزایش مشارکت سیاسی در میان اقوام،اقلیت های مذهبی،جوانان وبانوان شده،ضمن اینکه تمرکز زدایی از قدرت وفعالتر
شدن نهادهای جامعه ی مدنی ازدستاوردهای دیگر شوراها در بحث مشارکت سیاسی بوده است.
در طول تاریخ و از دیرباز همیشه مفهومیاز پیشرفت و ترقی در ذهن بشر وجود داشته است. اما مفهوم امروزی توسعه که دارای بار معنایی مشخصی میباشد قدمت آنچنانی ندارد. شاید اگر بخواهیم معنایی تخصصی برایاین مفهوم پیدا کنیم باید به دوران بعد از مدرنیزاسیون اشاره کرد، که به تدریجاین اصطلاح در راستای اهدافی خاص به کار برده شد. توسعه در ابتدا یعنی در دهههای 1960-1970 در معنای توسعۀ اقتصادی به کار برده میشد به تدریج وارد حوزههای دیگر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شد. در جریان انقلاب صنعتی و تکنولوژیکی با منسوخ شدن شیوۀ زندگی تمدن گذشته و از بین رفتن ارزشها و هنجارهای آن،این مفهوم وارد حوزۀ علوم مختلف شد. در نتیجه مفهوم توسعه از دیگر دستاوردهای مدرنیته است که به همراه مفاهیم وابسته و نزدیک به آن از یک طرف از طریق فرایند استعمار (یعنی عامل بیرونی) و از طرف دیگر از طریق اعزام دانشجو از کشورهای کمتر توسعه یافته به کشورهای قطب اول (یعنی عامل درونی) وارد کشورهای توسعه نیافته شد. میتوان ادعا کرد که اصطلاح توسعه فریب آمیزترین مفهومیاست که از طرف کشورهای جهان اول به کار برده شد تا ازاین طریق بتوانند ضمناینکه جای پایی محکم برای خود فراهم کنند بتوانند راه نفوذ دستاوردها و محصولات فرهنگی خود را از طریق تهاجم ( اگر خوشبینانه نگاه کنیم تعامل فرهنگی) فراهم بسازند. به این خاطر مفهوم توسعه فریبآمیز است که اولاَ با ارزشها و فرهنگ جامعه در ارتباط است، دوماً در درون آن پیچیدگی معنا و محتوا وجود دارد، سوماً به ظاهر مثبت و خواستنی است.
توسعه دارای ابعاد و جنبههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. این اصطلاح در لغت به معنای گستردن، شکوفا شدن و ترقی یافتن است. بعد از تخصصی شدن در علوم اجتماعی از جنبههای مختلفی مورد بررسی، مطالعه و ارزیابی صاحب نظراناین حوزه قرار گرفت. حتی در جریاناین کاربرد گسترده، توسعه، به رشتۀ علمیتخصصی تبدیل شده و به گرایشهای مختلفی را در خود پذیرفته است. امروزهاین مفهوم به عنوان پیشوند برای موضوعات کمتر تخصصی شدهای از جمله توسعۀ صنعتی، توسعۀ علمیو توسعۀ ورزشی هم به کار میرود. گسترشاین کاربردهای مختلف حاکی از اهمیت موضوع توسعه و ابعاد آن است.
مفهوم و معنای توسعه بر خلاف مفهوم رشد که دارای جنبۀ کمی است از معنای کیفی هم برخوردار است و دارای بار ارزشی میباشد. در نتیجه باید دو بعد اساسی برای توسعه در نظر بگیریم؛ یکیاینکه توسعه مقولهای ارزشی است، دیگریاینکه توسعه مفهومیچند بعدی است ( ازکیا، غفاری،1386: 24). توسعه بیشتر به معنای تغییر کیفی ارزشها، هنجارها، باورها، افکار، روابط و تعاملات، ساختارها و نظام و تبدیل آن ها به شیوهای جدید از سنخ آن ها متناسب با شرایط جامعه است. در اغلب نظریههای توسعه، توسعه به معنای گذار از جامعۀ سنتی به جامعۀ نوین در نظر گرفته میشود؛ از جمله نظریۀ تونیس که توسعه را تغییر جامعه از گمنشافت به گزلشافت میداند یا نظریه دورکیم که توسعه را دگرگونی جامعه از حالت مکانیکی به حالت ارگانیکی میداند. در نتیجه مفهوم توسعه بر فرایند دگرگونی اجتماعی تأکید دارد. دگرگونی اجتماعی به معنای ایجاد تغییر در شاخصهای زندگی، مثلاً کاهش فقر، افزایش رفاه، بهبود سطح زندگی مردم، گسترش آموزش و پرورش و توسعۀ انسانی، افزایش برابری و عدالت، افزایش امید به زندگی، گسترش مشارکت شهروندان در فرایندهای سیاسی، کاهش نابرابریها در قدرت، کاهش نابرابریهای اجتماعی، گسترش آزادی، دسترسی به تسهیلات بهداشتی و سلامتی افراد است. این جنبه از توسعه در نظریه صاحب نظران علوم اجتماعی بر جنبۀ خاصی از توسعه تاکید دارد که آن را معادل توسعۀ اجتماعی در نظر میگیرند.
پارادایم توسعه از آغاز شکلگیری تاکنون گفتمانهای متعددی در حوزههای مختلفی از جمله اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی، روان شناسی را در درون خود پرورانده است. همین امر باعث شد که توسعه به یک گرایش مستقل در علوم اجتماعی تبدیل شود و گفتمانها، نظریهها و متفکران مخصوص به خود را پیدا کند. یکی از دلایل تعدد بحثهای توسعهای در بینابینی بودناین رشته میباشد. به طورکلی گفتمانهای مختلفی در زمینۀ توسعه مطرح شدهاند، هریک ازاین گفتمانها به فراخور علایق ،تمایلات و تواناییهای متفکران وابسته به خود به بررسی جامعه و ارزیابی و تجزیه و تحلیل مسائل مختلف اجتماعی دست زدهاند. هر گفتمانی برای نیل به توسعه و توسعۀ اجتماعی شیوههای خاص، طرحها و برنامههای متفاوت، راه حلهای جداگانه و استدلالات مختلفی برای برخورد با مسائل، آسیبها و تنگناهای اجتماعی ارائه داده است. هدف همۀ گفتمانهای توسعه این است که برای محقق نمودن توسعه و ترقی به گونهای خاص جامعه را مهندسی کنند. بنابراین میتوان خوش بین باشیم و بگوییم گفتمانهای مطرح شده در حوزۀ توسعه برای رفع مسائل و مشکلات به وجود آمدهاند و این اشتراک تمام نظریه های مطرح شده است اما آن ها در طرحها، برنامهها و شیوههای تصمیمگیری با هم متفاوتند. بعضی از این گفتمانها در واکنش به گفتمان مسلط موجود به وجود آمدهاند زیرا به زعم آن ها گفتمان مسلط نتوانسته جامعه را از ورطۀ مشکلات و مسائل نجات دهد یعنی به تعبیری از مد افتاده شده و باید مدل جایگزین برای آن را پیدا کرد، در نتیجه برای جبران نارساییهای گفتمانهای قبلی، خود برای تحقق توسعه، با برنامهها و طرحهای جدید وارد حوزه نظریهپردازی میکردند. این چنین است که در دهه های اخیر با تنوع دیدگاهها و متفکران در حوزههای مختلف توسعه برخورد کردیم.
1-2 بیان مسئله
نسبی بودن ویژگی اصلی یک مسئلۀ اجتماعی است یعنی فرهنگ و هنجارهای هر جامعهای مسئله دار بودن یک پدیده و یا موضوعای را مشخص میکند و مسئله بر مبنای فرهنگ و هنجارهای آن جامعه تعریف میشود. بر همین مبنا توسعۀ اجتماعی در ایران باید در مطابقت و هماهنگی با نهادها، هنجارها، باورها و رسوم و به طور کلی فرهنگ مردم باشد.
توسعه مفهوم بسیارگستردهای است که دارای ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی، توسعۀ انسانی و توسعۀ پایدار است. بین این انواع توسعه یک نوع رابطۀ متقابل و هماهنگ وجود دارد. برای رسیدن به توسعه باید تمامی این انواع به تناسب و هماهنگ با هم در نظر گرفته شوند. « امروزه تلقی ما از مفهوم توسعه، فرایندی همه جانبه است(نه فقط توسعۀ اقتصادی) که معطوف به بهبودی تمامی ابعاد زندگی مردم یک جامعه ( به عنوان لازم و ملزوم) است. »(دعائی ،1385: 7). شیخی توسعه را جریانی میداندکه مستلزم سرمایه، همکاری، نظارت مستمر و مدیریت مطلوب میداند. از نظر او چنین جریانی هنگامیکه بخشهای مختلف اقتصادی-اجتماعی یک جامعه دارای همکاریهای همه جانبه باشند، صورت میگیرد(1385: 168). « بنابراین، توسعه زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که همۀ وجوه و جوانب آن همراه با یکدیگر و رو به جلو در تحقق باشند» (میرهاشمی و دیگران، 1387: 170). امروزه توسعه در حوزههای مختلف به کار بسته میشود. ضرورت مطالعه و بررسی این حوزه جهت شناخت آن ها و تلاش در جهت رفع موانع توسعه، پیشرفت و ترقی انسان و جامعۀ انسانی امروزه بر همگان آشکارگشته است و ارتباط تنگاتنگ توسعه با زندگی بشر را نشان میدهد. به طوریکه امروزه در زمینههای مختلف توسعه مقالات، پایاننامهها و تحقیقات مختلف نوشته شده است. یکی از مهمترین ابعاد توسعه، توسعۀ اجتماعی است.
در یک نظر میتوان گفت تمام تلاشها در زمینه توسعه و پیشرفت یک جامعه از نوع توسعۀ اجتماعی است؛ به عبارت دیگر توسعۀ اجتماعی به مثابه یک کل یکپارچه رویکردی مستقل است که در آن هم توسعۀ اقتصادی لحاظ میشود و هم سایر انواع توسعۀ سیاسی، فرهنگی و… . توسعۀ اجتماعی هم به معنای مجموعۀ تغییر و تحولات ساختاری در ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه تلقی میشود و هم میتواند یکی از پیامدهای توانایی و ظرفیت جامعه در سازماندهی به توانمندی انسانها و منابع مولد برای مواجهه با فرصتها و چالشها پیشرو باشد. در معنای تخصصی توسعه، توسعۀ اجتماعی یعنی تغییر در مولفههای اساسی زندگی انسان از جمله کاهش فقر، کاهش بیکاری، افزایش درآمد… است. یعنی رسیدن به ارزشهای مطلوب زندگی اجتماعی. ازکیا و غفاری معتقد هستند که توسعۀ اجتماعی با چگونگی وشیوۀ زندگی افراد در جامعه رابطهای نزدیک و تناتنگ دارد. آن هااین بعد از توسعه را ناظر بر بالا بردن سطح زندگی میدانند که میتواند شرایط مطلوب و بهینهای فراهم کند (1386: 47). «توسعۀ اجتماعی درپی ایجاد بهبود در وضعیت اجتماعی افراد یک جامعه است که برای تحقق چنین بهبودی در پی تغییر در الگوهای دست و پاگیر و زاید رفتاری، شناختن و روی آوردن به یک نگرش، آرمان و اعتقاد مطلوبتری است که بتواند پاسخگوی مشکلات اجتماعی باشد »(ازکیا،1379: 19).
موسایی توسعه را در سه سطح پیگیری و طبقه بندی کرد: سطح توسعه شاخصهای رفاه اجتماعی و کیفیت زندگی، سطح پیامدها و کاربردها و سطح نتایج مطلوب اجتماعی مثل برنامهریزی و یا مشارکت در جهت توسعه. او هدف اولیه هر برنامه توسعه را رفع نیازهای اولیه و اساسی مردم جامعه میداند تا ازاین طریق بتوانند به توسعۀ همه جانبه کمک کند. هدف اساسی توسعه از نظر او ارتقائ سطح و کیفیت زندگی افراد است(1388: 103). هایامیتعریفی دیالکتیکی از مفهوم توسعۀ اجتماعی ارائه میکند. او توسعۀ اجتماعی را تکامل دیالکتیکی بین اجزای مولفههای نظام اجتماعی میداند. او اجزای نظام اجتماعی را شامل دو زیر نظام الف) فرهنگی-ارزشی، و ب) زیرنظام اقتصادی میداند که زیرنظام فرهنگی-ارزشی دارای دو جزئی فرهنگ و نهادها است کهاین دو جزء مولفههایی مانند قوانین و نظام ارزشی را در بر میگیرد. زیرنظام اقتصادی دارای دو بعد فن آوری و منابع است. در نتیجه اجزای نظام اجتماعی عبارتاند از نهادها، فرهنگ، فن آوری و منابع که دارای ارتباط متقابل و دیالکتیکی با هم هستند و از این طریق جامعه را به تکامل و توسعه مواجهه میگردانند (1386: 39).
اهمیت توسعه باعث شده که از چند دهه قبل کشورهای مختلف جهان به طرق مختلف وارد فاز توسعه شوند. اکثر این کشورها حاضر به تغییر دادن و دگرگون کردن ساختارها و ارزشهای حاکم بر جامعۀ خود شدهاند تا بتوانند از این طریق ترقی و پیشرفت برای جامعه خود حاصل کنند. یکی از این کشورها که بیش از یک قرن است خود را با آن درگیر کرده ایران است. ایران از عصر قاجار پی درپی با ایجاد تغییرات و اصلاحاتی و مبارزه با موانع آن دست و پنجه نرم میکرد. بعد از این دوره است که دست به نوسازی در بعضی زمینهها زده میشود.
از اولین تلاشها برای نوسازی در ایران باید به تلاش های عباس میرزای قاجار بعد از شکست در جنگ با روس که عامل شکست ایران را مجهز بودن روسها به تجهیزات و جنگ افزارهای مدرن میدانست یا تلاش گستردۀ امیرکبیر در دوران صدارت سه سال و سه ماه خود برای نوسازی در زمینههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و نظامیدر دورۀ پادشاهی ناصرالدین شاه اشاره کرد. اگر چه نوسازیهای آن ها به دلیل اینکه دست عدهای را از رسیدن به منافع خود کوتاه میکرد بعد از آن ها ادامه پیدا نکرد و در هر دو مورد سیاستهای اصلاحی آن ها از طرف حکومت مرکزی پشتیبانی نمیشد ولی نیاز به دگرگونی درکشور و عقب ماندگیایران نسبت به همسایهها را آشکار کردند.
نوسازی امری است که به ایجاد تغییر درحوزههای مختلف زندگی اجتماعی منجر میشود. برای رسیدن به توسعه، تغییر و دگرگونی لازم و ضروری به نظر میرسد به طوری که دستیابی به امر توسعه و نوسازی ساختارها به اندازهای پر اهمیت جلوه داده شده که مسئولان و دستاندرکاران اکثرکشورهای درحال توسعه وکم توسعه دستیابی به این هدف را تنها راه علاج و چارۀ خود در رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی مختلفی جامعۀ خود میدانستند. از جملۀاین مشکلات میتوان به وجود فقر گسترده، بیکاری، محرومیت، وکمبودهای غذایی اشاره کرد. «رهبران سیاسی و نخبگان اجتماعی جهان سوم در نیمۀ دوم قرن بیستم، صنعتی شدن ( لازمۀ نوسازی و توسعه) را اکسیری تلقی میکردند که از طریق آن رفع مشکلات اقتصادی و اجتماعی نظیر فقر، بیکاری و عدم امنیت درکوتاهترین مدت ممکن میسر میشود » (زاهدی،1390: 133).
به تبعیت از این سیاست، زمام داران وقتایران دستیابی به امر توسعه و نوسازی ساختارهای کشور را به صورت نظری در دستور کار
خود قرار دادهاند ولی این مهم تا دهه ها بعد به صورت عملی و به طور مؤثر مورد توجه قرار نگرفت و در بعضی موارد که دست به اصلاحاتی زده شد با موانع بزرگ فرهنگی و انسانی مواجه میشد. کشور ما در دهه های اخیر تلاش بسیار کرده تا در حوزههای مختلف توسعه لازم را علارغم مشکلات متعدد و متنوع کسب کند. در دورۀ پهلوی اول و دوم تلاشهایی برای نوسازی کشور یا به تعبیری غربی کردن کشور انجام شده است. البته باید اشاره کردکه در این دوره آن چیزی که بیشتر مورد توجه بود جنبه سخت افزاری توسعه، صنعت و تکنولوژی بود تا توجه به بعد نرم افزاری آن. موفقیت توسعه در گرو توجۀ همزمان به هر دو بعد سخت افزاری و نرم افزاری توسعه است. چرا که نرم افزارها یعنی فرهنگ و ارزشها و شرایط جامعه باید مهیای تغییر و دگرگونی و یا پذیرش سخت افزارها باشد. توسعه بدون توجه همزمان به هر دو بعد میسر نمیشود. همان طور که دیدیم در دوران رضاه شاه و محمدرضاه شاه مشکلات فراوانی در نتیجۀ اهمال کاری در این حوزه برای جامعهایجاد شد و در بعضی زمینهها نه تنها توسعهایایجاد نشد بلکه مشکلات عدیدهای برای مردم به وجود آورد. در این دوره مبارزۀ بین فرهنگ سنتی حاکم بر ساختار جامعه و فرهنگ مدرن و سرمایهداریانۀ وارداتی و به تبع آن مبارزۀ فکری واندیشهای حاصل از آن را در بین مخالفان و موافقان آن مشاهده میکنیم. البته باید اشاره کنیم که در این دوره پیشرفتهایی حاصله شده و در نتیجه فرهنگ پذیرش مسالمت آمیز ابزارهای و تکنولوژیهای مدرن در جامعۀ سنتیایران در دورههای بعد فراهم شد.
در مقابلاین سیاست، در دورههای بعد از انقلاب رویکردی تقریباً مخالف در میدان توسعه در پیش گرفته شد؛ به این منوال که دستاندرکاران امر توسعه بیشتر به گفتمان فرهنگی و ارزشهای حاکم بر جامعه توجه میکردند به طوری که آن جنبه از صنعت را وارد فرایند توسعه سازی کشور میکردند که با ارزشهای حاکم بر جامعه در ستیز نباشند. در این دوره برای بعضی از صنایع و فن آوریها خطوطی قرمز قرار دادند که گذر از آن ها جرم و مخالف منافع ملی تلقی میشد. امروزه هم چنان توجه به فرایند توسعه درکانون نظریه و برنامههای کشور قرار دارد. برای رسیدن به توسعه، گفتمانها، رویکردها و نگاههای مختلفی به وجود آمده است. به تعبیری گفتمانهای توسعۀ اجتماعی متأثر از سلیقهها و علایق مختلف صاحب نظران و برنامهریزان و تصمیم سازان امور توسعه است. بنابراین، از آنجایی که سیاست توسعه در کشور ما با تغییر ساختارهای سیاسی جامعه تغییر میکند لازم است که دیدگاه اساتید که جریان سازان و کنشگران اصلی درایجاد فضای فکری و فرهنگی در این زمینهاند مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. در نتیجه مسئلهاین تحقیق بررسیاین موضوعاین است که از بین گفتمانهای مختلفی که در زمینه توسعه مطرح شدهاند از نظر اعضای هیأت علمیگروههای علوم اجتماعی دانشگاههای استان تهران، جامعۀایران کدام گفتمان توسعه را بیشتر پذیرفته است؟ و چگونه میکوشد که در ابعاد مختلف، شرایط مورد نیاز جامعه را برای توسعه و پیشرفت آماده کند؟
1-3 ضرورت و اهمیت تحقیق
1-3-1 اهمیت نظری تحقیق
نظریههای اجتماعی مختلف به شیوههای متفاوت موضوع توسعۀ اجتماعی را مد نظر قراردادهاند. دلیلاین امر آن است که از یک طرف مفهوم توسعۀ اجتماعی پیچیده و چند بعدی است و از طرف دیگر در علوم مختلف کاربردهای متفاوتی از آن به کاربرده شد. امروزه یکی از مهمترین رویکردها به توسعهاین است که جوامع از نظر شاخصههای اجتماعی توسعه درچه مرتبهای قرار دارند. شاخصههای اجتماعی مختلفی وجود دارد که از مهمترین آن ها میتوان به امید به زندگی، نرخ مرگ و میر، میزان باسوادی، سطح درآمد، رشد اقتصادی و میزان رفاه اشاره کرد.
از زمان پیدایش علم جامعه شناسی و گرایشهای مربوط به آن از جمله توسعه، رهیافتهای متفاوتی در زمینۀ توسعه مطرح شد. هرکدام ازاین رهیافتها در دورههای مختلف و جوامع گوناگون به کارگرفته شدهاند. درایران نیز از زمان پیدایش اولین جرقههای توسعه و نوسازی تا به امروز نگاههای مختلفی نسبت به آن شکل گرفته است. هر کدام ازاین نگاهها به نوعی بهبود زندگی انسانها را در نظر میگرفتند و هرکدام با نگاهی متفاوت مولفههای توسعۀ اجتماعی، که در بالا ذکر شدهاند، را مد نظر قرار میدادند. همیشه بیناین شاخصها ارتباط متقابل وجود داشته ولی امروزه با پیچیدهتر شدن زندگی اجتماعیاین همبستگی و ارتباط هم پیچیدهتر شد. تنوع رویکردها و رهیافت توسعه نشانگراین ارتباط متقابل است زیرا زندگی اجتماعی به قدری دارای پیچیدگی است که با یک رویکرد فکری و از یک زاویه نمیتوان آن را بررسی و مطالعه کرد. در نتیجه تنوع رویکردها نتیجۀ تنوع نگاهها به امر توسعۀ اجتماعی و پیچیدگیاین امر است. کاربرد همین نگاههای متفاوت باعث شده درایران در هر دورهای به جنبههایی از توسعه توجه شود و جنبههای دیگری نادیده گرفته شوند. در این زمینه میتوان با نگاهی به سیاستهای توسعهای در دورۀ قاجاربه، پهلوی و جمهوری اسلامیصحتاین امر را متوجه شد. به طوری که میتوان با بررسی زندگی اجتماعی هر دوره تفاوت در توجه به ابعاد توسعه و رویکردها را ملاحظه کرد.
در زمینۀ توسعه و توسعۀ اجتماعی میتوان به دیدگاههای اساتید و هیأت علمیدانشگاهها به عنوان نشر دهندگان اصلی علم و دانش توسعه در هر جامعهای اشاره کرد. به طوری که اگر در جامعه دانشگاههای موفق و کارآمد و اساتید برجسته و صاحب نظر وجود داشته باشد توسعه و ترقی آن جامعه میتواند با سرعت و سهولت بیشتری به نتیجه برسد. سریع القلم در زمینه اهمیت علم در بحث توسعه معتقد استکه «توسعه، فرهنگ علمیمیطلبد. علم، زمینه برخورد سازمانی، استدلالی و منظم را با مشکلات و معضلات اجتماعی- اقتصادی فراهم میآورد. بنابراین در فرهنگ و آموزش اجتماعی مربوط به توسعه، برخورد علمیو مبنای علمی، زمینه ساز تحول دراندیشهها، مکانیسم و روشها است»(1391: 185). با توجه به این نکات در این پژوهش هدف آن است که مفهوم توسعۀ اجتماعی از منظر هیأت علمیو اساتید علوم اجتماعی دانشگاههای دولتی استان تهران مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. رفع موانع و مشکلاتی که در زمینه توسعه درجامعه ما وجود داردایجاب میکند که در این باره تحقیق و بررسی به عملاید. البته تلاشهایی در این باره صورت گرفته و تحقیقات و مطالعاتی انجام شده است که نشان دهنده اهمیت و ارزشی است که توسعۀ اجتماعی در توسعه کلی کشور دارد. اما در این زمینه باید مطالعات بیشترصورت گیرد تا ازاین طریق بتوان موانع ساختاری و ارزشی در دستیابی به توسعه و تعالی اجتماعیایران را از سر راه برداشته و شرایط زندگی شایسته و سزاوار افراداین مرز و بوم را فراهم کرد.
1-3-2 اهمیت عملی تحقیق
1-3-3 هدفهای تحقیق
اهداف تحقیق شامل دو دسته هستند: اهداف کلی و اهداف جزیی. هر تحقیق معمولاً یک هدف کلی دارد و شامل چند هدف جزئی است که هدفهای جزئی زیر مجموعۀ و مرتبط با هدف کلی تحقیق هستند.
1-3-4 هدف کلی:
1-3-5 اهداف جزیی:
– تعیین گفتمانهایی که با شرایط و موقعیت جامعهایران سازگار بیشتری دارند؛
– تعییناینکه هیأت علمیبیشتر به کدام یک از شاخصههای توسعۀ اجتماعی توجه دارد و کدام را مطابق شرایط فعلی جامعه میدانند؛
– تعییناین کهکدامگفتمانها بهتر میتوانند یا توانستهاند شرایط توسعۀ اجتماعی را برای جامعه فراهم بیاورند؛
– مشخص کردن گفتمان و رویکرد توسعهای مسلط جامعهایران؛
– مشخص کردن مهمترین شاخص به کاربرده شده برای دستیابی به توسعه در جامعۀایران؛
– مشخص کردن موانع و مشکلات موجود بر سر راه گفتمانهای مختلف از نظر هیأت علمی؛
– مشخص کردن نظر هیأت علمیدربارۀ به کاربردن نوع غربی توسعۀ اجتماعی در جامعۀایران؛